فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 عشق راه تطهیر دل
👈🏼 عشق واقعی، آثار سوء حسادت، رقابت، خودخواهی، و همۀ بدیها را نابود میکند
#حجتالاسلام_پناهیان
#بهار_مهدوی
ـ
ـ
جوابِ سلام، واجب است!
پس بیایید
هر روز صبح ،
به او سلام کنیم!
•اَلسَّلامُعَلَیکَ یاخَلیفَةَاللهِ وَناصِرَحَقّه♥️•
#السلامعلیکیاصاحبالزمان🌱
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠وقتی بگو مگو با همسر تبدیل به اژدها در مرگ موقت شد
▪️این قسمت: نیش و نوش
▫️تجربهگر : خانم نفیسه مرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایت شنیدنی زنی که قبض روح را تجربه کرد
▪️این قسمت: نیش و نوش
▫️تجربهگر : خانم نفیسه مرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😋 #شامی_بادمجان😍
مواد لازم برای ۸ الی ۱۰ نفر :
گوشت چرخکرده ۱ کیلو گرم
بادمجان ۵۰۰ گرم
تخم مرغ ۲ عدد
سیر ۵ حبه
جعفری یا شوید ۳ ق غ
نمک و فلفل به میزان لازم
طرز تهیه :
در ابتدا به بادمجان ها کمی نمک میزنیم و نیم ساعت کنار می گذاریم . حالا گوشت را با نمک و فلفل و تخم مرغ و سیر و سبزیجات ( شوید یا جعفری) مخلوط کرده . آب بادمجان ها را با دست گرفته و بادمجان ها را به گوشت اضافه کرده و به مدت ۱۰ دقیقه با دست خوب ورز می دهیم تا مخلوط یک دست و همگنی داشته باشیم و در آخر به شکل شامی فرم داده و در روغن سرخ می کنیم . نوش جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
35.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
شناخت عناصر پشت پرده فتنه ترکیبی نیابتی ۱۴۰۱
حرفهای کمتر شنیده شده از جنایات منافقین،کومله،پهلوی ها،ال سعود، بهاییت و مصی علینژاد درباره زنان، کردها، آزادی و...
لطفا در انتشار این ویدیو و نشر این حقایق مارا یاری کنید.
سلامتی رهبر عزیزمان صلوات🥀 اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ 🥀
✍🏻#لبیک_یا_خامنه_ای نائب برحق #امام_زمان رهبر عزیز #ایران✌🏻✌🏻✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩🍳#کوکو_سیب_زمینی👩🍳
موادلازم:
سیب زمینی: ۵ تا ۶ عدد متوسط، تخم مرغ: ۳ عدد، گوشت چرخکرده: ۲۰۰ گرم، پیاز: ۱ عدد،آرد سوخاری: ۳ تا ۵ ق غ، جعفری خورد شده: ۳ تا ۴ ق غ، رب: ۱ ق غ، نمک، فلفل ، زردچوبه: به میزان لازم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_آشپزی
تاحالا ماکارونی پنیری پخت با مایکروفر خوردید ⁉️
اگه فرصت پخت پاستا با فر رو ندارید بهتون پیشنهاد میکنم این گیف رو ببینید 👍
پاستا تک نفره☺️
💓 💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آشپزی😍
برگر مرغ
مواد لازم ۶ عدد
سینه مرغ ۳ عدد
نان برگر ۶ عدد
مواد مزه دار کردن 👇
شیر ۱ و نیم پیمانه
نصف لیمو
سس تند ۲ قاشق غ خ
تخم مرغ ۱ عدد
نمک ۱ قاشق مربا خوری
فلفل سیاه ۱ قاشق مربا خوری
مواد روکش 👇
ارد گندم یا سفید ۴ پیمانه
نمک ۲ قاشق چ خ
فلفل سیاه ،فلفل قرمز ،پودر آویش ،پودر پاپریکا ،پودر سیر( از هر کدوم ۱ قاشق چ خ )
مواد سس برگر👇
سس مایونز ۲ قاشق غ خ
سس کچاب ۱ قاشق غ خ
سس خردل ۱ قاشق غ خ
نصف لیمو
خیار شور ۲ عدد رنده شده .
#یادمون_باشه
- نشسته بودم در دفتر کارم، و منتظر شخصی که نمیشناختم!
تماس گرفته بود و هماهنگ کرده بود و قرار بود برای جلسهای تشریف بیاورد.
مرد وزین و افتادهای بود، کمی بیشتر که صحبت کردیم حس کردم، روحی استخواندار و قوی دارد.
- بعد از حدود سی دقیقه، حس کردم هر چه بیشتر صحبت میکند، در درون من احساس انقباض و بهمریختگی ایجاد میشود. هر چه بیشتر باور میکردم او بیشتر از من میداند و به آنچه میگوید داراست، و در مورد موضوع جلسهمان چندین و چند گام، از من جلوتر است، حالت فشردگی درونم بیشتر میشد!
