فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️شیعه انگلیسی کسیست که در جای گرم و نرم مینشیند و به مقدسات اهل سنت فحش می دهد و در پاکستان و افغانستان و.... خون شیعه ی مظلوم ریخته میشود...
و ناموس شیعه هتک میشود..
#شیعه_انگلیسی #تشیع_لندنی
#توطئه_عبری_غربی_عربی
#تسنن_آمریکایی #تفرقه
#همدستان_داعش #بیغیرتان #شریک_جرمان_تکفیری_ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه
عجب حال و هوای کربلایت
دل ما را هوایی کرده مولا
بده رخصت بیاییم تا ببوسیم
ضریح خوشگل شش گوشه ات را
#شب_جمعہ ✨
#شب_زیارتےارباب_بےڪفݧ
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#اللهم_ارزقنا_کربلا🙏
🔶 عبادت واقعی
....بچه را خواباندم. سه تای دیگر را نهار دادم.
نشستم پای سجاده کمی #قرآن بخوانم. به صفحه دوم نرسیده، بیدار شد. بغلش کردم. با پاهایش بازی اش گرفته بود با قرآن. مصحف را گذاشتم کنار و فکر کردم "سهم من چه؟"
🔹 دست روی صورتم گذاشت و برداشت و خندید. دالی بازی اش را گرفتم، ادامه دادم؛ و خندید. از ته دل. به مسخره بازیهای من، به تکرار صدباره حرکات دست من.
سه تای دیگر هم به ما پیوستند. خنده های آنها چهارنفره شد؛
سهم من کامل تر!…
🔸 پشت همان شکلکهای مسخره، قلقلک های نوبتی، فکر کردم: اصلاً مادری، جز عبادت چیست؟
آن هم #عبادت دائماً سَرمَدا!
تمام روز خدمت به خلق خدا، آن هم کسانی که جزتو پناهی ندارند! کسانی که حتی اگر آب بخواهند و تو سیرابشان نکنی، تشنه میمانند!
❇️ وقتی نیت صالح و شایسته است،چطور هر لبخند من به کودکم عبادت نیست؟ وقتی رَوش صحیح است چطور کارهایی از من که منجر به شاد کردن چند کودک میشود عبادت نباشد؟
(که فرمود: نزد خدا عبادتی محبوبتر از شادکردن مؤمنان نیست!)
مُطعم بودن، ساقی بودن، خادم بودن، شادکننده بودن عبادت نیست؟
✅ حتی من فکر میکنم همین که منِ انسان، مطابق با #فطرت الهی خود، فرزنددار شده ام و #والدگری میکنم، همین تبعیت از فطرت بی نقص الهی، خودش عبادت است! چون پشت پا زدن به نظم خلقت نیست، کجروی نیست.
اصلاً همین که امانت دارِ خلیفه خدایم!
تلاش برای حفظ امانت، عبادت نیست؟
🌷 متّصف شدن به صفات خدا را بگو!
این که یک مادر، چون خدای مهربانش، رازدار است، بخشنده است، انیس است، پرده پوش است، رفیق است، معین است، سریع الرضا است، میکوشد دائم الفضل باشد، صبور باشد، حلیم باشد، شکور باشد،…
این مسلک، این تلاشها، عبادت است!
✅ اینها به کنار!
تلاش بیست و چهاری برای #کظم_غیظ را بگو! این که دیگر خود عبادت است! هی برسی به نقطه جوش، هی لا اله الا الله گویان لب بگزی، جرعه خشم فرودهی!
🔶 روزه زبان چطور؟ مدام مراقب باشی کلماتت، جملاتت، لحنت چیست تا مبادا الگوی بدی شوی برای مُتِربیهایت!
🔸 از این هم بگذر
دائم التوبه بودن چی؟! چه کسی بیشتراز یک #مادر هی خودش را #محاسبه میکند، هی قول میدهد که ازفردا بهتر میشود، هی توبه میکند با بغض و اشک؟
آن عبادتهای پنهانیتر را بگو؛
توکل مدام، حسن ظن به خدا، دعا برای غیر خود،…
.
#مادری
که جمع همه اینهاست
-وقتی با نیت و روش نیک است-
اگر دائم العبادة بودن نیست
اگر مصداق عبودیت و تسلیم نیست
پس چیست؟
✅ آن هم عبادتی که از آفت عُجب و ریا به دور است! چون غالباً در سِتر است. خدا پسندیده که مستور باشد؛ تا بماند بین خودمان و خودش....
