eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
12.9هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💖صلوات، نوری در بهشت است🌷 💖صلوات پل صراط است🌼 💖صلوات شفیع انسان است🌷 💖صلوات ذکر الهی است🌼 🌼🌷الّلهُمَّ 🌼🌷صَلِّ عَلَی 🌼🌷مُحَمَّدٍ 🌼🌷وَآلِ مُحَمَّدٍ 🌼🌷وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌷🍃
🕊بر نَفْس خود.؛ امیر باشیم ؛:نه اسیر...! زندگی، اسارت نیست زندگی محل پرواز تا خداست...!!🌿 اَعُوذُ بِاللّهِِ مِنْ شَرِّ نَفْسِی وَ مِنْ شَرِّ غَيْرِی وَ مِنْ شَرِّ اَلشَّيَاطِينِ . . . 💕🧡💕🧡
سـ🌸ـلام صبح زیبای یکشنبه تون بخیر 🌼 🌸امروزتان شاد و پراز امیـد 🌼و کوله بار زندگیتـون 🌸پر باشه از برکت الهی 🌼امیـدوارم امـروز 🌸خوشبختی، سلامتی 🌼پیشرفت و روزی 🌸فـراوان نصیبتان شـود 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ما هر چه داریم از شهادت سیدالشهداست 🔹سیدالشهدا برای ما امنیت و همۀ نعمت‌ها را آورده است.‌ کلّ نظام جمهوری اسلامی صدقهٔ سر امام حسین علیه السلام است. 🔹هیچ‌وقت حسین(ع) را فراموش نکنید، کم نگذارید برای امام حسین(ع)... 🔻اربعین خودش مجلس روضه گرفته 🎙 استاد پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠ماجرای زنی که مرگ را تجربه کرد و با دعای مادر به دنیا بازگشت ▪️این قسمت: آرام ▫️تجربه‌گر : خانم محمدزکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😋 یه بسته ماکارونی فرمی ۲۰۰گرم سینه مرغ پخته تخم مرغ ۳عدد نصف لیوان شیر نصف لیوان آب سودا یا گازدار ۱سوم لیوان روغن مایع پنیرپیتزا به میزان لازم پیاز فلفل و نمک وزردچوبه سینه ی مرغ رو ریش ریش کنین پیازو با کمی روغن وزردچوبه تفت بدین مرغ ریش ریش شده رو اضافه کنین وکمی تفت بدین نمک وفلفل هم بزنین.ماکارونی فرمی شکل دلخواهتون رو بپزین وابکش کنین.تخم مرغ ،آب سودا،روغن وشیرو داخل ظرفی گودباچنگال هم بزنین ماکارونی رو بهش اضافه کنین ونمک وفلفل بزنین ومخلوط کنین نصف مواد ماکارونی رو داخل قابلمه تفلون بریزین وروش مرغ ریش ریش شده رو بریزین وصاف کنین.روی مرغ پنیر پیتزا بریزین هرچه بیشتر خوشمزه تر من پنیرم همین اندازه بود ریختم شما بیشتر بریزین‌.بقیه ی مواد ماکارونی رو بریزین وصاف کنین .در قابلمه رو بزارین وشعله رو کم کنین تا یه طرفش سرخ بشه (من با شعله کم ۴۵دقیقه زمان دادم) بعد برگردونین وطرف دیگش رو هم بزارین سرخ بشه وبا سس کچاپ ونوشابه سرو کنین آبسودا همون آب گازدار هست. ✦
این متن آرامش خوبی به آدم میده: 1. ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﭼﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﻮ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﻪ ،ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ 2. ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ ، ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﻔﺴﻬﺎﯼ ﺁﺧﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﭘﺲ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ. 3. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺁﺭﻭﻣﺶ ﮐﻨﯽ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺭ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﭘﺎﺩ ﺯﻫﺮ ﺷﻮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻥ. 4. سه ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﺒﺮﯾﺪ: ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﯾﺎﺭﯾﺘﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﺭﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ. 5. ﻣﺮﺩ ﺭﺍﺑﻪ ﻋﻘﻠﺶ ﺑﻨﮕﺮ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺗﺶ زﻥ ﺭﺍﺑﻪ ﻭﻓﺎﯾﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻟﺶ دﻭﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺤﺒﺘﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﮐﻼﻣﺶ ﻋﺎﺷﻖ ﺭﺍﺑﻪ ﺻﺒﺮﺵ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ ﻣﺎﻝ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺮﮐﺘﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭﺵ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﻴﺶ ﺩﻝ ﺭﺍﺑﻪ ﭘﺎﮐﯿﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ 6. ﺳﻪ ﺗﺎ " ﺍ " ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻩ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ " ﺱ " 💕💚💕💚
🌸بردبار باش! کیف ها توی کیف فروشی ها اگر خوش فرم وخوش قواره اند به خاطر اینست که پراز کاغذ باطله اند . اگر آن کاغذ باطله ها را بیرون بریزی از فرم و قیافه می افتند و کاغذ ها هم دیگر زباله اند و باید دور ریخته شوند . خشم و عصبانیت چیزی شبیه همان کاغذ باطله است . اگر فرو ببری شکل و شخصیت ، پیدا میکنی. وگرنه بیرون بریزی از شکل و شخصیت و معنویت می افتی . پس خشمت را فرو ببر تا شخصیتت حفظ شود... ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مرحوم آیت الله ناصری: امام زمان هم درتظاهرات‌های قبل انقلاب شرکت می‌کردند 🔹این انقلاب، انقلاب امام زمانی است، این نعمت الهی را خدا هدایت کرده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 (عج) 1200 سالشه، پس چرا پیر نمیشه؟🎙مثال جالب استاد قرائتی 🌹🍃سلامتی و تعجیل در فرج علیه السلام و شادی ارواح طیبه و صلوات🌸 اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ 🌸
31.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌مرحبا به مردم عراق! 🔹 ملت عراق در اربعین، شایستگی خود را برای مقدمه‌سازی پایتخت حکومت جهانی امام‌زمان(ع) نشان داده‌اند؛ مرحبا به مردم عراق! 🔹 پیش‌بینی امام خمینی(ره) دربارۀ دوستی و اتحاد دو ملت ایران و عراق بر محور عتبات مقدسه و قدرت عظیمی که این اتحاد تولید می‌کند 🔹 اربعین موجب عزت و سرافرازی مردم عراق و حفظ استقلال این کشور شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸از مژده ی حبیب 💫دلم شاد و خرم است 🌸وز نسخه ی طبیب 💫تنم ایمن از بلاست 🌸پنجم شهریور 💫روز بزرگداشت دانشمند 🌸نامی ایران 💫محمد بن زکریای رازی و روز داروسـازی گرامی باد 🌸 🌸🍃
. . ... اگه‌قــــاطی‌بشی؛ رفیق‌بشی،دوست‌بشی/ با‌امـــــــام‌زمــان‌خودمونی‌بشی؛ بی‌ریشه‌پیشه‌بشی، بی‌خورده‌شیشه‌بشی، پشتِ‌رودخونه‌ی‌چه کنم‌چه‌کنمِ‌زندگـــــی؛ رشته‌یِ‌دلـــــت‌دستِ‌آقا‌باشه... آقـــــــاخودش‌عبورت‌میده...!💔 💕💙💕💙