- ناگهان به خودم آمدم و دیدم حالتِ درونِ من علامت یک بیماری است!
درجاتی از بیماری "حسادت" که ریشه در خودخواهی من دارد! اینکه من باید همیشه بهترین باشم ...
⚡️ دیدم دارد دیر میشود و من باید بسرعت تغییر موضع داده و برخلاف میلم بنشینم و در برابرش زانو بزنم و برایش پنجرهی جانم را بگشایم و بگذارم که ببارد ...
- برخاستم و رفتم در کنارش نشستم.
دستانش را گرفتم و گفتم از اینکه کسی را یافتهام که از من بیشتر میداند، خوشحالم!
کمک میکنید تا این پروژه را بهتر به پایان ببرم؟
#یادمون_باشه :
☜ انقباضهای درونی ما، علامت بیماریهای درونی ما هستند!
باید هوشیار باشیم و بهمحض بروز علائم؛
۱ـ با توجه به موقعیتی که دچار انقباض شدیم، ریشه را در درون خودمان کشف کنیم و بیماریمان را بپذیریم. (ممکن است خودشناسی بلد باشیم و زود کشف کنیم، و ممکن است چند وقتی طول بکشد یا به کمک دیگران نیاز داشته باشیم.)
۲ـ اگر ما دچار انقباضیم، دیگران مقصر نیستند، ریشه را در درون خودمان جستجو کنیم.
۳ـ بهسرعت برخلاف میل درونیمان عمل نموده و به اژدهایِ نفس، اجازهی فربه شدن، ندهیم.
۴ـ هر چه بیشتر با خودمان مدارا کنیم، این اژدها خطرناکتر شده و قبل از همه "منِ انسانیِ" خودمان را میبلعد.
در مواقع بروز علائم بیماریهای درونی، مدارا کردن با خودمان، و امتناع از شناخت و درمان، نوعی خودکشی است!
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٣٨
- براي اين كه من او را به خانه مادرش روانه كرده ام. كار نمي كرد و حتي به جمع آوري شيره درخت هم كه از سبك ترين كارهاست تمايل نشان نمي داد. نه قادر بود درختي را اره كنه، نه ميتونست چوب ببره و نه بلد بود برنج بپزه، من هم بيرونش كردم. موقع آن رسيده كه مردها هم خودشان گليمشان را از آب بيرون بكشند. زمانه عوض شده است. دروغ ميگم؟
راحله چند لحظه صبر كرد. احتمالاً ميخواست واكنش بچهها را ببيند. ميخواست مطمئن شود كه توجه بچهها را به اندازه كافي جلب كرده است. عاطفه راست نشسته بود و با لبخندي روي لب، هاج و واج مانده بود. فهيمه ديگر به جلد كتاب نگاه نمي كرد، حواسش به خود راحله بود. سميه پيشاني اش را در هم كشيده بود. فاطمه هم خونسرد و بي تفاوت بود. احتمالاً راحله همه اينها را ديد. اما فكر ميكنم نديد كه قلب آويزان به زنجير طلايي ثريا ديگر تكان نمي خورد و نديد كه ثريا با نگاهي برنده و خشن به آن قلب خيره شده است. نگاهي كه دل مرا لرزاند. شايد اگر راحله آن نگاه را ديده بود، ديگر نمي خواند. ولي آن نگاه چند لحظه بيشتر دوام نياورد. راحله هم نديد و گفت:
- اوريانا فالاچي بعد از اين كه توضيح ميده هيچ مردي توي اون جنگل زندگي نمي كرده و هر مردي حق داشته فقط وقتي زنش بهش اجازه بده، براي چند روز بياد و برگرده، اين طوري ادامه ميده:
مُسن ترين زنها كه به گفته جميله نود و دو سال از عمرش ميگذشت و نبيره هم داشت، در وسط نشسته و بقيه در اطرافش حلقه زده بودند. اولين سوال را چنين مطرح كردم:
- ميخوام بدونم در اين منطقه زنها چگونه حكومت ميكنن؟
« حوا » يكي از زنان به من خيره شد و گفت:
- چه طور؟ مگه توي اروپا زنان حكومت نمي كنن؟
- خير، در اروپا مردان حكومت ميكنن.
- نمي فهمم!
چنين توضيح دادم:
- منظورم اينه كه در اروپا خانواده توسط مرد رهبري ميشه و مرد نام خانوادگي خود رو به زن و فرزندش ميده.
- يعني به جاي اين كه زن نام خانوادگي خود را به مرد بده، مرد چنين كاري ميكنه و زن هنگام تولد فرزند از نام خانوادگي مادر استفاده نمي كنه؟
- البته.
- آه ولي قطعاً مَرده كه از زن اطاعت ميكنه، اين طور نيست؟
- خير، معمولاً چنين نيست. اين زنه كه از مرد اطاعت ميكنه.