💕❤️💕❤️
#نماز_شب
💠حجةالاسلام میرباقری:
🔸خدا حفظ کند استاد بزرگواری میفرمود:
مَثَل "سَحَر"، مَثَلِ کَره ی دوغ است؛ از يک مَشکِ دوغ، مختصر کره ای میگیرند. حالا اگر کسی کره را بخورد، عصاره دوغ را خورده، اما اگر کره را نخورد همه ی دوغ را هم بخورد جای کره را نمیگیرد.
🔸 یعنی اگر انسان مناجات سحر را درنيافت، اگر تمام روز را هم تلاش کند آن فضيلت را کسب نمیکند.
نمیخواهیم بگوییم تلاش نکند! بالاخره هر اندازه که آدم بتواند به فيض برسد، رسيده است؛ استغفار کند، توبه کند، ولی خلاصه، فیضی در سحر است که در غیر سحر نیست.
و اگر آدم در سحر بخوابد و بعد از سحر عبادت کند، جای سحر را نمیگیرد.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#امام_زمان
💕❤️💕❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرائت زیارت عاشورا توسط حاج قاسم سلیمانی
#شب_زیارت
این شبِجمعه، همه، گریانِ زهرایند و... او
دست بر پهلو... بخواند روضه، بینِ قتلگاه!
💠 #رمان_مدافع_عشـــــق
✳️ #قسمت_40
❤️ #هوالعشـــق ❤️
❣❤️❣❤️❣❤️❣
دست راستم راروی سینه میگذارم. تپش آرام قلبم ناشی از جمله آخر توست! همانیکه در دل گفتی! و من لب خوانی کردم! نگاهم را به گنبد طلایی میدوزم و به احترام کمی خم میشوم.جایت خالیست!!اما من سلامت را به آقا میرسانم!یک ساعت پیش رسیدیم همه در هتل ماندند ولی من طاقت نیاوردم و تنها آمدم! پاهایم را روی زمین میکشم و حیاط با صفا را از زیر نگاهم عبور میدهم. احساس آرامش میکنم. حسی که یک عاشق برنده دارد. از اینکه بعداز چهل روز مقاومت...بلاخره همانی شد که روز و شب برایش دعا میکردم.نزدیک اذان مغرب است و غروب آفتاب. صحن ها را پشت سر میگذارم و میرسم مقابل پنجره فولاد. گوشه ای از یک فرش مینشینم و از شوق گریه میکنم.
مثل کسی که بلاخره ازقفس آزاد شده. یاد لحظه آخرو چهره غمگینت...
ڪاش بودی علی اکبر!!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
#ادامہ_دارد...
❣❤️❣❤️❣❤️❣
نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمے👉
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💠 #رمان_مدافع_عشـــــق
✳️ #قسمت_41
❤️ #هوالعشـــق❤
❣❤️❣❤️❣❤️❣
قرار است که یک هفته در مشهد بمانیم. دو روزش بسرعت گذشت و در تمام این چهل و هشت ساعت تلفن همراهت خاموش بود و من دلواپس و نگران فقط دعایت میکردم.علـےاصغرکوچولو بخاطر مدرسه اش همسفر ما نشده و پیش سجاد مانده بود. ازینکه بخواهم به خانه تان تماس بگیرم وحالت رابپرسم خجالت میکشیدم پس فقط منتظر ماندم تا بلاخره پدر یا مادرت دلشوره بگیرند و خبری ازتو بہ من بدهند
💞
چنگالم را درظرف سالاد فشار میدهم و مقدار زیادی کاهو با سس را یک جا میخورم.فاطمه به پهلوام میزند
_ آروم بابا!همش مال توعه!
ادای مسخره ای در می آورم و با دهان پر جواب میدهم
_ دکتر!دیرشده! میخوام برم حرم!
_ وا خب همه قراره فردا بریم دیگه!
_ نه من طاقت نمیارم! شیش روزش گذشته! دیگه فرصت خاصی نمونده!
فاطمه باکنترل تلویزیون را روشن و صدایش را صفر میکند!
_ بیا و نصفه شبی از خر شیطون بیا پایین!
چنگالم را طرفش تکان میدهم
_ اتفاقا ًاین اقا شیطون پدرسوختس که تو مخ تو رفته تا منو پشیمون کنی
_ وااا! بابا ساعت سه نصفه شبه همه خوابن!
_ من میخوام نماز صبح حرم باشم! دلم گرفته فاطمه!
یادت میفتم و سالاد را با بغض قورت میدهم.
_ باشه! حداقل به پذیرش هتل بگو برات آژانس بگیرن . پیاده نریا تو تاریکی!
سرم را تکان میدهم و از روی تخت پایین می آیم. درکمد راباز میکنم ، لباس خوابم را عوض میکنم و بجایش مانتوی بلند و شیری رنگم رامیپوشم.روسری ام را لبنانی میبندم و چادرم را سرمیکنم.فاطمه با موهای بهم ریخته خیره خیره نگاهم میکند. میخندم و با انگشت اشاره موهایش را نشان میدهم
_ مثل خلا شدی!
اخم میکند و درحالیکه بادستهایش سعی میکند وضع بهتری به پریشانی اش بدهد میگوید
_ ایشششش! تو زائری یا فوضول؟
زبانم را بیرون می آورم
_ جفتش شلمان خانوم
آهسته از اتاق خارج میشوم و پاورچین پاورچین اتاق دوم سوئیت را رد میکنم.ازداخل یخچال کوچک کنار اتاق یک بسته شکلات و بطری آب برمیدارم و بیرون میزنم. تقریباً تا اسانسور میدوم و مثل بچه ها دکمه کنترلش را هی فشار میدهم و بیخود ذوق میکنم! شاید از این خوشحالم که کسی نیست و مرا نمیبیند! اما یکدفعه یاد دوربین های مداربسته می افتم و انگشتم را از روی دکمه برمیدارم.آسانسور که میرسد سریع سوارش میشوم و در عرض یک دقیقه به لابی میرسم. در بخش پذیرش خانومی شیک پوش پشت کامپیوتر نشسته بود و خمیازه میکشید با قدمهای بلند سمتش میروم...️
❣❤️❣❤️❣❤️❣
_ سلام خانوم!شبتون بخیر...
_ سلام عزیزم بفرمایید
_ یه ماشین تا حرم میخواستم.
_ برای رفت و برگشت باهم؟
_ نه فقط ببره!
لبخند مصنوعی میزند و اشاره میکند که منتظر روی مبل های چیده شده کنار هم بنشینم...
💞
در ماشین را باز میکنم و پیاده میشوم. هوای نیمه سرد و ابری و منی که با نفس عطر خوش فضا را میبلعم. سرخم میکنم و از پنجره به راننده میگویم
_ ممنون آقا! میتونید برید.بگید هزینه رو بزنن به حساب.
راننده میانسال پنجره رابالا میدهد و حرکت میکند.
چادرم را روی سرم مرتب میکنم و تا ورودی خواهران تقریباض میدوم.نمیدانم چرا عجله دارم.ا زاینهمه اشتیاق خودم هم تعجب میکنم.هوای ابری و تیره خبر از بارش مهر میدهد. بارش نعمت و هدیه...بی اراده لبخند میزنم و نگاهم را به گنبد پرنور رضا ع میدوزم.دست راستم را اینبار نه روی سینه بلکه بالا می آورم و عرض ارادت و ادب میکنم. ممنون که دعوتنامه ام را امضا کردی.من فدای دست حیدری ات! چقدر حیاط خلوت است...گویی یک منم و تنها تویی که در مقابل ایستاده ای. هجوم گرفتگی نفس در چشمانم و لرزش لبهایم و در آخر این دلتنگی است که چهره ام را خیس میکند.ی عنی اینقدر زود باید چمدان ببندم برای برگشت؟ حال غریبی دارم...آرام آرام حرکت میکنم و جلو میروم. قصد کرده ام دست خالی برنگردم. یک هدیه میخواهم..یک سوغاتی بده تا برگردم! فقط مخصوص من...! احساسی که الان در وجودم میتپد سال پیش مرده بود! مقابل پنجره فولاد مینشینم...قرارگاه عاشقی شده برایم!کبوترها از سرما پف کرده و کنارهم روی گنبد نشسته اند....تعدادی هم روی سقاخانه #آســـمال_طلا روی هم وول میخورند. زانوهایم را بغل میگیرم و با نگاه جرعه جرعه ارامش این بارگاه ملکوتی را با روح مینوشم. صورتم را روب ه آسمان میگیرم و چشمهایم را میبندم.یک لحظه در ذهنم چند بیت میپیچد..
_ آمده ام...
