7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶گوشه ای از سخنان #دکتر_عزیزی
در مورد استوری کردن وقایع زندگی💫
❌انقدر زندگی تون رو #استوری #حضوری نکنید❌
🌹اگه میخوای آرامش ات بیشتر بشه🌹
🌷۳ بارفرموده:
...اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.گناه نکنیدتاخوشبخت بشید
۱۸۹ بقره،۱۳۰ و۲۰۰ آل عمران
🌷۳ بارفرموده:
... وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ .عاقبت خوب برای متقین است
١٢٨ اعراف، ۴۹هود، ۸۹قصص
🌷۳ بار فرموده قرآن شفاست:
...وَشِفَآءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ(٥٧)یونس
...وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَآءٌ (٨٢)اسراء
... هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَآءٌ... (٤٤)فصلت
🌷۳ بار فرموده قرآن بخوانید:
🌷۱. قرآن،تلاوت کنید: عمل ودنباله روی
اتْلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ ...(٤٥)عنکبوت
🌷۲. قرآن قرائت کنید:
... فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ...(٢٠)مزمل
🌷۳. زیبا قرآن بخوانید:
... وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا (٤)مزمل
🌷 درقرآن تدبروتفکر کنید:
...أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ...(٨٢)نساء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ببینید|خاطره رهبرمعظم انقلاب از اعتراض نواب به کراوات و کلاه شاپو ۶۳/۱۰/۲
روح شهیدعزیزسیدمجتبی نواب صفوی شاد
🌷۳ بارفرموده:
...اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.گناه نکنیدتاخوشبخت بشید
۱۸۹ بقره،۱۳۰ و۲۰۰ آل عمران
🌷۳ بارفرموده:
... وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ .عاقبت خوب برای متقین است
١٢٨ اعراف، ۴۹هود، ۸۹قصص
🌷۳ بار فرموده قرآن شفاست:
...وَشِفَآءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ(٥٧)یونس
...وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَآءٌ (٨٢)اسراء
... هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَآءٌ... (٤٤)فصلت
🌷۳ بار فرموده قرآن بخوانید:
🌷۱. قرآن،تلاوت کنید: عمل ودنباله روی
اتْلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ ...(٤٥)عنکبوت
🌷۲. قرآن قرائت کنید:
... فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ...(٢٠)مزمل
🌷۳. زیبا قرآن بخوانید:
... وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا (٤)مزمل
🌷 درقرآن تدبروتفکر کنید:
...أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ...(٨٢)نساء
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️به ایشون میشه گفت: امام جمعه انقلابی
امام جمعه چهار دانگه :
قوه قضائیه ؛
تانکهای مرکاوای اسرائیل را
داخل کشور نمیبیند ؟؟؟؟
مدیران دزد ؛ همان تانکهای مرکاوا هستند.
مدیر دزد را بیارید ؛ نماز جمعه
و همینجا اعدام کنید
ببینید مردم ؛ عمامه آخوند
را میبوسند یا پرتاب میکنند؟!؟!
# امام جمعه تراز انقلاب
✳️ جهاد تبیین
بانوان آسمانی
#داستان_پانزدهم 🎬:
شهیده نسرین افضل:
نسرین دراتاق تنها نشسته بود و خواهرش به آشپزخانه رفت و مشغول شد. طوری به در و دیوار اتاق نگاه می کرد که انگار برای خداحافظی از آنها آمده است. چشمش روی دیوار اتاقها خیره ماند. از پیشانی عکس استاد مطهری که در قاب روی دیوار، نگاهش می کرد. قطره های خون می چکید.
خوابی که چند شب قبل دیده بود، یادش آمد. از یک راه مه گرفته که کوههایش از آسمان هم گذشته بود، رد می شد. ابرها جلوی چشم بودند. خورشید کمی دورتر در حرکت بود. آسمان پائین آمده بود. از راهی رد می شد و کتابی در دستش بود، حالا می بیند که عکس روی دیوار هم کتاب دارد. در خواب، گرگ زوزه می کشید، صدا نزدیکتر شد. گرگ حمله کرد. او فرار کرد، پایش به سنگی خورد، اما رویزمین نیفتاد. روی کوهی بلند که از آسمان هم گذشته بود، افتاد، سرش درد گرفت. از سرش خون آمد.
