eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.6هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
21.4هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷واجبات نماز ۱۱ تاست 🌷۱.قیام ،ایستادن 🌷۲.نیت،قصد 🌷۳.تکبیرة الاحرام.الله اکبرِاولِ نماز 🌷۴.خواندن حمدوسوره دررکعت اول ودوم وتسبیحات اربعه یاحمددررکعت سوم وچهارم نمازهای ۳و۴ رکعتی 🌷۵.رکوع.خم شدن تارسیدن دستها به زانو 🌷۶.سجده. 🌷۷.ذکر رکوع. سبحان ربی العظیم وبحمده یا ۳ مرتبه سبحان الله ذکرسجده: سبحان ربی الاعلی وبحمده یا ۳ مرتبه سبحان الله 🌷۸.تشهد 🌷۹.سلام 🌷۱۰.ترتیب 🌷۱۱.موالات،پشت سر هم انجام دادن کارهای نماز 🍁🍂🍁🍂
این نوع پیتزا موادش کاملا هر چی که دوست دارید بریزین و سلیقه ای و خیلی ایده خوبی برای مهمونی ها و حتی برای بچه ها . اون قدر خوش خوراکه که کلی طرفدار داره 😊. . . برای 16 عدد نان باگت 4 عدد گوشت چرخ کرده 150 گرم قارچ 6 عدد پیاز 1 عدد فلفل دلمه ای 1 عدد ذرت 3 تا 4 ق غ نمک و فلفل و زردچوبه و رب گوجه به میزان لازم پنیر پیتزا به میزان لازم مواد کاملا سلیقه ای هر چی که خودتون دوست دارید داخل پیتزاتون بریزین . من به این صورت عمل کردم . یه پیاز رو خرد کردم و داخل تابه ای ریختم و تفت دادم . گوشت رو بهش اصافه کردم و تفت دادم . فلفل دلمه ای رنگی رو خرد کردم و ریختم . قارچ ها رو هم ورقه ای کردم و قبلش تفت داده بودم بهش اضافه کردم و ذرت رو هم ریختم و نمک و فلفل و زردچوبه و رب گوجه ریختم . برای راحای کار همه رو با هم مخلوط کردم دیگه جدا جدا نزاشتم . نون باگت ها رو دو قسمت کردم و از وسط نصف کردم . کفش کمی سس گوجه ریختم و پتیر پیتزا و بعد از مواد گوشتی روش ریختم و باز پنیر پیتزا ریختم . و روش هم گوجه گیلاسی چیدم . داخل فر 180 درجه به مدت 8 الی 10 دقیقه قرار دادم اخر هم 2 دقیقه شعله بالایی رو روشن کردم تا پنیر برشته بشه . حواستون باشه زیاد توی فر نزارین فقط در حد اب شدن پنیر هست و الا نون باگت خشک میشه . 🍁🍂🍁🍂
رجبعلی خیاط - @Maddahionlin.mp3
2.14M
♨️رجبعلی خیاط 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
•|♥|• ⚠️ میگما🖐🏻 احیانااینقدر‌ڪہ‌شڪایٺ‌مےکنی ازنداشتہ‌هات خدا‌وکیلۍ چقدر‌واسہ داشتھ هات شڪر‌خد‌اکردی؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ 🍁🍂🍁🍂
سر سجاده های عشقمان در این لحظات ملکوتی دعا برای رهبرمان یادمان نرود.🌱 🌸⃟🌷🇮🇷
با ڪسۍ‌ نشست‌ و‌ برخاست‌ ڪنید ڪه‌ همینڪه‌ او را‌ دیدید‌ بہ‌ یاد‌ خدا‌ بیفتید بہ‌ یاد‌ طاعت‌ خدا‌ بیفتید . .🌸 نہ‌ با ڪسانۍ‌ ڪہ‌ در‌ فڪر‌ معاصۍ هستند و‌ انسان‌ را‌ از‌ یاد‌ خدا‌ باز‌ مۍدارند . . (ره) 🍁🍂🍂🍁
میگفت:🌿 پسر بچه فلجے را دیدم ڪه به مےگفت: "خدایا ممنونم ڪه مرا در مقامے آفریدے ڪه هر ڪس مرا مےبیند، مهربانیت را یاد مےڪند و تو را شڪر مےڪند... 🍁🍂🍁🍂