كاظم خان مشغول ترجمه بود و به اين جا كه رسيد شليك خنده مادر سالارها فضا را پر كرد. انگار خنده دارترين لطيفه سال را برايشان تعريف كرده باشم. يكي شكمش را گرفته بود، ديگري محكم بر زانوان خود ميكوفت و مُسن ترين زن نيز به شدت ميخنديد و دندانهاي كرم خورده اش را كاملاً نمايان ميساخت. دست آخر بازوانش را رو به بالا برد و به نظر ميرسيد كه ميخواد بگويد:
«ساكت. مثل اين كه در اين جا سوء تفاهمي وجود دارد!»
مُسن ترين مادر سالارها سرش را به
طرف من خم كرد و پرسيد:
- نزد شما چه كسي به خواستگاري مرد ميرود؟
عاطفه خواندن راحله را قطع كرد:
- چي؟! چي شد؟! بار ديگه اين سوال رو بخون!
راحله گفت:
- هيچي ظاهراً اون جاها رسمه كه زن ميره به خواستگاري مرد!
عاطفه با تعجب كوبيد روي شانههاي سميه و خنديد:
- ميبيني آبجي؟ ميبيني عجب ماهيه؟
سميه و فاطمه به لبخند اكتفا كردند.
عاطفه گفت:
- من كه رفتم تو نخ يه سفر مالزي. بايد داداشم رو ببرم اون جا تحويل يكي از اين زنها بدم.
ديگر از آن نگاه برنده ثريا خبري نبود. جايش را به پوزخندي عصبي داده بود كه مرا بيشتر نگران ميكرد. عاطفه كه ساكت شد، راحله ادامه داد:
از كاظم خواستم برايش شرح دهد در اروپا معمولاً مرد است كه زن را خواستگاري ميكند و اگر عكس اين موضوع روي بده، مردم عقيده دارن كه زمانه عوض شده و فساد دنيا را فراگرفته است. « حوا » پرسيد:
- پس زن نمي تونه مردش رو انتخاب كنه؟
- معمولاً خير.
- و اگه زني مردي رو در جنگل تصاحب كنه؟
- معمولاً در اروپا مردان زنان رو در جنگل تصاحب ميكنن.
زنان يكي پس از ديگري به يكديگر خيره شدند و آن وقت همه با هم نگاه پرسشگرشان را متوجه من ساختند. احساس كردم مرا ديوانه پنداشته اند. يكي از زنان پرسيد:
- پس اين زنه كه پس از ازدواج بايد در خانه مرد زندگي كنه؟
- البته!
باز هم زنان يكي پس از ديگري به يكديگر نگاه كردند و بعد متوجه من شدند. يكي از آنها پرسيد...
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٣٩
يكي از آنها پرسيد:
- اگر زني خرج مردش رو تقبل نكنه، مرد ميتونه درخواست طلاق بده؟
باز هم صداي عاطفه، مجال خواندن را از راحله گرفت:
- به افتخار تمام زنهاي مادر سالار دنيا يه كف مرتب بزنين!
و بعد خودش به تنهايي كف زد. نگاه نگران من به دنبال ثريا ميگشت كه يكهو ثريا بلند شد. همان موقع يادم افتاد كه چرا از آن نگاه خشن ترسيده بودم. اگر چه كه ديگر خبري از آن نگاه نبود. نگاه آرام تر شده بود. فقط همان پوزخند عصبي بود!
- بس كنين اين مسخره بازيها رو! نكنه شماها هم واقعاً ميخواين مث اون آشغالها بشين؟
نگاهي به همه كرد و بعد زير لب گفت:
- من كه اصلاً حالو حوصله اش رو ندارم.
به سرعت بيرون رفت. خواستم بلند شوم و دنبالش بروم فاطمه به من اشاره كرد كه بمانم و خودش رفت. راحله كله اش را تكان داد؛ يعني « چي شده؟ »، عاطفه شانه اش را بالا انداخت ؛ يعني « نمي دانم، ولش كن! ». فهيمه انگار هنوز حواسش توي كتاب بود كه گفت:
- عجب داستاني بود ها!
بعد از آن عاطفه گفت:
- حالا قضيه مادر سالارها چي چي هست؟!
راحله نفس عميقي كشيد. پشت چشمي نازك كرد و گفت:
- بعضي دانشمندها يا مردم شناسهايي مثل « لويس مورگان» معتقدند كه ريشه مادر سالاري به ماقبل تاريخ ميرسه. اون موقعهايي كه مردها و زنها زندگي آزادي داشتن و خويشاوندي رو از طريق مادر مشخص ميكردن. « هرودوت» هم ميگه كه ملل آسياي صغير به شيوه مادرسالاري زندگي ميكردن؛ يعني اين طوري كه وقتي مردها به دنبال شكار يا جنگ ميرفتن، زنها قدرت رو در دست ميگرفتن و تو مزارع به عنوان ارباب محسوب ميشدن. چون فاصله بين قدرت اقتصادي و قدرت اجتماعي كوتاهه، راحت ميشه از يكي به اون يكي ديگه رسيد.
