فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیتزا با برنج 🍕🍕🍕
این پیتزا برای کسایی که به آرد هم حساسیت دارند عالیه👌
مواد خمیر
برنج پخته۲ لیوان
تخم مرغ ۳ عدد
آب ۵۰ میلی لیتر تا جایی که خوب مخلوط و یه دست بشه
پنیر رنده شده ۵۰ گ
نمک و فلفل
مخلوط را یه دست که شد سینی چرب یا روی کاغذ روغنی پهن کنید
فر ۱۸۰ طبقه وسط تقریبا۱۵ تا۲۰ دقیقه کافیه تا مثل نان پیتزا بشه
مواد روی پیتزا سلیقه خودتونه
🍕🍕🍕🍕🍕🍕
اینجا مرغ و پیاز و فلفل دلمه و پیاز چه و پنیر پیتزا یا موزرلا و رب گوجه ۲ ق غ
بعد که روی خمیر پهن کردین
با حرارت بالایی فر اجازه بدین طلایی بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیش کباب یکی از انواع کباب های سنتی و خوشمزه کشور ترکیه است😁
مواد لازم:
گوشت چرخ کرده
جعفری پیاز
گوجه فرنگی
پیازچه،نمک. فلفل
زردچوبه،روغن،کره
سماق به دلخواه،رب گوجه فرنگی
مدح و متن اهل بیت
شاهزاده ای در خدمت #قسمت ششم🎬: یک شب در قصری سوخته به صبح رسید و شاهزاده خانم در بین کسانی که روزگا
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت هفتم 🎬:
بالاخره بعد از گذشت روزها ،کاروان غنائم به حبشه رسید و آنها یک راست به سمت قصر رفتند، چون پیش قراول کاروان ، زودتر رسیده بود و خبر فتح بزرگ و غنائم زیاد را به پادشاه داده بود ، همگان منتظر رسیدن غنائم بودند.
رسم دربار چنان نبود اسیرانی را که قرار بود به عنوان غلام و کنیز از آنها استفاده کنند به محضر پادشاه بزرگ حبشه ، نجاشی ببرند،بلکه آنان را در مکانی که مختص خدمه بود می بردند و فقط تعداد آنها را خدمت پادشاه می گفتند و لیست غنائم هم خدمت پادشاه میبردند و فقط کالاهای ارزشی و طلا و جواهرات را حضور پادشاه می بردند.
اما وقتی وارد قصر شدند، شاهزاده خانم را از دیگر اسرا جدا کردند، حالا او میدانست که از خانواده اش جز خودش کسی زنده نیست که اگر بود حتما انها هم اسیر میشدند و شاید هم زنده مانده بودند و موفق به فرار از قصر شده بودند، در هرصورت این دخترک هیچ آشنایی در جمع نداشت.
دخترکِ سر به زیر و اسیر را همراه صندوق های طلا و جواهر وارد سالن بزرگ قصر کردند.
با ورود آنها ، نجاشی ،صاف بر تخت نشست، صندوق ها را یکی یکی پیش بردند و نجاشی از برق دیدن جواهرات رنگ ووارنگ چشمانش می درخشید و ناگهان در این میان ، متوجه دخترکی محزون که در کنار غنائم قرار داشت ، شد.
نجاشی از جا بلند شد ، نزدیک دخترک شد و همانطور که با تعجب سرتا پای او را از نظر می گذراند ، رو به سرلشکر سپاهش گفت : این کنیزک زیبا چرا اینجاست؟ موضوع خاصی در میان است یا فقط به خاطر رخسار زیبایش او را به نزدمان آورده اید تا مختص خود برگزینم او را؟!
سرلشکر سپاه که مردی سیه چرده و قد بلند بود ،گلویی صاف کرد و با حالت خبردار ایستاد وگفت : قربان ،این دختر ،شاهزادهٔ سرزمینشان بود که در انبار جواهرات او را پیدا کردیم ،گویا به حکم ملکه ،او را در آنجا زندانی کرده بودند...
نجاشی، با شنیدن این حرف با صدای بلند شروع به خندیدن نمود و گفت ،زندانی به اسارت درآمد ، آخر برای چه؟ و رو به دخترک گفت : دختری جوان و زیبا مثل شما چه خطایی کرده که در انبار جواهرات حبس شده؟!
دخترک که از هجوم نگاه ها به سمتش ، احساس بدی داشت ، سرش را پایین انداخت و هیچ نگفت و باز همان سرلشکر به سخن درآمد و گفت : گویا به پرستش خدایانشان اعتراض داشته و از رفتن به مراسم خدایان سرپیچی نموده...
