فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوبیاتو نمیبرم از یاد
به آبروی پنجره فولاد...
«گفتم: «محسن جان! دیر میای بچهها نگرانتن».
لبخندی زد و گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم».
معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودیها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخریزاده». ...
(خاطرات همسر شهید)
🌹۷ آذر سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید محسن فخری زاده
#شهید_فخری_زاده
#مرگ_بر_اسرائیل
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_سی🎬: ابلیسک به همراه جنودش وارد معبد بابل شد، چند جن را به خو
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_سی_یک🎬:
سمیرامیس هم وارد اتاق شد و روی کرسی طلایی رنگی که کنار تختخواب نمرود به چشم می خورد، نشست، او ساعتی قبل با اجنه ای که همیشه در خدمتش بودند ارتباط گرفته بود و حرفهایی شنیده بود و اینک در خواب هم همان حرفها به او القاء شده بود.
جمعشان جمع بود که آزر لب به سخن گشود، ابتدا از ترتیب قرار گرفتن ستارگان در آسمان و پیامی که در پی داشتند گفت و سپس از رمز گشایی این ترتیب گفت و در آخر به نمرود هشدار داد که قرار است نطفه کودکی منعقد شود که حکومت بابل را در هم میشکند و بساط بت پرستی را بر میچیند.
نمرود با حالتی افروخته رو به آزر گفت: راه حل چیست؟!
آزر می خواست حرفی بزند که سمیرامیس گفت: نباید بگذاریم اصلا این نطفه منعقد شود.
آزر سری تکان داد و گفت: بلی! تنها راهش همین است! از تولد این کودک جلوگیری کنیم.
نمرود با ضربه ای ناگهانی پتو را به کناری پرتاب کرد، از جا بلند شد و همانطور که لباس ابریشمین و فاخرش را صاف می کرد، دستانش را پشت سرش حلقه کرد و شروع به قدم زدن نمود و بعد از یک دور که عرض اتاق بزرگ خواب را پیمود، جلوی پنجره مشرف به حیاط قصر ایستاد و با صدای بلند فریاد زد: حکم می کنیم از فردا تمام مردهای این شهر را از زنانشان جدا کنند، مردها در یک قسمت شهر و زنها در طرف دیگر شهر، هیچ مردی حق ورود به قسمت زن ها را نخواهد داشت، این وضعیت تا برطرف شدن خطر انعقاد نطفه آن کودک ویران گر ادامه خواهد داشت و سپس رو به آزر کرد و ادامه داد: و تو ای کاهن اعظم و منجم حاذق! مأموری که هر لحظه اوضاع آسمان و ستارگان را رصد کنی و هر وقت این خطر رفع شد یا احیانا نطفه ای منعقد شد به ما خبر دهی...
آزر دست بر چشم نهاد و گفت: همان کنم که امر پادشاه بزرگ و قدرتمند بابل است و مطمئن باشید ما اجازه نخواهیم داد تا هیچ زنی در این شهر حتی بوی مردش را حس کند.
سمیرامیس لبخندی زد و گفت: این بهترین کار است.
آزر که حالا دستور را دریافت کرده بود اجازه مرخصی گرفت و از خوابگاه نمرود بیرون آمد.
آزر روی حیاط قصر بود که صدای آشنایی از پشت سر شنید: سلام جناب آزر!
آزر رویش را برگرداند و قامت دامادش تارخ را که یکی از نگهبانان قصر نمرود بود دید.
آزر همیشه تارخ را دوست میداشت و او را برتر از تمام دامادهایش می دانست، چرا که تارخ اخلاقی بسیار نیکو داشت و انصاف و امانتداری تارخ زبانزد همه بود.
آزر ایستاد و گفت: و سلام بر تو ای تارخ شجاع و جوانمرد!
تارخ با تواضع قدمی پیش گذاشت و آرام گفت: چه شده که در این موقع شب به قصر آمدید؟! آیا اتفاقی افتاده؟!
آزر که همچون چشمانش به تارخ اعتماد داشت سرش را به گوش تارخ نزدیک کرد و آهسته گفت: اتفاقی نیافتاده، اما گویا قرار است بیافتد، مردوک بزرگ و علائم ستارگان اسمان خبر از انعقاد نطفه طفلی را می دهد که گویا مقدر شده بنیان حکومت نمرود را برکند، قرار است از فردا تمام زنان این شهر را از همسرانشان جدا کنیم.