آمدم ای شاه پناهم بده!
خط امانـے ز گناهم بده...
نمیدانم این اشکها از درماندگی است یا دلتنگی...اما خوب میدانم عمق قلبم از بار اشتباهات و گناهانم میسوزد! یک قطره روی صورتم میچکد و در فاصله چند ثانیه یکی دیگر...فاصله ها کم و کم تر میشود و میبارد رئفت از آسمان بهشت هشتم!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمے👉
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💠 #رمان_مدافع_عشـــــق
✳️ #قسمت_42
❤ #هوالعشـــق ❤
کف دستهایم را باز میکنم و بااشتیاق لطافت این همه لطف راکلمس میکنم. یادتو و التماس دعای تو...زمزمه میکنم:
_ الیس الله بکاف عبده و ....
که دستی روی شانه ام قرار میگیرد و صدای مردانه ی تو درگوشم میپیچد و ادامه ایه را میخوانی..
_ و یخوفونک بالذین من دونه...
چشمهایم را باز میکنم و سمت راستم را نگاه میکنم.خودتی!!اینجا؟...چشمهایم را ریز میکنم و با تردید زمزمه میکنم
_ عل...علی!
لبخند میزنی و باران لبخندت را خیس میکند!
_ جانم!؟
یک دفعه از جا میپرم و سمتت کامل برمیگردم. از شوق یقه پیرهنت را میگیرم و با گریه میگویم
_ تو...تو اومدی!!..اینجا!! اینجا...پیش...پیش من!
دستهایم را میگیری و لب پایینت را گاز میگیری
_ عه زشته همه نگامون میکنن!...آره اومدم!
شوکه و ناباورانه چهره ات رامیکاوم.اینگار صدسال میشود که از تو دور بودم...
_ چجوری تو این حرم به این بزرگی پیدام کردی!؟اصلاً کی اومدی!؟...چرا بی خبر؟؟...شیش روز کجا بودی...گوشیت چرا خاموش بود! مامان زنگ زد خونه سجاد گفت ازت خبر نداره...من...
دستت را روی دهانم میگذاری.
_ خب خب...یکی یکی! ترور کردی مارو که!
یکدفعه متوجه میشوی دستت را کجا گذاشته ای.با خجالت دستت را میکشی ...
_ یک ساعت پیش رسیدم.آدرس هتلو داشتم.اما گفتم این موقع شب نیام...دلمم حرم میخواست و یه سلام!..بعدم یادت رفته ها!خودت روز آخر لو دادی روبروی پنجره فولاد! نمیدونستم اینجایی...فقط...اومدم اینجا چون تو دوست....داشتی!
انقدر خوب شده ای که حس میکنم خوابم! باذوق چشمهایت را نگاه میکنم...خدایا من عاشق این مردم!! ممنون که بهم دادیش!
_ اِ ! بازم از اون نگاه قورت بده ها! چیه خب؟...نه به اون ترمزی که بریدی...نه به اینکه...عجب!
_ نمیتونم نگات نکنم!
لبخندت محو میشود و یکدفعه نگاهت را میچرخانی روی گنبد.حتماً خجالت کشیدی!نمیخواهم اذیتت کنم.ساکت من هم نگاهم را میدوزم به گنبد.باران هرلحظه تندتر میشود. گوشه چادرم را میکشی
_ ریحانه!پاشو الان خادما فرشا رو جمع میکنن...
هردو بلند میشویم و وسط حیاط می ایستیم.
_ ببینم دعام کردی؟
مثل بچه ها چندباری سرم ر اتکان میدهم
_ اوهوم اوهوم!هر روز ...
لبخند تلخی میزنی و به کفش هایت نگاه میکنی.سرت را که پایین میگیری موهای خیست روی پیشانی میریزد...
_ پس چرا دعات مستجاب نمیشه خانوم؟
جوابی پیدا نمیکنم.منظورت را نمیفهمم.
_ خیلی دعاکن.اصرار کن ... دست خالی برنگردیم .
باز هم سکوت میکنم. سرت را بالا میگیری و به آسمان نگاه میکنی
_ اینم دلش گرفته بودا! یهو وسطش سوراخ شد!
میخندم و حرفت را تأیید میکنم.
_ خب حالا میخوای همینجا وایسی و خیس بخوری؟
_ نچ!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
#ادامہ_دارد...
❣❤️❣❤️❣❤️❣
نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمے👉
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 سفارش به خواندن دعای مجیر ☝️
🎤 استاد_فرحزاد
🔵 دعای مجیر در ایام البیض رمضان
🔷هر کس دعای مجیر را در «ایام البیض» ماه رمضان ( سیزدهم و چهارهم و پانزدهم ) این ماه بخواند گناهانش هر چند به عدد دانههاى باران و برگهاى درختان و ریگهاى بیابان باشد! آمرزیده میشود.
🌕 با این وجود خواندن آن براى شفاى بیمار، اداى دین، بى نیازى، توانگرى، رفع غم و اندوه سودمند است.
📚 مفاتیح الجنان/اعمال ماه رمضان
#دلنوشته_رمضان
سحر سیزدهم....
✍ دوازدهمین، بزم عاشقی مان رسید...؛ دلبرم
دوازده... عدد عاشقی من است....
من از چشمان دوازدهمین تجلی تو در زمین، روي ماهت را شناخته ام... و راه نور را یافته ام.
❄️دلبر دردانه من...؛
همه اعداد، در زمین تو، یک طرف...
#منتظر_ترین عدد زمین و آسمانت، یک طرف...
❄️چه رازی در آن ریخته ای، که هر بار به زبانم سرازیر میشود.. ؛ غم همه عالم را به یکباره در جانم می ریزد!!!
سیزده سحر است...که آغوش گشوده ای به روی من... تا کمی درد تنهایی ام را التیام ببخشی...
اما اله بی همتای من...؛
درد من...با یکی دو سحر، دوا نمی شود...
من، گمشده ای دارم که آیینه تمام قد تو، در زمین است.
من بدون او... راه آغوش تو را هزار بار گم کرده ام....
❄️چاره ای نمی کنی...محبوب من؟؟
یک اذن بيگاه تو، تمام آوارگی هزار ساله او را، و تمام درد غریب سینه مرا، به یکباره درمان می کند.
❄️سیزدهمین سحر ضیافتت..... پر است از بوی نرگسین پیراهن یوسفم...که سالهاست همه اهل زمین را، به حیرت وا داشته است....
مرا.....به لمس نگاهش، اجابت کن...خداااا
یا مجیب الدعوات
#جامانده
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
دعای روز سیزدهم ماه رمضان.mp3
720.8K
. 🌷✨👆🏻👆🏻✨🌷
✅ *صوتی دعای روز سیزدهم* #ماه_مبارک_رمضان
🎤 سید قاسم موسوی قهار
هدایت شده از حسبناالله
💢↶ شرح دعای روز #سیـزدهـم
✍آیت اللہ مجتهدی تهرانی ره
【اَللَّهُمَّ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الدَّنَسِ وَالْأَقْذَارِ】
در این دعا از خدا میخواهیم
ما را از کثافات پاک کند
منظور از کثافات چرک گناہ و معصیت است
↫◄ انسان اگر اهل معصیت باشد
بوی بدی به خود میگیرد
و اگر مؤمن باشد خوشبو خواهد بود
↩️ اویس قرنی هنگامی که به ملاقات
پیامبر آمدہ بود فضای خانه رسولاللہ ﷺ
را معطر کردہ بود و فردای آن روز که
پیامبر به خانه خویش باز گشت فرمود:
«إِنِّی لَأَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمَنِ مِنْ جَانِبِ الْیمَن»
یعنی پیامبر رایحه خوش اویس را
استشمام کردہ بود
در حال حاضر زمانه به گونهای است
که طهارت واقعی نداریم
و همه چیز شبههناک است
در طول سال انواع غذاهای حرام
و شبههناک را خوردهایم
و ماہ رمضان فرصتی برای
شستشوی باطنی است
تناول غذاهای حلال در استجابت دعا
تأثیرگذار است
↫◄ گناہ آدمی را کثیف میکند
و دل را زنگار میگیرد
برای اینکه زنگار قلب را از بین ببریم
باید سحرها قرآن بخوانیم
⤵️ در روایت آمدہ است که قلب انسان
زنگ میزند همان طوری که آهن زنگ میزند
پس قلبتان را با استغفار
و قرائت قرآن جلا بدهید
همچنین کمک کردن و دستگیری از یتیمان
هم زنگار دل را از بین میبرد
【وَ صَبِّرْنِی فِیهِ عَلَی کائِنَـاتِ الْأَقْـدَارِ】
از خدا میخواهیم که ما را در برابر
