eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
12.2هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
چه عملی ما را نجات میدهد ۳۳_1_1.mp3
10.09M
🌾قسمت [سی وسوم] وقت نگذاشتن برای بخش انسانی یعنی...🍃🌸 حاجیه خانم رستمی فر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کلیپ روانشناسی 🔻( قسمت پنجم ) مهارت کلام در خانواده ✅ دکتر سعید عزیزی 🎤
⚠️ با گذشت بیش از یک ماه از حمله اسرائیل به خاک کشورمان و شهادت تعدادی از نیروهای پدافند، نظرتان در مورد پاسخ نیروهای مسلح کشورمان چیست؟ ۱. مطالبه پاسخ فوری و قاطع داریم ۲. هر زمان مسئولین کشور صلاح بدانند پاسخ دهند، دیر نشده است‌ ۳. به نظرم بهتر است پاسخ ندهیم. ✅ لینک شرکت در نظر سنجی👇👇 https://EitaaBot.ir/poll/ifyqu https://EitaaBot.ir/poll/ifyqu لینک شرکت در نظرسنجی👆👆 عزیزان همه ما کشورمون برامون مهمه پس حتما شرکت کنیم و برای دیگران بفرستیم. بی تفاوت نباشیم. دشمن فضای جامعه ما رو رصد می کنه، نباید ببینه ما بی اعتنا و بی تفاوتیم.🤛 تاریخ ما را قضاوت خواهد کرد.
💐داستانی بسیار زیبا مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند. هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند . ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن. روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد . پس این نصیب توست ... صدقه را بنگر که چه چیزیست! !! صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است .!
وقتی‌به‌سید‌الشهدا(ع)‌گفتندکه‌چرا‌ زن‌و‌بچه‌هایت‌را‌میبرید،؟ نکند‌اسیر‌شوند،‌نکند‌جلوی‌دست‌پایتان‌ را‌بگیرند‌و... حضرت‌زینب(س)‌وارد‌شدند‌و‌فرمودند:🧡✨ چه‌میگویی؟! ما‌خودمان‌انتخاب‌کردیم‌که‌ 'تـا‌آخـر‌'پای‌'امام‌زمانمان‌'بمانیم✋🏻 - خب‌رفیق! ما‌چقدر‌پای‌امام‌زمانمون‌موندیم...⁉️ اصلا‌به‌فرستادن‌یک‌صلوات‌براشون‌فکر‌کردیم...⁉️ برای‌سربازیشون‌‌چقدر‌خودسازی‌کردیم...⁉️ ‌‌ ‌
بهش گفتم : من به خاطر خانوادم نمی‌تونم بیام دفاع از حرم... گفت: تو کربلا هم همین بود، یکی گفت کارم یکی گفت خانوادم، یکی گفت زندگیم... و این طور امام حسین تنها موند. :) - شهید بابک‌ نوری -
🍁بسم الله الرَّحمن الرَّحیم 🍁ﺧﺪﺍﯼ خوب ﻣﻦ سلام 💫تو را سپاس میگویم 🍁برای نعمتهایت 💫در این شنبه آذر اولین روز هفته 🍁به همه دوستان و عزیزانم 💫ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ سعادت 🍁و خوشبختی را 💫عطابفرما 🍁الهـی به امیــد تـو ❤️قلب خود را با ذکر الله معطر کنیم ‏ سُبحان الله ‏ الحَمد لله ‏ لا إله إلا الله ‏ الله أكبر ‏ أستغفِرُ الله ‏لا حَول و لا قوة إلا بالله ‏ سُبحان الله و بِحمده ‏ سُبحان الله العَظيم ‏ ‏ وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ 🌸در آغاز روز دهانمان را ✨خوشبو می کنیم با ذکر نام الله 🌿 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜‌️‌سلام امام زمانم 💜آقای مهربانم امام_زمان( عج ) ‌‌مرا با عشق خود درگیر کردی به پایم با غـمـت زنجیر کردی بدان دنیای بی تـو هیچ باشد دلــم را از زمـانـه سـیـر کردی اَلّلهُمَّـ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج💚 🤲●○●○🤲●○●○🤲 التماس دعاظهور همراهان ظهور 🤲 🌼مهدی جان . 