تارخ نفسش را آرام بیرون داد و گفت: چه طفلی! و چه تصمیم خردمندانه ای...
آزر سرش را تکان داد و گفت: این راز را به کسی بازگو نکن و الان هم برگرد سر پستت...
تارخ سری تکان داد و گفت: خیالتان راحت به کسی نمی گویم، ممنون که مرا امین خود دانستید.
آزر همانطور که از تارخ دور میشد زیر لب زمزمه کرد: باید از فردا سخت تلاش کنیم.
تارخ همانطور که با قدم های شمرده به مکان نگهبانی اش بر می گشت، سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدا را شکر، بالاخره کسی خواهد آمد تا بساط بت پرستی را براندازد و خداوند خوب می داند که چگونه پیامبرش را از مکر اینان حفظ کند.
تارخ و همسرش بونا(نونا) هر دو یکتا پرست بودند، اما به خاطر حفظ جانشان تقیّه کرده بودند و در سرزمین بابل کسی نمی دانست که بونا دختر کاهن اعظم بابل و تارخ داماد او، به دین یکتا پرستی هستند.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_سی_دوم🎬:
صبح زود بود، آزر از اجنه سوال کرد و مطمئن شد که هنوز نطفه ان کودک منعقد نشده است، پس کاهنان معبد بابل به همراه دسته ای از سربازان نمرود در کوچه پس کوچه های شهر راه افتادند و در هر خانه ای را می زدند و امر نمرود را اجرایی می کردند.
مردها را از زن هایشان جدا می نمودند.
همزمان تعدادی از جارچیان حکومت هم، در همه جا می گشتند و حکم نمرود را مبنی بر جدایی زن ها از همسرانشان اعلام می کردند.
شهر در شوک بزرگی فرو رفته بود و همگان متعجب از این دستور ناگهانی پادشاه بودند، اما هیچ کس را جرأت مخالفت با امر پادشاه نبود.
به دستور پادشاه خیمه گاهی بزرگ بیرون شهر بابل برپا شد و تمام مردان شهر را چون اسیران جنگی در این اردوگاه جای دادند، هیچ کس حق نداشت قدمی از اردوگاه بیرون نهد و به شهر نزدیک شود و هر کس تخطی می کرد، بدون تعارف و حکم قبلی درجا سر از تنش جدا می کردند.
مردم که خوب از سنگدلی نمرود باخبر بودند، سعی می کردند خلاف دستور او عمل نکنند.
حالا در شهر هیچ مردی وجود نداشت،فقط تعداد انگشت شماری از نگهبانان قصر که انها هم می بایست بیست و چهارساعته در قصر حضور داشته باشند و خروج آنها از قصر برابر بود با خیانتشان و آنها نیز اگر از قصر خارج می شدند، حکم مرگ خود را امضاء می نمودند.
نزدیک یک نیم روز بود که مردان از زنانشان جدا شده بودند و در شهر جز کاهنان و پسر بچه های خردسال، مردی وجود نداشت.
چون این دستور ناگهانی بود، خیلی از ملزومات اردوگاه فراهم نبود و حالا مردهای اسیر شده در خیمه گاه اذوقه، خصوصا نان می خواستند.
پس می بایست آرد از جایی فراهم شود، موجودی آرد انبار قصر در حدی نبود که بتوان لشکر مردان گرسنه شهر بابل را سیر کند، پس باید فکری می کردند.
به تدبیر مشاوران پادشاه تعدادی سرباز معتمد می بایست به در خانه ها بروند و از آردهای انبار شده در خانه ها برای مردان آنها می ستادند، اما نمرود به هیچ کس اعتماد نداشت و برای این امر با آزر بزرگ کاهنان معبد به شور نشست.
آزر رأی نمرود را تایید کرد وگفت: در این زمانه خوف و خطر نمی شود به هیچکس اعتماد کرد، چرا که ممکن است همان فرد منتخب، پدر آن کودک باشد، پس نظری داد که مورد قبول نمرود قرار گرفت و گفت: همه ما کاهنان به هم گره خورده ایم و در دین و آیین پرستش مردوک متحدیم پس بهتر است افرادی که داخل شهر به در خانه ها می روند همین کاهنان و نزدیکان آنان باشند.
