از علامه طباطبائي(ره) پرسيدند:
راه رسيدن به امام زمان(عج) چيست؟
ايشان پاسخ دادند:
امام زمان خود فرموده است:
شما خوب باشيد ما خودمان شما را پيدا مي كنيم...
💕💕💕
✍امام صادق علیه السلام فرمودند:
«آنگاه که اصحاب امام حسین علیه السلام شهید شدند و ایشان تنها ماند، فرشتگان بسوی خدا ضجّه زدند و گریه کردند و گفتند: پروردگارا! با حسین علیه السلام پسر پیغمبرت، چنین رفتار کنند؟ پس خداوند نور حضرت قائم (عجّل الله فرجه) را به آن ها عرضه کرد و فرمود: «با مهدی انتقام او را میگیرم»
📚 اصول کافی ج ١ ص ٤٦٥
🔺 أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ
💕💕💕
💟راز آیت الله بهجت
#حرز_امام_جواد
دعای حرز امام جواد(ع) برای برای باطل کردن سحر و طلسم بسیار مفید است
"بسم الله الرحمن الرحیم"
✨يا نُورُ يا بُرْهانُ يا مُبينُ يا مُنيرُ يا رَبِّ اِكْفِنى الْشُّرُورَ وَ افاتِ الدُّهُورِ وَ اَسْئَلُكَ النَّجاةَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الصُّورِ✨
اى نور و اى دليل روشن و اى آشكاركننده اى نوربخش پروردگارا كفايتم كن از شرور و آفات روزگار واز تو خواهم رهايى را در روزى كه دميده شود در صور
امام جواد (ع) :
خود را به این دعا حرز کن که اگر لشکرهای روم و ترک را ملاقات کنی و همگی به همراه جمیع اهل زمین علیه تو قیام کنند، از ایشان به تو بدی نرسد و از همه آن ها ایمن باشی.
🔔آیت الله بهجت می فرمایند:
من در مورد ختومات از استادم (مرحوم آیت الله قاضی) چیزی نمی پرسیدم، اما گاهی خود ایشان می فرمودند. از جمله سه عمل را:
اول حرز امام جواد(ع) که باید به بازو بسته شود و خاصیت آن ( خصوصا برای باطل کردن سحر و طلسم) فقط در صورت بسته شدن به بازوست...
آیت الله بهجت می فرمایند:«برای جلوگیری از چشم زخم یا باطل شدن سحرهمراه داشتن حرز امام جواد(ع)مفید است
📚(گوهرهای حکیمانه ص13)
💕💕💕
#تلنگر🔥
عارفی 30 سال مرتب ذکر می گفت: استغفر الله.
مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم.
جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمد لله نابجاست!
روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم: حجره من چه؟
گفتند: مال شما نسوخته...
گفتم: الحمدلله...
معنیش این بود که مال من نسوزد مال مردم به درک!
آن الحمدلله ازسر خودخواهی بود نه خداخواهی.
💕💕💕
💠امان از این روایت💠
✅جا دارد این روایت را صدها بار بخوانیم و بر جان خود حک کنیم تا بدانیم مسلمانی واقعی چیست و از امید بیجا دست برداشته و اهل عمل شویم.
🔳 زمانی که پیامبر (ص) مکه را فتح کرد، بر روی صفا ایستاد و به بنیهاشم فرمودند:
⛔️ نگوئيد محمّد از ماست (و گناه کنید)؛
💢 سوگند بخدا كه دوستان و محبّان من فقط پرهيزكاران هستند!
💢 اگر در روز قيامت نزد من آئيد؛ در حاليكه دنيا را برگردنهای خود میكشيد، من شمارا نمیشناسم...
آگاه باشيد که من حقّا حجّت را تمام كردم و راه عذر را بر شما بستم.
📕روضه کافی ص 182 / مجموعة ورام، ج2، ص: 151
📚بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج8، ص:359
💕💕💕
درمان #بداخلاقی میدونی چیه؟
با هر کی
تو هر جمعی بداخلاقی
خانواده
دوستان
سرکار
مدرسه
هرجا
یه لحظه به این فکر کن که مرده!
ببین اگه بمیره چقدر قراره خودتو اذیت کنی که چرا بد بودی با فلانی عجیب جواب میده
خیلی بهش فکر کن!
