eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
14هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: 🌷مدارا كردن با مردم 🌷يك نيمه ايمان است 🌷و ملايمت با آنها 🌷يك نيمه خوش زيستن است. 📚نهج الفصاحه، حدیث ۲۷۳۵ 🌸🍃
🍃🌼تقدیم به همه دوستان گل 🍃🧡آرزومندم 🍃🌼امروز لطف خدای مهربون 🍃🧡نصیب تک تک تون بشه 🍃🌼ان شاءالله 🙏 🌺🍃
💐💫یکشنبه تون عالی و بینظیر 💗💫امیدوارم 💐💫نگاه پر مهر خدا، 💗💫همراه لحظه هاتون… 💐💫سلامتی و نیکبختی، 💗💫گوارای وجودتون… 💐💫بارش برکت و نعمت 💗💫جاری در زندگیتون… 💐💫ونور و عشق الهی 💗💫مهمون دلتون باشه… روزتون زیبـا و در پنـاه خـدا💐💗 🌸🍃
▫️من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم شهید هادی طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است." ▫️آن روز توانستم به دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرف‌هاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری." ▫️هادی مرا پیش سردار برد و به‌عنوان یک مدافع حرم هم‌محله‌ای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی،‌ به این افتخار کردم که یکی از بچه‌های شادآباد،‌ محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.» ▫️«هادی می‌گفت: من هر روز از دست حاج قاسم،‌ لقمه متبرک می‌گیرم. این به‌جای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش می‌گذاشت. ✍به روایت همرزم شهید 📎محافظ رشید حاج قاسم سلیمانی 🌷 🌸🌸🌸
🍃از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت خدا گفت آن را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم با خود فکر کرد و فکر کرد اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم خداوند به او داد اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم خداوند به او داد اگر ..... اگر ....... واگر اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود  از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم  خداوند گفت باز هم بخواه  گفت چه بخواهم هر آنچه را که هست دارم  گفت بخواه که دوست بداری  بخواه که دیگران را کمک کنی  بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی  و او دوست داشت و کمک کرد  و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می نشیند  و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد  رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست  در نگاه و لبخند دیگران ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ 🌸🌸🌸
"کوهنورد" اين داستان غم انگيز "کوهنوردی" است که می خواست به بلندترين کوه ها "صعود" کند. تصميم گرفت، تنها به قله کوه برود، هوا سرد بود و کم کم تاريک ميشد، سياهی شب سکوت مرگبار داشت و "قهرمان ما" بجای اينکه چادر بزند و استراحت کند و صبح ادامه دهد به راهش ادامه داد. همه جا تاريک بود و جز سو سوی ستارها و ماه از پشت ابرها چيز ديگری پيدا نبود، و قهرمان ما چيزی به فتح قله نداشت که ناگهان پايش به سنگی خورد و "لغزيد" و "سقوط" کرد. در آن لحظات سقوط خاطرات بد و خوب بيادش آمد، داشت فکر ميکرد چقدر به "مرگ" نزديک است، که در آن لحظات ترسناک مرگ و زندگی احساس کرد که طناب سقوط به دور کمرش حلقه زده و وسط "زمين" و "آسمان" مانده است. در