کمی تفکر🌿
🔹رجبعلی خیاط یه بار تو یه مکان خلوت با نامحرم شرایط گناه براش فراهم بود، تن به خواست شیطان نداد و شد از اولیای الهی
👈 اما امروز ما در فضای مجازی هر روز ممکنه چندین بار با نامحرم در چت خصوصی تنها بشیم و شیطان ما را وسوسه کنه
✅ اگه حواسمون جمع باشه و در همه حال خدا رو در نظر بگیریم، تو این دوره و زمونه هم رجبعلی خیاط شدن زیاد سخت نیست
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ
💕🧡💕
❤️ #مولاے_من🍃
ڪاش تعجیلے شود، یڪ جمعہ بین جمعہ ها
یڪ ملاقاٺ خصوصے، جمڪران، وقٺ دعا
گوشہ اے خلوٺ، نگاه بےقرار و اضطراب
مےشود یعنے؟ من و تصویر چشمان شما
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📚غلام و کشتی
روزی لقمان با کشتی سفر میکرد، تاجری و غلامش نیز در آن کشتی بودند.
غلام بسیار بیتابی و زاری میکرد و از دریا میترسید. مسافران خیلی سعی کردند او را آرام کنند اما توضیح و منطق راه به جایی نمیبرد. ناچار از لقمان کمک خواستند و لقمان گفت که غلام را با طنابی ببندند و به دریا بیندازند!
آنان این کار را کردند و غلام مدتی دستوپا زد و آب دریا خورد تا اینکه او را بالا کشیدند. آنگاه او روی عرشه کشتی نشست، عرشه را بوسید و آرام گرفت
🔹این حکایت بسیاری از انسانها است. بسیاری قدر هیچکدام از نعمتهایشان را نمیدانند و فقط شکایت میکنند و تنها وقتی با مشکلی واقعی روبرو میشوند یادشان میافتد چقدر خوشبخت بودند.
💕💚💕
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
نام مقدّست نمک زندگی ماست
جز شورِ « یاحسین (ع) » دگر دم نمیدهیم
#حسین_عشق_عالمین💚
مداحی_آنلاین_یار_دلم_محمدحسین_پویانفر.mp3
4.71M
🔳 #استودیویی احساسی #محرم
🌴از بچگی شادی فروختم غم خریدم
🌴با پول تو جیبی هام برات پرچم خریدم
🎤 #محمدحسین_پویانفر
✴️ شنبه 👈 16مرداد / اسد 1400
👈 27 ذی الحجه 1442👈 7 اوت 2021
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی .
🐪 امام حسین علیه السلام در منزل 18 " ذو حسم " .
🔘 واقعه حره در مدینه " 63 ه " .
🔥 مرگ مروان بن حکم " 133 ه " .
🏴 وفات علی بن جعفر " 210 ه " .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️ روز بسیار شایسته و مبارکی است و برای امور زیر خوب است :
✅ خواستگاری و عقد و ازدواج .
✅ تجارت و داد و ستد .
✅ نقل و انتقال و جابجایی .
✅ شروع به کسب و کار و فعالیت .
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن .
✅ امور زراعی و کشاورزی .
✅ خرید و فروش .
✅ و اقدامات قضایی نیک است .
👶 زایمان مناسب و نوزادش دوست داشتنی و روزی دار و خوش برخورد با مردم خواهد شد .ان شاءالله
🚖 مسافرت :مسافرت خوب و مفید است .
🔭 احکام و اختیارات نجومی .
🌓 امروز قمر تا ظهر در برج سرطان و بعد از ظهر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ امور زراعی و کشاورزی .
✳️ بذر افشانی .
✳️ درختکاری .
✳️ حمام رفتن .
✳️ کندن چاه و کانال و قنات .
✳️ و خرید فروش کالا و املاک نیک است .
👩❤️👨 حکم انعقاد نطفه و مباشرت .
👩❤️👨 امشب : ( شب یکشنبه) ، فرزند امشب ممکن است مزدور ستمگران شود .
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث پشیمانی می شود .
💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث ایمنی از ترس می شود
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس نمی شود)
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
‼️کاشت و هاشور ابرو
🔷س 5518: کاشت و #هاشور_ابرو اشکال دارد؟ آیا لازم است از نامحرم پوشانده شود؟
✅ج: اگر به گونه ای باشد که مانع رسیدن آب به پوست یا ابرو شود، #وضو و #غسل صحیح نیست و اگر زیبایی و زینت محسوب شود، باید از نامحرم پوشانده شود.
#کاشت_ابرو #موانع_غسل_و_وضو
مداحی آنلاین - مرثیه ماندگاری - علیرضا اسفندیاری.mp3
4.62M
🔳 #استودیویی #فارسی #ترکی #محرم
🌴میخوام که یادی کنم از مرثیه های ماندگار
🌴که نوحه قدیمی ها تو سینه مونده یادگار
🎤 #علیرضا_اسفندیاری
مداحی_آنلاین_ای_خالق_دادارم_پاکم_کن_کریمی.mp3
9.91M
⏯ #مناجات با خدا
🍃ای خالق دادارم پاکم کن و خاکم کن
🍃من جز تو که را دارم پاکم کن و خاکم کن
🎤 #محمود_کریمی
حدیث کساء۩میرداماد.mp3
6.18M
💠💎📿 حدیث کساء
کسا
🎙 با نوای سید مهدی میرداماد
دعایصباح۩احمدالفتلاوی.mp3
5.96M
🌅 دعای صباح امیرالمومنین (ع)
🎙 با نوای احمد الفتلاوی
دعایعهد۩حسینحقیقی.mp3
3.08M
📜 دعای عهد امام زمان (عج)
🎙 با نوای حسین حقیقی
هر روز صبح فقط و فقط 6 دقیقه از وقت خود را برای امام زمان (عج) خرج کنید
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت بیست و ششم
عبدالله با دیدن من، چشمانش از تعجب گشاد شد و با خنده پرسید: «رفتی لباسها رو جمع کنی یا نذری بگیری؟» با این حرف او، مادر و پدر هم به سمتم رو گرداندند که پاسخ دادم: « نه... آقای عادلی تو راهرو منو دید و اینو داد.» پدر بیاعتنا سرش را برگرداند و باز به صفحه تلویزیون خیره شد و مادر که با زیرکی مادرانهاش حالم را خوب فهمیده بود، سؤال کرد: «خُب چرا رنگت پریده مادرجون؟!!!» از کلام مادر پیدا بود که این ملاقات کوتاه و عمیق، دل مرا هم به اندازه دست او لرزانده که رنگ از رخم پریده است.
