📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت شانزدهم
نسیم خنکی که از سوی خلیج فارس خود را به سینه ساحل میرساند، ترانه خزیدن امواج جوان روی شنهای کبود و آوای مرغان دریایی که کودکانه میان دریا بازی میکردند، منظرهای فراتر از افسانه آفریده و یکبار دیگر من و عبدالله را به پای دریا کشانده بود. بین فرزندان خانواده، رابطه من و عبدالله طور دیگری بود. تنها دو سال از من بزرگتر بود و همین فاصله نزدیک سنی و شباهت روحیاتمان به یکدیگر باعث میشد که همیشه هم صحبت و همراز هم باشیم. تنهاییام را خوب حس کرده و گاهی عصرهای پنجشنبه قرار میگذاشت تا بعد از تمام شدن کارش در مدرسه، با هم به ساحل بیاییم.
منظره پیش رویمان کودکانی بودند که روی ماسهها با پای برهنه به دنبال توپی میدویدند و به هر بهانهای، تنی هم به آب میزدند یا خانوادههایی که روی نیمکتهای زیبای ساحل نشسته و طنازی خلیج فارس را نظاره میکردند. با گامهایی کوتاه و آهسته، سطح نرم ماسهها را شکافته و پیش میرفتیم. بیشتر او میگفت و من شنونده بودم؛ از آرزوهایی که در ذهن داشت، از روحیات دانشآموزانش، از اتفاقاتی که در مدسه افتاده بود و دهها موضوع دیگر، تا اینکه لحظاتی سکوت میانمان حاکم شد که نگاهم کرد و گفت: «تو هم یه چیزی بگو الهه! همش من حرف زدم.» همانطور که نگاهم به افق سرخ غروب بود، با لبخندی ملایم پرسیدم: «چی بگم؟» شانه بالا انداخت و پاسخ داد: «هر چی دوست داری! هر چی دلت میخواد!»
از اینهمه سخاوت خیالش به خنده افتادم و گفتم: «ای کاش هر چی دلت میخواست برات اتفاق میافتاد! با حلوا حلوا که دهن شیرین نمیشه!» از پاسخ رندانهام خندید و گفت: «حالا تو بگو، شاید خدا هم اراده کرد و شد.» نفس عمیقی کشیدم و او با شیطنت پرسید: «الهه! الآن چه آرزویی داری؟» بیآنکه از پرسش ناگهانیاش پای دلم بلرزد، با متانت پاسخ دادم: «دوست دارم آرزوهام تو دلم باشه!» و شاید جذبه سکوتم به قدری با صلابت بود که او هم دیگر چیزی نپرسید. با همه صمیمیتی که بینمان جریان داشت، در دلم پنهان کردم آنچه به بهانه یک آرزو از ذهنم گذشت؛ آرزو کردم مرد غریبه شیعهای که حالا دیگر در خانه ما چندان هم بیگانه نبود، به مذهب اهل سنت درآید! این آرزو به سرعتی شبیه بادهای ساحلی از قلبم گذشت و به همان سرعت دریای دلم را طوفانی کرد. جاری شدن این اندیشه در ذهنم، سخت شگفت زدهام کرده بود، به گونهای که برای لحظاتی احساس کردم با خودم غریبه شدهام!
خیره به قرص رو به غروب خورشید، در حالِ خودم بودم که عبدالله پیشنهاد داد: «الهه جان یواش یواش برگردیم که برای نماز به مسجد برسیم.» با حرف عبدالله، نگاهی به مسیرمان که داشت دریا و خورشید و ساحل را به هم پیوند میداد، انداختم و با اشاره به مسیری فرعی گفتم: «باشه، از همینجا برگردیم.» و راهمان را کج کرده و از مسیر باریک ماسهای به حاشیه خیابان اصلی رسیدیم. روی هر تیر چراغ برق، پرچمی سیاه نصب شده و سر درِ بعضی از مغازهها هم پارچه نوشتههای سبز و مشکی آویخته شده بود که رو به عبدالله کرده و پرسیدم: «الآن چه ماهی هستیم؟» عبدالله همچنان که به پرچمها نگاه میکرد، پاسخ داد: «فکر کنم امشب شب اول محرمه.» و بعد مثل اینکه چیزی به ذهنش رسیده باشد، ادامه داد: «این پرچمها رو دیدم، یاد این همسایه شیعهمون مجید افتادم!» و در برابر نگاه منتظرم آغاز کرد: «چند شب پیش که داشتم میرفتم مسجد، سر خیابون مجید رو دیدم، داشت از سر کار برمیگشت. بهش گفتم دارم میرم مسجد، تو هم میای؟ اونم خیلی راحت قبول کرد.»
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
【#سخن_بزرگان📚】
⚒ آهنگرهـا یڪ گیره دارند و وقتۍ مے خواهند
⛔️ روۍ یڪ تکه کار کنند ، آن را در #گیره🔗 مۍگذارند...!
✍ #خدا هم همینطور است ؛
اگر بخواهد روۍ کسی ڪار بکند⚡️ ،او را در گیــرهۍ#مشکلات🖇 مۍگذارد
و بعد روی او کار میڪند❗️
#گرفتارۍها نشانهۍ عشق خداوند است♥️
👤 مرحومحاجاسماعیلآقادولابۍ
💕💚💕
فرشتگان روزی از خدا پرسیدند؟خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا افریدی؟خداوند گفت .غم را بخاطر خودم افریدم چون این مخلوق من که خوب میشناسمش تا غمگین نباشد یاد خالق نمی کند!!
💕💜💕
باز دلم هوای #جمکران دارد
هوای آن گنبد بیکران دارد
به یاد حرم سبز و زیبایت
اشک در چشمان من مکان دارد
چه درد غریبی ست درد دل تنگی!