🌴اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکَ یـٰا بَـقـیَّٖـةَٱللّٰـهِ 🌴 اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکَ یـٰا حُـجَّـةَٱللّٰـهِ 🌴 اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکَ یـٰا نُـورَٱللّٰـهِ 🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ 🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌴اَݪـسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکَ وَ عَـلى آبـٰائِـکَ ٱݪــطَّـیِّـبـیٖـنَ ، وَ اَجْـدادِکَ ٱݪــطّـٰاهِـریٖـنَ ٱلْـمَـعْـصُـومـیٖـنَ وَ رَحْـمَـةُ ٱللّٰـهِ وَ بَـرَکـٰاتُــهُۥ
سوریه خط مقدم ظهور است ! هر طور شده باید حفظ شود امروز حرم‌ عمه‌ی سادات قلب تپندۀ عالم است هیهات که مورد هتک و بی حرمتی بنی سفیان قرار بگیرد .. مگر اینکه فرزندان حیدر کرار مرده باشند .
فارغ از دختر یا پسر بودن زن یا مرد بودنمون ذره ای بی احترامی بشه به حرم عمه جانمان یه روز خوش براتون نمیزاریم. . ماها همه زندگیمونو تو این راه میدیم. . خط قرمز ما مشخص است. . پا روش بزارید دیگه پایی براتون نمیمونه. . برای رسیدن به حرم بی بی باید از رو جنازه ما رد بشید. .
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_چهل_سوم🎬: دقایق به تندی می گذشت و ابراهیم بی وقفه با چاقو و چ
🎬: ناگهان آزر همچون اسپند روی آتش از جا جست و با اشاره به بتی که شکسته بود گفت: چه کردی بچه؟! تو خدای ما را شکستی!! بی احترامی به بت ها عواقب بدی دارد. ابراهیم ابروانش را بالا داد و فرمود: خدا؟! این یک تکه چوب بی جان است که به صورت تندیس تراشیده شده است و اینقدر ناتوان است که از سقوط خود نتوانست جلوگیری کند، این نشد یکی دیگر می تراشیم، عصبانیت ندارد، آخر اینان چگونه خدایی هستند و شما چگونه می توانید به این مجسمه هایی که ساخته دست خودتان است، اسم پروردگار را بدهید؟! مگر خداوند آن نیست که من و تو و ما و همه دنیا را خلق کرده؟! آزر دندانی بهم سایید و گفت: دیگر نمی خواهم این سخنان سخیف را بشنوم و تو به خدای من توهین کنی و من هیچ نگویم. ابراهیم که پیامبری بسیار راستگو بود نگاهی به بت شکسته کرد و رو به آزر فرمود: ای پدر چرا چیزی را میپرستی که نمی شنود و نمی بیند و نمی تواند نفعی به تو برساند و یا در ضرری از تو دفاع کند و ضعفهای تو را برطرف نمیکند. ای پدر بدان من علمی (الهی) دارم که تو و هیچ‌کس دیگری توان آن را ندارید با آن مقابله کنید پس از من تبعیت کن تا تو را هدایت کنم. آزر که از خشم صورتش سرخ شده بود دستش را مشت کرد و بر زانوی خود زد، او نمی دانست در جواب ابراهیم چه بگوید و نمی توانست از پشت پرده بت پرستی چیزی آشکار کند و اگر می گفت که این بت ها توان سخن گفتن و راهنمایی دارند، وجود ابلیس