نجاشی این بار با محبتی عمیق دخترک را نگاه کرد و همانطور که به دور او می چرخید گفت : جواهری در میان جواهران...براستی که او دختری خوش یمن و میمون است ،من او را میمونه می نامم....مبادا به این دختر بی احترامی کنید ، او را با هدایای دیگر باید به نزد محمدبن عبدالله ، رسول خدا به عربستان بفرستیم و سپس روبه روی دخترک ایستاد و گفت : ببینم ...میمونه....از ما خواسته ای نداری؟
ادامه دارد....
🖍به قلم :ط_حسینی
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت هشتم 🎬:
دخترک سرش را آرام بالا گرفت و با لحنی ملایم و محجوبانه گفت : من....من...
پادشاه با ملالفطتی پدرانه گفت : توچی؟ می بینم که زبان ما را هم می فهمی...حرف بزن دخترم..
دخترک آرام نفسی کشید و ادامه داد : من می خواهم بدانم این شخصی که از او نام بردید و می گویید رسول خداست...کیست و رسول کدام خداست؟ یعنی خدایش کیست؟
نجاشی لبخندی بر لبان سیاه و کلفتش نشست و گفت : ایشان محمدبن عبدالله است ،آخرین پیامبری که مبعوث شده و مژدهٔ آمدنش در انجیل هم داده شده ، خدای او خدای ما ، خدای تمام جهانیان است ، آفریدگاری که زمین و آسمان و خورشید و ماه و ستارگان و درختان و انسانها و همه و همه چیز را که پیرامونمان می بینیم و نمی بینیم آفریده است ، خدایی نادیده که به گفتهٔ رسولش ، از رگ گردن به مانزدیک تر و از مادر به ما مهربان تر است...
نجاشی سخن گفت و گفت ، هر حرفی که میزد ، قلب دخترک بیشتر در سینه اش به رقص در می آمد ، انگار که مطلوب خود را یافته بود ، انگار که به جواب انبوه سؤالات ذهنش ، اندک اندک نزدیک می شد.
نجاشی لختی ساکت شد و نگاهی به جمع انداخت و سپس دوباره رو به دخترک گفت : میمونه....آیا سخنانم را فهمیدی و مقصود کلامم را گرفتی؟
دخترک که هیجانی مبهم سراسر وجودش را فرا گرفته بود ، سرش را تکان داد و با صدایی که از شوق می لرزید گفت : می شود....می شود هر چه زودتر ما را به نزد رسول خدا بفرستید؟!
نجاشی با صدای بلند خندید و رو به جمع گفت : ببینید که اعجاز نام محمد چگونه است ؟ از ورای فرسنگها فاصله...قلوب مردمان را اینچنین به سمت خود و خدا می کشد... براستی که محمد رسول خدا و کلامش حق است و بر ضمیر حق جویان و حق طلبان می نشیند و سپس رو به دخترک کرد و گفت : بروید و اندکی استراحت کنید ، خستگی سفرتان را که گرفتید ، شما را راهی سفر به مدینه النبی می کنم...
با این حرف نجاشی ، غنائم و دخترک را از درب دیگر سالن بیرون بردند و در کمال احترام ، اتاقی بزرگ و وسیع با دیوارهای سفید و مشعل های فروزان که روی زمین فرش های نرم و ابریشمین ،گسترده بودند ، در اختیار میمونه که انگار نیامده خودش را در دل پادشاه جا کرده بود ، قرار دادند...
اما این زر و زیور و مکان های شاهانه ، برای میمونه که در قصری بزرگ قد کشیده بود ، اندکی هم مورد توجهش قرار نگرفت ، او به روزهای آینده می اندیشید...به رسولی که فقط وصفش او را دگرگون کرده بود و به خدایی که در فطرتش بود و او تا آن لحظه از آن خبرنداشت و الان دل دل می کرد تا بیشتر بشناسدش...
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت نهم 🎬:
بالاخره وقت سفری دیگر فرا رسید ، کاروان اندک اندک از شهر فاصله می گرفت، شور و هیجانی در بین کاروان و مسافرانش که اغلب سربازان و بعضی تاجران حبشی بودند، در گرفته بود.
قسمتی از کاروان ، مختص هدایایی بود که نجاشی برای رسول خدا می فرستاد.
