eitaa logo
مادرکودک
779 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3هزار ویدیو
4 فایل
کانالی پر از محتوای کودکانه👶 شعر🤗🎶 عکس📸 مطالب آموزش💌 روانشناسی 🙄 مطالب مذهبی 😍 بازی 😁 ورزش 💜 خنده 🤣 و محلی برای انتشار نقاشی و عکس و مطالب جذاب کودکان شما🎨 ارتباط با ادمین💟 @adminmadarkodak لینک ما @madarkodaak
مشاهده در ایتا
دانلود
31.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌فاجعه در مدارس... مجتبی شکوری @madarkodaak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5834673068290610649.mp3
9.68M
هندزفری و ایرپاد کافی نیست این آهنگُ باید تزریق کرد. @caption2 کانال خوبیه 🥰
پر سود ترین معامله ای که دهه شصتیا انجام دادن ، معامله نون خشکه با جوجه رنگی بود :) 💜@adrenaliin💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش موثر ارزشها به کودکان😍 آموزش دادن صندلی به افراد مسن، کودکان و خانم‌های بچه‌دار در اتوبوس و مترو به بچه‌ها در مدرسه‌ای در ژاپن @madarkodaak
یکی از دلایلی که دوران بچگی شیرینه ، اینه که تو بچگی گذشته‌ای وجود نداره. هرچی که هست آینده‌س. بار سنگین گذشته‌ست که ما آدما رو خسته میکنه. رها کن گذشته رو ... @madarkodaak
💫 معلمی به یک پسر هفت ساله ریاضی درس می‌داد. یک روز که پسر پیش معلم آمده بود، معلم می‌خواست شمارش و جمع را به پسرک آموزش دهد. معلم از پسر پرسید: «اگر من یک سیب، با یک سیب دیگه و یک سیب دیگه به تو بدهم، چند تا سیب داری؟» پسرک کمی فکر کرد و با اطمینان گفت: «چهار!» معلم که نگران شده بود انتظار یک جواب درست را داشت؛ سه. معلم با ناامیدی با خود فکر کرد: «شاید بچه درست گوش نکرده باشه.» او به پسر گفت: «پسرم، با دقت گوش کن. اگر من یک سیب با یک سیب دیگه و دوباره یک سیب دیگه به تو بدم، تو چند تا سیب داری؟» پسر ناامیدی را در چشمان معلم می‌دید. او این بار با انگشتانش حساب کرد. پسر سعی داشت جواب مورد نظر معلم را پیدا کند تا بلکه خوشحالی را در صورت او ببیند اما جواب باز هم چهار بود و این بار با شک و تردید جواب داد: «چهار.» یأس بر صورت معلم باقی ماند. او به خاطر آورد که پسرک توت فرنگی خیلی دوست دارد. با خودش فکر کرد شاید او سیب دوست ندارد و این باعث می‌شود نتواند در شمارش تمرکز کند. معلم با این فکر، مشتاق و هیجان زده از پسر پرسید: «اگر من یک توت فرنگی و یک توت فرنگی دیگه و یک توت فرنگی دیگه به تو بدم، چند تا توت فرنگی داری؟» پسر که خوشحالی را بر صورت معلم می‌دید و دوست داشت این خوشحالی ادامه یابد دوباره با انگشتانش حساب کرد و با لبخندی از روی شک و تردید گفت: «سه؟» معلم لبخند پیروزمندانه‌ای بر چهره داشت. او موفق شده بود. اما برای اطمینان، دوباره پرسید: «حالا اگه من یک سیب و یک سیب دیگه و یک سیب دیگه به تو بدم، چند تا سیب داری؟» پسر بدون مکث جواب داد: «چهار!» معلم مات و مبهوت مانده بود. با عصبانیت پرسید: «چرا چهار سیب؟» پسر با صدایی ضعیف و مردد گفت: «آخه من یک سیب هم تو کیفم دارم.» پی نوشت وقتی کسی جوابی به شما می‌دهد که متفاوت از آنچه می‌باشد که شما انتظار دارید، سریع نتیجه‌گیری نکنید که او اشتباه می‌کند. شاید ابعاد و زوایایی از موضوع وجود دارد که شما درباره آنها هنوز فکر نکرده‌اید یا شناخت ندارید. @madarkodaak
08. Der einsame Hirte.mp3
9.64M
بیکلام امشبمون🥰 @madarkodaak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب چه حکایت قشنگیست… آدم را وادار به فکر کردن به آنهایی میکند که عزیزند عزیزتر از جان، همچون خدای مهربان شبتون قشنگ دلتون پر از زیبایی🤍   @madarkodaak
صبحتان نورانی ورنگین ترازرنگین کمان.. روزتان فرخنده وازمهربانی جاودان.. قلبتان سرشاراز آرامشی زیباشود.. خنده باشد هدیه امروز، بررخسارتان.. روز زیباتون بخیر🌻 @madarkodaak
اغلب کسانی که در زندگی خویش احساس آرامش می کنند لبخند را مشق می کنند.😊 عشق راتدریس می کنند.❤ ومحبت را فراموش نمی کنند❤ انگیزشی 💜@madarkodaak