قابل توجه اونایی که میگن فرق نداره کی رئیس جمهور باشه و دائم میگن واکسن نزنید فرق تزریق واکسن زدن سریع و به موقع از طریق آیتالله رئیسی رو در تصویر بالا مشاهده کنید و خودتان منصفانه قضاوت کنید
#واکسن #جهاد_تبیین
#ربیع_الاول تهنیت
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و نوزدهم
گوشه آشپزخانه بالای لگن پُر از آب و پودر، سرِ پا نشسته و با بغضی که به جانش افتاده بود، لباسها را چنگ میزد که آهسته صدایش کردم: «مجید...» دستانش از حرکت متوقف شد، نگاهم کرد و با مهربانی بینظیری پاسخ داد: «جانم؟» دستم را به لبه اُپن گرفتم تا بتوانم با سرگیجهای که دارم، سرِ پا بایستم و همپای نگاه عاشقانهام با لحنی ساده آغاز کردم: «مجید! خدا رو شاهد میگیرم، به روح مامانم قسم میخورم، به جون حوریه قسم میخورم که منم اگه برگردم، فقط دوست دارم با تو زندگی کنم! به خدا من از زندگی با تو پشیمون نیستم! به جون خودت که از همه دنیا برام عزیزتری، اگه حرفی زدم فقط به خاطر خودت بود! دلم می سوزه وقتی میبینم بدون هیچ گناهی، داری انقدر عذاب میکشی!» سرش را پایین انداخت و همانطور که با کفِ روی دستش بازی میکرد، با لبخندی شیرین پاسخ داد: «میدونم الهه جان...» سپس سرش را به سمتم چرخاند و با حالتی حامیانه ادامه داد: «غصه هیچی رو نخور عزیزم! دوباره همه چی رو از اول با هم میسازیم!» و من منتظر همین پشتوانه بودم که بیمعطلی به سمت طلاها که هنوز کف موکت مانده بودند، رفتم. با بدن سنگینم به سختی خم شدم و همه را با یک مشت جمع کردم. دوباره به کنار اُپن برگشتم و در برابر چشمان مجید، همه را روی سطح اُپن ریختم و با شادی شورانگیزِ آغاز یک زندگی جدید، فرمانی زنانه صادر کردم: «مجید! اگه میخوای منو خوشحال کنی، همه اینا رو بفروش! میخوام برای خودمون یه زندگی خوشگل درست کنم! این طلاها رو بعداً میشه خرید! فعلاً میخوام از خونه زندگیام لذت ببرم!» سپس نگاهم را دور خانه چرخاندم و با هیجانی که در صدایم موج میزد، آغاز کردم: «میخوام برای این پنجره یه پرده ساتن زرشکی بگیرم! یه دست مبل جمع و جور هم میگیریم، اونم باید زمینهاش زرشکی باشه که با پردهها هماهنگ باشن! اگه بشه یه لوستر شش شاخه هم بگیریم، خیلی خوبه! یه تلویزیون و میز تلویزیون هم میخریم برای بالای اتاق پذیرایی. یه فرش نه متری کِرِم رنگ هم میخریم میاندازیم وسط اتاق پذیرایی. برای اتاق خواب هم یه قالیچه کوچولو میگیریم و میندازیم پای تختخواب. تختخوابم میخوام چوبش کلاً سفید باشه! اصلاً میخوام سرویس خوابم کلاً سفید باشه!» که نگاهم به آشپزخانه خورد و با دستپاچگی ادامه دادم: «برای آشپزخونه هم کلی چیز میخوام! این گوشه باید یه ماشین لباسشویی بذاریم! باید حتماً استیل باشه که با یخچال سِت شه! یه سرویس تفلون و کفگیر ملاقه هم باید بگیریم! راستی سرویس فنجون هم میخوام!» و تجهیز آشپزخانه به این سادگیها نبود که در برابر مجید که صورتش از لحن کودکانه و پُر ذوق و شوقم از خنده پُر شده بود، چین به پیشانی انداختم و خسته گلایه کردم: «آشپزخونه خیلی کار داره! باید سرویس چاقو بگیریم، سماور و قوری بگیریم، کلی سبد و پلاستیک میخوام. باید برای حبوبات و قند و شکر، قوطی بگیرم.» و تازه به خاطر آوردم به لیست بلند بالایی از مواد خوراکی احتیاج داریم که تکیهام را به اُپن دادم و به شوخی ناله زدم: «وای مجید! باید کلی مواد غذایی بخریم. از قند و شکر و چایی گرفته تا روغن و رب و نمک و...» که مجید با صدای بلند خندید و میخواست سر به سرم بگذارد که گلولهای کف به سمتم پرتاب کرد و با شیطنتی شیرین فریاد زد: «بس کن الهه! دیوونه شدم! میخرم! همه رو میخرم!» و بار دیگر به همین بهانه ساده، فضای خانه کوچک و محقرمان، از ترنم خنده هایمان پُر شد تا باور کنیم در پناه نگاه مهربان خدا، زندگی با همه سختی هایش چقدر شیرین است!
