📚#حکایتی_خواندنی
✍گفت موسی را یکی مرد جوان
که بیاموزم زبان جانوران
شخصی به نزد حضرت موسی می آید و از او میخواهد که زبان حیوانات را به او بیاموزد. حضرت موسی به او میگوید که اینکار درست نیست و به صلاح نیست که بدانی. ولی شخص اصرار میکند و حضرت موسی از خدا اجازه میگیرد که به او بیاموزد این را.
صبح روز بعد آن شخص در خانه نزد حیوانات میرود. غلام او که داشت صبحانه آماده میکرد تکه نانی از دستش زمین می افتد. سگ و خروس به سمت آن نان میدوند و خروس آن را برمیدارد. سگ میگوید انصاف نیست تو میتوانی جو و گندم بخوری و من نمیتوانم پس نان را به من بده. خروس میگوید فردا اسب صاحبخانه میمیرد و تو میتوانی از گوشت آن بخوری. صاحبخانه این را میشنود و فورا اسب را میفروشد. فردای آن روز دوباره خروس نان را برمیدارد. سگ میگوید تو ب من دروغ گفتی و اسب فروخته شد. خروس میگوید اشکالی ندارد در عوض امروز خرش میمیرد و تو میتوانی گوشت خر بخوری. صاحبخانه خر را نیز میبرد و میفروشد. روز بعد دوباره سگ میگوید که تو باز دروغ گفتی و من گشنه مانده ام. خروس میگوید اینبار غلام او میمیرد و برایمان کلی نان میریزند. صاحبخانه غلامش را هم فروخت. فردایش سگ میگوید تو دروغ گفتی و خروس میگوید من دروغ نمیگویم چون که همیشه اذان هارا به موقع میگویم و مطمئن باش فردا صاحبخانه میمیرد و همه اقوام برای او گوسفند قربانی میکنند و تو به مرادت میرسی. صاحبخانه این را هم شنید و نزد حضرت موسی رفت و از او چاره ای خواست. حضرت گفتند
اسب و خر و غلامت بلای جانت بودند و اگر بلاهای جانت را دور نمیکردی نوبت به خودت نمیرسید به خاطر همین میگفتم به ضررت است که زبان حیوانات را بدانی. این را گفت
و آن شخص در لحظه ای بعد مرد.
حضرت موسی دعایی کرد که خدایا به بزرگی ات این
مرد را ببخش و اورا زنده کن. خداوند به حضرت موسی گفت ما او را به خاطر تو بخشیده و زنده اش میکنیم.
آدمی را عجز و فقر آمد امان
از بلای نفس پر حرص و غمان
آن غم آمد ز آرزوهای فضول
که بدان خو کرده است آن صید غول
آرزوی گل بود گلخواره را
گلشکر نگوارد آن بیچاره را
📚مثنویمعنوی
✍مولانا
❄️🌨☃🌨❄️
بسم رب الصابرین
#قسمت_پانزدهم
#ازدواج_صوری
داشتم تو اتاق حاضرمیشدم
برم دفتر وحید
-مامان
مامی
مام
مامان
مــــــــــــــامان
😁😁😁😁
مامان:باز صداتو گرفتی سرت 😡😡😡
-خخخخ من با این مانتو صورتیم کدوم روسمریمو سر کنم دخترنازم 😍😍😍
مامان :اون روسری صورتی ات که خطای و دایره های مشکی داره سر کن
-اوهوم
مامان ساق صورتیم قشنگه بندازم ؟
مامان :آره
پریا دست چکتو برداشتی ؟
-بلی مامان
مامان:پریا ببین ۲۰۰تومن ک خییرا ریختن
یه ده تومنم از طرف منو خواهرات چک بکش
ان شالله تا شب تاسوعا باز بابات خییر پیدا میکنه
-ان شالله
مامان من باید با برادر عظیمی بعدش برم جایی
دیر میام
مامان:تو و صادق 🙄🙄
- بله
من برم
در حال روشن کردن ماشین شماره برادر عظیمی گرفتم
-سلام برادر عظیمی قرار عصرمون یادتون نره
برادر عظیمی : نه خواهر احمدی تازه برای دختر خوشگلم یه عروسک خیلی زیبا گرفتم
-بله ممنون
منو سارا چند سال بود واسطه چندتا خییر و چند بچه کوچلوی بودیم
