eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
12.7هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 احکام 🌼 ⁉️سوال:اگر کسی در نزد ما قرائت نمازش اشتباه باشد لازم است به او بگوییم؟ ✅👈🏻پاسخ ازنظر تمام مراجع 📝⇦پاسخ آیت الله خامنه ای: اگر ناشی از جهل به حکم باشد ارشاد جاهل بنا براحتیاط واجب است در غیر اینصورت لازم نیست و شما وظیفه‌ای ندارید. 📝⇦پاسخ آیت الله سیستانی: اگر از روی جهل به مسأله باشد بله 📝⇦پاسخ آیت الله وحید: او را راهنمایی کنید. 📝⇦پاسخ آیت الله مکارم : کسانی که احکامی را نمی دانند لازم است آن احکام به آنها گوشزد شود. 📝⇦پاسخ آیت الله فاضل :گفتن آن واجب نيست ولي اگر باروشي که ديگران نفهمد به او تذکر بدهيد کار خوبي است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 💠احکام یائسگی استحاضه 🔻توجه: مسائل متفرقه ای که‌دراین 🔻کلیپ درمورد استحاضه و حیـض 🔻حیــض مطــــرح می شــــود 🔻برای تمام بانـــــوان مفید است
💐 محسن سفر زیاد رفته بود . قبل از این هم حج رفته بود . اما این برای مامان با همه سفر های دیگرش فرق داشت . 💐 در جلسه هفتگی خانه شان آخرین تلاوتش را اجرا کرد . داشت سوره یوسف میخواند . صدای بلندگو میپیچید توی خانه و مامان در طبقه پایین می شنید . با اصرار، هیاهوی طبقه پایین را ساکت کرد . 💐گوشه خلوتی پیدا کرد و نشست به شنیدن تلاوت محسن . اشک توی چشمانش جمع شد . کمی که گذشت افتاد به هق هق . 💐 رفتند فرودگاه . آنجا محسن بعد از خداحافظی چند بار و هر بار به بهانه ای بر میگشت و صحبتی میکرد . آخرش مامان گفت : محسن برو دیگه! چرا همش بر میگردی؟! میخوای دل منو تکون بدی؟! محسن خندید . برای آخرین بار دست تکان داد و گفت : خداحافظ! و رفت .. مامان همیشه لحظه خداحافظی با محسن اشک میریخت . اما اینبار نمیدانست چرا دلش این طور محکم شده . 💐همانطور که محسن دور و دورتر میشد، دل او هم انگار داشت از محسن برداشته میشد . شاهدش هم این بود که گریه اش نگرفت ... شب عرفه بود . سه شنبه شب . مصطفی ترتیبی داد تا مامان با محسن ارتباط تصویری داشته باشد . کمی قبل، جرثقیل در خانه خدا سقوط کرده بود و چندین نفر به شهادت رسیده بودند . 💐محسن گفت: کاش منم همراه اونا شهید شده بودم! مامان بهش توپید : زبونت رو گاز بگیر! من طاقت این حرفا رو ندارم . محسن خندید باز گفت : _ نه مامان! شما نمی دونید چقدر شهادت توی خونه خدا لذت داره . 💐 مامان که دید دست بردار نیست دیگر منعش نکرد . انگار نه انگار که قرار بود بعد از برگشتن از حج، در شبکه قرآن بهش کار بدهند . تا آن روز هیچ کار رسمی نداشت . 💐 این همه که اینور و آن ور تلاوت میکرد، گاهی بهش حق الزحمه میدادند و گاهی نمیدادند . اگر استخدام میشد دیگر میتوانست به فکر ازدواج هم باشد . 💐 محسن گفت : فردا میریم عرفات . سه روز آینده نمیتونم به شما زنگ بزنم . اونجا هم تلاوت دارم هم باید اعمال خودم رو انجام بدم . 💐چهارشنبه صبح روز عرفه مامان دید حالش یک طور دیگر است . یک جا تاب نمی آورد . مثل مرغ پر کنده هی میرفت توی حیاط دور میزد و باز بر میگشت خانه . 💐 دلشوره اش ساعت به ساعت بیشتر میشد . نمیدانست چرا . همین دیشب با محسن حرف زده بود . نفهمید صبح را چطور شب کرد و شب را چطور صبح .... واعلان از اخبار،شهادت جمعی،اززائران خانه خدا در صحرای عرفات،، و،،واااااااای محسن به ارزویش رسید،،شهیدمحسن ،حاجی حسنی 🌷😔🌷 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷اللهم صل علی محمدو آل محمد وعجل ،فرجهم🌷
