🌷اعتمادبه خدا،تکیه به ریسمان محکمی است که پاره شدنی نیست:
فمن یکفربالطاغوت ویومن بالله فقداستمسک بالعروة الوثقی لاانفصام لها.....۲۵۶بقره
چنگ زدن به ریسمان محکم وپاره نشدنی خدا،به این است که به طاغوت پشت کنیم ومطیع خداباشیم
💕❤️💕
🔻قیمتِ زندگی🔻
💠🔹امام کاظم علیه السلام میفرمایند:
⚡️ أَمَا إِنَّ أَبْدَانَکُمْ لَیْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ، فَلَا تَبِیعُوهَا بِغَیْرِهَا.
💢 «بدانید که بهاى تنِ شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان نفروشید.»
📚 اصول کافی
✨✨✨✨✨
#شرح_حدیث
☝️ یک شمش آهن رو در نظر بگیرید
که ارزشش ۵ دلار💰 هست:
👈 اگر این شمش آهن رو به کوره آهنگری ببریم و باهاش نعل اسب بسازیم، ارزشش ۱۰ دلار میشه.
👈 اگر همین شمش آهن رو به یک کارگاه سوزن سازی ببریم، ارزش سوزنهای ساخته شده از این شمش آهن ۳۰۰۰ دلار میشه.
👈 ولی اگر همین شمش آهن رو به یک کارخانه ساعت سازی ببریم، و باهاش فنر ساعت بسازیم، قیمت فنرهای ساخته شده از این شمش در حدود ۲۵۰۰۰۰ دلار خواهد بود.
❗️ یعنی یک شمش آهنِ معمولی، میتونه ارزشی بین ۵ دلار تا ۲۵۰۰۰۰ دلار داشته باشه.😱
👌 فقط بستگی به این داره که چقدر روش کار بشه، و چقدر براش زحمت کشیده بشه.
👌#تلنگر
حالا یه لحظه فکر کنیم
⁉️ ما با خودمون چکار میکنیم..
⁉️ ما از خودمون چی میسازیم..
⁉️ اصلاً چقدر به ارزشمون اضافه میشه..
✅️ میتونیم طوری زندگی کنیم، و طوری رویِ خودمون کار کنیم که ارزشمون هزاران برابر بالاتر بره، و حتّی از ملائکه هم بالاتر بره.
❌ و میتونیم طوری زندگی کنیم که به تعبیر قرآن ارزشمون در حدّ حیوانات پائین بره، و یا حتّی پائینتر از حیوانات.👇
أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ
📖سوره اعراف، آیه۱۷۹
💢 آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر!
این جمله یادمون باشه:👇
✅ آمدهایم در این دنیا، که با زندگی کردن قیمتی پیدا کنیم،
❌ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم.
حالا امام کاظم علیه السلام هم در این حدیث شریف میفرماید:👇
⚡️ «بدانید که بهاى تنِ شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان نفروشید.»
✅️ یعنی طوری زندگی کنید که ارزشتون در حدّ بهشت بالا بره،
❌ نه اینکه در حدّ جهنّم خودتون رو پائین بیارید.
💕💚💕
فرهنگ یعنی...
_ تو مهمونی، همش سرت تو گوشی نباشه.
_حواسمون به صدای دزدگیر ماشین مون باشه، همسایه ها رو آزار ندیم.
_ وقتی یکی یه عکس از تو گوشیش بهت نشون میده، عکسهای قبلی و بعدی رو نبینی.
_ لهجه دیگران رو مسخره نکنیم.
_ خصوصیات ظاهری دیگران رو مسخره نکنیم، چهره هیچ کس به انتخاب خودش نبوده.
_ تو چیزی که در موردشان اطلاع نداریم دخالت نکنیم و نظر ندیم.
_واسه خودت زندگی کن و واسه حرف مردم زندگی نکن.
_خونه ی کسی رو که وای فای داره، با کافی نت اشتباه نگیریم.
_اشتباهاتمون رو با این جمله توجیه نکنیم: اینجا ایرانه!
_توی مهمونی، چند مدل غذا درست نکنیم که بعد اضافه بیاد بریزیم.
_الگو بگیریم ولی کپی نباشیم.
_در مورد همسر دیگران نظر ندیم، چه مثبت چه منفی.
_سعی کنیم، همیشه با لبخند بر لب با دیگران برخورد کنیم.
💕💚💕
قسمت شصت و شش : تو رحمت خدایی
اولین صبح زندگی مشترک مون ... بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه آماده می کرد ... گل های تازه ای رو که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدون می گذاشت ...
من ایستاده بودم و نگاهش می کردم ... حس داشتن خانواده ... همسری که دوستم داشت ... مهم نبود اون صبحانه چی بود، مهم نبود اون گل ها زیبا می
شدن یا نه ... چه چیزی از محبت و اشتیاق اون باارزش تر بود ... .