قضا و قدر خویش راضی کند
بنابراین از خدا درخواست میکنیم که
خدایا مرا بر تقدیر خودت صابر قرار بدہ
↫◄ مراد از «کائِنَـاتِ الْأَقْـدَارِ»
قضا و قدر حتمی الهی است
هر کس در لوح محفوظ قضا و قدری دارد
که نمیداند صلاح او در آن امر است
«دل بیغم در این عالم نباشد
اگر باشد بنیآدم نباشد»
در این دنیا هر شخصی به میزان خود
دارای غم و مشکل است
【وَ وَفِّقْنِـی فِیـهِ لِلتُّقَـی】
در این بخش از دعا از خدا میخواهیم
که ما را مؤفق به تقوی کند
تقوا به معنی این هست که اگر کسی از
اعمالمان باخبر شود طوری زندگی
کردہ باشیم که ناراحت نشویم
ماہ مبارک رمضان
فرصتی برای تمرین تقوا است
【وَ صُحْبَـةِ الْأَبْـرَارِ】
در این بخش از دعا از خدا میخواهیم
که خدایا ما را با خوبان و ابرار
همنشین کند
【بِعَوْنِکَ یا قُـرَّةَ عَیـنِ الْمَسَاکین】
خدایا به کمک و یاری خودت این چهار
دعای من را مستجاب کن
ای کسی که روشنی چشم فقرا هستی
🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴
هدایت شده از حسبناالله
۱. سوره ی یوسف ، آیه ۵۶
اگر خدا بخواهد، اسیر دیروز، امیر و عزیز امروز می شود
۲. سوره ی یوسف ، آیه ۵۹
گاهی ظالم محتاج مظلوم می شود
۳. سوره ی یوسف ، آیه ۶۵
قدرت را وسیله ی انتقام قرار می دهد
۴. سوره ی یوسف ، آیه۹۰
هرکس تقوا پیشه کند، نتیجه اش را می بیند
۵. سوره ی یوسف، آیه ۹۷ - ۹۸
در هنگام مشکلات و گرفتاری ها از پدرتان می خواهید دعایتان کند
۶. سوره ی یوسف، آیه ۹۳
فرزند ناصالح باعث کوری پدر و فرزند صالح باعث بینایی او می شود
۷. سوره ی یوسف، آیه ۹۹
مراقب باشید که پست و مقام شما، مانع احترام به والدینتان باشد
۸. سوره ی یوسف، آیه ۱۰۹
جهان طبیعت، کلاس درس نه خانه ی غفلت
۹. سوره ی ابراهیم ، آیه ۲۴
سخن پاک مانند درختی است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است
۱۰. سوره ی ابراهیم، آیه ۷
اگر شکرگزار باشید، نعمت شما می شود
۱۱. سوره ی رعد، آیه ۲۵
کسانی که پیمان خود را با خدا می کنند و در زمین آلوده می کنند، خدا قرار می گیرند
۱۲. سوره ی رعد، آیه ۱۱
و زندگیتان وقتی تغییر می کند که شما آن را تغییر دهید
هدایت شده از حسبناالله
13.mp3
3.95M
🌺☝🏻☝🏻🌺 *(تندخوانی)*
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
*جزء سيزدهم هدیه به پیشگاه مقدس امام زمان (علیه السلام)*
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
💎 *وبه نیت*
💐 *ظهور وسلامتی امام زمان *(عجل الله تعالی فرجه الشریف)*
💐 *شفای بیماران*
💐 *شادی ارواح طيبه شهداء اسلام ودر گذشتگان*
💐 *حاجت روایی شرکت کنندگان در ختم*
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#تحدیر (تندخوانی) #جزء3️⃣1️⃣توسط استاد معتز آقایی
هدایت شده از حسبناالله
AUD-20220414-WA0160.
5.9M
🌺☝🏻☝🏻🌺 *(ترتیل)*
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
*جزء سيزدهم هدیه به پیشگاه مقدس امام زمان علیه السلام*
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
💎 *وبه نیت*
💐 *ظهور وسلامتی امام زمان *(عجل الله تعالی فرجه الشریف)*
💐 *شفای بیماران*
💐 *شادی ارواح طيبه شهداء اسلام ودر گذشتگان*
💐 *حاجت روایی شرکت کنندگان در ختم*
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
#ترتیل #جزء 3️⃣1️⃣ توسط استاد سعد بن سعید بن سعد الغامدی
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
tahdir 13.mp3
3.95M