شتری سرزنده با محملی زیبا و مخملی که با رنگ سرخ و درخشانش ،به همگان می گفت که مسافرش از بزرگان است ، مسافری که شاهزادهٔ گذشته و اسیر حال و کنیز آینده بود، پیشاپیش هدایا در حرکت بود.
دخترک ، که نجاشی نام میمونه را بر او نهاده بود سوار بر این شتر، در کجاوه به تنهایی نشسته بود و خوب می دانست به همراه او تعدادی دیگر از اسرا را به عنوان کنیز و غلام، راهی سرزمین عربستان کرده اند و لطف پادشاه بود که او را بر دیگران برتری داده بود ، وگرنه او هم به کنیزی می رفت اما نمی دانست که آیا آمیشا هم در جمع اسرایی که راهی مدینه بودند ، هست یانه؟
درست است که او تنها و دور از سرزمین و خانواده افتاده بود و براستی تنهاترین فرد کاروان بود ، اما حالا خدایی داشت که او را کفایت می کرد ، خدایی که به تازگی با او آشنا شده بود....خدایی که همیشه بوده و هست و خواهد بود ، نه فرزند دارد و نه پدر و مادر...نوریست بالای نور که هیچ کس را توان دیدن او نیست اما همه کس او را در همه جا لمس می کنند و می بینند اگر دیدهٔ بصیرت داشته باشند.
میمونه ، همانطور که در حال و هوای خود غرق بود ، اندکی پارچهٔ محمل را کنار زد و به جمعی که اطرافش ،سواره و پیاده در حرکت بودند نگاهی انداخت، ناگهان در آن بین، متوجه مردی جوان شد که به او چشم دوخته بود...
مرد که سوار بر اسب بود ، تا دید که میمونه به او نگاه می کند ، انگار ذوقی درون دلش ریشه دواند، خود را به شتر او نزدیک کرد و سرش را پایین انداخت و با لحنی خاضعانه گفت : بانوی جوان ، امری دارید؟ چیزی احتیاج دارید؟ بفرمایید تا الساعه برایتان فراهم نمایم...
میمونه با تعجب به او نگاه کرد و گفت : شما کیستید و این محبت و توجهتان به من بابت چیست؟ آیا این توجهات هم سفارش نجاشی ، آن پادشاه عادل و مهربان حبشه است؟
مرد جوان که مشخص بود دستپاچه شده ، خجولانه سرش را پایین انداخت و با من و من گفت : راستش....
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺در این شب زیبای بهاری
✨آرزویم این است که
🌺صفحه غم و اندوه
✨در دفتر زندگیتان
🌺همیشه سفید بماند...
✨اوقاتتون به وقت مهربانی
🌺لبخندتون بـه رنگ عشق
✨شبتون پر از آرامش
🌺و در پناه خداوند مهربان
🌺🍃
🌹یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ
✍عن زید بن ثابت قال :
قال رسول الله صلی علیه واله :
إنى تارِكٌ فيكم خَليفَتينِ :
🔸كتاب اللهِ و علىَّ بن أَبى طالبٍ ،
و هو أَفضَلُ لكم مِن كتاب الله ،
لِأنَّه مُترَجِم لكم ما فى كتابِ الله .
💫✨زيد بن ثابت مى گوید :
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند :
من در میان شما دو جانشین بر جای می گذارم ،
یکی کتاب خداست و دیگری علی بن ابی طالب
علیه السلام و علی برای شما از کتاب خدا
بهتر است، زیرا او بیانگر محتوای کتاب خداست.
📗 : هزار حدیث در فضايل امام على
عليه السلام
ص : ۲۲۰
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يه نگاه به ۵ سال پيشت كن🌸🍃
كدوم از اون دغدغه هات
الان دغدغت هستن؟
اصلا يادت مياد چى بودن؟
پس واسه چیزی که
۵ سال دیگه مهم نیست
حق نداری بیشتر از
۵ دقیقه غصه بخوری.... 🌸🍃
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🍃اینکه می گویید زن ها پیچیده اند گاهی هم بهانه گیر کاملا درست اما کافی است به همین زن پیچیده عشق بدهی دوستت دارم هایت را مانند وعده های دارویی سر ساعت به خوردش بدهید.
🌺🍃بعد بنشینید و ببینید این دارو چه اثر معجزه آسایی دارد آنگاه دیگر پیچیدگی ای در کار نیست زلال، شفاف، معلوم و ساده می شود بدون ذره ای ابهام و بهانه.