نمرود این نظر را قبول کرد و آزر به معبد آمد و به تمام کاهنان دستور داد که چند گروه شوند و هر گروهی به محله ای بروند و آرد مورد احتیاج را جمع آوری کنند.
نمرود و اطرافیانش مکر کردند اما از آنجا که مکر خداوند بالاترین مکرهاست و اراده اش فوق اراده هاست و اگر بخواهد اتفاقی بیافتد حتما می افتد، یک نفر در جمع کاهنان بود که مامور به این امر شده بود اما کاهن نبود، او کسی جز تارخ داماد آزر که آزر به او همچون چشم خود اطمینان داشت، نبود.
آزر و نمرود هیچ وقت به مخیله شان خطور نمی کرد که آن کودک از نسل تارخ باشد.
پس تارخ هم به همراه کاهنان مامور جمع آوری آرد شد و اتفاقا محله زندگی خودش جز قسمتی بود که او می بایست مراجعه کند.
تارخ به محله خود رفت و در فرصتی مناسب با همسرش بونا خلوت نمود و آنچه که نمرود و آزر از آن ترس داشتند به وقوع پیوست.
آرد جمع آوری شد و به محل اردوگاه رسید، شب به نیمه رسیده بود و بوی نان تازه در اردوگاه پیچیده بود.
آزر بعد از روزی پر از کار و مشغله به بالای برج بابل رفت و در اوضاع ستارگان دقیق شد، به ناگه یکّه ای خورد و با شتاب خود را به معبد و بت مردوک رساند.
آن وقت شب کسی در معبد نبود، آزر از ابلیسکی که درون بت مردوک پنهان شده بود در رابطه با قرار گرفتن ترتیب عجیب ستارگان سوال کرد، ناگاه صدای خشمگین در سالن بزرگ معبد پیچید: ای مفلوکان ضعیف، نتوانستید کاری از پیش ببرید، چون نطفه ان طفل منعقد شد...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_سی_سوم🎬:
آزر با شنیدن این حرف، گویی آتش گرفته باشد، مدام و بی هدف عرض سالن بزرگ معبد را می پیمود و چیزهایی زیر لب زمزمه می کرد، او نمی دانست که این خبر را چگونه به نمرود بدهد.
در همین حین تقه ای به درب نیمه باز معبد خورد و پشت سرش تارخ سرش را از بین درب داخل آورد و تا چشمش به آزر افتاد گفت: سلام جناب آزر، اینجا تشریف دارید؟!
آزر با قدم های بلند به در نزدیک شد و گفت: اینجا چه می کنی تارخ؟! مگر نباید اینک در قصر باشی؟!
تارخ روبه روی او ایستاد و گفت: پادشاه سراسیمه از خواب بیدار شد و کسی را به دنبالم فرستاد تا شما را پیدا کنم و به نزد ایشان ببرم.
آزر آهی کشید و گفت: برویم، چاره ای ندارم باید در هرصورت این خبر وحشتناک را باید به پادشاه بدهم.
تارخ همانطور که همقدم با آزر از پله های عریض و سنگی برج بابل پایین می آمد گفت: چه خبری است که اینقدر ترس از گفتنش دارید؟!
آزر آهی کشید و گفت: آنهمه بگیر و ببند امروز و زحمتمان هدر رفت و آنچه که نمی بایست بشود، شد.
تارخ با حالتی نگران گفت: چه شده؟! اگر امکان دارد برای من نیز بگویید، من به کسی نخواهم گفت...
آزر دستانش را پشت سرش قفل کرد و گفت: به تو اطمینان دارم همانطور که مورد اعتماد تمام مردم شهر هستی، آن کودک که گفتم قرار است بیاید و کاخ نمرود و حکمرانی مردوک و سروری کاهنان را از بین ببرد و برای اینکه از انعقاد نطفه اش جلوگیری کنیم، زنان را از همسرانشان دور کردیم، گویا نطفه اش منعقد شده است.
تارخ با لحنی آرام گفت: آه! پس این واقعه رخ داد!
آزر سری به نشانه تایید تکان داد و اصلا متوجه نشد که لبخندی روی لبان تارخ نشست و همانطور که نگاه به آسمان می کرد بی آنکه بداند آن کودک، فرزند اوست زیر لب گفت: خدایا شکرت!
آزر این بار پا به تالار بزرگ قصر سمیرامیس گذاشت، گویا نمرود امشب آنقدر خوشحال بوده که می خواسته در اینجا بیاساید و کل شهر بابل را زیر پایش ببیند و شراب بنوشد و جشن بگیرد اما نتیجه اش شده کابوسی هولناک...
نمرود به محض ورود آزر، چون اسپند از جای جست وگفت: ای کاهن اعظم! چه خبر از ستارگان آسمان؟! امشب لحظه ای چشم بر هم نهادیم که دوباره همان خواب وحشتناک را دیدم.
آزر همانطور که سرش را پایین انداخته بود و سنگ های مرمرین کف تالار خیره شده بود گفت: قربان! اینک از رصد ستارگان می آیم، متاسفانه خبر بدی برایتان دارم، گویا ...گویا
نمرود با عصبانیت فریاد زد: گویا چه؟! بگوکه جان از کالبد تنمان بیرون رفت...
آزر آب دهانش را قورت داد وگفت: گویا نطفه آن کودک، منعقد شده و تلاش های ما بی فایده بوده است.
نمرود با شنیدن این حرف فریادی بلند زد که در کل قصر پیچید و نگاهی به سمیرامیس که با چشمان شیطانی اش به نقطه ای نامعلوم خیره شد بود کرد و گفت: اینک چه کنیم؟!
سمیرامیس بدون اینکه نگاه خیره اش را به آنها بدوزد گفت: باید به محض تولد، آن کودک را بکشیم.
نمرود لختی ساکت شد و بعد رو به آزر گفت: فردا تمام قابله های شهر را خبر کنید، از فردا خانه به خانه می گردند و زنهای باردار را شناسایی می کنند، نباید هیچ زنی از قلم بیافتد، شاید در ماه های اول نتوانند درست تشخیص دهند اما کم کم علائم بارداری مشخص خواهد شد و قابله ها موظفند زنان باردار را زیر نظر بگیرند و هنگام تولد نوزاد، سربازی همراه قابله می کنیم، اگر نوزاد به دنیا آمده دختر بود که آن را به مادرش تحویل می دهید و اگر پسر بود آن را به معبد می آورید و در پای مردوک بزرگ قربانی می کنید.
سمیرامیس نگاهی به نمرود کرد و سری تکان داد، چون این نقشه، دقیقا چیزی بود که در ذهن او می گذشت و به این ترتیب می توانست تعداد زیادی قربانی ناب برای مردوک ازبین کودکان پاک و معصوم بگیرد.
آزر دست بر چشم نهاد وگفت: امر پادشاه انجام می شود، فردا تمام قابله های شهر را جمع خواهم کرد و اوامر شما را به انها ابلاغ می کنیم.
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍پرودگارا همه ما را زندگی ما و عمر ما را ختم به خیر بفرما خدایا شهادت را به عنوان آخرین پله زندگی ما قرار بده...
چه چیزی این حرامیان را جسور کرده؟
رژیم خبیث صهیونیستی با پشتیبانی کامل دولت جنایت کار آمریکا و خیانت دولت ترکیه، هسته های خاموش داعش را تجهیز و امیدوار کردند و به این باور رساندند که با پشتیبانی آنها، زبالههای نظام سلطه(داعش) می توانند بر سوریه بعد لبنان و عراق، مسلط شوند و نهایتاً ایران را نیز تصرف خواهند کرد و آنها، حاکم علی اطلاق منطقه خواهند شد. این جنگ نیابتی، در هر صورت هم ایجاد تنفس مصنوعی برای رژیم جعلی است و هم ضربه به جبهه مقاومت.
غافل از آنکه جبهه مقاومت، سرشار از نیروهای زبده، شهادت طلب و آماده است که به زودی طومار آنها را جمع خواهد کرد و همه طرفداران خاموش رژيم جعلی هم باید در این آتش بسوزند. از سوی دیگر، زباله ی داعش آنچنان بدنام و منفور است که باعث جذب همه ی مردم منطقه به مقاومت خواهد شد.