آن وقت تنگ و درد آور و ترسناک و آن سکوت هولناک فرياد زد "خدايا" مرا درياب و نجات بده، صدایی لطيف و آرام از آسمان گفت چه می خواهی برايت بکنم. قهرمان ما گفت: کمکم کن "نجات" پيدا کنم. صدا گفت: آيا واقعا فکر ميکنی من می توانم تو را نجات دهم. قهرمان کوه نورد ما گفت: البته که تو می توانی مرا کمک کنی چون تو خداوندی و قادر بر هر کاری هستی. آن صدا گفت: پس آن طناب را ببر و "اعتماد" کن، اما قهرمان ما ترس داشت و اعتماد نکرد و چسبيد به طنابش. "چند روز بعد گروه نجات جسد منجمد و مرده او را پيدا کردند که فقط يک متر با زمين فا صله داشت..."🍂🍃 😔 🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بوی چفیهٔ سید علی میاد!! 🌺 عکس امام‌خامنه‌ای مدظله‌العالی روی تیشرت مجری ایرانی ساکن خارج!!!😳 نائب بر حق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 زاکانی: ای کاش عده‌ای تبیین کنند که آیت‌الله چه تحویل گرفت و امروز چه چیزی تحویل می‌دهد 🔹 رئیس بانک مرکزی امروز اعلام کرد هیچ کمبود ارزی نداریم 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سیده خانم مادر داغدیده رئیس‌جمهور مظلوممان هست، به ما جوانان توصیه می‌کند پشت هم باشید، از عمق جان صدا می‌زند آی مهدی جان من چه شد😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان جدید تقدیم نگاه زیباتون 👇👇👇🌹🌹
«شاهزاده ای در خدمت» :اول به نام خالق یکتا «ولایة علی بن ابیطالب حصنی، فمن دخل حصنی، امن من عذابی» همانا ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، قلعه و حصاری ست محکم و هرکس که وارد این قلعه شود ، از عذاب الهی محفوظ است، خداوندا بپذیر تا از تکبیر گویان درگاه ربوبیت باشم و قبول فرما تا از سلام گویان ساحت مطهر اولین امام و ولیّ بلافصل پیامبرت باشم آغاز: قصر در سکوتی عجیب فرو رفته بود و هراز گاهی صدای چکه ای که بر مایع درون محفظه می چکید ، سکوت فضای حاکم را میشکست... دستان لرزان دختر ، آخرین ماده هم در مایع پیش رویش انداخت و سپس ،تکه ای فلز بی ارزش را درون آن انداخت، چند دقیقه با هیجان به تماشا نشست ، اندک اندک رنگ فلز به زردی گرایید و دخترک با چشمان زیبایش خیره به فلزی که داشت به طلا تبدیل میشد، ذوق زده دستانش را بهم زد و همانطور که با حرکتی دایره وار دور خود می گشت ،صدایش بلند شد : موفق شدم....من موفق شدم ...بالاخره تعلیمات استاد و خواندن کتابهای مختلف اثر کرد ....من توانستم..... در همین حین ، صدای قیژ درب بزرگ کارگاه خبر از ورود کسی میداد و او می دانست که کسی غیر از آمیشا نمی تواند باشد. دخترک با ذوق و هیجان خود را به دختر سیه چرده جلوی درب رساند و همانطور که دستان او را در دست گرفته بود به طرف ظرفی که شاهکارش در آن قرار داشت برد و گفت : بیا آمیشا....بیا جلوتر ....ببین چه کرده ام... آمیشا که سراسیمه بود ، با خضوع دستان خانمش را آرام نوازش کرد و‌گفت : شاهزاده خانم...مادرتان...