✅ هر احساسی پیامی برای ما دارد 🤔
🔸استرس پیامی دارد و می گوید: روی مسائل زندگیم تسلط ندارم و باید مهارت هایم را افزایش دهم و نیاز به مرتب تر کردن زندگیم دارم.
🔸افسردگی پیامی دارد و می گوید: سبک زندگیم خوب نیست و راکد بودن را باید رها کنم
🔸اضطراب پیامی دارد و می گوید: خودم را بیش از حد درگیر مسائلی کرده ام که ارتباطی به من ندارند.
🔸کمبود اعتماد به نفس پیامی دارد و می گوید: من به وعده هایی که به خودم می دهم عمل نمی کنم و دیگر نمی توانم روی خودم حساب کنم.
🔸زود رنجی برای من پیامی دارد و برای می گوید: دچار خودبزرگ بینی هستم و کوچکترین مخالفتی را برنمی تابم چرا که تصور میکنم هرآنچه که می پندارم بی شک درست است.
✅ در واقع تمام احساس های منفی در باطن خود پیامی دارند و اشاره به نقطه ضعفی از مامیکنند، به جای فرار، انکار یا از بین بردن این احساسات منفی، به مفهوم و معنای پیامی که برای ما دارند توجه کنیم...
15.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴فردی که قرآن مجید را اتش زد؛
توسط یک شیر زن تعقیب و خودرویش را واژگون کرد! این کلیپ اهانت به قرآن مربوط به قبل هست....
🔺در این ویدئو نشان میدهد که چگونه این خانم به فرد هتاک حمله نمود و باعث کشته شدن یکی و مجروح شدن دیگری گردید.
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
#ملاقات_با_خدا 48
🔶 ایمان بهت میگه :
🚸🌏 عزیزم سختی ها و رنج های دنیا همش حکمت هایی داره که در نهایت به نفعِ تو هست🌱
✔️ کسی که تو رو توی این شرایط گذاشته، برنامه ی خوبی هم بهت داده ؛
بیا و به مولای خودت اعتماد کن......💞
✨ " ایمان میاد و تو رو با طراحِ اصلی خلقت مرتبط میکنه "
✅ وقتی که به برنامه مولای خودت اعتماد کردی و اون رو پذیرفتی
👈 "برنامه خدا" یعنی "تقوا" رو شروع میکنی...
🌹
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کیک آسون😍😋
• فقط با یه شیر و بيسکوئيت آسونترین و راحتترین کیک و میتونید درست کنید حتی فر هم نمیخواد و بافتش هم فوقالعاده میشه و تا نگید کسی حتی متوجه نمیشه انقدر که بافتش کیکی میشه 😍😍
سه بسته بيسکوئيت کرمدار هر چیزی که دارید
یه پیمانه شیر گرم
یک ق م بکینگ پودر
بيسکوئيت هارو از وسط باز کنید کرمش رو جدا کنید و با شیر ترکیب کنید
خود بيسکوئيت رو با دستگاه با کوبیدنش پودر کنید و با شیر و بکینگ پودر ترکیب کنید
بعد بریزید تو قالبمه بیست سانتی که کفش کاغذ روغنی گذاشتید و چرب کردید و روی حرارت متوسط حدود نیم ساعت تا چهل دقیقه قرار بدید تا بپزه در آخر به دلخواه تزیین و سرو کنید نوش جان ❤
🥦 آشپزے با عشق
ای كاش ياد بگيريم که :
با احمق بحث نکنيم و بگذاريم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنيم ، چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحمان را تباه میکند.
از حسود دوری کنيم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنيم باز هم از ما بیزار خواهد بود.
تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق نداريم ترجیح دهيم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالاد تن ماهی،بدون سس مایونز
✬✬✬✬✬✬✬✬✬✬✬✬✬✬✬✬✬
مواد لازم:
کاهو 🥬
گوجه گیلاسی🍅
ذرت🌽
زیتون🫒
کنسرو تن🐟
جعفری🍀
پیازچه🌱
روغن زیتون🫒
آب لیمو🍋
نمک🧂
🥦 آشپزے با عشق
42.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #کلیپ_تصویری
🔎 #توی_این_ماه_چه_خبره
👈 رسیدن به خدا ۵۰ سال زمان نمیخواهد! دلت رو یه لحظه پاک کن، پیداش میکنی...
👈 فرصت بسیار عظیمی بنام ماه رجب!