#نماز_پنجشنبه توصیه آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) 🔻نماز #حاجتی که #بسیار_مجرب است👌(خدا برکسی که این نماز را بخواند ولی حاجتی ازخدا نخواهد غضب میکند!) 🔻مجرّب برای #ابطال_سحر و #رفع_طلسم
ویژه شهادت اقاامام باقر علیه السلام 👇👇👇👇👇التماس دعا
علیه السلام از سن کودکی شده غم آشنای من باد خزان وزیده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امام غریبی، غریب نیست گریه کنید اهل منا در عزای من اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند من را به روی مرکب سمی نشانده اند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من از کودکی رسیده به من چهره ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من بر روی خار سخت مغیلان دویده ام از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم بزم حرام شام نرفته ز خاطرم مانده ز شام کرب و بلایی برای من یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود، پر عمه زینبم یاد لباس شعله ور عمه زینبم فریاد می کشد جگر مبتلای من من روضه خوان غربت عمه رقیه ام مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام آه... از شب شهادت عمه رقیه ام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند بی حال، زیر خنجر آن کینه توز ماند در زیر آفتاب بیابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من
علیه السلام خوشابحال دلی که به دلبری برسد  به سفره ی کرم ذره پروری برسد همه رعیت ارباب میشویم اما  غلام با ادب اینجا به برتری برسد کسی که بر در این خانه سر بلند نکرد به یک اشاره ی اقا به سروری برسد اگرچه سائل او بی نیاز از دنیاست در آخرت به مقامات بهتری برسد به نیم قطره ی اشک محبتش ندهد  اگر خوشی دو عالم به نوکری برسد  شبیه فطرس درمانده غصه ای دارم  نشسته ام که مگر پر...نه...شهپری برسد  ز "قال باقر علیه السلام " مست شود اگر کسی به فیوضات منبری برسد  کسی که بر کرمش افتخار میکردند  اگر نبود خلائق چه کار میکردند!؟ * قلم به دست گرفته رساله بنویسد به نام حضرت جل جلاله بنویسد مقید است به تحلیل کربلای حسین  کنار این همه مقتل ، مقاله بنویسد  مقید است که تاریخ را ورق بزند دوباره از غم تلخ قباله بنویسد روایت سفرش سوی کربلا کم نیست تمام روز و شب اش را به ناله بنویسد میان روضه ی بازار شام میطلبد که از نجابت طفل سه ساله بنویسد  تمام مرثیه هایش میان لفافه ست به اشک چشم تر از "باغ لاله " بنویسد  برای اینکه محرم به کربلا برسم  نشسته ام که برایم حواله بنویسد  کنار این همه ابر بهار گریه کنم میان روضه ی او زار زار گریه کنم  * دلی شکسته و بغضی شکسته تر دارد  دوباره یاد چه کرده که چشم تر دارد ؟! همیشه مجلس روضه ش پر تلاطم بود  حسین گفتن او مزّه ای دگر دارد مرور خاطره ها کار هر شب آقاست  چقدر زخم روی زخم بر جگر دارد چقدر پیر شده ، خم شده ، شکسته شده به خاطر غم و غصه است ، خب اثر دارد چقدر این شب اخر به مادرش رفته  میان نافله اش دست بر کمر دارد لهوف از غم یک صبح تا شبش،گفته  کجا کسی ز غم و غصه اش خبر دارد!؟ میان این همه ارثی که از پدر برده  اگر غلط نکنم گریه بیشتر دارد همیشه بالش زیر سرش پر از اشک است چرا که روضه ی گودال زیر سر دارد غروب روز دهم را نمی برد از یاد شبیه خیمه شده ، آه شعله ور دارد به یاد کودکی اش از رقیه می خواند  چه خاطرات عجیبی ز همسفر دارد ...  همین که خار نشسته به پای او کافی ست  خدا کند که دگر زجر دست بردارد میان دفتر عمرش چه خاطرات بدی  ز چوب و باده و دندان و تشت زر دارد در آن شبی که سنان بین راه اسیرش کرد گرسنه بود ولی تازیانه سیرش کرد
Samavati Babolharam.mp3
3.61M
|⇦• روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت راویِ دشتِ کربلا امام محمد باقر سلام الله علیه به نفسِ حاج مهدی سماواتی✨
SibSorkhi Babolharam.mp3
2.19M
|⇦• سینه زنی زمینه جانسوز ویژۀ شهادت راوی دشتِ کربلا امام محمد باقر سلام الله علیه به نفسِ کربلایی حسین سیب سرخی✨
علیه السلام هجوم موجِ بلا را به چشم خود دیدم غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم به سر زنان پیِ عمه به روی تل رفتم ذبیحِ دشتِ منا را به چشم خود دیدم میانِ آن همه نیزه به دست در گودال سنانِ بی سر و پا را به چشم خود دیدم به زورِ نیزه زِرِه را ز تن در آوردند مُرَملٌ بدماء را به چشم خود دیدم زقتلگاه همه دستِ پُر که می رفتند به دوشِ خولی عبا را به چشم خود دیدم زمان حملۀ آن ده سوارِ تازه نفس غبارِ رویِ هوا را به چشم خود دیدم میانِ پنجۀ هر نعل تازه و میخش لباسِ خون خدا را به چشم خود دیدم سلام بر بدنِ بی سری که عریان شد تنِ به خاک ،رها را به چشم خود دیدم میانِ طایفه ها رأسها که قسمت شد سرِ همه شهدا را به چشم خود دیدم عمو که خورد زمین رویِ حرمله واشد تمام واقعه ها را به چشم خود دیدم به پشتِ خیمه به دنبالِ قبر اصغر بود شکارِ رأسِ جدا را به چشم خود دیدم فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا میانِ هلهله ها را به چشم خود دیدم گذشته از همه اینها به شهرِ بد نامان زمانِ قحطِ حیا را به چشم خود دیدم میانِ مجلسِ نامحرمان و بزمِ شراب ورودِ آل عبا را به چشم خود دیدم تَهِ پیالۀ خود را کنارِ سر می ریخت قمار و تشتِ طلا را به چشم خود دیدم ضریحِ صورتِ جدم دوباره ریخت به هم شتابِ چوبِ جفا را به چشم خود دیدم عزیز کردۀ زهرا کنیزِ مردم نیست اشارۀ دو سه تا را به چشمِ خود دیدم