با ما همراه باشید🌹
رمان های عاشقانه مذهبی 💍
#هويج_پلو_با_مرغ
اول از همه پياز رو تفت دادم بعد بهش هويج خلال شده رو اضافه كردم و خوب سرخ كردم و در آخر زعفرون و مرغ ريش ريش و خلالِ پوست پرتقال رو اضافه كردم با كمى آبِ مرغ درش رو بستم كه كمى دم بكشه ، بعد اين مواد رو لا به لاى برنج آبكشيده ريختم با ته ديگه سيب زمينى و گذاشتم دم بكشه و در آخر با كمى زرشك و خلال بادوم و پسته تزيين كردم ! 👌🏻
⬅️ مردی شبی را در خانه ای روستایی میگذراند... پنجره های اتاق باز نمی شد.نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند.
⬅️ با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید.
⬅️ صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است...!
⬅️ " او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود...!! "
👈 افکار از جنس انرژی اند و انرژی، کار انجام می دهد...👉
8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_پیشنهادی🎞
با همین گوشی📱 که دستت هست
هم میتونی #سرباز و یار #امام_زمانت باشی
هم خدای ناکرده...😔
#استاد_رائفی_پور
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ فرصت برای رشد زن در خانوادهها فراهم شود
یکی از مسائل اصلی، مسئلهی خانه و خانواده است: امنیّت زن در محیط خانواده؛ فرصت زن در محیط خانواده و خانهداری برای بُروز استعدادها؛ [چیزی] مانع درس خواندن او، مانع مطالعه کردن او، مانع فهمیدن او، مانع نوشتن او نشود - [برای] کسی که اهل این چیزها است - میدان برای این کارها فراهم باشد؛ این اساس قضیّه است.
📌مجموعه #مساله_اصلی به مرور برخی از مسائل مهم حوزه زن و خانواده در بیان رهبر انقلاب میپردازد.
➡️ ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
❓چرایی عدم حضور قلب در نماز و راه جبران آن؟؟
🌷آیت الله جوادی آملی:
🔸 اگرما هر چه بخواهيم چشممان آزاد باشد ببينيم و گوشمان آزاد باشد که بشنويم، هر حرفي را هم بخوانيم و بشنويم و اينها را در انبار ضايعات جمع بکنيم، موقع نماز مزاحم ما هستند.
🔸وقتي از مرحوم استاد الهي قمشهاي(رضوان الله عليه) سؤال كردند ما چه كنيم در نماز داراي حضور قلب باشيم فرمود:
👈 بيرون نماز را مواظب باشيد چرا که اگر كسي در بيرون نماز مواظب چشم و گوشش بود در حال نماز راحت است و اگر در بيرون نماز مواظب چشم و گوشش نبود و هر چه را خواست ببيند، ديد و هر چه را خواست بشنود، شنيد، همه اين گزندهها تعبيه ميشوند؛
🔸 لذا وقتي انسان شروع به نماز كرد تكبيرة الاحرام گفت دست و بالش بسته شده و همه اين گزندهها حمله ميكنند تا آنجا که يك وقت انسان متوجه ميشود كه سرگرم گفتن «السلام عليكم» هست ولي نميداند چه گفتوگو كرد و در اين سجود چه گفت، بنابراين عمده در بيرون نماز است و اگر كسي بيرون نماز را مواظب بود در نماز راحتتر است.
🔸شما اين سجده شكر را فراموش نكنيد هر نعمتي كه به شما رسيده است سجده شكر كنيد.
❓ از امام(عليه السلام) سؤال كردند: ما در نماز حضور قلب نداريم چه كنيم؟
🌹حضرت فرمود: نافلهها، جبران آن قصور نماز را ميكند.
❓ عرض كرد اگر ما در نافلهها هم حضور قلب نداشتيم چه بكنيم؟
🌹 فرمود: سجدههاي شكر بعد از نماز جبران ميكند، لذا بعد از نماز برنخيزيد بلكه از خدا مسئلت كنيد و به خاك بيفتيد تا در برابر ديگران مجبور به خضوع نشويد.
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🍂🍁🍂
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
یک دوربین مخفی اما خیلی جدی؛ در حاشیه رزم نمایش «نقطه رهایی»
حتماببینید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء