❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
🔻 قسمت #سه
ڪمیلی که خیلے به رفتارش مشڪوڪ بود،حیا و مذهبی بودنش با مخالف نظام و ولایت اصلا جور در نمےآمد.
با اینڪه در ایڹ ۲۵ سال اصلا رفتار بدی از او ندیده بود،اما اصلا نمیتوانست با عقاید او ڪنار بیاید و در بعضی از مواقع بحثی بین آن ها پیش مےآمد.
به حیاط برگشت و مشغول کمک به بقیه شد،فضای صمیمی خانواده ی نسبتا بزرگش را دوست داشت ،با صدای ڪمیل که خبر از اماده شدن کباب ها مے داد ،همه دور سفره ای که خانم ها چیده بودند ،نشستند.
سر سفره کم کم داشت بحث سیاسی پیش می آمد ،که با تشر سید محمود،پدر سمانه همه در سکوت شام را خوردند .
بعد صرف شام،ثریا زن برادر سمانه همراه صغری شستن ظرف ها را به عهده گرفتند و سمانه همراه زینب و طاها در حیاط فوتبال بازی می کردند ،سمانه بیشتر به جای بازی، آن ها را تشویق می کرد،با صدای فریاد طاها به سمت او چرخید:
ــ خاله توپو شوت کن
سمانه ضربه ای به توپ زد،که محکم به ماشین مدل بالای کمیل که در حیاط پارڪ شده بود اصابت کرد،سمانه با شرمندگی به طرف کمیل چرخید و گفت:
ــ شرمنده حواسم نبود اصلا
ــ این چه حرفیه،اشکال نداره
سمانه برگشت و چشم غره ای به دوتا وروجک رفت!
با صدای فرحناز خانم،مادر سمانه که همه را برای نوشیدن چای دعوت می کرد،به طرف آن رفت و سینی را از او گرفت و به همه تعارف کرد،و کنار صغری نشست،که با لحنی بانمک زیر گوش سمانه زمزمه کرد:
ــ ان شاء الله چایی خواستگاریت ننه
سمانه خندید و مشتی به بازویش زد ،سرش را بلند کرد و متوجه خندیدن کمیل شد،با تعجب به سمت صغری برگشت و گفت:
ــ کمیل داره میخنده،یعنی شنید؟؟
صغری استکان چایی اش را برداشت و بیخیال گفت:
ــ شاید، کلا کمیل گوشای تیزی داره
عزیز با لبخند به دخترا خیره شد و گفت:
ــ نظرتون چیه امشب پیشم بمونید؟
دخترا نگاهی به هم انداختند ،از خدایشان بود امشب را کنار هم سپری کنند،کلی حرف ناگفته بود،که باید به هم میگفتند.
با لبخند به طرف عزیز برگشتند و سرشان را به علامت تایید تکان دادند.
ــ ولی راهتون دور میشه دخترا
با صحبت سمیه خانم ،لبخند دخترا محو شد،کمیل جدی برگشت وگفت:
ــ مشکلی نیست ،فردا من میرسونمشون
ــ خب مادر جان،تو هم با آرش امشب بمون
ــ نه عزیز جان من نمیتونم بمونم
سید محمود لبخندی زد و روبه کمیل گفت:
ــزحمتت میشه پسرم
ــ نه این چه حرفیه
دخترها ذوق زده به هم نگاهی کردند و آرام خندیدند
↩️ #ادامہ_دارد...
○⭕️
✍ #نویسنده: فاطمه امیری
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
🔻 قسمت #چهارم
با رفتن همه،صغری و سمانه حیاط را جمع و جور کردند،و بعد از شستن ظرف ها ،شب بخیری به عزیز گفتن و به اتاقشان رفتند،روی تخت نشستند و شروع به تحلیل و تجزیه همه ی اتفاقات اخیر که در خانواده و دانشگاه اتفاق افتاد،کردند.
بعد از کلی صحبت بلاخره بعد از نماز صبح اجازه خواب را به خودشان دادند.
****
سمانه با شنیدن سروصدایی چشمانش را باز کرد،با دستانش دنبال گوشیش می گشت،که موفق به پیدا کردنش شد،نگاهی به ساعت گوشی انداخت با دیدن ساعت ،سریع نشست و بلند صغری را صدا کرد:
ــ بلند شو صغری،دیوونه بلند شو دیرمون شد
ــ جان عزیزت سمانه بزار بخوابم
ــ صغری بلند شو ،کلاس اولمون با رستگاریه اون همینجوری از ما خوشش نمیاد،تاخیر بخوریم باور کن مجبورمون میکنه حذف کنیم درسشو
ــ باشه بیدار شدم غر نزن
سمانه سریع به سرویس بهداشتی می رود و دست و صورتش را می شورد و در عرض ده دقیقه آماده می شود،به اتاق برمیگردد که صغری را خوابالود روی تخت می بیند.
ــ اصلا به من ربطی نداره میرم پایین تو نیا
چادرش را سر می کند و کیف به دست از اتاق خارج می شود تا می خواست از پله ها پایین بیاید با کمیل روبه رو شد
ــ سلام.کجایید شما؟دیرتون شد
ــ سلام.دیشب دیر خوابیدیم
ــ صغری کجاست ؟
ــ خوابیده نتونستم بیدارش کنم
ــ من بیدارش میکنم
سمانه از پله ها پایین می رود ،اول بوسه ای بر گونه ی عزیز زد و بعد روی صندلی می نشیند و برای خودش چایی میریزد.
ــ هرچقدر صداتون کردم بیدار نشدید مادر،منم پام چند روز درد می کرد،دیگه کمیل اومد فرستادمش بیدارتون کنه
ــ شرمنده عزیز ،دیشب بعد نماز خوابیدیم،راستی پاتون چشه؟
ــ هیچی مادر ،پیری و هزارتا درد
ــ این چه حرفیه،هنوز اول جوونیته
ــ الان به جایی رسیده منه پیرو دست میندازی
سمانه خندید و گفت:
ــ واه عزیز من غلط بکنم
ــ صبحونتو بخور دیرت شد
سمانه مشغول صبحانه شد که بعد از چند دقیقه صغری آماده همرا کمیل سر میز نشستند،سمانه برای هردو چایی می ریزد.
ــ خانما زودتر،دیر شد
دخترا با صدای کمیل سریع از عزیز خداحافظی کردند، و سوار ماشین شدند.
صغری به محض سوار شدن ،چشمانش را بست و ترجیح داد تا دانشگاه چند دقیقه ای بخوابد ،اما سمانه با وجود سوزش چشمانش از بی خوابی و صندلی نرم و راحت سعی کرد که خوابش نبرد،چون می دانست اگر بخوابد تا آخر کلاس چیزی متوجه نمی شود.
نگاهی به صغری انداخت که متوجه نگاه کمیل شد که هر چند ثانیه ماشین های پشت سرش را با آینه جلو و کناری چک می کرد،دوباره نگاهی به کمیل انداخت که متوجه عصبی بودنش شد اما حرفی نزد.
سمانه از آینه کناری کمیل متوجه ماشینی مشکی رنگ شده بود ،که از خیلی وقت آن ها را دنبال می کرد،با صدای "لعنتی "کمیل از ماشین چشم گرفت،مطمئن بود که کمیل چون به او دید نداشت فکر می کرد او خوابیده است والا ،کمیل همیشه خونسرد و آرام بود و عکس العملی نشان نمی داد.
نزدیک دانشگاه بودند اما آن ماشین همچنان،آن ها را تعقیب می کرد،سمانه در کنار ترسی که بر دلش افتاده بود ،کنجکاوی عجیبی ذهنش را مشغول کرده بود.
کمیل جلوی در دانشگاه ایستاد وصغری که کنارش خوابیده بود ،بیدار کرد،همراه دخترا پیاده شد ،سمانه با تعجب به کمیل نگاه کرد،او همیشه ان ها را می رساند اما تا دم در دانشگاه همراهی نمی کرد،با این کار وآشفتگی اش،سمانه مطمئن شد که اتفاقی رخ داده.
ــ دخترا قبل اینکه کلاستون تموم شد،خبرم کنید میام دنبالتون
تا صغری خواست اعتراضی کند با اخم کمیل روبه رو شد:
ــ میام دنبالتون،الانم برید تا دیر نشده
سمانه تشکری کرد و همراه صغری با ذهنی مشغول وارد دانشگاه شدند
↩️ #ادامہ_دارد...
○⭕️
✍ #نویسنده: فاطمه امیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کلیپی بسیار زیبا و تاثیرگذار درباره
فضیلت_خواندن_نمازشب
و نگاه خاص خدا به بنده
🌙 نماز_شب
─┅═ೋ❅🖤❅ೋ═┅─
ڪپےبہنیتظہوࢪ امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏زائر خدا هستی ؟
❤️زائرخدا در دل شب
وقتی که می شنویم یکی زائر امام رضا ست؛ یکی امام حسین (ع) هست می گوییم
خوش بحالش رفته زیارت...
یعنی در واقع خودش باپای خودش باذوق وشوق خودش بدون هیچ گونه عذاب وعقابی رفته زیارت
انسان هم وقتی نماز شب می خواند در واقع ««زائر خداست»»
💟 چون نمازشب امر واجبی نیست که از ترس عقاب وعذاب بخواند بلکه با ذوق وشوق وعلاقه خودش ميرود به زيارت اكرم الاكرمين!
آيا مرتبه ای از اين بالاتر هست كه خداوند به بنده اش كه ازروی عشق ومحبت او در دل شب بيدار شده است ، بگويد:خوش آمدی! مرحبا! تو زائر منی!
زائرین خدا التماس دعا🙏
🌺🌻🌼💐☘🌺🌼🌻💐
✨🌙🌙✨🌙🌙✨🌙🌙✨
🍃بعضـــــي هـــــا ...
شبیه عطر بهار نارنج هستند؛
🍃آنقدر عمیقند که عطر بودنشان را میتواني تا اخرین ثانیه عمرت در وجودت ذخیره ڪني …
🍃بعضي ها آرامش مطلقند
لبخندشان…
تلالو برق چشمانشان…
و اصل ِ کار تپش قلبشان ؛
انگار که یک دنیا آرامش را به وجودت تزریق میکند!!!
🍃 وآنقدر عزیزند؛
آنقدر بزرگند ؛
ڪه میترسی نباشند و تو بمانی و یک دنیا حسرت…
🍃 اصلا خداوند در خلقت انسان ها سنگ تمام گذاشته...
✨سایه شان کم نشود از روزگارمان...
🍃امیدوارم هرڪس درڪنارش یڪي ازاین بعضي هاداشته باشد..
🌙🌟شبــــــــــ خوش
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ اینجا عراق است و این جشن فارغ التحصیلی دانشجویان دختر عراقی است!
البته دانشجویانی از ایران و بحرین و لبنان و... هم هستند.
⭕️ برخلاف تبلیغات غربزده ها، هرچقدر فضای دانشگاه های ما به سمت پوشش مومنانه بره راندمان درسی بالاتر و کیفیت دانشمندان ما افزایش خواهد یافت.
✅ تهران نیست ؛ لندن، پاریس و نیویورک است!
♦️مهر ماه پارسال، گروه های اپوزیسیون خارج نشین، همه با هم برنامه ریزی کردند تا میتینگی را در تاریخ ۳۰ مهرماه ۱۴۰۱ در برلین بر پا کنند. تمام شبکه های غربی نیز چند هفته به کمک آنها شتافتند تا بزرگ ترین تجمع اپوزیسیون بر پا شود.
🔹اما نهایتا، در حالی که ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار ایرانی در اروپا اقامت دارند، کلا ۳۵ هزار نفر گرد هم آمدند که تازه برخی از آنها، اتباع آفریقایی و اوکراینی و برخی کشورهای دیگر بودند و با گرفتن پول و مزایای سفر توریستی، به محل تجمع انتقال داده شده بودند.
♦️یک سال بعد، تقریبا روزی نیست که خیابان های پاریس و لندن و برلین و مادرید و استکهلم و واشنگتن و نیویورک و اُتاوا و...، شاهد تجمعات گسترده ضد صهیونیستی در حمایت از مقاومت غزه نباشد. تظاهرات معنرضان در تل آویو هم به جای خود محفوظ!
🔹در برخی از این تجمعات در اروپا، بنابر اعلام مراجع رسمی، بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار نفر حضور داشته اند. در این میان، پلیس انگلیس ادعا می کند تظاهرات کم سابقه چند باره در لندن، توسط گروه های طرفدار و مرتبط با ایران بر پا می شود.
♦️معنای این روند چیست؟ قدرت بسیج گری انقلاب اسلامی، در مقابل ذلت و سرشکستگی رژیم صهیونیستی، که سال گذشته، موساد را مامور کرد تا در پیشانی عملیات CIA و MI6، ایران را به آشوب و نا امنی بکشانند.
🔹یک سال بعد، نه تهران، بلکه پاریس و لندن و نیویورک، آن هم نه فقط جمعه بلکه در طول هفته، شاهد ضد آمریکایی ترین و ضد صهیونیستی ترین تجمعات اعتراضی چند دهه اخیر است.
♦️اکنون، اگر جایی در غرب صدای مردم به اعتراض بلند می شود، از روی سردرگمی به ایران نسبت می دهند. اگر هم حماس، در گوش اسرائیل می زند، یا جهاد اسلامی و حزب الله و انصارالله و گروه های مقاومت عراق از خجالت جنایتکاران اسرائیل و آمریکا در می آیند، باز هم ادعا می شود زیر سر ایران است.
🔹همان ها می گویند هیچ نشانه ای از این که حماس، حمله ۷ اکتبر را با ایران هماهنگ کرده باشد، وجود ندارد. اما باز هم از سر استیصال می گویند همه این تحقیر هایی که در میدان نظامی و سیاسی و رسانه ای و افکار عمومی متحمل می شوند، تحت مدیریت ایران است.
♦️همین روزها، نشریه فارین پالیسی نوشت: "جنگ غزه، فاجعه تمام عیار برای آمریکاست" و نیویورک تایمز تاکید کرد "حجم به هم ریختگی در تل آویو بالاست و اسرائیل دیگر آن اسرائیل قبل از حمله حماس نخواهد شد".
🔹چه فکر می کردند، چه نقشه های پیجیده ای کشیده بودند، و با چه سرانجام شومی رو به رو شدند؟! خداوند متعال فرمود: "أَمۡ يُرِيدُونَ كَيدٗاۖ فَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ هُمُ ٱلمَكِيدُونَ. آیا اراده مکر و نیرنگ کرده اند؟ بلکه کافران، خود مورد مکر الهی هستند".
#فلسطین_مظلوم #مقاومت_اسلامی
#طوفان_الاقصی
بخوان از چهره طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را
فلسطینم، صدای رنج انسانم، مرا بشنو
که شعر داغ من تا آسمان برده بلاغت را
فلسطینم، که صبحاصبح با نعش عزیزانم
به دوش خسته خود میکشانم بار حیرت را
کماکان قصه من مانده در پستوی خاموشی
مبادا از جهان یک شب بگیرد خواب راحت را
بگو شیپورهای شایعه خاموش بنشینند
و بشنو از دل آوار، آواز حقیقت را
مرا با قامت خونین یارانم تماشا کن
ببینی تا مگر حیرانی صبح قیامت را
برای کودکان لالایی از جنس رجز خواندم
که در گهواره فهمیدند معنای شهادت را
فلسطینم، که آهی داشتم، بالید و آتش شد
نثار جان دشمن میکنم طوفان وحشت را
فلسطینم، غم آخرزمانم، قبله اول
که زیر تیغ میخوانم نماز استقامت را
12.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طوفان_الاقصی
در فراز و در نشیب این جهان دریافتم
هر چه بالا رفت پائين آمد الّا پرچمت
#امام_حسین #مناجات_با_امام_حسین
#فلسطین_مظلوم #مقاومت_اسلامی
#طوفان_الاقصی
میبرد دل گنبد تو، بیشتر با پرچمت
هر تکانش میتکاند غم ز دلها پرچمت
در فراز و در نشیب این جهان دریافتم
هر چه بالا رفت پائين آمد الّا پرچمت
هر کسی یک محرمی دارد برای خویش و من
حرف هایم را همیشه گفته ام با پرچمت
حاجت ناچیز نوکر محضرش چیزی که نیست
ریشه هایش زنده کرده مرده ها را پرچمت
آسمان، سقف حسینیه است و منبر کوه ها
رعد ناله ، سینه زن امواج و دریا پرچمت
ارمنی ها هم ارادتمند درگاه تواند
دیده ام ماه محرم در کلیسا پرچمت
من یقین دارم ، بساط روضه حاجت می دهد
پس مدد یا فرش روضه پس مدد یا پرچمت
دست بر پرچم کشیدم ، دست از جرمم کشید
وقت توبه هم کشیده جورِ من را پرچمت
خادمان روضه را با سایه ی طوبی چه کار
سایه اش روی سر ما هست آقا پرچمت
پهلوان هر سپاهی را علمدارش کنند
نیست بیخود که رسیده دست سقا پرچمت
اولین پرچم همان پیراهن خونی توست
بوی مقتل می دهد نصب است هر جا پرچمت
چادر بی بی نشد، ای کاش میشد لااقل
ای بزرگ قوم می پوشاندنت با پرچمت