یک سال پیش بطور اتفاقی برادر عظیمی شد
امروزم قراربود یکی از جوجه های نازم از بیمارستان مرخص بشه
برادرعظیمی هزینه بیمارستان به عهده گرفته بودن
دیروز گفتن دلم میخاست اون دختر نازمو ببینم
اما از برنامه ها احدی خبر نداشت
رسیدم دفتر وحید
درحین پیاده شدن از ماشین دیدم برادر عظیمی با یه عالمه دفتر مفتر داره از ماشین پیدا میشه
مسئول اینکه چقدر هزینه میکنیم برای این نذرها رو برادر عظیمی حساب میکرد
وحید با هردومون سلام علیک کرد
بچه ها بشینید
وحید:بچه ها ببینید الان تو حساب من ۷۵۰ تومن هست
اینم چکش
-اینم ۲۱۰تومن من ک ریختن
میشه ۹۶۰تومن تا یک ملیارد ۴۰تومن کم داره
برادرعظیمی:۱۵۰تومن ک خودم چک میکشم و ۴۰۰تومن رفقا ریختن و پدر هم از خییرا نزدیک ۲۸۰-۲۹۰تومن دارن
همه رو میشه یک میلیارد و خورده ای
تو این چهار وعده چه غذایی نذری بدیم ؟
-ناهار توساعا قیمه بدیم
شامش مرغ میدیم
ناهار عاشورا قیمه نثار بدیم
شامش کباب
بنظرتون میشه ؟
برادر عظیمی :توکلت علی الله
نویسنده :بانو...
بسم رب الصابرین
#قسمت_شانزدهم
#ازدواج_صوری
بعداز اتمام جلسهمون منو برادر عظیمی به سمت بیمارستان حرکت کردیم
برادرعظیمی یه عروسک خیلی خوشگل و بزرگ برای رها فنقلی خریده بود
منم سرراهم ی دسته گل زیبا گل رز قرمز خریدم
رها عاشق گل و عروسک بود
منم تمام طول مسیر سعی کردم خانم باشم
وارد بیمارستان شدیم برادر عظیمی رفتن هزینه جراحی رها جنقل حساب کنه
منم رفتم اتاق جنقلی
وارد اتاق شدم
-سلام خانم خوشگله
تامنو دیدگفت:وای خاله پریا
دستاش باز کرد که بغلش کنم
منم بغل شدم خاله فدات بشه دختر نازم رهاجون گلاتو دیدی
رها:وای خاله خیلی قشنگها
دستش ناز کردم و گفتم رها من با دوست داداشم عمو صادق اومدم دیدنت
الان ک اومد خانم باشیا
سرش تند تند تکان داد و گفت چشم
بعداز چند دقیقه برادر عظیمی با عروسک اومدن داخل اتاق
به سمت رها گفتم این آقا همون عموی هست که برات گفتم
رها دستاشو تو هم جفت کرد و گفت سلام عمو
برادر عظیمی رو به رها گفت :سلام دخترنازم این عروسک مال توه
ی نیم ساعتی پیشه رها بودیم
همونجا پیش بیمارستان برادرعظیمی رفتن
من هم که عروسک رها دیده بودم میخاستم برای خودم عروسک بخرم
رفتم مغازه عروسک فروشی
یکدونه عروسک فیل گنده 🐘برای خودم گرفتم
گوشای فیله از خودش بزرگتر بود
یاداون برنامه کودک بود فیله گوشاش از خودش بزرگ بود افتادم
می فیل دوست
می عروسمک دوست
می کودک درون ۵سالشه
عروسک گذاشتم جلو براش کمربند بستم
نویسنده :بانو.....ش
بسم رب الصابرین
#قسمت_هفدهم
#ازدواج_صوری
شب اول محرم شد
ماه محرم ماه عاشقیه
ماهی که وقتی بشینی فکر کنی کجایی، جزء یزیدهای یا یاران امام حسین 😔
داشتیم چای درست میکردیم برای پذیرایی
سارا گفت :پریا میدونی امروز به چی فکر میکردم
-😳😳😳به چی ؟
سارا:اینکه الان تو عصرما امام خامنه ای مثل حضرت مسلم بن عقیل است
امام حسین هم که همون آقا حضرت صاحب الزمانه
پریا امروز تو تلگرام یه پیامی اومد مضمونش این بود
خدایا
جوری باشه همیشه همراه امامم باشم
-آره سارا واقعا نمیشه به زمان حال مغرور شد
حر راه به امام بست اما آخرش شد جزء یاران امام .
و شمر کسی بود تو صفین تا مرز شهادت رفت
اما تو کربلا سر از تن آقا اباعبدالله الحسین جدا کرد
سارا: آره خواهری حق باتوإ
راست میگفت باید حواسمون باشه یزیدی نشیم عقیل زمان به یاور احتیاج داره
دخترا بیاید کمک لطفا
کیک کشمشی بذارید تو سینی ببرید جلو در
یکی تون لطفا گلاب بریزه تو گلاب پاش
بچه ها آب یخ ها آمادست
مریم :آره عزیزم آمادست
کم حرص بخور
برات ضرر داره 😁
_خب زود کاراتونو انجام بدید حرص نخورم
نویسنده:بانو.....ش
بسم رب الصابرین
#قسمت_هیجدهم
#ازدواج_صوری
مراسم شب اول محرم عالی برپا شد و تموم شد
شب دوم منو سارا،همسرش، وحید و برادر عظیمی نرفتیم خونه بعد از هئیت
بخاطر فرداشب که مراسم سه سالگان حسینی بودمجبور بودیم بمونیم
تقریبا ساعت ۸صبح بود که همه چیز برای مراسم شب آماده بود
من همش نگران سارا بودم این دخترعمه خل چل من مثلا حامله است
ببین دیشب تا صبح بیدار بوده
به اصرار فرستادمش خونه
وحید و برادر عظیمی هم رفتن کیک و شیر و کاسه های سفالی و خرما جنوب برای شب بگیرن
الان کلا من فقط تو هئیت بودم
نشستم سرم رو تکیه داده بودم به دیوار که خوابم برد
یهو از صدای کوبیده شدن در با وحشت بیدار شدم
وای 😱😱😱
چشمام قرمز شده بود 😐😐😐
وسایل رو اوردن
خرماهارو شستم بعد با نظم تو ۶۰تا کاسه سفالی آبی چیدم
شیرها رو جشوندم تا از سالمی شیر مطمئن بشم
ساعت ۴:۳۰بودبه اصرار وحید راهی خونه شدم
به خونه رسیدم سرم به بالش نرسیده خوابم برد
ساعت ۷از جیغای گوشی بلند شدم
شماره دوستم ساجده بود
با صدای خواب آلود 😴 گفتم: بله
ساجده:سلام نقاش باشی پاشو میخام یه کار بهت بدم
-هوم ☹️☹️☹️
ساجده:یه تابلو سیاه قلم، تو یه بوم بزرگ ازچهره آقا
-اوهوم
ساجده:برای عروسیم که ولادت رسول الله هست میخوام
- اوهوم
ساجده:معلومه اصلا از خواب پاشدی
بخواب
منم خداخواسته دوباره بیهوش شدم😴
نویسنده:بانو.....ش
⛔️🚫تهدید جدی برای دین وفرهنگ مسلمان🚫🚫⛔️
🛑🛑🛑🛑سگ های پاکوتاه و زینتی معضل جدی برای جامعه اسلامی مردم مسلمان🛑🛑🛑
📣مطالبه برای وضع قوانین جدی در خصوص ممنوع شدن خرید وفروش و نیزنگهداری سگ های زینتی درمنزل و خیابان ها
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣لطفا دراین مطالبه شرکت کنید وبرای مخاطبینتون هم بفرستید تاآمار زیادشه ومجلس براش قانون تصویب کنه👇👇
https://farsnews.ir/my/c/126492
👆👆👆👆👆👆👆👆
👈دردین اسلام سگ نجس است و ادرار ومدفوع و.. او میتواند موجب انتقال میکروب و بیماری های زیادی شود
وبه جزسگ های شکاری ونگهبان و سگ گله مجاز به خرید سگ نیستیم
بنابراین باید خرید وفروش سگ های زینتی ممنوع شود 👉
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://farsnews.ir/my/c/126492
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
از مسئولینومجلس تمنا داریم که قانون جدی برای ممنوعیت سگ گردانی وضع واجرا کنند 🌹🌹
#سگ
#سگ_گردانی
#سگ_گردانی_باید_درهمه_جا_ممنوع_شود
#سگ_زینتی
#آفتاب_در_نگاه_خورشید شماره ی ۵
قال المهدي(عَجَّلَ الله تَعالي فَرَجهُ الشَّريف) :
فلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِءٍ مِنكُمْ ما يَقرُبُ بــِهِ مِنْ مُحَبَّتِنا وَ لْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ كِراهيتَنا وَ سَخَطِنا
هريك از شما بايد طوری عمل كند تا به دوستی و محبت ما نزديك شود و از آنچه كه او را به خشم و ناخوشايندی ما نزديك می كند پرهيز نمايد.