بمناسبت ماه پرفیض رجب💐
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 میدونید اولین درسی که شهدا یادمون دادن چیه؟
🔰 #حاج_حسین_یکتا
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش #اسکن_شکلاتی 😍😋🍫
اسکن یه شیرینی کم شیرین و فوق العاده خوشمزه و خوش بافته که خیلی سریع و سه سوته آماده میشه و یه گزینه ی فوق العاده برای صبحونه یا عصرونه س! با این دستور این شیرینی رو درست کن چون عاشقش میشی😍
🍫 برای درست کردنش به این مواد نیاز داریم:
آرد ۲۵۰ گرم ( یک لیوان سر پر+سه چهارم لیوان)
بیکینگ پودر ۱۰ گرم (یک قاشق مرباخوری)
شکر ۲۵ گرم (۲ قاشق غذاخوری)
نمک ۲ گرم (یک چهارم قاشق چایخوری)
کره سرد ۱۰۰ گرم
شیر سرد ۱۰۰ گرم (نصف لیوان)
شکلات تخته ای بن ماری شده ۶۰ گرم
رومال:
زرده تخم مرغ یک عدد
شیر دو قاشق غذاخوری
🔻توضیحات کامل توی ویدیو هست.
🔻همه مراحل رو طبق فیلم انجام بدین!
🔻کره و شیر حتما سرد باشه.
🔻مراحل شکلات کشی رو سه بار انجام بدین!
🔻اسکن ها رو حتما ۶ قسمت کنین
🔻دمای پخت فر برقی ۱۸۰ درجه - فر گازی ۱۹۰ درجه
🥦 آشپزے با عشق
سپیده :نه نمیشه .....چرا جواب نداری؟؟ ...بگو کسی چی گفته؟؟؟ .............
طاها درحالی که بلند میشدگفت :بهتر به این چیزای مزخرف فکر نکنی ...پاشوبرو ارایشت روپاک
کن وبخواب .............
سپیده سریع بلند شدوگفت :کجاداری میری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
طاها :میام توبرواستراحت کن ................
سپیده بالحن تندی گفت :ساعت رونگاه کردی ؟؟؟..ساعت از 21شب هم گذشته بعدداری من رو
تو این خونه بزرگ ...تو این
شهرغریب ول میکنی میری ..........
طاها درحالی سعی میکرد صداش باالترنره گفت :خودم میدونم که نباید توخونه تنها بمونی
...خودم هوای همه چیز رودارم
......برواستراحت کن ......بارآخرتم بود این طورحرف زدی .........دفعه بعدی لحن من هم تغییر
خواهد کرد ....خیلی خوب رفتار
کردم حسابی لوس شدی ..........درضمن خونه پدرشما همین بغل نیست که بخوام ببرمت
.......بعد درحالی که دستاش
رومشت کرده بود گفت :برگشتم نمیخوام حرفی درباره ی این موضوع بشنوم ...............
باخارج شدن طاها ازخونه ....سپیده هم بلند شد رفت داخل اتاق این اولین مرتبه بود که طاها این
طورحرف زده بود ....دوماه بود که
ازدواج کرده بودن وبه خاطر شغل طاها به شیراز آمده بودن .....همین طورکه لباس هاش روعوض
میکرد ویک لباس خواب راحت
میپوشید اشکاشم روون بود ..............به ساعت کنار پاتختی نگاه کرددید از 1نصفه شب هم
گذشته ...از این دست به اون دست
میشد ....خواب واسه یک لحظه هم به چشمانش نیومده بود .....زیر لب فقط زمزمه کرد خدا اتفاقی
نیفته براش ....کاش این بحث
رو میزاشتیم واسه فردا .......از استرس بلند شد به قدم زدن .....درحالی که ازاین خونه ی ویالی
وحشت داشت از پله هارفت پایین
و راهی آشپزخونه شد .........از شدت ترسی که داشت زیر لب بسم اهلل میگفت ومیرفت جلو
....دستش روگذاشت روی دیوار تا
به کلید چراغ برسه ......مچ دستش محکم گرفته شد ......جیغی کشید وبلند گفت
:طاهاااااااااااااا........
طاها خندید وگفت :بله جوجو ................
سپیده از ترس همون جای که ایستاده بود سرخورد وکنار مبل های سلطنتی قهوای رنگ نشست
.............
طاها این جوری دیدش گفت :هنوزم که ترسویی .......بعد بالحن خنده داری گفت :اوخ ....اوخ ...
سپیده لبخند ماتی زد کوسن مبل پرت کرد طرفش وگفت :بمیری بااین شوخی های خرکیت داشتم
سکته میکردم ..........
طاها بامزه ابروی داد باال وگفت :بیشوهر میشی هااااااا .........بلندشوکوچولو بروبخواب ............