و اجنه در پشت بت ها مشخص میشد و دست آزر و تمام کاهنان رو میشد، پس اندکی سکوت کرد تا جوابی در خور به ابراهیم دهد در این هنگام ابراهیم لبخند ملیحی زد و فرمود: ای پدر شیطان را نپرست و عبادت نکن و از من تبعیت کن تا رستگار شوی و ابراهیم با این سخنش ،اشاره به پشت پرده بت پرستی میکند که در واقع به شیطان می رسد و این بت ها فقط نشانه هستند و این زنگ خطری ست برای آزر، چرا که متوجه شد ابراهیم کاملا بر تمام حقایق پوشیده آگاه است. آزر در حالیکه به درب کارگاه اشاره می کرد گفت: یعنی تو از معبودهای من بیزاری؟! اگر فی الواقع اینچنین است دو راه بیشتر برای من باقی نمی ماند، یا اینکه تو را تبعید کنم و یا سنگسار شوی، حال از اینجا بیرون برو. ابراهیم نفس آرامی کشید و فرمود: و اما من در مقابل این تهدیدها برای تو دعا می کنم که هدایت شوی. این سخن از طاقت آزر بیرون بود، پس باید ابراهیم را تنبیه می نمود. آزر به انتهای کارگاه رفت و چندین بت را در دست گرفت و جلو آمد و همانطور که آنها را در آغوش ابراهیم جای میداد گفت: تو دیگر حق نداری همچون استادی صورتگر در این کارگاه کار نمایی، تو باید مانند غلامانی که در خدمت من و خدایان معبد هستند، از این پس به بازار بروی و تندیس ها را بفروشی، هر وقت که به اشتباه خودت پی بردی می توانی به کارگاه برگردی. ابراهیم با تندیس هایی که در دست داشت به سوی بازار رفت، او پاکترین فطرت را داشت و می بایست فطرت فراموش شده را در دیگر بندگان بیدار کند، فطرت خداجویی که اینک درگیر عادت های ناروا شده بود و این فطرت با عادت بت پرستی پنهان شده بود و انسان ها میل فطری به پرستش و تقدیس پروردگار را با ستایش بت ها برطرف می کردند. حالا ابراهیم می بایست با تلنگرهای روشنگرانه، بابلیان را کمی از خواب غفلت بیدار سازد. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🎬: ابراهیم با توبره ای پر از بت های مختلف وارد بازار شد، ابتدا مانند همیشه نگاهی به مردم اطراف کرد و با انها خوش و بشی نمود، اکثر بازاریان او را می شناختند و می دانستند یکی از نوابغ در صنعت بت تراشی ست و در کارگاه پدرش آزر مشغول این کار است. با دیدن ابراهیم در گوشه بازار تعجب کردند و زمانی تعجبشان افزون شد که متوجه شدند ابراهیم برای فروش بت های ساخته شده در کارگاه آزر آنجاست. ابراهیم بند توبره را گشود و تعدادی بت بیرون ریخت، او بت ها را با نظم جلویش چید و مانند پسرکی که در بازاریابی هم بسیار هوشمند است، بتی را به دست گرفت و همانطور که آن را تکان می داد فرمود: بیایید بت بخرید، تندیس های بسیار زیبا، بنگرید چه چشمان زیبا و کشیده ای دارند،چشمانی که نمی بیند، به به! بشتابید که از دستتان نرود، بخرید این صورتک های بی جان را که نه می بینند و نه می شنوند و نه می توانند حرف بزنند، بفرمایید بخرید از این مجسمه های شکیل و در خانه خود نگهدارید که اینان نه می توانند بلایی بر سر شما فرود اورند و نه توانایی دارند که بلایی از جان شما دفع کنند، بخرید و خوشحال