انار جعبه ای خریده بودم چند روزی انارها توی جعبه روی هم بودند امروز نگاه کردم دیدم انارها از آن نقطه ای که به هم چسبیده اند شروع کرده اند به خراب شدن مامان می گوید باید توی یک جای خنک پهنشان کنی منتها زیادی هم از هم فاصله داشته باشند خشک می شوند حالا دارم فاصله هایشان را با هم تنظیم می کنم گاهی کمی فاصله لازم است 🍁🍂🍁🍂
درسهایی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) 2⃣6⃣ قسمت شصت و دوم💎 یکی از محورهای انجام نهی از منکر، مبارزه علنی با منکرات است. اگر موعظه، ارشاد، هشدار، قهر و سکوت نتیجه ندهد، مسلمان متعهد موظف است که در اجتماع به طور علنی فریاد بر آورد و بر ضد زشتی ها، بی عدالتی ها و منکرات قیام کند. شیخ طوسی می گوید: نهی از منکر، یک امر الهی و واجب کفایی است و بر حسب مراتب و زمینه ها احکام مختلفی دارد. وقتی که تبلیغ، دعوت، موعظه مؤثر واقع نشد، باید راه های قوی تری را برای پیشگیری آن انتخاب کرد. افشاگری، تهدید، تخویف (ترساندن) و حتی برخورد فیزیکی نیز لازم است، تا اینکه منکرات از جامعه حذف شود. البته برخورد مستقیم باید با اجازه حاکم و والی صورت گیرد. حضرت فاطمه سلام الله علیها در عمل به مراحل مختلف نهی از منکر، هر گاه احساس می‌کرد گفتگو و موعظه و ارشاد تاثیر ندارد به افشاگری می‌پرداخت. او در مقابل اعمال زشت حاکمان آن زمان که حقوق وی را غصب کرده و مرتکب اعمال ناپسند شده بودند، وقتی که از گفتگوی رو در رو نتیجه ای نگرفت، در جمع مسلمانان به افشاگری و تظلم پرداخت و در اجتماع بزرگ مردم مدینه فرمود: ادامه دارد...
میدونی چرا زندگیمون اینقد کج و کوله است ؟ چون اونجاهایی که باید عذر خواهی کنی داد میزنی...
55 🔶🔹 یکی از ویژگی های زمان اینه که خیلی کوتاه هست. امیرالمومنین علی علیه السلام در خطبه ای میفرماید: المُدَّةُ و إن طالَت قَصيرَةٌ ... زمان اگرچه طولانی هم باشه کوتاه هست... ما چیزی به نام زمان طولانی نداریم! زمان اساسا کوتاه هست. و در ادامه حضرت میفرماید: و الماضِي لِلمُقيمِ عِبرَةٌ 🔸 اونی که گذشته برای کسی که الان هست مایه عبرته... و المَيَّتُ لِلحَيِّ عِظَةٌ ، و فوت شدگان برای زنده ها مایه نصیحت هستند. 💢 و لَيسَ لِأمسِ إن مَضى عَودَةٌ ، دیروزی که گذشت دیگر بر نمیگردد... و لا المَرءُ مِن غَدٍ على ثِقَةٍ ، و انسان به هیچ فردایی اطمینان ندارد... چقدر فوق العادس این سخنان آقا.... جانم فدای امیرالمومنین...😊🌷
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و بیست و هشتم خورشید دوباره سر به غروب گذاشته و کسی تاب توقف و میل استراحت نداشت که دیگر چیزی تا کربلا نمانده بود. نه فقط قدم‌های مجروح من که پس از روزها پیاده‌روی، همه خسته شده و باز به عشق کربلا پیش می‌رفتند و شاید هم به سوی حرم امام حسین (علیه‌السلام) کشیده می‌شدند. دیگر نگران پای برهنه مجید روی زمین نبودم که می‌دیدم تعداد زیادی از زائران با پای برهنه به خاک وصال کربلا بوسه می‌زنند و می‌روند. کمی جلوتر دو جوان عراقی روی زمین نشسته و با تشتی از آب و دستمال، خاک کفش‌های میهمانان امام حسین (علیه‌السلام) را