به این فکر کن که سه چهار تا عمل #خالصانه هم که داشته باشی اون دنیا باید پای بدی هایی که کردی بدی برن ها...
#دو_کلمه_حرف_حساب
💕💕💕
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨امام صادق عليه السلام فرمودند:
جايگاه قبر امام حسين عليه السلام درى از درهاى بهشت است.✨
┄✦۞✦✺💔✺✦۞✦┄
#قائمانه
خــجالت میڪشم 😔
اسمم را گذاشتــــــه ام: مـــــنتظر
اما زمـانے ڪه دفـــــتر انتظارم را ورق
میزنے مے بینے؛
فضاے مجــــازے را بیشتر از امامم
میشناسم !😔
حتے گاهے صبح آفتاب نزده آنها را چِـــڪ میڪنم ...
امــــا عهــدم را نــــه...❗️
در قنوت نمازهایمان براے "مهدے فاطمه"
دعا ڪنیم ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
📚 #داستان
❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️
#قسمت_ششم
〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊
خانم محمدے❓❓❓❓
سرمو برگردوندم
ازم فاصلہ داشت دویید طرفم
نفس راحتے کشید.سرشو انداخت پاییـݧ و گفت
سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر
موقعے ک باهام حرف میزد سرش پاییـݧ بود
اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم
_سلام صبح شما هم بخیر
〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊
ایـݧ و گفتم و برگشتم ک ب راهم ادامہ بدم
صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید
میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم
راستش...من...
انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید
(آقای محسنی )پسر پر شرو شور دانشگاه رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود
رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر
سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت
خلاصہ ک تو دلم کلے ب سجادے بدو بیراه گفتم
اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب ک تشیف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان
〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊
داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مث پیر زنها❓❓❓
اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد
خندیدو گفت:اوه اوه اینطور ک معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده.
یارو کچل بود❓زشت بود❓
نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓❓بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم
دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری ب ایـݧ فک.تازه اول جوونیتہ
تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد
تو کلاس یه نگاه ب من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده.
نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم
خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے....
◀️ ادامــــہ دارد.....
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣
❤ #عاشقانه_دو_مدافع ❤
#قسمت_هفتم
بعد دانشگاه منتظر بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...
پکرو بی حوصلہ رفتم خونہ
تارسیدم ماماݧ صدام کرد...
اسماااااا❓❓❓❓
سلام جانم ماما❓
سلام دخترم خستہ نباشے
سلامت باشے ایـݧ و گفتم رفتم طرف اتاقم
ماماݧ دستم و گرفٺ و گفت:
کجا❓❓❓چرا لب و لوچت آویزونہ❓
هیچے خستم
آهاݧ اسماء جاݧ مادر سجادے زنگ
برگشتم سمتش و گفتم خب❓خب❓
مامان با تعجب گفت:چیہ❓چرا انقد هولے
کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـݧ
اخہ ماماݧ ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے...
گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید
مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم
گفت اونطورے نگاه نکـݧ
گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم
إ ماماݧ پس نظر من چے❓❓❓❓
خوب نظرتو رو با هموݧ خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ
خندیدم و گونشو بوسیدم
وگفتم میشہ قرار بعدیموݧ بیروݧ از خونہ باشه❓❓❓❓
چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
خوبہ والاجوون هاے الاݧ دیگہ حیا و خجالت نمیدونـݧ چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم
دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق
شب ک بابا اومد ماماݧ باهاش حرف زد
ماماݧ اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت
اسماء بابات اصـݧ راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشوݧ...
از جام بلند شدم و گفتم چے❓چرااااااا❓
ماماݧ چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت❓
شوخے کردم دختر چہ خبرتہ
تازه ب خودم اومد لپام قرمز شده بود....
ماماݧ خندید ورفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـݧ ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود
خلاصہ قرارموݧ شد پنج شنبہ
کلے ب ماماݧ غر زدم ک پنجشنبہ مـݧ باید برم بهشت زهرا ...
اما ماماݧ گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ...
خلاصہ ک کلے غر زدم و تو دلم ب سجادے بدو بیراه گفتم.....
دیگہ تا اخر هفتہ تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد
فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...
ایـݧ از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم
بالاخره پنج شنبہ از راه رسید..
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