باشید که خدایی ناتوان و ضعیف در خانه خود دارید و.... ابراهیم پشت سر هم جملاتی با این معنا و مفهوم تکرار می کرد، عده ای از مردم او را دوره کردند و از سخنان به حق ابراهیم متعجب شده بودند، آنها که عمری تحت تعلیم کاهنان، روزگار گذرانیده بودند و به گفته کاهنان ایمان داشتند که در گوششان خوانده بودند: این بت ها روزی دهنده شما هستد ، اینان برآورنده حاجات و آرزوهای شما هستند و تقدیس در برابر اینها باعث جاری شدن برکت به جان و مال و زندگی شما می شود حال از ابراهیم می شنیدند: بیایید بخرید خدایانی که خود ساخته دست انسان هستند، خدایانی که خود را از خطر سقوط و شکستن نمی توانند در امان دارند، خدایانی که دست کمک به سمت شما دراز می کنند تا همیشه مراقبشان باشید تا مبادا بیافتند و بشکنند، خدایانی.... انگار این سخنان ابراهیم تلنگری بود بر فطرت خفتهٔ آنها که با عادت پرستش بت ها، پنهان شده و از یادشان رفته بود. آن روز گذشت و ابراهیم به خانه برگشت و زمانی که با آزر برخورد کرد باز هم ادامه داستان کارگاه بت تراشی و بحث پیرامون خدایان بالا گرفت. کاملا مشهود بود که ابراهیم دست برتر را دارد و از خدایی سخن می گوید که واقعی ست و آزر چیزی در چنته ندارد و نمی توانست قدرت خدایش را در برابر ابراهیم رو کند، چرا که اگر سخنی از قدرت خدایش به میان می آورد، ابراهیم به راحتی اثبات می کرد که آن خدای موهون چیزی جز اجنه ابلیسی نیست و دست آزر و کاهنان برای اطرافیان آزر که اینک خانواده و فرزندانش بودند رو می شد. بونا در همه حال پشت ابراهیم را می گرفت و ابراهیم در دل از داشتن مادری که کل وجودش مملو از مهر پروردگار یکتا بود به خود می بالید. آزر که در این مباحث شکست خورده بود، سعی می کرد دیگر از این مباحث سخنی نگوید ولی در ذهن دنبال نقشه ای بود که ابراهیم را مغلوب خود کند. روزها و هفته ها گذشت تا اینکه یک روز یکی از سربازان دربار نمرود که ارادت خاصی به آزر داشت، به کارگاه او آمد و چیزی در گوش آزر گفت که آزر را همچون ببری زخمی عصبانی نمود و آزر به همراه آن سرباز به بیرون کارگاه رفت. آزر از کارگاه بیرون آمد و همانطور که از زیر چشم اطراف را نگاه می کرد سر در گوش سرباز برد و گفت: تو مطمئنی که ابراهیم چنین می گوید؟! سرباز سری تکان داد و گفت: به مردوک بزرگ سوگند که خودم با گوش های خود شنیدم ابراهیم بتی را به مردم عرضه می داشت تا بخرند و درباره بت ها حرفهای بسیار وحشتناکی میزد و بی شک اگر این سخنان به گوش نمرود برسد، سر از تن ابراهیم جدا می کند و برای موقعیت شما هم خطرناک است و به پاس رفاقتی که با شما داشتم گفتم قبل از اینکه دیر بشود به خدمت برسم و مراتب را به شما بگویم تا راه چاره ای بجویید و جلوی ابراهیم را بگیرید. آزر از ان سرباز که جزء هسته اطلاعاتی دربار نمرود بود تشکر کرد و با سرعت از او دور شد تا خود را به ابراهیم برساند، او راه حلی به ذهنش رسیده بود که زودتر باید عملی اش می کرد. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🎬: جمع کاهنان در تالار بزرگی که بالای برج بابل وجود داشت، جمع بود، از همه سنی در انجا به چشم می خورد آزر طبق اطلاعیه ای کاهنان نخبه را از سرتاسر بابل به اینجا فراخوانده بود و هیچ کس نمی دانست دلیل این جلسه که آزر تاکید کرده بود هیچ کس خبری از آن به بیرون درز نکند چه می باشد. کاهنان دور میز بزرگ چوبی که در اطرافش تعداد زیادی صندلی با پشتی بلند قرار داشت جمع شده بودند، هر کسی روی یک صندلی نشست و همهمه ای در تالار پیچیده بود، هر کس حرفی میزد و سوالی می پرسید اما تمام سوال ها، حول همین جلسه سرّی بود و هیچ کس نمی دانست در ذهن آزر چه می گذرد. بالاخره بعد از گذشت دقایقی آزر به آن جمع نخبگان که عموما از کاهنانی که نسبت قرابت و خویشاوندی با آزر داشتند انتخاب شده بودند، وارد شد. با ورود آزر همه ساکت شدند، آزر بر صدر میز قرار گرفت و بی آنکه بر جای خود بنشیند، همانجا ایستاد، نگاهی از زیر چشم به جمع پیش رو انداخت و بعد از اینکه گلویی صاف کرد گفت: سپاس بر خدایگان نمرود و سپاس و ستایش به مردوک بزرگ و دیگر خدایان بابل، از اینکه دعوتم را قبول کردید و به اینجا آمدید از شما سپاسگزارم، حقیقتا موضوع مهمی رخ داده که من به کمک شما نیازمندم و روی یاری شما حساب ویژه ای باز کردم. در این هنگام مردی میانسال از آخر میز گفت: درود بر آزر، کاهن بزرگ معبد بابل، برای ما جای بسی شگفتی ست که این کاهن بزرگ و این منجم حاذق در کاری دربماند و از ما کمک بخواهد، بفرمایید این امر که احتمالا امری مهم است چیست و ما چه کمکی می توانیم بکنیم؟! آزر سری تکان داد و‌گفت: من با یکی از پسرانم در مورد اعتقاد به مردوک بزرگ و دیگر خدایان به مشکل برخورده ام، او سخنان کفر آمیزی میزند و من می خواهم در یک جلسه که شما نخبگان حضور دارید، هر کدام با روش خودتان با او سخن گویید و دلایل خودتان را مبنی بر خدایی خدایان بابل برای او بر شمارید تا او از ابهام و انحراف خارج شود و دوباره به آغوش معبد بازگردد، آخر در وجود او چیزیست که در دیگر فرزندانم نیست و من نمی خواهم این فرزند باهوش و با استعداد را از دست دهم و در پی اش اعتقادات او باعث انحراف مردم بابل شود، البته باید به این امر واقف باشید که او بسیار زیرک است و انگار در عرصهٔ گفتگو و سخن، او خداوندگار سخن وران است و مغلوب کردن او کاری بس سخت است. آزر که این سخنان راگفت، یکی دیگر از کاهنان که به نظر می رسید پیرتر از آزر باشد گفت: آیا آن فرزند، همان جوان خوش سیمایی نیست که چند سالی ست همراه خود به معبد می آوردی و حکم دست راست تو را داشت؟ همانکه گفتی در علم نجوم که سرامد علوم در بابل است، مهارت دارد و استادی چیره دست در کارگاه بت سازیست؟! آزر سری تکان داد و‌گفت: آری! او همان ابراهیم است، انگار که تنها برای من جذاب نبوده و جذابیتش شما را هم گرفته، پسری جوان که اعتقادات مرا به سخره گرفت و من نتوانستم جواب او را دهم. همه جمع با گفتن آری آری جواب او را دادند چون همه ازهوش و محبوبیت ابراهیم داستان ها شنیده بودند و بزرگواری و استعداد او را با چشم خویش دیده بودند. آزر نفسش را محکم بیرون داد و گفت: امروز نهار میهمان معبد هستید و بعد از ظهر، همگی به خانه من بیایید، می خواهم این جلسه پرسش و پاسخ در خانه خودم برگزار شود و از الان تا بعد از ظهر که به مصاف ابراهیم میرویم، با یکدیگر به شور و مشورت بنشینید تا در مجموع سوالاتی از ابراهیم بپرسید که او در همان اول راه از جواب دادن عاجز شود و چنان از مردوک و دیگر خدایان دفاع کنید که حقانیت خدایان در ذهن ابراهیم حک شود تا دیگر به خود اجازه ندهد که درباره خدایان سوالی بپرسد و یا احیانا برای آنها شریک قائل شود. جمع پیش رو همزمان با هم چشمی گفتند و از همان لحظه بحثی بزرگ در گرفت و هر کس نظریه ای میداد. ابراهیم طبق حکم پدربزرگش آزر از فروش بت در بازار منع شده بود و می بایست در خانه بماند تا نظر آزر تغییر کند و او را به کاری بگمارد. دم دمهای ظهر بود که آزر با حالتی مشکوک به خانه آمد و از حضور ابراهیم در خانه مطمئن شد و ساعتی بعد، کاهنانی که عموما از اقوام آزر بودند، دسته دسته درب خانه را می زدند و توسط غلامان خانه به تالار بزرگ پذیرایی خانه آزر راهنمایی می شدند ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
1_3097007039.mp3
3.89M
رضایت چه کسی؟ حجت الاسلام👇 🎙 🔊
محمود کریمی.mp3
37.19M
🎧 | 📝 نشست و بست نگاهی... 🎤 🏴 ویژه ایام
مهدی رسولی.mp3
12.09M
🎧 | 📝 در روزهای غم بفرمایید... 🎤 🏴 ویژه ایام
📗 📗 📚🎧 📚 خطبه فدک، همان ذوالفقار حضرت زهرا سلام الله علیها است که چهارده قرن است دشمنان حقیقت از روبرو شدن با آن واهمه دارند! به یاری خدا، شرحی مختصر از خطبه فدک با عنوان «شکوه یاس»، در هجده قسمت تقدیم مخاطبان عزیز خواهد شد.
Shokuhe-Yas-www.Ziaossalehin.ir-J02.mp3
7.35M
📗 📗 📚🎧 ▪️شکوه یاس » مرور و شرحی مختصر از خطبه فدک... 🔘 قسمت 2
Shokuhe-Yas-www.Ziaossalehin.ir-J01.mp3
6.39M
📗 📗 📚🎧 ▪️شکوه یاس » مرور و شرحی مختصر از خطبه فدک... 🔘 قسمت ۱
دستاویز رستاخیز v3.pdf
2.31M
📖نسخه pdf کتاب دستاویز رستاخیز شامل ده منبر با محوریت حدیث شریف (حبُّ فاطمه یَنفَعُ فی مِائه من المواطن) 🔹️تهیه شده در معاونت پژوهش موسسه دارالزهراء سلام الله علیهاتحت اشراف دفتر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره 🔸️برای دوستان مبلّغ خود ارسال نمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سر دادن شعار نابودی کربلا توسط تروریست‌های تکفیری پس از تصرف و جشن شادی در حلب! "ای خمینی بزودی خواهی دید هزاران نیروهای اهل سنت(تروریست‌های تحریرالشام) این را به صراحت می‌گوییم به کربلا می‌آییم (برای نابودی و کشتار)" هر چند که علاقه ای به انتشار این نوع فیلم ها نداریم اما یالاجبار اینها رو منتشر میکنیم تا جماعت جاهلی که فکر میکنند مشکل این تروریست ها و نوادگان یزید شخص بشار اسد هست ببینند که این تروریست ها مشکلشون یاد و‌ راه و آرمانهای امام راحل و راه شهدای کربلا هست . مشکلشون عاشورا هست .
🔰📄 متن کوتاه/ خدا در ذره ذره این عالم داره خودش رو نشون میده به شرط اینکه اهل فکر باشیم 🔻گفت: این همه که میگن خدا همه جا هست، پس کو چرا نمی بینمش، چرا حسش نمی کنیم؟ گفتم: شاید می بینیم ولی اینقدر حضورش پررنگه که برامون عادی شده و دیگه حواسمون بهش نیست. 🔻گفت: یعنی چی؟ گفتم: فرض کن هیچ درخت سبز و زنده ای تو عالم وجود نداره، همه درخت ها یه تیکه چوب خشکن و چیزی به اسم میوه وجود نداره، اگه یهو یه درخت سبز ببینی که میوه داره تعجب می کنی و میگی معجزه شده، اونجا به حضور یه نیروی برتر توجه می کنی. اگه این یه درخت بشه صد درخت، بشه هزار درخت، بشه میلیون ها درخت دیگه کم کم عادی میشه در حالی که همون معجزه بیشتر تکرار شده و اون نیروی برتر بیشتر خودشو نشون داده ولی ما بهشون عادت کردیم. به همین خاطره که خداوند کتاب خودش رو برای ما فرستاد و در کتابش دائما به همین معجزه های به ظاهر ساده اشاره می کنه تا بهمون بفهمونه که هست. آیا نمی بینید که خداوند گیاهان را در زمستان می میراند و دوباره زنده می کند؟ 🔻آیا نمی بینید که کوه ها، چهارپایان، آسمان و زمین را خلق کرده است. آیا نمی بینید که خداوند به شما چشم و لب و زبان داده؟ فرض کن هیچ انسانی در عالم چشم نداره و نمی تونه چیزی ببینه، اگه یهو یه انسان چشم باز کنه و عالم اطراف خودش رو ببینه، احساس میکنه یه اتفاق خارق العاده افتاده و معجزه شده، ولی همین معجزه وقتی تکرار میشه عادی میشه و دیگه به چشم نمیاد. 🔻اگر با دید عقل نگاه کنی متوجه میشی همه عالم معجزه خداست ولی چون تکرار شده برامون عادی شده. خدا در ذره ذره این عالم داره خودش رو نشون میده به شرط اینکه اهل فکر باشیم و عمیق تر به اطرافمون نگاه کنیم. 🖋نویسنده:
حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها 🔸 أَرْضِي أَبَوَيْ دِينِكَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً بِسَخَطِ أَبَوَيْ نَسَبِكَ وَ لاَ تُرْضِي أَبَوَيْ نَسَبِكَ بِسَخَطِ أَبَوَيْ دِينِكَ 🔹پدران دینی ات، یعنی محمّد و علی علیه السّلام را راضی ساز، هر چند با ناراحتی پدر و مادر نسبی ات باشد، و پدر و مادر نسبی خود را با خشم و نارضایتی پدران معنوی و دینی ات راضی نساز. 📗بحارالأنوارج23 ص261 🔻شرح حدیث 🔸حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّموحضرت علی علیه السّلامپدر معنوی مایند.حق تربیت و هدایت و پیشوایی بر گردن ما دارند و ما اگر امت شایسته ای باشیم، فرزندان روحی و معنوی آنان خواهیم بود. 🔸اطاعت پدر و مادر لازم است، اطاعت پیامبر و امام هم واجب. 🔸رنجاندن والدین گناه است، ناراضی ساختن امام و پیامبر هم حرام. 🔸اما...هنگام تعارض چه باید کرد؟ 🔸یعنی اگر بخواهیم رضایت خدا و پیامبر و امام را جلب کنیم و به دستورهای دین عمل کنیم، پدر و مادر ناراحت می شوند. و اگر بخواهیم دل پدر و مادر را به دست آوریم و آنان از ما راضی باشند، گاهی این رضایت به قیمت گناه و ترک وظیفه ی دینی به دست می آید. 🔸در این گونه موارد، رضای پیامبر و امام مهم تر است. 🔸کاری کنیم که خدا و رسول از ما راضی باشند و کارمان بر طبق دین و قرآن و خواسته ی امام باشد، هر چند پدر و مادر از دست ما ناراحت و ناراضی شوند. 🔸برای یک مسلمان مکتبی مهم تر از هر چیز اطاعت اولیای خدا و کسب رضای آنان به وسیله ی عمل به فرمان پروردگار است. 🔸هرگز مباد که به خاطر دلخوشی پدر و مادر و فامیل و دوستان کاری کنیم که خدا و رسول و امام نمی پسندند و از آن نهی کرده اند. 📗منبع: ، جواد محدثی
🌀 راهکارهای تغییر صحنه نبرد در سوریه از سوی اضلاع مقاومت چیست؟ 🔸 طراحی در چند مرحله صورت گرفته تا پیشروی تروریست‌ها کُند و متوقف گشته و سرکوب و ضدحمله آغاز گردد: 1️⃣ گسیل جیش سوری به خطوط اولیه و مهار دشمن؛ 2️⃣ ورود بمب‌های دقیق و جنگنده‌ها از روسیه جهت اجرای سنگین‌ترین آتشباری هوایی و زمینی مشترک؛ 3️⃣ ورود و سازماندهی نیروهای مقاومت، علی‌الخصوص رزمندگان مقاومت عراق و ایران و آغاز پاتک به دشمن به آنسوی مرزهای توافقات آستانه و سوچی؛ این تنها بخش‌هایی از طراحی صورت گرفته است. ♨️ در همین حین دکتر عراقچی، عازم دمشق شده تا پیام حمایت همه جانبه جمهوری اسلامی ایران از دولت سوریه و پاسخ مثبت به درخواست‌ دمشق را بدهد. وی سپس به آنکارا سفر می‌کند تا پیامدهای همراستایی ترکیه با رژیم صهیونی را به مقامات ترکیه گوشزد کند. 〰️〰️〰️〰️〰️ 📝 با توجه به استعداد حاضر قوای متحد، امکان آزادسازی مناطق سقوط کرده و حتی فراتر از آن وجود دارد؛ اما موفقیت طرح‌های فوق الزاماتی دارد: 1️⃣ در وهله اول نیروهای سوری باید بتوانند خطوط باقی مانده را حفظ و شتاب دشمن را جذب کنند؛ 2️⃣ روسیه باید زودتر تدارکات لازم را به سوریه همچنان بصورت مستمر تزریق کند؛ 3️⃣ مأموریت سیاسی تهران، باید توافق با مسکو نیز باشد؛ تجربه ثابت کرده روسیه هر آن امکان دارد با رد و بدل امتیازاتی، ترمز جنگ را کشیده و باز هم وارد بازی نفاق اردوغان شود تا غده سرطانی ادلب باقی بماند. 🔺 در این بین تنها تهدید باقی مانده، باز شدن جبهه ایذایی دیگر در سوریه، عراق یا ایران است. 〰️〰️〰️〰️〰️ 📝 نکته بسیار مهم که نباید از آن غفلت کرد تاکتیک‌های رسانه‌ای و مدیریت افکار عمومی است: 1️⃣ در روزهای گذشته سرعت پیشروی تروریست‌های تکفیری در ایتا و رسانه‌های داخلی بسیار بیشتر از سرعت آنان در میدان بوده است! 2️⃣ با کمال تعجب و تأسف جمعی از فعالان مجازی تنها به نقل اخبار پیش‌روی دشمن تکفیری صهیونیستی پرداختند، تا جایی که شهر حلب بیش از ده بار در این کانال‌ها سقوط کرده و سپس چندبار تکذیب شده است!! 3️⃣ گروه دیگری مشغول سرزنش فرماندهان و رزمندگان نیروی قدس و القای ناکارآمدی جبهه مقاومت هستند، بی‌آنکه متوجه شده باشند تضعیف جبهه خودی در جنگ، حرام قطعی و بی‌توجهی به اقدامات در حال انجام که به صورت محرمانه در حال آرایش گُسترده علیه تروریست‌هاست، ناشی از نشناختن بدیهیات جنگ و امور نظامی است؛ چنانچه انتظار دارند دستگاه نظامی کشور حتما کانال‌دارها را از جزئیات آرایش نظامی خود در منطقه باخبر کند، تا این جماعت دست از تضعیف و تخریب فرماندهان و رزمندگان بردارند!! 4️⃣ انتظار از نهادهای تبلیغاتی وابسته به نیروهای مسلح این است که در ضمن حفظ محرمانگی، اخبار آرایش نیروها و مراعات ضوابط حفاظت جنگ، با انتشار مستند اخبار امیدوارکننده و نشر صحیح اخبار چالش‌های میدانی، خود میدان‌دار جنگ روانی در عملیات پیش‌روی مقاومت خصوصا در سوریه باشند.