🌱 تشرف یکی از شیعیان صالح اهل بیت (ع)
☑️ مردی صالح از شیعیان اهل بیت (ع) نقل میکند:
▫️ سالی به قصد تشرف به حج بیت اللّه الحرام، براه افتادم. در آن سال، گرما بسیار شدید بود و بادهای سَموم(۱) خیلی میوزید.
به دلایلی از قافله عقب ماندم و راه را گم کردم، ازشدت تشنگی و عطش از پای درآمده و بر زمین افتادم و مشرف به مرگ شدم.
ناگهان شیهه اسبی به گوشم رسید، وقتی چشم باز کردم، جوانی خوشرو و خوشبو دیدم که بر اسبی شهبا (خاکستری رنگ) سوار بود.
آبی به من داد، آن را آشامیدم و دیدم از برف خنک تر و از عسل شیرین تر است.
آن آب مرا از هلاکت نجات داد.
گفتم:
🔹 مولای من، تو کیستی که این لطف را نسبت به من نمودی؟
▫️فرمود:
🔸 منم حجت خدا بر بندگانش و بقیه اللّه (باقی مانده خیرات الهی) در زمین.
منم آن کسی که زمین را از عدل و داد پر میکند، همان طوری که از ظلم و ستم پر شده است.
منم فرزند حسن بن علی ابن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (ع).
▫️ بعد فرمود:
🔸 چشمهایت را ببند.
▫️ چشمهایم را بستم.
فرمود:
🔸 بگشا.
▫️ گشودم.
ناگاه، خود را در پیش روی قافله دیدم و آن حضرت از نظرم غایب شدند.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر(عليه السلام)، صفحه ۷۷
(۱) بادهاى سَموم:
«باد سموم» یا «سام» بادی بسیار خشک، گرم و سوزنده، تند و مرگبار است که معمولاً با ماسه و گرد و غبار همراه است و به همین دلیل خفه کننده است. این باد قابلیت دید را در فاصله چندمتری کاهش میدهد و یا تقریباً از بین میبرد. آنچنان داغ است که گویی از یک بخاری کاملاً داغ خارج میشود. این باد شنها را جمع و بهصورت موج و تپه روی هم انباشته میکند و شکل تپههای شنی را در امتداد مسیر تغییر میدهد. این باد گرمازدگی ایجاد میکند به طوری که حرارت بیشتری را به بدن انسان میرساند و شخص را مسموم میکند به طوری که هرگاه آب خنک یا یخ برای شخص باد سام زده در دسترس نباشد، وی را خفه میکند و میکُشد.
در چنین موقعی است که شخص نفسش تنگ، چشمهایش قرمز و لبهایش خشک میشود و پا به فرار میگذارد. شترهای آنها نیز گاهی فرار میکنند و گاهی روی زمین دراز میکشند و گردنهای خود را روی ریگها میگذارند و پوزه خود را به زمین مینهند و اگر در چنین توفان خطرناکی کاروان بتواند خود را به پناه کوه یا سنگی برساند و در آنجا بماند تا توفان فرو نشیند، جان سالم به در خواهد برد، ولی اگر در میان بیابان بیسر و ته گم شود و دسترسی به پناهگاه پیدا نکند یا توفان شدید باشد، حالت بهت و دوران سر به او دست میدهد به طوری که نیروی فرار کردن هم از او گرفته میشود و کاروانیان در زیر تلهای ریگ متحرک دفن میشوند.
🏷 #مهدویت #تشرفات #امام_زمان_عجل_الله_فرجه
شرح دعای عرفه جلسه 5.mp3
40.51M
🎙 #شرح_دعای_عرفه
📌 جلسه 5
اللهُمَّ اِنّی اَرْغَبُ اِلَیکَ وَ اَشْهَدُ بِالرُّبوبِیَّةِ…..شَیْئًا مَذکُورا
◀️ فرق رغبت با آرزو: آرزو، خواسته دلی و درونی است. رغبت، خواست درونی که منتهی میشود به حرکت بیرونی.
رغبت شعوری است، آرزو گاهی شعاری است. رغبت زندگیمان به سمت خدا باشد.
◀️ ربوبیت عالم در دست خداست. ربّ، صفت تک تک موجودات و مخلوقات میتواند باشد.
◀️ مقرّ یعنی اقرار کننده همیشگی و تکرار شدنی.