دل تنگم هوای صاحب الزمان(عج)دارد
#سه_شنبه_های_مهدوی💚
💚باز دلم هوای #جمکران دارد
✨هوای آن گنبد بیکران دارد
💚به یاد حرم سبز و زیبایت
✨اشک در چشمان من مکان دارد
💚چه درد غریبی ست درد دل تنگی!
✨دل تنگم هوای صاحب الزمان(عج)دارد
#یا_مهدی_اردکنی 🙏
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج🙏
✨﷽✨
🔆پندانه
✍ برای هیچ چیز در زندگی، غمگین مباش
۱. کار سختی که تو داری، آرزوی هر بیکاری است.
۲. فرزند لجبازی که تو داری، آرزوی هر کسی است که بچهدار نمیشوند.
۳. خانه کوچکی که تو داری، آرزوی هر کرایهنشینی است.
۴. دارایی کم تو، آرزوی هر بدهکاریست.
۵. سلامتی تو، آرزوی هر بیماریست.
۶. لبخند تو، آرزوی هر مصیبتدیدهای است.
۷. پوشیده ماندن گناهانت، آرزوی هر کسی است که گناهش فاش شده و میگوید ای کاش گناهمان فاش نشده بود و دیگر انجامش نمیدادیم.
۸. حتی گناه نکردنت، آرزوی بعضی از گناهکاران است که میگویند ای کاش ما هم میتوانستیم دست از گناه برداریم و تو خیلی چیزها داری که مردم آرزویش را دارند!
🔰 بیشتر به داشتههایت بیندیش تا نداشتههایت و بهخاطرشان خدا را شکر کن.
💕💜💕
#نماز_شب
⚜ پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمود:
📕 نماز شب وسیله ای است برای خوشنودی خدا و دوستی ملائکه،
📗 نماز شب سنت و روش پیامبران و نور معرفت و ریشه ایمان می باشد.
📘 بدن را آرامش می دهد و شیطان را خشمگین می کند،
📙 سلاحی بر علیه دشمنان و وسیله ای است برای اجابت دعا و قبول شدن اعمال،
📓 روزی انسان را توسعه می دهد،
📕 شفیع بین ملک الموت و نمازگزار می شود،
📗 چراغ و فرش قبر و جواب(دو فرشته) نکیر و منکر می باشد.
📘 در قبر تا قیامت مونس و زائر نمازگزار خواهد بود.
📙 نماز بر سرش سایه می افکند، تاجی بر سرش و لباسی بر بدنش می گردد،
📓 نور پیش رویش، حائل بین او و آتش دوزخ خواهد بود،
📕 برای مؤمن حجتی است نزد خدا و وسیله سنگین شدن میزان اعمال و حکم عبور بر صراط و کلید بهشت می باشد
📗 زیرا نماز، تکبیر است و حمد و ستایش و تسبیح و تمجید و تقدیس و تعظیم و قرائت و دعا
📘 و البته بهترین اعمال خواندن نماز در اول وقت آن است.
📚 بحار الأنوار ج۸۷، ص۱۶۱.
#نماز_شب_در_روایات
💕💜💕
✨﷽✨
🌼 یاد امام زمان باید همیشگی باشد، نه موسمی!
✍استاد قرائتی: یاد امام زمان علیه السلام باید همیشگی باشد و نباید هر وقت توانستیم به یاد او بیفتیم، یا هر وقت گرفتار شدیم نام او را بر لب بیاوریم و بگوییم: «یا صاحب الزمان». زمان کنکور خیلیها نذر میکنند و صلوات میفرستند. درحالی که قرآن انتقاد میکند و میگوید چرا هر وقت گرفتار شدید میگویید: یا الله! «فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله» (عنکبوت، ۶۵)؛ چرا وقتی کشتیات غرق میشود یا الله میگویی؟
یاد موسمی مورد انتقاد است، یاد موسمی کار فرعون است؛ او هم یا الله گفت. فرعون به محض اینکه دید دارد غرق میشود، گفت: «تَبْتُ اَلْانَ؛ خدایا من الان توبه کردم». اصلاً قرآن میگوید: «وَ لَیسَتِ التُوبَهْ» (نساء، ۱۸) آنهایی که لحظهی مرگ استغفر الله میگویند فایدهای ندارد. باید توجه کنید توبهی دقیقهی آخر هیچ فایدهای ندارد. فرعون هم دقیقهی آخر توبه کرد، «یاالله» وقت غرق خاصیتی ندارد. ما هم وقتی یاد امام زمان علیه السلام میکنیم که دچار سختی میشویم، درحالی که باید همیشه به یاد او باشیم و هر روز برایش صدقه بدهیم، در هر خانهای یک کتاب باشد تا با زندگینامهی امام آشنا بشود و خود را برای رساندن به آن قله آماده کند.
📚 از کتاب تمثیلات مهدوی ص ۱۱۸ و ۱۱۹
💕💚💕
داستان کوتاه پول دود کباب
فقیری از کنار دکان کباب فروشی می گذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخ ها کرده و به روی آتش نهاده باد می زد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت.
او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس براه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کباب فروش به سرعت از دکان خارج شده دست وی را گرفت و گفت:کجا می روی پول دود کباب را که خورده ای بده.
از قضا ملانصرالدین از آنجا می گذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری می کند و تقاضا می نماید او را رها کنند. ولی مرد کباب فروش می خواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.
ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کباب فروش گفت: این مرد را آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است می دهم.
کباب فروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رقتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین می انداخت به مرد کباب فروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
مرد کباب فروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد خدا؟
ملا همان طور که پول ها را بر زمین می انداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آنرا بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آنرا تحویل بگیرد.
💕💙💕