مادرتان از مراسم برگشته و سخت از دست شما عصبانی ست.... قصر را به دنبالتان زیر و رو کرده ، گمانم فهمیده اینجا حضور دارید. خیلی خشمگین است و من تا دیدم به این سمت می آید ، خودم را زودتر به شما رساندم که اگر می خواهید جایی پنهان شوید تا شاهبانو آرام گیرد ، خبرتان کنم‌. دخترک ، بوسه ای محکم از گونهٔ این کنیزک مهربانش گرفت و گفت : ممنون آمیشا، اما امروز آنقدر خوشحالم که نمی خواهم پنهان شوم ، حرفهای تیز مادرم را هر چه باشد به جان می خرم... آمیشا خودش را کنار کشید و‌گفت : پس اجازه دهید شاهبانو نبیند که مرا بغل کرده اید ، می دانید که ایشان حساس هستند و دوست ندارند رابطهٔ شما با کنیزکان اینچنین صمیمی باشد و اگر ببیند ،منِ بینوا را سخت مجازات خواهد کرد... شاهزاده خانم سری به نشانه تایید تکان داد و خود را به کنار شاهکارش کشانید.... ادامه دارد... 🖍به قلم :ط_حسینی
«شاهزاده ای در خدمت» دوم 🎬: ملکه قصر ،در حالیکه بلند بلند ،دخترش را صدا میزد به پیش آمد، دخترک فی الفور خود را به مادر رسانید و بدون اینکه اجازه دهد او لب به گلایه بگشاید بوسه ای به گونه اش زد و گفت : سلام مادر ، نمی دانی دخترت چه شاهکاری کرده ، بیا ....بیا ببین‌.... ملکه که کلاً غافلگیر شده بود ، انگار یادش رفت برای چه آمده ،با او همراه شد و نزدیک ظرف حاوی مایع و طلای دست ساز او شد. دخترک با شوق و ذوق ،شروع به تعریف از کارش کرد و وقتی حرفش تمام شد ، سکوت اختیار کرد و به چهرهٔ مادرش خیره شد تا تاثیر کلامش را ببیند. مادرش آهی کشید و در حالیکه به سمت دیگر اتاق میرفت ،کنار صندوقی بزرگ و چوبین ایستاد ، درب صندوق را به زحمت بالا داد و دستش را داخل صندوق برد و مشتش را که پر از جواهرات گرانبها و درخشان بود ،بیرون آورد و همانطور که مشتش را جلوی پای دخترش ،بر زمین خالی می کرد گفت : بفرما، اینهمه طلا و زمرد و یاقوت ، هرچه که بخواهی و هر چه اراده کنی در چشم بهم زدنی برایت فراهم می شود ، تو را چه به کیمیا و کیمیاگری‌...تو حتی التفاتی به این زیورالات فریبنده که آرزوی هر دختری ست نمی کنی و با اشاره به سر تا پای او ادامه داد : کو گردنبدی بر گردنت ؟کجاست گوشواره و حلقهٔ زیبای دماغت ؟خلخالی هم به دستها و پاهایت نمی بینم ، اصلا چیزی که نشان دهد تو شاهزاده خانم این سرزمین هستی در وجود تو آشکار نیست ، اصلاً بگو بدانم ، اینهمه زبان های مختلف یاد گرفتی و سر در کتبی که از هر طرف دنیا به دستمان رسید کردی ،به کجا رسیدی؟ می خواستی کیمیاگر شوی؟؟ حال که شدی...دیگر چه در سرت میگذرد؟؟ دخترک آهی کشید و گفت : نه مادر، اشتباه نکن ، من اگر زبان های اقوام مختلف را یاد گرفتم و‌کتابهای فراوان می خوانم نه برای این بود که کیمیا گر شوم ،بلکه طبیعتم اینطور است، دوست دارم سر از واقعیت های این دنیا درآورم ، دوست دارم هر رازی را کشف کنم و دربارهٔ هر چیزی اطلاعات کسب کنم. ملکه همانطور که خیره به صندوق پر از طلا بود، آه بلندی کشید و گفت : بدان که هرگز نخواهی توانست به خواسته ات برسی و ناگهان در یک حرکت روی پاشنه پایش چرخید و روبروی دخترش ایستاد و همانطور که با انگشت تلنگری بر شانهٔ او میزد ادامه داد : تویی که رسم بندگی کردن و عبادت خدایان نمی دانی و در روز شکر گزاری از خدایان خود را به کیمیاگری مشغول کردی و اصلاً التفاتی به این موضوع حیاتی ننمودی ، محال است به هدفت برسی چون توجه خدایان را از خود برداشته ای و با لحنی محکم تر ادامه داد : تو.....تو.....شاهزادهٔ این سرزمین هستی...