رمز حرکت ما در مسیر صحیح، توجه دائم به این دو نکته است که: اقرار داشته باشم اثر گذار عالم هستی خداست و بازگشت من فقط به سوی اوست.
◀️ دعای عرفه، دعای چشیدن دانسته ها است. علم آن چیزی است که می دانم، معرفت آن چیزی ست که می شوم.
◀️ رزّاق یعنی بسیار روزیرسان، به باورِ رزّاقیت خدا برسیم.
◀️ بدیع: یعنی نوآوریکننده. بدیء: یعنی آغاز کننده.
خدا با نعمت ولایت ما را ابتداء میکند.
اصل نعمت، ولایت است. نعمتهای دیگر فضل و سر ریز نعمت ولایت است.
◀️ ولایت اهل بیت چیزی جدا از ولایت خدا نیست.
✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
کتاب اسرار آل محمد جلسه 2 تاریخچه کتاب.mp3
38.25M
🎙 #کتاب_اسرار_آل_محمد
📌 جلسه 2
📎 تاریخچه کتاب
◀️ مطالعه خط به خط کتاب اسرار آل محمد توسط امام زین العابدین، به این معناست که تمام این کتاب مورد تأیید است.
◀️ هدف امام محمد باقر از پرسیدن نام راویان احادیث: ١. شناساندن روایان معتبر به مردم ٢. تأکید و آموزش شناخت حدیث از چندین راوی موثق .
◀️ باب حِطه به چه معناست؟ حِطه درب کوچکی که قوم بنیاسرائیل برای عبور از آن باید خم میشدند، اما بدلیل غرور راضی به خم شدن نشدند، تعداد کمی عاقبت به خیر شده و عبور کردند.
◀️ مثَل پیامبر و اهل بیت مَثَل باب حِطه و کشتی نوح است، هرکس از این باب عبور کند یا بر کشتی سوار شود عاقبت به خیر میشود.
◀️ هر چیز در بهشت رزق بهشتیان میشود، در عالم دنیا، متشابه آن را دیدهاند.
◀️ در مظلومیت امیرالمؤمنین همین بس، که شیعیان مولا ظرفیت پذیرش مقام ایشان را ندارند.
◀️ امر اهل بیت مشکل و پیچیده است و جز سه گروه به آن معرفت پیدا نمیکنند و بدان اقرار نمیکنند: ١.ملائک مقرب ٢. پیامبر مرسل ٣. بنده مؤمنی که خداوند قلب او را برای ایمان امتحان کرده باشد.
✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
شرح دعای عرفه جلسه 6.mp3
39.98M
🎙 #شرح_دعای_عرفه
📌 جلسه 6
ابْتَدَأْتَنِى بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ أَنْ أَکُونَ شَیْئاً مَذْکُوراً، وَ.....
لَمْ تُخْرِجْنِى لِرَأْفَتِکَ بِى وَلُطْفِکَ لِى وَ إِحْسانِکَ إِلَىَّ فِى....
کَلَأْتَنِى مِنْ طَوارِقِ الْجانِّ، وَسَلَّمْتَنِى مِنَ الزِّیادَةِ وَالنُّقْصانِ.....
◀️ ولایت بالاترین واصلی ترین مصداق نعمت.
◀️ أنعمت علیهم: اهل بیت.
مغضوب علیهم: کسانی که اهل بیت را شناختند، اما پشت به ولایت کردند. ضالین: کسانی که اصلا نعمت ولایت را قبول نکردند.
◀️ خداوندا! قبل از آنکه ما وجود قابل ذکر و ارزشمندی باشیم، وسیله کمال ما یعنی ولایت آل الله را برای ما مهیا کردی.
◀️ بشر وقتی در نعمتی غرق است، آن نعمت را نمی بیند. مانند امنیتی که الان در کشور ما حاکم است.البته رسانه یهود در این قضیه بسیار فعال است، برای دیده نشدن نعمتها.
◀️ بدنیا نیامدن در دولت کفر، مهیا کردن نعمت هدایت «تکوینی و تشریعی» قبل از خلقت من، آسان بودن مسیر هدایت، از نعماتی است که شکر بسیار میطلبد.
◀️ تطبیق احادیث با قرآن، ملاک و معیار صحت یا سقم احادیث.