ظرف را روی میز آشپزخانه گذاشتم و برای تبرئه قلبم که هنوز در پریشانی عجیبی میتپید، بهانه آوردم: «آخه تا در رو باز کردم، یه دفعه دیدمش، ترسیدم.» و برای فرار از نگاه عمیق مادر، به سمت در بازگشتم و از اتاق بیرون رفتم. وارد حیاط که شدم، به سرعت به سمت بند لباسها رفتم. دست قدرتمند باد، شاخههای تنومند نخلها را هم به بازی گرفته بود چه رسد به چند تکه لباس سبک که یکی از آنها هم بر اثر شدت وزش باد، کَنده شده و روی خاک باغچه افتاده بود. به سرعت لباسها را جمع کردم و بیآنکه نگاهی به پنجره طبقه بالا بیندازم، به اتاق رفتم. وارد اتاق که شدم دیدم ظرف شله زرد، دست نخورده روی میز مانده است.
دسته لباسها را به یک چوب رختی آویختم تا سرِ فرصت مرتب کنم و به آشپزخانه رفتم. حیفم میآمد غذایی که با دنیایی از احساس برایمان آورده بود از دهان بیفتد. چهار کاسه چینی به همراه چهار قاشق در یک سینی چیدم و به همرا ظرف شله زرد به اتاق بازگشتم. شله زرد را با دقت به چهار قسمت تقسیم کردم و درون کاسهها ریختم. اولین کاسه را مقابل پدر گذاشتم و کاسه بعدی را برای مادر بردم که لبخندی زد و با گفتن«دستش درد نکنه!» کاسه را از دستم گرفت. سهم عبدالله را کنار برگهها روی میز گذاشتم که خندید و گفت: «این میخواد مثلاً مهمونداری مامان رو جبران کنه! ولی قبول نیس! چون خودش که نمیپزه، میره از بیرون میگیره!»
مادر چین به پیشانی انداخت و با مهربانی گفت: «من که از این جوون توقعی ندارم! بازم دستش درد نکنه! بلاخره این بنده خدا هم تو این شهر غریبه! کاری بیشتر از این از دستش برنمیاد.» اولین قاشق را که به دهان بُردم، احساس کردم طعم گرم و شیرین این نذری خوش طعم، شبیه تابش سخاوتمندانه خورشید به سرتاسر عالم وجودم، انرژی بخشید. نمیتوانستم باور کنم این همه حلاوت از مقداری برنج و شکر و زعفران آفریده شود، مگر اینکه احساسِ ته نشین شده در این معجون طلایی رنگ معجزه کرده باشد! شاید احساس کسی که به مناسبت چهلمین روز شهادت یکی از فرزندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آن را پخته یا احساس کسی که به نیتی آن را در ظرف کشیده و تزئین کرده است! هر چه بود در مذاق من، طعمی از جنس طعمهای معمول این دنیا نبود!
مادر کاسه خالی را روی میز گذاشت و با خوشحالی گفت: «با اینکه دلم درد میکرد، ولی مزه داد!» عبدالله در حالی که با قاشق و با دقتی تمام تهِ کاسه را پاک میکرد، با شیطنت گفت: «برم ببینم کجا نذری میدن، اگه تموم نشده بازم بگیرم!» از حرف او همه خندیدند، حتی پدر که لبخندی زد و کاسه خالی را کنارش روی فرش گذاشت. کاسههای خالی را جمع کردم و برای شستنشان به آشپزخانه رفتم. در خلوت آشپزخانه، نگاه نجیب و با حیایش، صدای آرام و لبریز از احساسش، لرزش دستانش، همه و همه به سراغم آمده و باز پایههای دلم را میلرزاند. لحظاتی که نگاهش نجیبانه به زیر افتاده بود، گمان میکردم دریایی از احساس در چشمانش موج میزد و به ساحل مژگانش میرسید، احساسی که نه سرچشمهاش را میشناختم و نه میدانستم به کجا سرازیر میشود و نه حتی میتوانستم به عمق معنایش دست پیدا کنم، ولی حس میکردم بار دیگر پرنده خیالش در آسمان قلبم به پرواز در آمده و تنها حصارش، پناه پروردگارم بود که به ذکری خالصانه، طلب مغفرت از خدای مهربانم کردم.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
معلمی گفت توانا بود هرکه..؟
دانش آموزی ادامه داد
"توانا بود هرکه دارا بود"
ز ثروت دل پیر برنا بود
تهی دست به جایی نخواهد رسید
اگر چه شب و روز کوشا بود
ندانست فردوسی پاکزاد
که شعرش در این ملک بیجا بود
گر او را خبر بود از این روزگار
که زر بر همه چیز والا بود
نمیگفت آن شعر معروف را
"توانا بود هرکه دانا بود"
💕🧡💕