باید هم اینک به نزد خدایان برویم و از گناهانت توبه نمایی... دخترک سرش را پایین انداخت و همانطور که خیره بود ،به انگشترها و مرواریدهای غلتانی که مادرش بر زمین ریخته بود، گفت : مادر، من این زیور الات را دوست ندارم ،چون معتقدم ،زیبایی باید از خود انسان و فطرتش باشد ، زیبایی که با آویزان کردن این ابزارات بوجود می آید پشیزی نمی ارزد... اما برای شرکت در مراسم هم باید بگویم ، انسان جایی پا میگذارد که به آن اعتقاد قلبی داشته باشد ، من از پرستیدن سنگ و چوب و ستاره و خورشید و گاو و....که خود اختیاری از خود ندارند و واضح است آنها هم خلقت آفریدگاری دیگرند بیزارم.....من تا با قلبم به چیزی اعتقاد نیاورم ،هرگز به سوی آن نمیروم و در هیچ مراسمی هم شرکت نخواهم کرد.... ناگاه ملکه ، چون اسپند روی آتش به سمت دخترکش یورش آورد و.... ادامه دارد.... 🖍به قلم :ط_حسینی
«شاهزاده ای در خدمت» سوم🎬: ملکه دو طرف بازوی دخترک را گرفت و شروع به تکان دادن کرد و گفت : اینقدر کفر نگو ، کمتر حرف بزن ،زبان به دهان بگیر، انگار نمی دانی دشمن یکی یکی شهرهای کشور را فتح می کند و عنقریب پشت دروازه پایتخت است . امروز مراسم خدایان را برگزار کردیم تا خود خدایان ، رحمی به حال ما کنند و تسلط بر دشمن را نصیب ما نمایند ، اما....اما با این کفر گویی های تو ، نفرین خدایان بر ما نازل می شود....وای....واویلا....به کجا پناه ببرم؟....دردم را به که بگویم که شاهزادهٔ این مملکت به خدایان سرزمینش پشت کرده... دخترک ، آرام دستهای مادر را از خود جدا کرد و همانطور که دانه ای مروارید از زمین بر می داشت ، شانه ای بالا انداخت و گفت : نگران سرزمین و خدایانت نباش ، اگر به راستی این خدایان از خود قدرتی دارند و دعا و نفرینشان اثر بخش است ، بی شک خود را از چنگ دشمن نجات می دهند.. ملکه که هر لحظه عصبانی تر می شد ، جلوی دخترش ایستاد و ناگهان دستش بالا رفت و بر صورت دخترک نشست و گفت : کفرگویی بس است ، یا همین الان به دنبال من می آیی تا به محضر خدایان برسیم یا.... دخترک که با ناباوری مادر را نگاه می کرد و دست به روی گونهٔ اش که هنوز اثر سرخی بر آن نمایان بود می کشید ، با بغض در گلویش گفت : یا چه؟! من محال است به محضر یک مشت سنگ‌و چوب و حیوان که از انسان هم کمترند برسم و آنها را ستایش کنم.. ملکه که اولین بار بود دست به روی دختر نازدانه اش بلند کرده بود ، گوشهٔ لباس حریر قرمز رنگش را در دست فشار داد و در حالیکه پشتش را به دختر می کرد و قصد بیرون رفتن داشت گفت : پس در همین انبار ارواح می مانی،تو یک زندانی در اینجا هستی و موظفی با آن دستان هنرمندت شمش طلا تولید می کنی ، بی شک برای دفاع از شهر و حمایت از خدایان ، لشکریان محتاج این طلاها خواهند شد.. وبا زدن این حرف نفسش را محکم بیرون داد و بدون اینکه به دخترک نگاهی کند و اشک چشمان او را ببیند از درب بیرون رفت. آمیشا که مانند کودکی ترسان گوشه ای بغ کرده بود ، با رفتن ملکه به طرف شاهزاده خانم رفت و همانطور که خم می شد و جواهرات پخش شده روی زمین را جمع می کرد ،با گریه و هق هقی در صدایش گفت : من که جلوتر آمدم ، گفتم....گ...گفتم که تا ملکه نیامده پنهان شوید... شاهزاده خانم خم شد زیر بازوی آمیشا این کنیزک مهربان را گرفت و بلندش کرد و همانطور که بازوهایش را نوازش می کرد لبخندی به رویش پاشید و‌گفت : آمیشا! چرا گریه می کنی؟! من خوبم.... خودت خوب میدانی که دوست دارم تمام عمر در همین اتاق بمانم و کتابهای گوناگون بخوانم ، پس غضب ملکه به نفع من شد ،مگر اینطور نیست؟؟ آمیشا همانطور که بینی اش را بالا میکشید ، سری تکان داد و لبخندزنان به طرف صندوق چوبی رفت.... و این دو دخترک که تقریبا همسن هم بودند ، نمی دانستند که فردا خورشید سر میزند، در چه حالی هستند.... ادامه دارد‌... 🖍به قلم :ط_حسینی