|⇦• روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت راویِ دشتِ کربلا امام محمد باقر سلام الله علیه به نفسِ حاج مهدی سماواتی✨ روز شهادت امام باقر علیه السلام،روز جمعه،توجه ای مدینه و قبرستان بقیع ، کنار قبور با خاک یکسان ائمه معصوم و مظلومِ بقیع... «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ، وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ، وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ، وَخُزّانَ الْعِلْمِ، وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَاُصُولَ الْكَرَمِ، وَقادَةَ الاُْمَمِ، وَاَوْلِياءَ النِّعَمِ، وَعَناصِرَ الاَْبْرارِ، وَدَعائِمَ الاَخْيارِ، وَساسَةَ الْعِبادِ، وَاَرْكانَ الْبِلادِ، وَاَبْوابَ الاْيمانِ، وَاُمَناءَ الرَّحْمنِ، وَسُلالَةَ النَّبِيّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلينَ، وَعِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعالَمينَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ» «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ یامُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ اَیُّهَا الباقِرُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه» اى فروزان گُهرِ پاكِ بقيع گل پرپرشده در خاك بقيع با سلامت كنم آغاز كلام اى تُو را! ختم رُسُل گفته سلام پنجمين حجّت و هفتم معصوم بابى اَنْتَ كه گشتى مسموم اثر زهرِ به زين آلوده كرده اعضاى تو را فرسوده كربلا ديده اى و كوفه و شام اى شهيد از اثر ظلم هشام تنت از درد و الم كاسته شد تا كه دين قامتش آراسته شد خار در پا و رَسَن در بازو رفته اى با اُسرا در هر سو شاعر: *روز شهادت اون آقایِ غریب و مظلومِ،که همه ی مصائب عاشورا و کربلارو دیده،رنج اسارت کشیده،کوفه رو دیده،مصائبِ شام رو دیده...* آنچه من دیدم به عالم، چشم گردون هم ندیده دیدم من بوسه ی زینب به رگ های بریده *دید نگذاشتن بمونه،اومدن با کعب و نی و تازیانه،میخواد از برادر جدا بشه، باید صورت برادر رو ببوسه اما سر بالای نیزه است،چه کند خواهر؟ دستاش رو روی زمین گذاشت،لب گذاشت به رگ های بریده...حسین...* کی شود از خاطر من یاد عاشورا فراموش لاله ها را چیده دیدم،بلبلان جمله خاموش از دل هر خیمه می زد شعله ی آتش زبانه می چکید از چشم زینب اشک غربت دانه دانه شد ز طفلی قسمت من سوز و اشک و آه و ناله دیده ی من دیده سیلی خوردنِ طفل سه ساله مرهم زخم دلِ بابای من زخم زبان شد روی نی رأس شهیدان بر سر من سایبان شد * یادم نمیره کاری کردن،ناله ی بابام امام زین العابدین بلند شد،صدا زد: "يا لَيتَ لَم تَلِدنِي اُمّي وَ لَم اَكُن يَزِيدُ يَرانيِ فِي البِلادِ اَسِيرُ" یعنی ای کاش مادر من رو نمیزاد،تا یزید من رو اینطور اسیر نبینه"...خدایا به حق امام باقر علیه السلام،فرج امام زمانمان برسان،موانع ظهور و فرج و قیامش هر چه هست بر طرف بگردان،خدایا ثواب و حض و بهره ای از این توسلات نثار روح همه ی شهدا،شهدای مکه،شهدای مظلوم منا،شهدای مدافع حرم و حریم اهلبیت علیهم السلام واصل بگردان...*