مادر گفته بود: خون خواب را باطل می کند. خیر است انشاءالله.
به عکس روی دیوار خیره شد. یادش نمی آمد. سرش درد گرفته بود، به سنگی خورده بود، یا پنجه گرگی آزرده اش کرده بود؟
خواهر با سینی چای وارد می شود. او همچنان به عکس خیره شده و با اشاره گفت:«من هم همین جای سرم تیر می خورد، انشاءالله.» خواهر به چشمهای او نگاه می کند، حتی نمی گوید:«این حرفها چیه؟ خدا نکند، انشاءالله باشی و مثل صاحب عکس خدمت کنی. انشاءالله بمونی و بچه هایی مثل او تربیت کنی...» خواهر فقط می گوید:«نسرین جان دیگه چند وقت گذشته. ظاهراً از خر شیطون پائین اومدی و دست به کار شدی ها.» نفهمید خواهر چه می گوید. او دست به کار بود. یک عالم کار در مهاباد داشت که روی زمین مانده بود و خودش در شیراز، چرا معطل مانده بود؟! با چه سختی میان آن خانه ها بین کوره راهها، و در اطراف شهر گشته بود و توانسته بود هفت نفر را برای شرکت در کلاسهای نهضت سوادآموزی جمع کند. ۶ یا ۷ نفر، اسمهایشان را به خاطر آورد، خواهر رشته افکارش را پاره کرد و گفت: می خواهی اسمش را چی بگذاری؟
نسرین دوباره شمرد، 6 نفر بودند یا 7 نفر؟می خواست اسم هایشان را به خاطر آورد که خواهر گفت: نسرین جان کجایی تو؟ دو سال نیست که رفتی مهاباد، از وقتی هم که آمدی اینجا شیراز، خانه خواهرت، آمدی خداحافظی که دلش را خون کنی و بری، الان دو سال از انقلاب می گذره، هنوز یک دل سیر ندیدمت، تا بود که دهات اطراف شیراز، پی جهاد و نهضت و بسیج و آموزش اسلحه و کمکهای اولیه و ... بودی. حالا هم که رفتی اونجا حسابی دستمان ازت کوتاه شده، باز اگر همین جا بودی هفته ای، ده روزی شاید می شد نیم ساعت دیدت.
نسرین گفت: حالا چی؟ الان که در خدمتت هستم.
خواهر نرمتر شد و گفت: عزیز دلم، اسم بچه را انتخاب کن، با آقا عبدالله هم صحبت کن، اسم داشته باشه خیلی بهتره! حواست را جمع زندگی ات بکن. تو همه چیز را فدای مهاباد می کنی ها!
نسرین گفت: حالا چی شده مگه؟ خواهر گفت: نسرین جان، حالتت فرق کرده، سر و چشمت یک جوری شده، عین زنهای حامله شدی، مواظب خودت هستی؟ نسرین گفت: چی شدم،یعنی...؟
خواهر دستی به موهایش کشید و گفت: نسرین جان یک هاله مادری، معصومیت، یک چیز خوب توی صورتت پیدا شده اینها نشانه های لطف خداست. نشانه مادر شدن و لایق لطف خداشدن است. نشونه های مادر شدن و لایق لطف شدنه. خدا این لیاقت را به همه کس نمی ده. اگر هنوز مطمئن نیستی، همین جا برو دکتر، دیگه هم نرو مهاباد. بمون و استراحت کن بخدا مادر خیلی خوشحال می شه. دیگه برای ضریح «سید علاءالدین حسین» جای خالی نگذاشته. همه را دخیل بسته. برای همه امامها، تک تک، روضه و سفره یا شمع نذر کرده، خب حالا بگو چند وقته؟
نسرین با تعجب گفت: چی چند وقته؟
خواهر گفت: که، کی قراره من خاله بشم؟ چند وقته دیگه؟
نسرین گفت: من برای خداحافظی اومدم، این حرفها چیه؟
خواهر گفت: نه آمدن معلومه نه رفتنت!
نسرین دیر کرده بود از صبح زود رفته بود جهاد و حالا دیروقت بود. پدر در اتاق راه می رفت، مادر دلشوره داشت. همه نگران بودند، پدر با تندی گفت: نه آمدنش معلومه و نه رفتنش، این که نشد وضع. ۲۴ ساعت سر خدمت باشه، سرکار باشه. بالاخره استراحت می خواد یا نه؟
مادر گفت نمی دونم والله تلفن زد، گفت: احمد، قدری خوراک و پول براش ببره، من هم نفهمیدم آدرس را به احمد گفت، یقین نزدیکای شیراز بوده توی راه یه خونواده جنگزده را می بینه که بچشون مریضه، می خواست اونو به بیمارستان برسونه.
پدر گفت: خب به بیمارستان تلفن زدی؟ مادر گفت: مریض که نیست بگم صداش کنند مریض برده اونجا که اسم همراه بیمار را یادداشت نمی کنند، بیمارستان فقیهی به اون بزرگی کی به کی است کی به کیه!
پدر گفت: این دختره چکاره است؟ همه جا سر می زنه، به داد همه باید، بچه من برسه؟ توی مسجد هیچ کس غیر از نسرین من نیست؟ توی جهاد هیچ کس مسئول نیست؟ تازه ای خوابگاه عشایر رفتنش هم برنامه تازه اش شده، چند شب پیش هم رفته بود پیش عشایر...ادامه👇👇
مگه نباید خودش هم زندگی کنه، صبح نسرین کجاست؟ مسجد، ظهر نسرین کجاست؟ مسجد، شب نصف شب نسرین کجاست؟ مسجد.
مادر گفت: هرجا کار باشد نسرین همانجاست، دنبال کار می دود.
کریم گفت: کار یکجا بند شدن هم بهم دادن. توی جهاد هیچکس بهتر، تمیزتر، دقیق تر از نسرین، کتاب خلاصه نمی کنه. همه کتابهای استاد مطهری را بخاطر پشتکاری که داره، نسرین خلاصه نویسی می کنه. خواهرجون از همه بهتر این کار را انجام می ده چون استاد مطهری را خیلی دوست داره و هم اینکه خیلی خوب کار می کنه. اما از بس دل رحم و مهربونه یکجا بند نمی شه انگار که کار را بو می کشه. رفته توی دهات «دشمن زیادی» زنها را برده توی حمامی که جهاد براشون درست کرده، کلاس آموزش احکام و بهداشت گذاشته! اصلاً یک کارهای عجیب و غریبی می کنه. عروسی هم که کردیم هیچ فرقی نکرده یک هفته بعد از ازدواجش برگشت مهاباد.
همین طور که بیرون مثل فرفره کار می کنیم، از وقتی هم که می رسه خونه می شوره، می پزه، و تمیز می کنه.