📚بحارالانوار/ جلد53/ باب21/ حديث7
#شمیم_انس ۵
اگر خطا کردیم، باز به سراغ امام زمان برویم؟
با هم بدانیم:
یک بچه اگر خطا هم می کند، باز پناهی جز پدر خود نمی شناسد لذاست که باز به سراغ پدر می رود (از ترس پدر، به آغوش گرم از محبت پدر پناه می آورد). نه تنها به او پناه می برد بلکه خواسته هایش را باز از او طلب میکند.
امام زمان از پدر نسبت به ما مهربان تر هستند. پس بیش از آنچه روی ما به پدرمان باز است و مراجعه می کنیم باید به حضرت رجوع کنیم.
هر جا و هر لحظه به سراغ ایشان برویم.
#چشم_به_راه شماره 1
چگونه با دعا برای فرج امام زمان علیه السلام برای خودِ دعا کننده فرج حاصل می شود؟
1️⃣به برکت این دعا، به آرزوهای دنیایی و خواسته هایی که درراه آنها تلاش می کند خواهد رسید؛ زیرا این دعا وسیله هرگونه خیر و صلاح است.
2️⃣خداوند به برکت این دعا به جای امیدی که دارد، از او هم و غم را دور می سازد و حاجتش را بر می آورد، زیرا کمک به مظلوم سبب یاری خداوند به کمک کننده است.
خداوند صبر و استقامت در محنتها و سختیها را به او عنایت فرماید و دشواریها را براو آسان سازد.
🌹 از امام رضا(علیه السلام) منقول است :
👈بالاترین دعا در ماه شعبان استغفار است و اگر کسی در این ماه هر روز هفتاد مرتبه استغفار نماید همانند کسی است که در غیر این ماه هفتاد هزار بار استغفار کرده است. کیفیت استغفار نیز چنین است که بگوید.
🌸 أستغفر الله و أسأله التوبه🌸
🔶(فضائل الأشهر الثلاثة، ص: 56)
❄️🌨☃🌨❄️
✳️ شبها برای نماز بیدارم میکنند!
🔻 مرحوم #شیخ_مرتضی_زاهد خودش نقل فرموده بود: «شبها برای #عبادت_سحری مرا صدا میزنند. یک شب میگویند: مرتضی برخیز! یک شب دیگر میگویند: شیخ مرتضی! و یک شب دیگر میگویند: آقا شیخ مرتضی! من وقتی دقت میکنم، میبینم اینها به روز من بستگی دارد. هرروز که من در رفتار و اعمالم دقت بیشتری میکنم و زیادتر مواظب هستم، در بیدارشدن با احترام بیشتری روبهرو هستم.»
📚کتاب #سیره_و_خاطرات_علما
📖صفحهٔ ۶۹
#کلام_بزرگان
#حاجاسماعیلدولابی
⇠هر وقت رزقت کم شد
⇠ خواستی زیادتر بشود،
⇠ از همان اندکی که داری انفاق کن!
⇠وقت نداری، پول نداری، بدهکاری،
⇠اما از همان مختصری که هست به دیگران ببخش،
#باصدقدلوخدایی.
❪یک دفعه می بینی در باز شد و روزی سرازیر شد.
خدا بیش و کم را کاری ندارد،
☝با انفاق شما رزقت را بیشتر می کند.❫
❄️🌨☃🌨❄️