فهيمه پرسيد:
- و هنوز هستن؟
- هستن، ولي تعدادشون خيلي كم شده؛ مثل كولي ها. هستن ولي كم. الان مادرسالارها تو بعضي نقاط مثل ژاپن، استراليا، ساحل طلايي، ساحل عاج، شمال رودزيا و برخي جاهاي هندوستان زندگي ميكنن. ديدين كه روش زندگيشون هم يكي از قديمي ترين روشهاي زندگيه! اونها مالك زمين خودشونن. زمين رو هم فقط براي دخترشون ارث ميگذارن. با مرد ازدواج مي كنن، ولي از نام خانوادگي اون مرد استفاده نمي كنن. روي بچه هاشون هم فاميل خودشون رو ميگذارن. حتي بعد از ازدواج هم شوهرشون رو ميفرستن خونه مادرهاشون. در نتيجه بچهها هم فقط از مادرشون حرف شنوي دارن.
با آمدن فاطمه و ثريا، راحله ساكت شد. نگاهش روي تك تك صورت بچهها دور زد. معلوم بود واكنش بچهها خيلي برايش اهميت دارد. من كمي كنار كشيدم تا جا براي فاطمه باز شود. ثريا هم رفت كنار ساكش و خودش را با آن مشغول كرد. عاطفه همان طور كه آرنجش را گذاشته بود روي زانويش و سرش را كجكي تكيه داده بود كف دست چپش، گفت:
- حالا بعد از همه اين حرف ها، كه چي؟
سوال كوتاه بود و ساده. ولي راحله خيلي تعجب كرد:
- يعني چي؟ چه طور نمي فهمين. اين چيزي كه من براتون خوندم قصه نبود! يه تجربه بود كه حتي توي همين زمان ما هم زنهايي هستن كه زير دست مردها نيستن. فقط كافيه خودشون رو از زير سلطه مردها بكشن بيرون.
فاطمه گفت:
- و در عوض خودشون روي سر مردها مسلّط بشن؛ يعني، يه تبعيض جنسي ديگه. منتها اين دفعه به نفع زن ها.
با خودم فكر كردم كه شايد مادرم هم ميخواست همين كار را بكند. يعني خودش را از زير سلطه بابا بيرون بكشد. پس چرا هيچ وقت من يكي بايد از اين كار او خوشم بيايد! من گفتم:
- ولي خندهها و واكنشهاي بچهها نشون داد كه اين تجربه مسخره اي بوده، حتي براي زن ها! راحله با عجله گفت:
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٤٠
راحله با عجله گفت:
- ديدين! نظريات و حرفهاي خانم «فالاچي» هم به همون اندازه براي اون زنها خنده دار و مسخره بود. يعني احساس ما موقع برخورد با نظر مخالفمون بستگي زيادي به طرز تفكرمون داره و البته طرز تفكر ما هم بيشتر تحت تاثير حرفهايي است كه در طول عمرمون بهمون تلقين شده! البته من نمي خواستم نوع زندگي اونها رو تاييد كنم يا بگم كه ما هم مثل اونها زندگي كنيم...
فهيمه نگذاشت راحله ادامه بدهد. حرف هايش را قطع كرد:
- نه بابا! اصلاً اين چه بحثيه كه ما داريم ميكنيم. من ميگم كه قضيه اقوام و دوران مادرسالاري نه در طول تاريخ هيچ وقت اون قدر گستردگي و دوام داشته كه بشه از اون به عنوان يه قاعده در تاريخ نام برد و نه در زندگي امروز ممكنه. اين چيزي هم كه راحله خواند يه استثناست. قواعد اجتماعي هم كه هيچ وقت بر پايه استثناها وضع نمي شن.
با اشاره دست و صدايي خفه از فاطمه پرسيدم كه قضيه ناراحتي ثريا چه بود؟ فاطمه چشمكي زد و اشاره كرد كه صبر كن! راحله براي فهيمه پشت چشمي نازك كرد و گفت:
- نخير! من طور ديگه اي ميبينم. ميدونين كه اين زنها توي جنگل زندگي ميكردن. در نتيجه به هيچ يك از رسانههاي امروزي مثل تلويزيون و روزنامه، دسترسي نداشتن. بنابراين، از تاثير كليشههايي كه نظامهاي حكومتي مردسالار بر زن دارن، در امان موندن. در نتيجه تونستند واقعاً خودشون باشن، نه اون چيزي كه جامعه و اطرافيان و مردها از اونها ميخوان.
سميه نگاه تندي به فاطمه كرد. بعد كمي مِن مِن كرد و بالاخره گفت:
- خب چرا اين طوري فكر نكنيم كه چون اين زنها فقط از دخترهاشون نگهداري ميكنن، در نتيجه عقايدشون رو هم به دخترهاشون منتقل ميكنن. پس اين دخترها در طول رشدشون هيچ دسترسي به محيط اطرافشون ندارن و فقط تحت تاثير تلقينات مادرشون هستن. پس اونها كه از اصل خودشون دور افتادن نه بقيه!
فهيمه با عجله وارد بحث شد:
- اصلاً يه چيز ديگه! چرا در طول تاريخ زنها تحت تاثير اين تلقين قرار گرفتن؟ چرا از يه زمان يا مكان محدود كه بگذريم؛ اين تلقين روي مردها نشده؟
راحله دست هايش را از هم باز كرد:
- چون كه مردها قلدرتر از زنها هستن!
فهيمه لبخند پيروزمندانه اي زد:
- پس تو هم معتقدي كه زن و مرد مساوي نيستند!
راحله دستپاچه شد! مرتب با دست هايش بازي ميكرد انگار چيزي را در هوا به هم ميزد:
- براي اين كه من هم... من هم يكي از محصولات همين تلقين هام ديگه! ميدونين كه من هم با همين كليشهها رشد كردم كه مردها قوي تر از زن هان. اين همه سال طول كشيده تا اين فكر تو مغز من رسوخ كرده، حالا يك شبه كه خارج نمي شه.
عاطفه در عرض چند لحظه شد يك رُبات. دستش را با حركات خشك به سمت سينه اش برد. با انگشت خودش را نشان داد و مثل رُبات تكرار كرد:
- من نمي توانم...! نمي توانم بچه دار بشوم...!
من، من نمي توانم بچهام را شير بدهم...! شير بدهم...! نمي توانم...! من نمي توانم...!
راحله اخم كرد:
- تو نمي توني چند دقيقه درست و جدي حرف بزني؟
عاطفه هنوز هم رُبات بود.
- چرا! چرا ميتوانم...! ولي دارم با اين تلقين تاريخي كه، زن را وادار كرده بچه به دنيا بياورد، يا بچه اش را شير بدهد، مبارزه ميكنم...! تلقين! تلقين!
بچهها خنديدند. راحله عصباني شد. به فاطمه نگاه كرد. فاطمه شانه هايش را بالا انداخت؛ يعني « من بي تقصيرم، اگه ميتوني خودت جوابش رو بده»، راحله جوابي نداشت به جز اين كه بگويد:
- اين چه وضعشه؟ چرا ما نمي تونيم دو كلمه منطقي و درست و حسابي حرف بزنيم؛ فيلم كه بازي نمي كنيم.
عاطفه هنوز هم قصد نداشت از جلد رُبات بيرون بيايد:
- خيلي هم مطمئن نباش...!
راحله خواست چيزي بگويد، فهيمه خنده اش را قطع كرد و گفت:
- اصلاً يه چيز ديگه راحله جون، اگه در تمام طول تاريخ هميشه اين زنها بودن كه به قول تو تحت تاثير اين تلقينات بودن، حتماً يه چيزي، يه ضعفي توي وجود اونها بوده كه به اين واقعيت تن بِدَن و قبول كنن كه با مردها مساوي نيستن.
راحله سرش را تكان داد:
- من ديگه حرفي براي گفتن ندارم.
عاطفه زير لب گفت:
- اوه! چه دل نازك؟!
فاطمه گفت:
- پس بذار تا من بگم. تلقين و اين بحثها منتقيه! حرف عاطفه اگر چه شوخي بود ولي نشان از يه واقعيت داشت كه تفاوتهايي در وجود زنها و مردها هست كه هيچ ربطي
به تلقين نداره. حالا اين كه مرز و حدود اين تفاوتها تا كجاست قابل بحثه؟ قبول؟
غير از راحله همه سرشان را تكان دادند. عاطفه زبانش را براي راحله درآورد و نوك دماغش را نشان داد. راحله رويش را از او برگرداند. فاطمه رو به فهيمه كرد:
- يه چيز ديگه هم هست...
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٤١
- يه چيز ديگه هم هست. وقتي ما از انسان، فقط به عنوان «انسان» صحبت ميكنيم، يا تو ذهنمون به مفهوم «انسان» فكر ميكنيم، فرق ميكنه كه اين انسان زن باشه يا مرد؟
كسي حرفي نزد. فهيمه كه ديد فاطمه رويش به اوست، مجبور شد خودش جواب بدهد:
- نه!
فاطمه ادامه داد:
- در حالي كه وقتي به «حيوان» فكر ميكنيم، ميدانيم كه به «انسان» فكر نمي كنيم؛ چون «حيوان» با «انسان» فرق داره. پس زن و مرد در انسانيت خودشون تفاوتي با همديگه ندارن و هيچ كدوم، هيچ برتري نسبت به اون يكي ندارن، بلكه تفاوتشون در فروعه؛ مثل جنسيت و بعضي تفاوت هاي بدني و روحي.
راحله ديگر اخمش باز شد. نگاه تشكر آميزي به فاطمه كرد و گفت:
- حالا با اين وجود هنوز هم لازمه كه ما به زور خودمون رو به جايگاه پايين ترمون در خلقت راضي كنيم؟ وقتي كه نقصي نداريم، چرا بي خودي وجودش رو توجيه ميكنيم؟
اين را خطاب به سميه در حالي كه به نظر ميرسيد خودش هم از سوالش نامطمئن است، گفت:
- يعني ما هم ميتونيم به كمالاتي كه پيامبر و ائمه يا بقيه عرفا رسيدن، برسيم؟
- بذار من جوابت رو بدم.