♨️عنایت امام‌زمان(علیه‌السلام)به نمازشب❗️ 🔸ترک نماز شب در بیان ائمه اطهار( علیه‌السلام) بسیار مذمت شده‌است. حضرت ولی‌عصر (ارواحنافداه) در موارد متعددی خطاب به کسانی که توفیق تشرف خدمت ایشان پیدا کرده‌اند، فرموده‌اند: 🔅" ننگ است برای شیعیان ما که نماز شب و شب‌بیداری نداشته باشند." 🔸از مرحوم آیت‌الله‌العظمی مرعشی نجفی نقل‌شده است: " روزی در راه زیارت گم شدم و بالاخره تا نزدیک مرگ بی‌تاب گشتم. با توسلی به امام‌زمان( ارواحنافداه) حضرت به سراغ من آمدند، و مرا نجات دادند و فرمودند: ننگ است بر شیعیان ما که نماز شب نداشته باشند." 🔸نماز شب، مستحب است اما هر امر مستحبی را نمی‌توان به‌سادگی ترک کرد. اگر بنده بداند که خداوند متعال به نماز شب او نزد فرشتگان مباهات می‌کند و به واسطه نافله‌ی شب وی را می‌آموزد، هیچ‌گاه از خواندن آن غافل نمی‌شود. انجام واجبات وظیفه سالک است و علاوه‌برآن ثواب دارد. باعث تقرب می‌شود اما قرب بالاتر و مقام محمود بر اثر اهمیت به مستحبات نصیب سالک می‌شود. ازاین‌رو در تعالیم دینی، مستحبات و خصوصا نماز شب به قرب نوافل تعبیر شده است. 📒خانه خوبان، شماره 25،ص1 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸پروردگارا... ✨در این شب زیبا 🌸 براے دوستانم ✨عشق حقیقی، سلامتی، 🌸آرامش، نیڪبختے و ✨یک دنیا حال خوب آرزو دارم 🌸 عطا ڪن به آنان ✨هر آنچه برایشان خیر است شب زیباتون بخیر 🌸 🌸🍃
برخی از : 1⃣ روزه، چون اراده سفری می کنی، شایسته است روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بداری و برای سفر کردن، روز شنبه یا روز سه شنبه یا روز پنجشنبه را انتخاب کنی و از سفر کردن در روز دوشنبه و چهارشنبه و پیش از ظهر روز جمعه و ایام بپرهیز! 2⃣ صدقه، روایت شده مردی از اصحاب حضرت باقر علیه السلام اراده سفر کرد و برای وداع خدمت آن جناب رسید، حضرت فرمود: پدرم علی بن الحسین(علیه السلام) هرگاه اراده می کرد که به سوی بعضی از املاک خود بیرون رود، سلامتی خود را از خدا به آنچه آسان بود می خرید، یعنی به دادن به هرچه که ممکن بود و این عمل زمانی بود که پای خویش را در رکاب می گذاشت؛ و چون به سلامت از سفر بازمی گشت، خدا را شکر می کرد و به آنچه که ممکن بود صدقه می داد. 3⃣ نماز سفر، سزاوار است پیش از شروع سفر، غسل کنی و اهل و عیال خود را گرد آوری و دو رکعت نماز بخوانی و از خداوند خیر درخواست کنی و آیت الکرسی خوانده و حمد الهی را بجا آوری و بر پیامبر و آلش صلوات فرستی و بگویی: 👈 متن دعا 4⃣ اذکار و سور قرآنی، پس از نماز، خاندان خود را وداع کن و بر درِ خانه تسبیح حضرت فاطمه بگو و از پیش رو و طرف راست و چپ سوره حمد و آیت الکرسی بخوان و بگو: 👈 متن دعا و بعد ۱۱ بار سوره توحید بخوان و بعد از آن آیت الکرسی و سوره‌های قدر، فلق و ناس را قرائت کن، پس با دست خود همه بدنت را مسح کن و صدقه بده.