سپیده درحالی که بلند میشد گفت :چرا اکثر مردا عالقه دارن این لقب کوچولو رو به خانوما بدن
؟؟؟؟..........
طاها لبخندی زدنگاهش کرد وگفت :خیلی ساده است .....چون خانوما داری روح لطیف وظرافت تن
هستن ............
سپیده :باالخره اون روز میرسه که یک دل سیربزنمت .......
طاها غش غش خندید وگفت :اوی .......اوی ...چه دل پری داری .....حاال توبگو چرا اکثر خانوما
عالقه دارن شوهرزنی کنند ؟؟/....
سپیده لبخند شیطنت باری زد وگفت :چون باید مردا رو ادب کرد ....پررو ...خشن ....
طاها بغلش کرد وگفت :اون بحث تموم شده است ............بروبخواب ...........
۴
سپیده ازش جدا شد ..درحالی که بطرف آشپزخونه میرفت گفت :روح سرگردان شب باز کجا
میخوای بری ؟؟؟...
طاها درحالی که خمیازه ای میکشید وپیراهن طوسی رنگ رودرمیاورد گفت :باید یک نقشه
ساختمانی روتموم کنم ...صبحم جلسه
دارم زودتر میرم .....بعد بالحنی که توش خنده بود گفت :باز نترسی ...این بارخودتو اوخ کنی ......
سپیده لبخندی زد سرش روباال گرفت وگفت :خدا برسون اون روزی که یک دل سیر بزنمش ....
طاها جلوش ایستاد وگفت :بیا بزن خدای نکرده فردا که تنهایی یک بالی سرت نیاد ناکام از زدن
من بیمیری ....البته خدا اون روز نیاره
..عمرم بره از پیشم .............
سپیده :اون زبون رونداشتی میخواستی چیکار کنی ؟؟؟
طاها پیشونیش روبوسید وگفت :خیلی دوست دارم ......برو بخواب ............
سپیده لبخندی زد داخل اشپزخونه شد .......سریع قهوه جوش روگذاشت وقهوه ای رو واسه طاها
آماده کرد.........
داشت فنجون قهوه روبرمیداشت که سر طاها از پشت آمد کنار صورتش وگفت :جوجه اردک
زشتم !!
چیکارمیکنی؟؟؟....این جوجه زشت االن باید خوابیده باشه .......
سپیده باعجزگفت :خدااااااااا......
طاها خندید گفت :چیه از لقب جدیدت ناراحت شدی ....خیلی خاصه ....جوجه اردک زشت ...بعد
نگاهش کرد
بالحن خنده داری گفت :اوخیییی...........
سپیده با آرنج زد توشکمش گفت :زهرمار اوخی ......مرض جوجه اردک زشت ...بی تربیت .....
طاها غش غش خندید گفت :االن شما بعد از گفتن زهرمار ومرض باتربیتی ومنی که فقط گفتم
جوجه اردک زشت
زشت بی تربیتم .......
سپیده لبش رو گاز گرفت گفت :ببخشید ....
طاها:لبخندی زد گفت :خدا..فرشته آفریده ...بیابرواردک زشتم ...االن باز یک نشتی میندازی .....
سپیده اخم کردگفت :باشه میرم ...بعد دست به کمر جلوش ایستاد بالحن جدی گفت :باورکن
دیگه حوصلحه
ندارم ...این که تو بخوای بعد از هر مهمونی ....
طاها بازوش رو گرفت وگفت :برو بخواب ....بحث نکن ...شروع نکن ....خسته ...به اندازه کافی
هستم ....
سپیده نگاهش کرد دید خسته گی توچشماش موج میزنه ...مطمئن بود سردردهم داره ...آخه بعد
دوماه
زندگی کامل اخالق ورفتار طاها رومی دونست .....دستاش رو گذاشت رو شقیقه های طاها و با
انگشت های
همیشه یخش ماساژداد .....
طاها نفسش رو پوف کرد توصورت سپیده وگفت :آی قربون دستت .....یک قرص مسکن بده
..بروبخواب
...زبونم مودرآوردبس گفتم برو بخواب .......
سپیده حرفی نزد نگاه کرد به قهوه جوش ..دید آماده شده...رفت سمت گاز ....طاهاهم بدون حرفی
به اتاق
کارش رفت ..
سپیده ....فنجون روبرداشت ...قهوه روریخت همراه بایک قرص گذاشت داخل سینی برد داخل
اتاق کار طاها .......
سپیده آرام داخل اتاق شد .....سینی قهوه روگذاشت روی میز وآرام ترگفت :طاها ...خوابیدی؟؟
۵