◀️ تامّاً سَوِیّاً: داشتن حداقلها و حداکثرهای خلقت، و مستوی القامه بودن، یعنی قرینه بودن دو طرف اندام.
✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
آخرالزمان ریزشها و رویشها جلسه 2.mp3
24.3M
🎙 #آخرالزمان_ریزشها_و_رویشها
📌 جلسه 2
◀️ در خطبه غدیر، پیامبر تمام حاضران در روز غدیر را معاشرالناس خطاب میفرمایند، یعنی حتی به مقام اسلام هم نرسیده بودند.
◀️ از نشانههای مؤمن بودن، تنها نماز و روزه و رعایت حجاب و ... نیست. ایمان واقعی در درون قلبهاست. نماز اول وقت که انسان را از دروغ و غیبت و ... باز ندارد، جز نفاق و دورویی نیست.
◀️ در روز غدیر اکثریت کسانی که اطراف پیامبر اکرم گرد آمده بودند، فقط در ظاهر دین مانده بودند.
◀️ مغز و بطن دین چیزی جز ولایت حضرت علی علیهالسلام نیست.
◀️ بعد از شهادت پیامبر، پرداختن به ظاهر دین و کنار گذاشتن مغز دین، منتهی شد به ماجرای سقیفه و مرتد شدن بسیاری از مردم!
◀️ هرگاه در امور و مسائل زندگی، احکام دین پیاده شد و ما به راحتی پذیرفتیم، میتوانیم باور داشته باشیم که مؤمن واقعی هستیم.
✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #علامه_حسن_زاده_آملی: گوشتان به رهبری باشد چون گوش ایشان به فرمان حضرت خاتم انبیاء(ص) است
🔍بر شما واجب است این کلیپ را ببینید و برای دوستان خود بفرستید. در پایان این کلیپ صحبتهای کمتر شنیده شده از علامه خواهید شنید که روشنایی مسیر زندگی این روزهای ماست.
#وعده_صادق #ایران_همدل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 تعبیرات رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی در خصوص بسیج مستضعفین
#شجره_طیبه
۔(29).mp3
8.52M
ایستاده یه تنه
از حق دم بزنه ..
🎙کربلایی حسین طاهری
#فاطمیه
حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها
🔸اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ قُوَّةً فِي عِبَادَتِكَ وَ تَبَصُّراً فِي كِتَابِكَ وَ فَهْماً فِي حُكْمِكَ
🔹خداوندا! از تو می خواهم نیرو در عبادت و بندگی ات را، بصیرت و بینش در قرآنت را و فهم و درک در احکام تو را.
📗(دعای روز دوشنبه) - بحار الأنوار ج87 ص338
🔻شرح حدیث
🔸قدرت و توانی را که خدا به ما داده است، وسیله ی امتحان ماست.
🔸بدترین برخورد با نعمتهای الهی آن است که آن را در راه گناه و برخلاف دستور و رضای الهی به کار بگیریم و بهترین شیوه، استفاده از نعمت خدا در راهی است که او بپسندد.
🔸برخی نیرومند و توانایند، اما در راه خلاف و معصیت.
🔸بعضی هم نیرو و توانشان در مسیر طاعت و بندگی است. خوشا به حال اینان!
🔸حضرت زهرا (علیها السّلام) در این دعا سه خواسته ی مهم از خدا دارد:
۱. قوّت و نیرو در بندگی خدا.
۲. بصیرت و بینایی در قرآن.
۳. فهم و شناخت نسبت به حکم پروردگار
🔸دین شناسی و معرفت شرعی از لازم ترین تکالیف فرد مسلمان است.
🔸اگر بصیرت دینی نباشد، با کمترین شبهه افکنی مخالفان، تزلزل در باورهای دینی پیش می آید و اگر فهم احکام خدا نباشد، «ادای تکلیف» انجام نمی گیرد و اگر ضعف در پرستش خدا و بندگی باشد، راهی برای نفوذ و سلطه ی ابلیس فراهم می شود.
رشخص مسلمان و پیرو خط اهل بیت علیه السّلام باید برای دین شناسی وقت کافی بگذارد و با کسب بصیرت، خود را در برابر تشکیک ها و شبهه آفرینی ها مصون سازد.