🔹نقشه انتخاباتی جبهه غربگرا🔹 🔸گویا نقشهٔ بسیار موثری از طرف اتاق فکر غربگراها در همان روزهای اول خبر شهادت آیت الله رئیسی اجرا شد 🔴آنها با مطرح کردن اسامی تعدادی از رجال دینی و سیاسی، به عنوان کاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری، موافقین و مخالفین کاندیداهای انقلابی را به بحث و جدل بر سر محاسن و معایبشان وارد کردند و باعث شدند نیروهای انقلابی در این جر و بحث و درگیری قلمی و لفظی، از همدیگر دلچرکین و ناراحت شوند. 🔻این ناراحتی زمانی اثر خود را نشان می‌دهد که از بین کاندیداهای احتمالی، کاندیدای مورد نظر من ثبت نام کند و کاندیدای مورد نظر تو ثبت نام نکند یا بعد از ثبت نام، احراز صلاحیت نشود 🔻در چنین موقعیتی، ناراحتی بوجود آمده باعث می‌شود تو تنها به رای دادن به گزینه مورد حمایت من اکتفا کنی و برای تبلیغ او قدمی بر نداری 🔻در واقع غربگراها با این درگیری پیش از موعدی که ایجاد کردند، باعث شدند؛ ظرفیت و توان نیروهای انقلابی که می‌توانست صددرصد برای تبلیغ کاندیدای جبهه انقلاب هزینه شود، به نصف و کمتر تنزل پیدا کند تا آنها با اتحاد و یکپارچگی درون حزبی، رئیس جمهور بعدی را از صندوق رای خارج کنند 🔺تا کنون دقت کرده‌اید که در جبهه غربگراها، هیچ درگیریی بین طرفداران آذری‌جهرمی و جهانگیری و عارف و ظریف و آخوندی و مهرعلیزاده و همتی و ... وجود ندارد؟ ♦️اما ما کماکان در حال بازی در زمین آنها و جرح و تعدیل کاندیداهای احتمالی جبهه خودی هستیم ▪️▪️کی قرار است ما از تجربه‌های انتخاباتی خودمان عبرت بگیریم؟▪️▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️افراد خوب و نماز شب خون و با تقوا لزوما نمیتونن مدیر خوبی هم باشند. ما هم باید حواسمون رو جمع کنیم فقط به آدم خوب رای ندیم باید کسی باشه علاوه بر تقوا توان اجرایی هم داشته باشه. مقدمه‌ی درس خارج رهبرانقلاب در بحبوحه‌ی ثبت‌نام‌های انتخابات مجلس سال ۹۸ هست. حدیثی از پیامبر اکرم خطاب به اباذر نقل می‌کنند که «تو بر دو نفر هم امارت نکن!» چون «من تو رو در مدیریت ضعیف می‌بینم»
1.46M
🚨صوت مهم امروز استاد تقوی در مورد 📌۵ خرداد ۱۴٠۳