بهش نگاه می کردم ... رنجی که تمام این سال ها کشیده بودم هنوز جلوی چشم هام بود ... حسنا و عشقش هدیه خدا به من بود ... بیشتر انسان هایی که زندگی هایی عادی داشتند، قدرت دیدن و درک این نعمت ها رو نداشتند اما من، خیلی خوب می فهمیدم و حس می کردم ...
من رو که دید با خوشحالی سمتم دوید و دستم رو گرفت ... چه به موقع پاشدی. یه صبحانه عالی درست کردم ...
صندلی رو برام عقب کشید ... با اشتیاق خاصی غذاها رو جلوی من میزاشت ... با خنده گفت: فقط مواظب انگشت هات باش ... من هنوز بخیه زدن یاد نگرفتم ...
با اولین لقمه غذا، ناخودآگاه ... اشک از چشمم پایین اومد... بیش از 30 سال از زندگی من می گذشت ... و من برای اولین بار، طعم خالص عشق رو احساس می کردم ...
حسنا با تعجب و نگرانی به من نگاه می کرد ... استنلی چی شده؟ ... چه اتفاقی افتاد؟ ... من کاری کردم؟ ...
سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما فایده نداشت ... احساس و اشک ها به اختیار من نبودن ... .
با چشم های خیس بهش نگاه می کردم ... به زحمت برای چند لحظه خودم رو کنترل کردم ...
- حسنا، تا امروز ... هرگز... تا این حد ... لطف و رحمت خدا رو حس نکرده بودم ... تمام زندگیم ... این زندگی ... تو رحمت خدایی حسنا ...
دیگه نتونستم ادامه بدم ... حسنا هم گریه اش گرفته بود... بلند شد و سر من رو توی بغلش گرفت ... دیگه اختیاری برای کنترل اشک هام نداشتم ... .
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
يادتان باشد
که فکر کردن به گذشته ،
مانند دویدن به دنبال باد است...
از گذشته فقط
باید درس گرفت برای جبران موقعیتهای از دست رفته!!!
💕💙💕
تلنگر👌
🔹چندی قبل که مهمان یکی از آشنایان بودم به او گفتم :
خروسی داشتید که صبح ها همه را از خواب بیدار میکرد چکارش کردید؟
گفت سرش را بریدیم !
همسایه ها همه شاکی بودند و میگفتند :
خروس شما ما را صبح ها از خواب بیدار میکند.
آنجا بود که فهمیدم هرکس مردم را بیدار کند باید سرش بریده شود!
در روزگاري كه همه از
"مرغ" حرف می زنند..
كسی از "خروس" نمیگوید..
زیرا
همه به فكر سیر شدن هستند
نه
بیدار شدن
حكايت امروز ما
💕💛💕
قسمت شصت و پنج : ماشاالله
نمی دونستم چطور باید رفتار کنم ... رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست ...
اون اولین خانواده من بود ... کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه ... خیلی می ترسیدم ... نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم ...
بالاخره مراسم شروع شد ... بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن ... چند نفر هم به عنوان هدیه، گل آرایی کرده بودند ... هر کسی یه گوشه ای از کار رو گرفته بود ...
عروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد ... کنارم نشست... و خوندن خطبه شروع شد ... .
همه میومدن سمتم ... تبریک می گفتن
و مصافحه می کردن ... هرگز احساس اون لحظاتم رو فراموش نمی کنم ... بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادران من بودند ... حتی اگر در پس این دنیا، دنیایی نبود ... حتی اگر بهشتی وجود نداشت ... قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم ... .
دورم که کمی خلوت شد، حاجی بهم نزدیک شد... دست کرد توی جیبش و یه پاکت در آورد ... داد دستم و گفت: شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود ... پیشانیم رو بوسید و گفت ... ماشاء الله ...
گیج می خوردم ... دست کردم توی پاکت ... دو تا بلیط هواپیما و رسید رزرو یک هفته ای هتل بود ... .
.پ.ن: جهت رفع شبهه احتمالی، حاج آقا، درد دل استنلی رو با خدا شنیده بوده
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️امام رضا عليه السلام:
🔷کسي که با دوري راه سرا و مزار من به زيارت من بيايد، روز قيامت در سه جا (براي دستگيري) نزد او خواهم آمد و او را از بيم و گرفتاري آن موقفها رهايي خواهم بخشيد:
1⃣هنگامي که نامه ها (ي اعمال) در راست و چپ به پرواز درآيند
2⃣نزد (پل) صراط
3⃣نزد ميزان (محل سنجش اعمال)
📕 وسائل الشیعه، ج 10، ص 433