🔸باشد که در راه دین و عبادت استوار باشیم و قرآن را با بصیرت و شناخت کافی بشناسیم و به آن عمل کنیم.
📗منبع: #حکمت_های_فاطمی ، جواد محدثی
#شرح_حدیث
#یک_سوال_یک_پاسخ_فاطمیه
سوال:
چرا حضرت علی علیه السلام حتی در ایام خلافت و حکومت خود هیچ گاه از شهادت همسر خود یادی نکرد؟
📋پاسخ:
1️⃣ در خطبه ۲۰۳ نهج البلاغه آمده که علی (علیه السلام) به هنگام دفن حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود :
فَلَقِد استُرجِعَتِ الوَدیعَةُ، واخِذَتِ الرَّهینَةُ. أمّا حُزنی فَسَرمَدٌ، وأمّا لَیلی فَمُسَهَّدٌ...
وسَتُنَبِّئُک ابنَتُک بِتَضافُرِ امَّتِک عَلى هَضمِها، فَأَحفِهَا السُّؤالَ، وَاستَخبِرهَا الحالَ.
امانت، برگردانده شد و رهن، بازپس گرفته شد؛ امّا غمم جاودانه است و شب هایم به بیدارْ خوابى خواهد گذشت...
دختر تو (پیامبر صلی الله علیه و آله) از همکارى امّتت براى نابودى اش خبرت خواهد کرد. از وى بپرس و احوال را از او جستجو کن.
2️⃣علی (علیه السلام) در دوران حکومتش نزد سلیم بن قیس از شهادت حضرت زهرا یاد کرد و فرمود : فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفت در حالی که اثر تازیانه در بازویش مانند بازوبند باقی مانده بود.
📚کتاب سلیم بن قیس ، ص ۶۷۴
3️⃣ابن عباس می گوید : علی علیه السلام در جنگ صفین از کتابی که به املای پیامبر و به خط خودش بود برایم خواند که چگونه حضرت زهرا سلام الله علیها شهید می شود.
📚کتاب سلیم بن قیس الهلالی ، ص ۹۱۵
امام صادق عليه السلام؛
🔸مقصود خداوند از «باقياتِ صالحات» در قرآن، برخاستن در پايان شب براى نماز شب و دعا كردن در سحرگاهان است.
📚تبيان طوسى، ج 7، ص 146.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
تا تورا یار گرفتم همه خلق اغیارند
تا گل روی تو دیدم همه گلها خارند
این گل زیبای پر رنگولعاب
آمده تا کل خودرا فانی آقا کند
آمده تا در حریم حصرتش
عطر افشانی کند
عطر یاس
عطر احمد
عطر بابش مرتضی
خدمت آقای خوبان نور افشانی کند
خدمت آقای خوبان یک سلامی میدهد
منتظر می ماند اما تا جوابی بشنود
یک زمان بیند خودش را غرق در عشق و وصال
خدمت سلطان عشاق خدا خودنمایی می کند
ناگهان ازعشق مولایش علی موسی الرضا
می شود مدهوش در صحن رضا
زايران از هر طرف دنبال این گل می کنند
گل بیان می دارد ای دوستان
نور مولا هست که ما را یاری می کند
خدمت مولای خود کردم ادب
السلام ای شاه خوبان فلک
این فلک را ارض طوس نامیده اند
هرگلش را آل یس زدهاند
خرمنی از گلهای ناب احمدی
دوست دارنش همه فاطمی
آثار دهگانه قرائت سوره یس:
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمؤمنین فرمودند: ای علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر است: هر که آن را قرائت کند:
1) اگر گرسنه باشد سیرگردد؛
2) اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛
3) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛
4) اگر عزب باشد، ازدواج کند؛
5) اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛
6) اگر مریض باشد، عافیت یابد؛
7) اگر زندانی باشد، نجات یابد؛
8) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛
9) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛
10) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻سـلامی گرم
💓در طلوعی زیبـا
🌻تقدیم شما مهربانان
🌻سلامی به زیبایی عشق
💓و به لطافت دل مهربانتون
🌻آرزومیکنم
💓پنجـره دلتـون
🌻همیشه رو
💓به خوشبختی باز بشه
صبح پنجشنبه پاییزیتون بخیر💓🌻