🌺🍃اگر در زن پیچیدگی زیادی می بینید بدانید خیلی وقت است داروی تقویتی محبت و دوستت دارم را از او دریغ کردید.
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گنجشک از باران پرسيد: «كار تو چيست؟»
باران با لطافت جواب داد: «تلنگر زدن به انسانهايى كه آسمان خدا را از ياد بردهاند...»
"گاهى بايد كركره زندگى را پايين بكشيم و با خود خلوت كنيم و به پيرامونمان با دقت بيشترى نگاه كنيم... شايد چيزهايى را از ياد برده باشيم!"
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷خوبان،دائمی اند و ماندگار
🌷مهرشون خالص است
🌷و همدلی شون شیرین
🌷دوستان بهتراز جانم
🌷سعادتتون پاینده
🌷مهرتون پایدار
🌷وبهترینهای خدا نصیبتون
🌷چهارشنبه زیباتون_بخـیـر🌷
🌷تقدیم به شما🌷
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم 💞
🌼چه شود که نازنینا،
💫رُخ خود به ما نمائی
🌼به تبسّمی، نگاهی،
💫گرهی ز دل گشائی
🌼به کدام واژه جویم،
💫صفت لطیف عشقت
🌼که تو پاک تر از آنی
💫که درون واژه آئی
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـــرَج🌼
🌸🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️✨﷽✨
🍃🌼این روزها دائما متوجه
🍃🌼استجابت دعاهایم میشوم...
🍃🌼مدام خود را غرق در محبتت مییابم
🍃🌼مدام نعمتهایت به چشمم میخورد
🍃🌼و من مثل همیشه
🍃🌼کم میآورم در برابر خوبیهایت
🍃🌼شکر من کجا و بزرگی این نعمات کجا؟
🍃🌼خدایا باز مثل همیشه شرمنده ام...
🍃🌼شرمنده مهربانیها و خوبیهای مدامت...
🍃🌼من کجا و این همه لطف و محبت کجا؟
🍃🌼شکر من کجا میتواند ذره ای
🍃🌼از این نعمتهای تو را جبران کند؟
🍃🌼خدایا زبانم قاصر است
🍃🌼از گفتن و شمارش نعماتت...
🍃🌼فقط هرچه می نگرم نعمت است و نعمت
🌼🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️طلب خیر چیست؟
طلب خیر؛ طلب بهترین ها برای هر کس
میتواند باشد. ولی نه آن چیزهایی که
شما در ذهن دارید. بلکه به آن چه که
خداوند به آن آگاه مطلق است.
و شما با طلب خیر کردن تان آن را از
خدا میخواهید. و خداوند آن را برای
کسی که شما میخواهید جاری میکند.
یاد بگیرید برای آدم های
بد زندگیتان هم طلب خیر کنید.
چون طلب خیر هم بزرگترین دعاست
وهم بزرگترین نفرین...!
دعایش که معلوم ست هر آنچه که از
خوبی هاست و خداوند آن را جاری میکند.
ولی نفرینش این حسن را دارد، که شما
ناآگاهانه برای کسی بدی یا شر نمیخواهید.
بلکه خداوند آن چه که خوبیست
برای کسی که دنبال شر است جاری میکند
او خودش صلاح میبیند که چطور با دعای
شما تلنگری به او بزند که از آن درس بگیرد!
پس همیشه برای همه طلب خیر کنید
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی کوتاه
در این سه مورد درنگ جایز نیست!
حجت الاسلام رفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی کوتاه
پادشاه و فقیر ...!
حجت الاسلام دکتر #عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سوال
⁉️ چگونه ممکن است که #امام_زمان که یک جسم دنیایی و مادی دارد به همه کره زمین اشراف داشته باشد؟
خیمههای سوخته داغ دل ما را تازه میکند
#غزه عاشوراست...
چه خوش گفت شهید مطهری،؛ شمر ۱۳۰۰ سال قبل مرد !!
شمر امروز (صهیونیست) است . شمر هزار و سیصد سال پیش مرد ، شمر امروز را بشناس .!!
امروز باید در و دیوار این شهر با شعار #فلسطین تکان میخورد .
#طوفان_الاقصی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جنایت به توان بینهایت!!!
🔻واکنش برخی مقامات جهان به جنایات رژیم صهیونیستی در رفح
#آتش_بس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چقدر از مواد لایحۀ حجاب برای مدیران و ادارههاست و چقدر برای مردمِ عادی؟
در لایحۀ #حجاب چه وظایفی برای دستگاههای مختلف تعیین شده است؟