فاطمه بود كه به جاي راحله جواب سميه را داد:
- ببين سميه جون! درسته در خلقت، هر موجودي جايگاه خاص خودش رو داره و عدالت براي همه رعايت شده؛ مثلاً اين كه به قول تو به سنگ به خاطر سنگ شدنش ظلم نشده. يا به حيوان هم همين طوره. ولي آيا سنگ و حيوان هيچ درك و شعوري از حالات و كمالات انساني و آدمها دارند؟
سميه فكري كرد و گفت:
- نه!
فاطمه ادامه داد:
- ما زنها كمالات انساني رو درك ميكنيم. ما ميفهميم كه عرفاي ما به چه مراحلي رسيدن. يا اين كه قسمتي از مقامات پيامبر و ائمه را درك ميكنيم. اون چيزي رو هم كه درك نمي كنيم. ربطي به زن بودنمون نداره؛ چون مردها هم نمي تونن درك كنن. ولي من ميخوام بگم كه اگر ما كمالاتي رو درك كنيم، اما نتونيم به اون كمالات برسيم، اون وقته كه به ما ظلم شده و چنين صفتي هم از خدا دوره پس ما هم ميتونيم به آن مقاماتي كه از عرفا و پيامبران و ائمه سراغ داريم دست پيدا كنيم، هر چند امام يا پيامبر نباشيم. پس راه كمال براي هر دو گروه بازه و هر كس به اندازه استعداد خاص خودش اين راه رو طي ميكنه و اون چيزي كه مورد تمايز و اختلافه، وظايفي است كه مربوط به ساختمان بدن انسانه و بر اساس ويژگيهاي جسمي طرفين توزيع شده. پس اون چيزي كه موجب تفاوتشون شده، نقشي در كمال نداره.
سميه چند لحظه اي چيزي نگفت. فقط انگشتش را گزيد و به سقف خيره شد. انگار بالاخره تصميمش را گرفت:
- از اين بحثهاي استدلالي كه بگذريم، در قرآن و روايات چي؟ اونها چي ميگن؟
راحله هول زده خودش را به ميان انداخت:
- حالا پاي قرآن و روايات رو براي چي ميكشين وسط؟ خودمون عقل داريم ديگه!
فاطمه دستش را گرفت جلوي راحله:
- نه! صبر كن! راست ميگه. قرآن و روايات ائمه مهم ترين منبع فكري ما و اصل و اساس تفكرمون هستن.
راحله ساكت شد. فاطمه به سمت سميه برگشت:
- بله داريم. يه نمونه اش آيه اول سوره «نساء» ست. ميفرمايد كه ما مرد و زن را از يك «نوع» آفريديم؛ يعني مرد و زن داراي يك حقيقت اند.
راحله با خوشحالي و اشتقياق، دستانش را به هم كوبيد:
- يعني اين كه قرآن هم به تساوي زن و مرد در تمام حقوق و وظايف، قائله!
فاطمه با همان خونسردي قبلي، دستش را بلند كرد:
- نخير، زياد عجله نكن! صفحه بعد هم «للذكر حظُّ الانثيين» آمده. عاطفه لبخندي زد:
- لطفاً ترجمه بفرمايين!
سميه بود كه ترجمه كرد:
- يعني ارث مردها دو برابر زن هاست.
عاطفه دستش را بالا برد، مثل يك داور:
- يك به يك، نفع هر دو طرف. اين آيه به اون آيه در شد.
فاطمه كمي دلخور شد. اين را از چروك پيشاني اش فهميدم:
- نه! راجع به قرآن اين طوري صحبت نكن! آيههاي قرآن همديگر رو نقض نمي كنن. هر كدومشون يه گوشه اي از حقيقت رو روشن ميكنن. اگه خواستيم نظر قرآن رو راجع به زن بفهميم، بايد تمام اون آيات رو در نظر بگيريم.
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
💐به بهار گفتم ثمرت مبارک
💐 به بهشت گفتم شجرت مبارک
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
👏 #مدیحه_سرایی
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: چه کسانی هستند اینهایی که #امنیت را حفظ میکنند برای ما؟ قدرشان را میدانیم؟ آنها را میشناسیم؟
البتّه ما همیشه دشمنانى داشتهایم. اصلاً مگر میشود بدون دشمن راههاى بزرگ و پُرافتخار را پیمود؟
#از_تبیین_تا_قیام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعمـــال قـبل خــواب
حدیثی پربار و زیبا از رسول اکرم ص
آیت الله مجتهدی تهرانی ره:
تا به حال حدیثی به این پرباری یادم نمیاد.
✅ عصمت پیامبران نسبت به عصمت چهارده معصوم (علیهم السلام) در چه جایگاهی قرار دارد..!؟
✍️ پاسخ: تمام انبیاء (ع) دارای عصمتند، ولی همه آنها به لحاظ عصمت در یک مرتبه نیستند. انبیاء اولوالعزم که در نبوت و رسالت درجه کاملتری دارند، در عصمت هم از سایر انبیاء برترند.
🔹 خاتم انبیاء که در همه کمالات وجودی از همه پیامبران برتر است، در عصمت نیز از همه کاملتر و دارای عصمت مطلقه است.
🔸 أئمه (علیهم السلام) به دلیل آن که طینتشان برگرفته از طینت خاتم انبیاء و پرتوی از نور وجود او است، مثل پیامبر دارای عصمت مطلقه هستند، به همین جهت پیامبر اسلام نه تنها از گناه معصوم است، بلکه از آنچه اصطلاحاً «ترک اولى» نام دارد، معصوماند، در حالی که انبیای دیگر از گناه معصوم هستند، ولی از «ترک اولى» معصوم نیستند.
🔹 أئمه اطهار (ع) مثل حضرت ختمی مرتبت نه تنها از هرگونه لغزشی علمی و عملی منزهاند، بلکه از ترک اولى نیز معصومند، یعنی آنها نه تنها واجبی را ترک نمیکنند و حرامی را انجام نمیدهند، بلکه مستحبات را نیز ترک نکرده و مکروهات را انجام نمیدهند و این همان چیزی است که از آن به عصمت مطلقه یاد میشود و أئمه (ع) از چنین عصمت برخوردار هستند.
تشییع حاج قاسم، ۱۰۰ هزار نفر
🔰🔰🔰
ترمینال جنوب، گوشه خیابان منتظر بودم، ماشین قم بیاید و سوار شوم.
همان ماشین اول آمد و سوار شدم.
مسافر عقب پیاده شد و من وسط نشستم.
💠راننده انگشتر و دست بند طلایی داشت، نمی دانم طلا بود یا نه. ولی خیلی باکلاس بود.
سرفه می کرد و زیر لب غرغر می کرد. فکر کنم داشت می گفت دیشب در خیابان ولی عصر گاز اشک آور زدند و ...
سمت شاگرد یک آقا پسری با یک ساک بزرگ روی پا، ماسک به دهان و موهای بلند و دم اسبی یک سره با گوشی حرف میزد و قربون صدقه همه هم میرفت.
کنار دستی ام هم یک آدم بی سر و صدا که فقط جواب سلامم را داد تا اواسط مسیر که داستان ما شروع شد در وضعیت سکوت بود.
💠همه چیز داشت به خوبی و خوشی میگذشت که در ۸۰ کیلومتری قم، راننده گفت «حاج آقا نظرتون راجع به ظلمی که نظام به مردم می کند چیه؟»
فکر کردم، ماجرای مهسا را می گوید.
گفت : اون بنده خدا را که کشتند و رفت، منظورم ظلم ۴۴ ساله نظام به مردمه
گفتم اون بنده خدا را که پزشک قانونی هم گفت، سابقه بیماری داشته و ضرب و جرحی در کار نبوده.
گفت : پنجاه درصد به بالا دارند میگن کشته شده، شما چی میگی؟!
بعد من مسأله ام مهسا نیست، کشور را به فنا دادید، خوردند و بردند و این سید هم که حب قدرت دارد و کاری نمی کند.
به سختی خودم را کنترل کردم، گفتم خبر داری در این سالها چند تا دانه درشت را قوه قضاییه زمین زده، اگر خبر نداری بدان با ذهنت دارند بازی می کنند.
خیلی خونسرد و محترم ادامه داد: من سوال شما را به خودتان برمی گردانم، شما پنج دستاورد نظام را برای ما بگو.
💠گفتم یکی یکی میگویم و شما دانه دانه نقد کن، من ۴۰ میلیون ایرانی زیر تابوت حاج قاسم را بزرگ ترین دستاورد نظام میدانم. در این ظلمت کده دنیا، شما مردمی با این معنویت و اراده و ایمان داری، بالاترین سرمایه و دستاورد است.
بغلیم که از گفت و گوهای قبلی اش فهمیدم که دانشجوی ارشد است، به یکباره آمپر چسباند و گفت مسخره کردی ما را؟! می گوید دستاورد بگو تو مراسم تشییع جنازه مثال می زنی؟!
💠عجیب بود برایم، راننده می گفت : حاج آقا تعداد تشییع کنندگان که ۱۰۰ هزار تا بود.!!! تصویر ذهنی اش همین بود و اصلا بنای بر دروغ گفتن نداشت.
از آن عجیب تر این بود که وقتی برایش استدلال کردم که جمعیت میلیونی بوده در پاسخ گفت: «پس کی داره الان عکسهای حاج قاسم را در تهران آتش می زند؟!»
فضای مجازی حقیقتا بینات و نقاط روشن را از مردم سلب کرده و تصمیم گیریها و محاسبات اصلا رنگ و بوی عقلانیت ندارد.
💠به آقا پسر دانشجو می گفتم که بابا طبق آمارهای بین المللی ما در رشد علمی جهش داشتیم، در شاخص توسعه انسانی که اصلی ترین شاخص پیشرفت کشور است در دنیا جزء رده های بالاییم، جزء معدود کشورهای هسته ای هستیم ، می گفت پس چرا همه رفقایم از کشور مهاجرت می کنند؟!
عین ۸۰ کیلومتر را با این دو بزرگوار و با سکوت معنادار دو مسافر دیگر به مقصد رساندیم.
تربیت شدگان فضای مجازی یله و رها چیزی جز این نخواهد شد.
💠واقعا ما در جنگ شناختی با محوریت این پلتفرم ها که مدیریت و هدایتش به دست همانهاست که ما را تحریم دارویی کردند و بچه های پروانه ای ما، جلوی ما پرپر زدند، وضعیت اسفباری دارد. کاش شورای عالی فضای مجازی، مردم، نخبگان و .... عمق فاجعه را دریابند.
#جمهوری_اسلامی_ایران
درگیر آشوب است و گرچه بیقراری میکند
هر لحظه مثل کوه دارد بردباری میکند
عمریست با دست نفاق از پشت خنجر خورده است
اما خودش را سرفراز از فتنه عاری میکند
ایران همان شیرِ کمین کرده ست که وقتِ نبرد
با غرّش جانانه اش قدرت مداری میکند
در اوج عزت پرچمش بالاست وقتی در جهان
با اقتدار اسلام را آیینه داری میکند
آسیب زد آنکس که وحدت را به دستِ تفرقه
ابلیس را در غالبِ آشوب، یاری میکند
بر این تنومندِ کهن بیفایده ست این ضربه ها
این را بگو بر آنکه فکر زخم کاری میکند
حیرت نکن از رویش پیوسته! دارد سالها
این خاک را خون شهیدان آبیاری میکند
ایثار و ایمان و بصیرت دست در دستان هم
تاریخ دارد با شعف غیرت-نگاری میکند!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
زمان از لحظهی آغاز او چیزی نمیداند
زمین از کهکشان راز او چیزی نمیداند
مَلَک از وسعت پرواز او چیزی نمیداند
بشر از قدرت اعجاز او چیزی نمیداند
کسی از عقل، از توصیف، از ادراک بالاتر
کسی که خاک پایش هست از افلاک بالاتر
کسی که نام او را آسمان دارد به سربندش
که در قرآن حبیب خویش میخواند خداوندش
نخواهد دید دنیا تا ابد مردی همانندش
دل از یاران که هیچ، از دشمنان دل برده لبخندش
جهان دارد هنوز از این تبسّم پند میگیرد
جهان را عاقبت روزی همین لبخند میگیرد
چه معراجی که هرشب از دل سجادهاش دارد
چه اسرار نهانی در نگاه سادهاش دارد
چه سرو باشکوهی قامت افتادهاش دارد
چه اعجازی که در آیات فوقالعادهاش دارد
که حتی مشرکان باآنکه از جان دشمنش بودند
کنار کعبه هرشب محو قرآن خواندنش بودند
میان قومی از جاهلترین مردم اقامت داشت
اگر آزار میدادند او را، استقامت داشت
اگر تهدید میکردند، او صبر و شهامت داشت
اگر تحقیر میکردند، با آنها کرامت داشت
غمش تنها سعادتمندی آحاد مردم بود
هزاران زخم میخورد و دمی نفرین نمیفرمود
شبی پرواز کرد، از آسمانها رفت بالاتر
از آدم رد شد، از عیسی و موسی رفت بالاتر
گذشت از عرش، از جبریل حتی رفت بالاتر
«دُنُوّاً وَاقتِرابا...» رفت بالا، رفت بالاتر
بدون پرده چندی با حبیب خود تکلم کرد
دعایی کرد اگر آنجا، دعا در حق مردم کرد
وجود نازنینش رحمةٌ لِلعالَمین است او
رخش شمسُالضُّحی و گیسویش حَبلُالمَتین است او
رسول بی قرین است او، امام راستین است او
خدا یا بنده؟ حیرانم! نه آن است او نه این است او
کسی از عمق این راز نهان سر درنیاورده
خدا در جمع خوبانش از او بهتر نیاورده
میان کل عالم یک نفر با او برابر بود
نه تنها مصطفی را جانشین بود و برادر بود
علی جان پیمبر بود و احمد جان حیدر بود
پیمبر شهر علم و مرتضی این شهر را در بود
به لطف مرتضی دارد پیمبر شرح صدرش را
ولی افسوس بعد از او ندانستند قدرش را
از این نعمت به روز واپسین پرسیده خواهد شد
چه شد بعد از پیمبر وضع دین؟ پرسیده خواهد شد
به جای او چه کس شد جانشین؟ پرسیده خواهد شد
چه آمد بر امیرالمومنین؟ پرسیده خواهد شد
خدا یاد بشر میآورد آن روز فطرت را
و بالا میبرد با هم کتابالله و عترت را
شاعر: #علی_سلیمیان