سه ونیم تا چهار پیمانه آرد سفید الک شده را با یک ق غ شکر و یک ق چ نمک و دو ق غ پودر مخمر فوری مخلوط کرده و یک عدد تخم مرغ و یک چهارم لیوان روغن زیتون و یک لیوان شیر اضافه کرده و با دست مخلوط میکنیم خمیر نسبتا چسبناکی بدست میاد روی خمیر را پوشانده و در یک جای گرم به مدت دو تا سه ساعت استراحت می دیم و بعد از خمیر به اندازه کمی بزرگتر از گردو برداشته و با وردنه باز میکنیم به خصور لبه ها را ناز کتر میکنیم کمی رب گوجه و مواد گوشتی به دلخواه و پنیر پیتزا ریخته و وور تا دور خمیر را روی هم میاریم و به هم میچسبونیم و توی قالب کاپ کیک می ذاریم و بعد از پانزده دقیقه استراحت دوم با تخم مرغ و کنجد یا سیاهدانه رومال کروه و در فر به مدت بیست دقیقه قرار میدهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
2 جا سکوت کن: 1_کاری که به تو ربطی ندارد و هیچ اطلاعی در موردش نداری زیرا ممکن است ندانسته تهمت بزنی و قلبی بشکنی 2_در پیشگاه خداوند سکوت کن تاصدای خداوند بزرگ را بشنوی او میگوید من کنارت هستم🌸 🌸🍃
ثواب زیارت امام حسین علیه السلام امام صادق عَلَیْهِ السلام: زَائِرُ الْحُسَیْنِ مُشَفَّعٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لِمِائَةِ رَجُلٍ کُلُّهُمْ قَدْ وَجَبَتْ لَهُمُ النَّارُ مِمَّنْ کَانَ فِی الدُّنْیَا مِنَ الْمُسْرِفِینَ زائر امام حسین علیه السلام شفیع صد نفر در روز قیامت می باشد که آتش دوزخ بر ایشان واجب شده، کسانی که در دنیا از مسرفین بودند. 📕 مستدرک الوسائل، ج10، ص253
توصیه های امام صادق علیه السلام به مسافران کربلا: يَلْزَمُكَ حُسْنُ الصَّحَابَةِ لِمَنْ يَصْحَبُكَ .... وَ كَثْرَةُ الصَّلَاةِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ يَلْزَمُكَ التَّوْقِيرُ لِأَخْذِ مَا لَيْسَ لَكَ وَ يَلْزَمُكَ أَنْ تَغُضَّ بَصَرَكَ وَ يَلْزَمُكَ أَنْ تَعُودَ إِلَى أَهْلِ الْحَاجَةِ مِنْ إِخْوَانِكَ إِذَا رَأَيْتَ مُنْقَطِعاً وَ الْمُوَاسَاة... » با همسفرها خوشرفتار باش » زیاد نماز بخوان و صلوات بفرست » به اموال دیگران احترام بگذار » چشم از حرام ببند و نیازمندان در راه مانده را، ملاقات و یاری کن... 📚کامل الزیارات، باب 48، حدیث1.
❤️یک دلنوشته....اربعینیها.... اربعینیه ذکر است.... ❓یک نفر بود می گفت اربعین قیامت است،ازدحام است،نمی شود زیارت بکنی... 🤔و من با خود فکر می کردم کسانی که قیامت به سمت حسین(ع) می روند بی گمان اهل بهشتند اگر قیامت هم به ما اجازه بدهند به سمت حسین(ع)حرکت کنیم بهشت را حسینیه می کنیم 🌹کاش قیامتمان اربعین باشد و اربعینمان قیامت🌹 ❓یک نفر بود می گفت اربعین را به یک پیاده روی زنانه تبدیل نکنید،شکوه اربعین به یک حرکت مردانه است 🤔و من با خود فکر می کردم حرکت اربعین به دست زنانی جاری شد که مردانه حرکت کردند و مردانه شکوه حسین را در دل اربعین برافراشتند 🌹اربعین حرکت انسان به سمت انسان است فارغ از جنسیت و سن و رنگ و...🌹 ❓یک نفر بود می گفت اربعین همین جاست اربعین در خانه های فقراست بروید آنجا موکب بزنید 🤔و من با خود فکر می کردم فقرا خانه هایشان را به عشق حسین رها می کنند و می روند کربلا تا پرچم اربعین را به پا کنند چگونه اربعین درخانه های فقراست؟ ❓یک نفر می گفت اسرای کربلا با اسب به کربلا بازگشتند پیاده نروید ، عصر تکنولوژی ست! 🤔و من با خود فکر می کردم یا از کربلا پیاده می روی تا حسین (ع) را در کوفه و شام زنده کنی یا باید پیاده به کربلا برگردی تا حسین (ع) را درقلبت زنده کنی ،با این پیاده رفتن هاست که گستره حسین(ع) قدم قدم عالم را فرامی گیرد برای ما که سوار دنیا شده ایم و از حسین (ع)فاصله گرفته ایم لازم است تا پیاده شویم و قدم به قدم به اصل خویش باز گردیم 🌹عشق حسین قلب هارا آرام فتح می کند🌹 ❓یک نفر می گفت عراق یک روز دشمن ما بود نروید خون شهیدان پایمال نشود 🤔و من با خود فکر می کنم خون کدام شهید پایمال می شود همان که پشت لباسش می نوشت اللهم الرزقنا کربلا؟ما را به عراق چه کار؟ما در این خاک یک عزیز دردانه گذاشته ایم و به عشق او پا و دست و سر می دهیم و می رویم تا جگر گوشه مان را ببینیم ❓یک نفر بود می گفت عراق یک کشور در حال جنگ است و ضعیف است و این هزینه ها برای یک کشور جنگ زده روا نیست... 🤔من با خود فکر می کنم چه کسی این کشور جنگ زده را مجبور می کند هزینه کند ؟ عراق از اربعین قدرت می گیرد عراق با نیروی حسین است که هرسال قوی تر می درخشد عراقی ها فهمیده اند حسین(ع) یک قدمشان را هزار قدم جبران می کند 🌹حسین(ع)زیر دِین هیچ کس نمی ماند🌹 ❓یک نفر می گفت پیاده روی اربعین را حکومتی ها ساختند... 🤔و من با خود فکر می کنم زینب(س)به کدام حکومت متصل بود که از شام تا کربلا را پیاده آمد جابر بن عبدالله انصاری اهل کدام حکومت بود که پیرمرد مجبور بود پیاده به سمت حسین بشتابد علمای بزرگ شیعه،مردانی که اسمشان کافیست برای استناد،وابسته به کدام حکومت بودند که راه می افتادند پیاده،شبانه،از نخلستان ها پنهانی خود را به حسین (ع)می رساندند راست می گویند اربعین یک حرکت حکومتی ست و آن هم حکومت حسین (ع)است که زن و مرد و پیر و جوان را از سرتاسر دنیا جمع می کند و به کربلا می رساند خیلی ها خیلی چیز ها می گویند ... بگذار بگویند این ها یا نمک گیر نشده اند یا اهل نمک خوردن و نمک دان شکستن هستند ... 🌹تا مقصدتان اباعبدالله است در راهتان شک نکنید🌹 *🚩 ... التماس دعا*
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ روے چمدانش میشینم ،چشم راستم را مے بندم و از شڪاف باریڪ در بیرون رانگاه میڪنم... خدا ڪند سراغ ڪمدش نیاید...سعی میڪنم ارام تر نفس بڪشم. دستم راروے سینہ ام میگذارم و اب دهانم رابہ سختے فرومیبرم. بااسترس یڪبار دیگر بیرون را نگاه میڪنم. صداے جیر باز شدن در اتاقش دلم را خالے میڪند! از شڪاف در دست و پشت سرش را میبینم ڪہ بہ سمت تختش میرود ، ساعتش را از مچ دستش باز میڪند و روے بالشتش میندازد. دڪمہ ے اول ودوم پیرهنش راباز میڪند...سرم راعقب میاورم و چشمانم را مے بندم!!... میخواهد لباسش را عوض ڪند... پلڪ هایم راروے هم محڪم فشار میدهم.... اگر لباسش درڪمد باشد.... نورے ڪہ ازشڪاف در داخل میدود بہ تاریڪے مے شیند. حضورش راپشت در احساس میڪنم. عرق روے پیشانیث ام مے نشیند...درڪشیده و بہ اندازہ ے چندبند انگشت باز میشود...دستم راروے دهانم میگذارم و بغضم راقورت میدهم...همان لحظہ نواے دلنشینے درفضا پخش میشود _ میاد خاطراتم جلوے چشام من اون خستگے تو راهو میخوام ... تلفن همراهش است!در را مے بندد و چند لحظہ بعد صداے بم و گرفتہ اش را میث شنوم _ جانم رسول؟ ... هوفے میڪنم و لبم را بہ دندان می گیرم. اخرچہ؟! میخواهد مرا ببیند... چہ چیزے باید بگویم... چہ عڪس العملے نشان میدهد؟ دست میندازم ،ڪت سفیدش را اهستہ از روے اویز برمیدارم و تنم میڪنم. پیراهنش راهم روے سرم جاے روسرے میندازم و منتظر میمانم... شمارش معڪوس.. یڪ .. دو... سہ... باز ڪن درو... چهار...پنج...الان...شیش...هفت ...هشت... با.. درباز مے شودو قلبم از شدت هیجان و استرس میترڪد! چشمهاے تیلہ اے یحیے بہ بزرگے دوفنجان میشود و روے چشمانم خشڪ مے شود. لبم راانقد محڪم با دندان فشار میدهم ڪہ زخم مے شود و دهانم طعم خون میگیرد.دستش را بہ سرعت روے دودڪمہ ے بازش میگذارد و درحالیڪہ ازشدت تعجب پلڪ هم نمیزند ، قدمے بہ عقب برمیدارد و بہ سرتا پایم دقیق نگاه میڪند.باخجالت سرم را پایین میندازم و پیراهنش راروے سرم جلو میڪشم تا خوب موهایم را بپوشانم.چانہ ام میلرزد و نوڪ بینے ام میخارد. منتظر یڪ تنش هستم تا پقے زیر گریہ بزنم!! سڪوتش ڪلافہ ام میڪند...ڪوتاه بہ چهره ے مبهوتش نگاه و بغضم را رها میڪنم. بلند بلند و یڪ ریز اشڪ مے ریزم و پشت هم عذرخواهے میڪنم. او همچنان خیره مانده!!...باپشت دست اشڪم راپاڪ میڪنم و میگویم: بخدا..بخدا اصن... اصن توضیح میدم... بہ حرفم گوش ڪن... من... یحیے بخدا...هیچے ندیدم...من... اصن ...ینے... بایڪ دست پیرهن رازیر گلویم چنگ میزنم تا یقہ ام را بپوشانم و بادست دیگر پلڪم راپاڪ میڪنم. قدمے جلو مے اید و دڪمہ اش را مے بندد..بغضم راقورت میدهم و بہ زمین زل مے زنم. ڪمے جلو تر مے اید.. _ هیچے نگید!..باشہ؟! شوڪہ از لحن ارامش دوباره بہ گریہ مے افتم _ من...اصلا نیومدم تا... فقط...اگر گوش ڪمے... یڪ دفعہ داد میزند:محیا! و بہ چشمانم خیره میشود.از برق نگاهش تا عمق قلبم تیر میڪشد... عصبانے است..سعے میڪند ڪنترلش ڪند!...لبهایم بے اراده بہ هم دوختہ میشود...دست دراز میڪند و دررا نگہ میدارد _ بیاید بیرون! مطیع و حرف شنو از ڪمد بیرون مے ایم و گوشہ ےاتاق مے ایستم. بہ موهایش چنگ میزند و لبش را میگزد.فڪش منقبض شده و تندنفس میڪشد... _ حالا بگید توڪمد من چیڪار میڪردید... _ من.. دست راستش را بالا مے اورد و بین حرفم میپرد _ فقط راستشو بگید...النجاه فے الصدق... سرم راتڪان میدهم و درحالیڪہ اشڪ ارام از گوشہ چشمم روے گونہ هایم مے غلتد، باصدایے خفہ میگویم: من... راستش...یبار...چندماه پیش...اومدم تو اتاقت... برا..برااینڪہ ببینم چجوریه..ببخشید...من اینجا یچیزے دیدم ڪہ موفق نشدم ڪامل بخونمش... _ چے؟! _ اونموقع نفهمیدم...یلدا اومد خونہ و نشد بخونمش...امروز...فتح خون تموم شد...ڪلے گریہ ڪردم...ڪلے سوال...ڪلے درد تو سینم اومد... ازاتاقم اومدم بیرون تا برم و صورتمو بشورم...دیدم دراتاقت بازه...یاداون برگہ افتادم..اومدم....ببخشید...ببخشید... گریہ ام شدت میگیرد... _ خوندمش...تانصفہ...فهمیدم وصیت نامہ است...یہ حالے شدم... قصدبدے نداشتم.... پسرعمو بخدا برام جاے سوال داشت...اون ڪتاب...وصیت نامہ ے تو... حس بدے دارم چون اجازه نگرفتم....اما دلم ارومہ... یہ چیز توے وجودم متولد شده...نمیدونم چیہ.... شاید توے اتاقت دنبال جواب میگشتم....بخدا... وقتے اومدی...هول شدم...رفتم توڪمد... چشمهایش را مے بندد و انگشت اشاره اش راروےبینے اش میگذارد.. ❀✿ 💟 نویسنــــــده: رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ _ بسہ...شنیدم... میتونید برید بیرون... _ ینے... _ فعلا برید بیرون... سرم راپایین میندازم و از اتاق بیرون مے روم. ❀✿ باپشت دست مثل بچہ هاے تخس بینے ام راپاڪ و فین فین میڪنم. ڪت یحیے درتنم زار مے زند. چندتقہ بہ در اتاقم مے خورد.ازجا بلند مے شوم ،روسرے ام را سرم و دراتاق رابازمیڪنم. یحیے بایڪ لیوان پراز اب و ڪہ چندتڪہ یخ ڪوچڪ دران شناور است مقابلم ظاهر میشود. لبخند بزرگے چهره ے سفید و مهربانش را پوشانده. لیوان را سمتم میگیرد و میگوید: گریہ ڪافیہ...من بخشیدم!...چون قصد بدے نداشتید... امیدوارم قضیہ ے وصیت نامہ بین خودمون بمونہ... باناباورے دستم راجلو مے برم و لیوان را میگیرم _ خب...بنظرم بهتره یہ لباس مناسب بپوشید و بیاید تا یڪم حرف بزنیم... با لبخندبہ ڪتش اشاره میڪند _ و.... اون...پیرهنم ڪہ استیناشو گره زده بودید جاے روسرے... ارام میخندد _ اونم بیارید بے زحمت... پشتش را میڪندو به پذیرایے مے رود. ڪتاب فتح خون را دردست میگیرد و بعداز مڪثے طولانے میپرسد: هنوزم دوست دارید اسطوره باشید؟! سریع جواب میدهم: هنوز؟!این چھ سوالیھ!؟ اشتیاقم خیلے بیشتر شده.فهمیدم هیچـے نیستم و تصمیم گرفتم ڪھ باشم. _ وقتے ڪتابو میخوندید توی سپاه حسین ع بودید یانھ ؟ بھ فڪر فرو میروم.درواقع من درهیچ جای ڪتاب نفس نڪشیدم.تنها نظاره ڪردم... _ راستش...نھ ... توی هیچ سپاهے نبودم...فقط دیدم... _ چے دیدید.... _ دیدم ڪھ ...دیدم ڪھ پسررسول خدا ص ... تنها روبروی چندهزار سوار بے غیرت ایستاده... دیدم ڪھ....بانامردی... بغضم راقورت میدهم _ نمیخواد اینارو بگید.چیش بیشترازهمھ توی نظرتون عجیب و جالب بود!؟ _ بازم خیلے چیزا؛ ولے یچیز خیلے دلمو سوزوند. یھ بخش اخرڪتاب ڪھ امام هیچ نداشت و یھ بخش ڪھ توی بهبھ ی جنگ و خطرجون ،حسین ع باگوشھ ی چشم حواسش بھ حرمش بود دوست داشتم بمیرم.وقتے فهمیدم ڪھ ناامید بھ پشت سر نگاه میڪرد، وقتے فهمیدم ڪھ بااون عظمتش سیل فرشتھ ها رو پس زد و دل داد بھ رضایت خدا اما درڪ ڪردم...اینو لمس ڪردم همونقدر ڪھ جنگ و شهادت برای امام مهم بود، حرم و ناموسش هم مهم بودن!! و تنها نگرانے حضرت همین بود... _ چرامهم بودن؟ _ چون... میترسید....پای گرگ و سگای پست فطرت بھ خیمھ ی زنانے باز بشھ ڪھ ..تابحال بامردی برخورد هم نداشتن!! _ این خوبھ یابد؟! _ چے؟ _ اینڪھ برخوردی نداشتن؟... حس ارزش بهتون دست میده یا...عقب موندگے؟ _ ارزش ! لبخند مے زند و یڪدفعھ محڪم میگوید: پس باارزش باشید! باتعجب بھ چشمانش خیره میشوم... ❀✿ 💟 نویسنــــــده: رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