🌼🍃🌼🍃🌼 🌺‍♀️روزی گروهی از غاری تاریک عبور می کردند. هیچ چیز معلوم نبود کمی جلوتر زیر پاهایشان سنگهای مختلفی احساس می کردند. در این لحظه بزرگشان گفت:🌷🍃 اینها سنگ حسرت هستند. هر که بر دارد حسرت می خورد و هر کس برندارد باز حسرت خواهد خورد. 🌷🍃 برخی با خود گفتند: چه کاری است؟ برداریم و بر نداریم هر دو یک نتیجه می دهد پس چرا بار خود را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند: ضرر که ندارد مقداری برای سوغات بر می داریم.🌷🍃 وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگ های قیمتی... 🌷🍃 آنها که برنداشته بودند سراسر حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا بیشتر برنداشته اند. 🌷🍃 زندگی، مثل راه رفتن در چنین غاری است؛ اگر بهره نگیریم حسرت می خوریم و اگر برداریم باز هم حسرت میخوریم چرا کم برداشتیم؛ پس کوشش کنیم هر چه بیشتر از آن بهره بگیریم...🌷🍃 🍃🌼
|⇦• سینه زنی زمینه جانسوز ویژۀ شهادت راوی دشتِ کربلا امام محمد باقر سلام الله علیه به نفسِ کربلایی حسین سیب سرخی✨ آه .. یادم نمیرود هرگز غمِ جانسوز غارتِ خلخال حمله ی نابرابرِ لشکر به زنان و به خیمه و اطفال صحنِ عرش بین صحن چشمانت میدهد زجر هر شب و روزم ذوالجناح آمد از دل میدان با دوصد زخم بر سر و کوپال «وای ... ای وای ای وای ای وای ..» در هیاهوی نیزه و شمشیر تنی از روی شیبِ قربانگاه غلت میخورد تا ته گودال چه بگویم که تیزیِ خنجر به روی حنجری فشار آورد یک نفر بین قاتلانش شد بر سر سر بریدنش جنجال هم غرورم شکست هم قلبم آن زمانی که دختری خسته از رویِ ناقه بر زمین افتاد دشت تاریک بود و رفت از حال «وای ... ای وای ای وای ای وای ..» امان از گودال .. به پا شد جنجال ببخشند سادات .. تنش شد پا مال میون اعدا .. غریب و تنها رو خاک افتادی .. زدی دست و پا نانجیبا از راه رسیدن و پیکرِ زخمیتُ کشیدن و چشمای زینب رو ندیدن و ندیدن و ... وای ... بی هوا میزدنت از جفا میزدنت پیرمردا همگی ، با عصا میزدنت «وای ... ای وای ای وای ای وای ..» به زیر خنجر زدی بال و پر شدی غرقِ خون به پیش مادر با چشمای تر ، با حال مضطر میگفتی برگرد ، به خیمه خواهر هدفِ نیزه ها شد بدنت جایِ سالم نموند روی تنت به نیتِ غارت اومدند بردند انگشتر و پیروهنت وای ... شمر بی حیا و وای ...حرمتت رو بد شکست نفسای آخره با پا رو سینت نشست حسین .....
علیه السلام باقر علم مصطفا هستم وارث حلم انبیا هستم ساکن عرش کبریا هستم از اهالی کربلا هستم سینه ام‌از غم و بلا چاک است سنگ روی مزار من خاک است نورم از نور حضرت زهراست پدرمن شفیع روز جزاست عشق من در تمامی دلهاست جدمن آفتاب عاشوراست سینه ام مملو از تب عشق است مکتبم چونکه مکتب عشق است قطره قطره شبیه بارانم من امام حدیث و قرآنم ازهمان کودکی پریشانم بسکه باگریه روضه میخوانم اشک جاری و سوزو گریه منم چونکه همبازی رقیه منم همه خاطرات من درد است زندگی و حیات من درد است دفترم که دوات من درد است تاقیامت بساط من درد است آفتاب غمم غروب نداشت عمرمن لحظه های خوب نداشت من خودم مشک پاره را دیدم گلوی شیرخواره رادیدم غارت گاهواره را دیدم تن روی قناره را دیدم اربا اربای اکبر آبم کرد زخم پهلوی او کبابم کرد علم افتاد و عمه جان افتاد ناگهان دیدم آسمان افتاد تازیانه به جانمان افتاد روی جسم همه نشان افتاد قسمتم زخم خار صحرا شد روی عمه شبیه زهرا شد می شود نیزه دیدو اشک‌نریخت؟ روی مقتل رسید و اشک نریخت؟ میشود دل برید و اشک نریخت؟ از گلو بوسه چید و اشک نریخت؟ دیدم از تل تنی که لرزان شد وقتی افتاد نیزه باران شد من خودم قتل شاه را دیدم خیمه بی سپاه را دیدم عمه بی پناه را دیدم من خودم قتلگاه رادیدم پدرم‌را اسیر تب دیدم روزهارا تمام، شب دیدم گریه های رباب را دیدم ناقه بی رکاب رادیدم کل بزم شراب رادیدم محمل بی حجاب رادیدم دردلم زخمهای دشنام است قاتل من خرابه شام است روی دست گلی سربابا دختری مثل مادر بابا پای اوبود منبر بابا سربه اوگفت دختر بابا می برم باخودم تورابابا چشم خود را ببند با بابا
علیه السلام روضه می خوانم از زبان کسی که خودش داغ کربلا دیده در حوالیِ قتلگاه حسین خولی و شمر بی حیا دیده باقرالعلم اینچنین فرمود جدّ ما را به پنج حربه زدند لشگری با تمام بی رحمی به غریبی هزار ضربه زدند یک نفر با هجوم شمشیرش عده ای با هزار سر نیزه بر تنش زخم بی شماره نشست تیر بر تیر نیزه در نیزه یوسف افتاد بین صدها گرگ پنجه هایی پلید چنگش زد آنکه بی تیر بود و بی نیزه از همان راه دور سنگش زد یوسف افتاد بی رمق در خاک پیش چشم اله و محبوبش بی حیایی رسید و با کینه زد به زخم حسین با چوبش دادِ زینب بلند شد اینجا: پسر مادر مرا نزنید تن صد چاک و بی دفاعش را دیگر اینگونه با عصا نزنید
علیه السلام نگاه چشم ترم کل صحنه ها را دید در این میان فقط از دست زجر می ترسید اگرچه سینه ام از هُرم زهر می سوزد ولی وجود من از داغ کربلا خشکید چه گویمت که کجا رفتم و چه ها دیدم در اوج کودکیم قامتم ز غصه خمید چه گویمت که در آنجا چه ظلم ها کردند چه لاله ها چه قدر غنچه ها که دشمن چید چه گویمت من از آن لحظه که عمو می رفت کنار آب رسید و نمی از آن نچشید چه گویمت من از آن لحظه که علم افتاد حرم نه کل جهان بود که ز هم پاشید چه گویمت که امامی ز صدر زین افتاد و نیزه ها که تن پادشاه را بوسید مقابل من و عمه... رقیه سیلی خورد هزار مرتبه ازدرد هی به خود پیچید میان قافله او را نشانه می کردند چه لحظه ها که مغیلان به پای او نرسید چه بوسه ها که نزد عمه جان به صورتمان به جای زخم کبودی به جای دست پلید در آن دقیقه که از تل نگاه می کردم تمام موی سرم شد شبیه عمه سفید اگر چه زهر جفا قاتلی به قلبم شد ولی قدم فقط از داغ کربلا خم شد
علیه السلام دو دست ماه حرم‌، سفره دار حضرت باقر پیمبران کرم‌ ، ریزه خوار حضرت باقر غلام قامت شان آسمان و عرش معلی دخیل مادر والاتبار حضرت باقر شکوه مجلس عبدالملک چه پست و حقیرست مقابل قدم اقتدار حضرت باقر  به چشم خصم خدا فتنه سوز و صاعقه تیرست نگاه نافذ دشمن شکار حضرت باقر نبین که مانده به ظاهر مقیم کرسی تدریس قلم شده ست و زبان ذوالفقار حضرت باقر  شبیه حضرت حیدر به رزم جامه خیبر هلاک مکر یهوداست کار حضرت باقر بهار شیعه برای همیشه زنده و سبزست که معتکف شده در سایه سار حضرت باقر یلان حکمت و عرفان و علم و دین همه مستند ز چشم یک شبه آموزگار حضرت باقر اصول فقه کلینی ، صلوة و سرّ خمینی نَمی است از نفحات بِحار حضرت باقر چقدر باده ناخورده مانده در رگ تاکی که دل سپرده به چشم خمار حضرت باقر چقدر علم بشر مانده تا حریم ثریا حساب کن