پاک می‌کردند و آنطرف‌تر پیرمردی با ظرفی از گِل ایستاده بود تا عزاداران اربعین، سرهایشان را به خاک مصیبت از دست دادن پسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) زینت دهند. آسید احمد ایستاد، دست بر کاسه گِل بُرد و به روی عمامه مشکی و پیشانی پُر چین و چروکش کشید و دیدم به پهنای صورتش اشک می‌ریزد و پیوسته زبانش به نام حسین (علیه‌السلام) می‌چرخد. مجید محو تشت گِل شده و سفیدی چشمانش از اندوه معشوقش به خون نشسته بود که پیرمرد عراقی مُشتی گِل نرم بر فرق سر و روی شانه‌هایش کشید و به سراغ زائر بعدی رفت تا او را هم به نشان عزای سید‌الشهدا (علیه‌السلام) بیاراید. مامان خدیجه به چادر خودش و زینب‌سادات خطوطی از گِل کشید و به من چیزی نگفت و شاید نمی‌خواست در اعتقاداتم دخالتی کرده باشد، ولی مجید می‌دید که نگاهم به تمنا به سوی کاسه گِل کشیده شده که سرانگشتانش را گِلی کرد و روی چادرم به فرق سرم کشید و می‌شنیدم زیر لب زمزمه می‌کرد: «یا امام حسین...» و دیگر نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که صدایش در گریه می‌غلطید و در گلویش گم می‌شد. حالا زائران با این هیبت گل‌آلود، حال عشاق مصیبت‌زده‌ای را پیدا کرده بودند که با پریشانی به سمت معشوق خود پَر پَر می‌زنند. همه جا در فضا همهمه «لبیک یا حسین!» می‌آمد و دیگر کسی به حال خودش نبود که رایحه کربلا در هوا پیچیده و عطر عشق و عطش از همینجا به مشام می‌رسید. فشار جمعیت به حدی شده بود که زائران به طور خودجوش جمع مردان و زنان را از هم جدا کرده بودند تا برخوردی بین نامحرمان پیش نیاید و باز به سختی می‌توانستم حلقه اتصالم را با مامان خدیجه و زینب‌سادات حفظ کنم که موج جمعیت مرا با خودش به هر سو می‌کشید. بر اثر وزش به نسبت تند باد و حرکت پُر جوش و خروش جمعیت، حسابی گرد و خاک به پا شده و روی صورتم را پرده‌ای از تربت زیارت کربلا پوشانده بود. حالا دوباره سوزش زخم‌های پایم هم شروع شده و با هر قدمی که به زمین می‌زدم، کف پایم آتش می‌گرفت و از چشم مجید و بقیه پنهان می‌کردم تا دوباره اسباب زحمت‌شان نشوم. آسمان نیلگون شده و چادر شب را کم کم به سر می‌کشید که به سختی خودمان را از دل جمعیت بیرون کشیدیم و به قصد اقامه نماز مغرب به یکی از موکب‌ها رفتیم. هنوز صدای اذان بلند نشده بود که جوانی از خادمان موکب برایمان فرنی گرم آورد و چه مرهم خوبی بود برای گلوهایی که از گرد و خاک پُر شده و به خِس خِس افتاده بود. نماز مغرب را که خواندم، دیگر توانی برای برخاستن نداشتم که ساق پایم از چهار روز پیاده رویِ پیوسته به لرزه افتاده و به خاطر ساعت‌های طولانی روی پا بودن، کمر درد هم گرفته بودم، ولی وقتی چشمم به پیرزن‌هایی می‌افتاد که با پاهای ورم کرده به عشق کربلا می‌رفتند و حتی لب به یک ناله باز نمی‌کردند، خجالت می‌کشیدم از دردهایم شکایتی کنم که عاشقانه قیام کردم و دوباره آماده رفتن شدم. با ما همراه باشید🌹 رمان های عاشقانه مذهبی 💍