همه دور هم نشسته اند و از خانواده هایشان تعریف می کنند. دلتنگی ها را نمی شود، پنهان کرد، هرکاری کنی بالاخره معلوم می شود. از لابلای حرفها، درد دلها معلوم می شود از چه چیزی دلتنگ هستی. دور هم جمع شدنشان برای دعای توسل بهانه بود. می خواستند همدیگر را ببینند و از خانه هایشان، خانواده یشان حرف بزنند، تا خستگی کارهای طاقت فرسایی که در مهاباد، سنندج، سقز، بانه انجام می دادند از تنشان بدر شود. برای کار فرهنگی آمده بودند اما خدا می داند که از هیچ کاری دریغ نداشتند. نسرین از خانه و از مادر گفت:«من همیشه براش گل می خرم. هر شهری هم که برم، حتماً سوغاتی اون شهر را باید براش بخرم جون و نفس من مادرمه. فقط خدا شاهده که چه جوری تونستم موقع شهادت داداشم، آرومش کنم. هر دعایی بلد بودم، خوندم، دو ماه طول کشید تا قضیه را قبول کرد. اونهایی که رفته بودند دهلاویه و سوسنگرد دنبال جنازه داداش، وقتی برگشتن باورشون نمی شد که مامان از هر جهت آماده باشه. خونواده من خیلی دوست داشتنی و خوب هستن. همشون رو دوست دارم» نسرین ساکت شد. همه به او خیره شدند از ابتدای جلسه فقط همین چند کلام را گفته بود و دوباره در خودش فرو رفته بود. حالتهای نسرین خیلی عجیب بود. حتی صبر نکرد نماز را به جماعت بخواند، گفت: شاید شهید شدم. معلوم نیست تا یک ساعت دیگه چی بشه؟
ساده ده شب بود. مراسم دعای توسل تمام شده بود موقعی که می خواستند سوار ماشین شوند صدای تک تیرهایی بگوش می رسید، نزدیک ماشین نسرین گفت: بچه ها شهادتینتون را بگید دلم شور می زنه. فاطمه سوار ماشین شد و گفت: توی تب می سوزی، انگار توی کوره هستی. دلشورت هم بخاطر همینه. ما که تب نداریم شهادتین را نمی گیم، فقط تو بگو نسرین جان.
خنده روی لبها یخ زد همگی سوار ماشین شده بودند. نسرین کنار در نشسته بود و شهادتین را می گفت: که تیری شلیک شد. تیر درست به سرش اصابت کرد و در دهمین روز از تیرماه ۱۳۶۱ نسرین افضل که بیش از ۲۳سال از زندگی اش نمی گذشت، همانجا که آرزو داشت و همانطور که استادش «مطهری» به شهادت رسیده بودند، شهید شد.
و در همان مسجد اباذر که مجلس ساده عروسی اش را برگزار کرده بودند، مجلس ختم برگزار شد. نسرین شهید شده بود.
📝ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پس از درگذشت دومین مسئول انجمن حجتیه (که خیلی ها حتی اسمش را هم نشنیده بودند) سیل تسلیت برخی اکانت ها و چهره های به ظاهر انقلابی سرازیر شد تا بسیاری از کاربران از این همه دلدادگی و ارادت از سوی افرادی که انتظارش را نداشتند به مسئول انجمن حجتیه شگفت زده شوند.
این ویدئو توضیحی خلاصه است در خصوص انجمن حجتیه که به همین بهانه خدمت شما تقدیم میگردد.
با دقت ببینید و به دیده شدنش کمک کنید
45.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکسی یک استعدادی داره 🌱
استاد عزیزی
📢 پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت دو قاضی برجسته
🔹در پی شهادت دو تن از قضات برجسته قوه قضاییه رهبر انقلاب اسلامی پیامی صادر کردند.
🖼متن پیام حضرت آیتالله خامنهای به این شرح است:
✏️بسم الله الرحمن الرحیم
✏️شهادت عالِم مجاهد جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی رازینی و همکار ایشان قاضی شجاع جناب آقای حاج شیخ محمد مقیسه رضوان الله علیهما را به بازماندگان مکّرم ایشان تبریک و فقدان آنان را تسلیت عرض میکنم.
✏️شهید رازینی در گذشته نیز در معرض سوء قصد بدخواهان قرار گرفته و سالها رنج جانبازی را تحمل کرده بودند.دو برادر گرامی ایشان قبلا به شهادت رسیده اند.
✏️رحمت و رضوان خدا بر همه ی آنان و بر خانواده های باگذشت و صبورشان باد.
📝سیدعلی خامنهای
۲۹دی ۱۴۰۳
من علی ام فصل 8.mp3
39.55M
📗 #معرفی_کتاب📗
📚🎧 #کتاب_صوتی
📃: #من_علی_ام
📝: "تالیف: حسین اسکندری
🖥 : راویان: حسن سلطانی قانع و علی اکبر حنیفی
📚: قسمـــت: 8
مضرات لیزر چیست.mp3
4.14M
🎙 #پرسش_و_پاسخ
📎 مضرات لیزر چیست؟
✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.