چقدر تا حصار حضرت باقر چه بهتر از نفس حق مدار حضرت صادق که در زمانه شود یادگار حضرت باقر چه بهتر از قلم عالمان صبر و صلابت که در تقیه شود رازدار حضرت باقر فرات اشک علمدار و عشق کرب و بلا را بنوش از دم دریا تبار حضرت باقر که کودکانه ترین روضه های تشنه تنها به پاست در دل غربت قرار حضرت باقر چه بوده جز حرم بی پناه جد غریبش دلیل گریه بی اختیار حضرت باقر چه بوده بیشتر از اشک بیقرار رقیه نمک به زخم دل داغدار حضرت باقر عزیز فاطمه آه ای شهید تشنه یاری غریب قافله ای غمگسار حضرت باقر چه روضه ها که پدر مادرم فدای تو گفتیم به عشق عترت عالی تبار حضرت باقر دوباره قافیه ام را خراب عشق ازل کرد غزل قصیده چشم خمار حضرت باقر نگاه شب زده ام را حضور نور خدا کرد صفای دیده شب زنده دار حضرت باقر اگر چه قلب حسین است و جان حضرت سجاد و ماه طایفه شد جانفشان حضرت باقر ولی ندیده کسی در حریم قدس رقیه به جز خطاب عزیز عمه جان حضرت باقر فرشته های بهشتی که دل سپرده عرشند زدند پر به هوای جوار حضرت باقر‌ نه جان عاشق جابر..که جبرئیل امین هم دعا کند که شود جان نثار حضرت باقر غلام اگرچه نیاید به کار حضرت مولا خوش است حال دلش در کنارحضرت باقر نه دعبلم نه کمیتم ولی به لطف نگاهش شد آهوی غزلم رستگار حضرت باقر گدای در به در و کمترین پیاده عشقم بقیع اگر بشود...کفشدار حضرت باقر و یا اگر نشود آرزوی آخرم اینست... غباری از قدم رهگذار حضرت باقر اگرچه بی حرم است و ضریح و گنبد و زائر ز داغ مادر پنهان مزار حضرت باقر بقیع قطعه ای از عرش حق به روی زمین است بهشت عاشق و دارالقرار حضرت باقر بقیع تربت طیبی که سجده گاه حبیب است گواه غربت زهراء عیار حضرت باقر بقیع عطر غریبی که مست قصه سیب است نشانی از نفس مشکبار حضرت باقر به جای فوج کبوتر در این حریم منور پر ملائکه شد خاکسار حضرت باقر به جای مضجع نورانی اش به گریه پیمبر بغل گرفته تن ‌گلبهار حضرت باقر اسیر محنت و در بند فتنه های جهودی نشسته تربت چشم انتظار حضرت باقر به راه یوسف زهراء ، کنار خضر و مسیحا به شوق دیدن میراث دار حضرت باقر
بانک جامع اشعار امام محمد باقر (ع).apk
4.51M
🌼 #نرم_افزار 🌼 💠 #شعر ولادت و شهادت 📚 بانک جامع اشعار امام محمد باقر علیه السلام 💠 #مداحی ✍ مهدی سروری
بانک جامع اشعار امام محمد باقر (ع).pdf
629.2K
🌼 #اهل_بیت علیهم السلام 🌼 💠 #شعر ولادت و شهادت 📚 بانک جامع اشعار امام محمد باقر علیه السلام ( pdf ) 💠 #مداحی
پرتویی از سیره و سیمای امام باقر ع.pdf
495K
🌼 #اهل_بیت علیهم السلام 🌼 💠 امام محمد باقر علیه السلام 📚 پرتویی از سیره و سیمای امام محمد باقر علیه السلام ✍ محمد تیجانی سماوی
4_5902491967694047020.pdf
555.6K
📑 فایل #پی_دی_اف موضوع: #ادعیه_و_زیارات_مهدوی ✔️ به نکات مهمی اشاره می‌شود، حتما بخونید
4_5909044404160562799.mp3
4.29M
✔️ آثار تقوا (انجام کامل واجبات و دوری از گناهان) 🔊 آیت الله ناصری
سالروز شهادت جانسوز نهال گلشن دین، نور دیده زهرا، سپهر دانش و بینش، امام محمد باقر(ع) تسلیت باد
جهت تسلّای دل حضرت بقیّة الله ارواحنا له الفداء صلوات بفرستید.