فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چقدر امام زمان (عج) در زندگیمون حضور داره؟
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
🎙حجت الاسلام عالی
📎 #امام_زمان
📎 #ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما از نظام دفاع میکنیم
@nightstory57.mp3
16.47M
#زندگی_اماممهدی_عجلالله_تعالی_فرجه
༺◍⃟🌊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
شناخت شخصیت اماممهدیعجلاللهتعالیفرجه
#زندگی_اماممهدی_عجلالله_تعالی_فرجه_قسمت۴
#داستان
#قصه
✴️ پنجشنبه 👈 3 اسفند / حوت 1402
👈12 شعبان 1445 👈22 فوریه 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خواستگاری و عقد و ازدواج.
✅خرید و فروش.
✅دکان باز کردن.
✅مسافرت.
✅اغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅صید و شکار و دام گذاری.
✅و جابجایی و نقل و انتقال خوب است.
👩❤️👨مباشرت امروز:
فرزند هنگام زوال ظهر اقا و سیاستمدار و عاقل و بزرگوار خواهد بود و مباشرت برای صحت بدن نیز مفید است.
🚘مسافرت: مسافرت خوب است.
👶 زایمان مناسب و نوزاد آسان تربیت شود و صالح و عفیف باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید احشام و حیوانات.
✳️تعهد نامه گرفتن از رقیب.
✳️شروع درمان و معالجات.
✳️انواع جراحی ها.
✳️خواستگاری و عقد ازدواج.
✳️و جابجایی و نقل و انتقال نیک است.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب شب جمعه: فرزند پس از فضیلت نماز عشاء سخنوری توانا و کلامی موثر دارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث هیبت و شکوه می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث سلامتی می شود.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺
با این دعا روز خود را شروع کنید
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
🔭
🔮🔭
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - تحدیرجزء12 (معتز آقایی).mp3
4.05M
#جزء12
📖🌹📖🌹📖🌹📖🌹📖
🌸#تحدیر (تندخوانی)
🌸 #جزء 2⃣1⃣
🌸#استاد_معتز_آقایی
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
#جزء12
64Bit🚀3/8 :MB
⏰Time=33/19
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
JOZE 12.mp3
11.65M
🌺 #ترتیل
🌺 #جزء12
🌺#استاد_میثم_تمار
❖═▩ஜ🍃🌺🍃ஜ▩═❖
#جزء12
64Bit🚀10/8 :MB
⏰Time=1:03:55
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
چگونه شبیه به خدا شویم ۰۱.mp3
19.58M
#چگونه_بخدا_شبیه_شویم ۱
🌺 قیمت هر انسان به الگوی اوست
✴️قسمت اول
🌸 #استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
⏰Time=20/14
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین پنجشنبه اسفندماه است🌸
🕯پنجشنبه ها دلمان هوای
🌸عزیزانی را دارد که
🕯مدتهاست از آنها دوریم
🌸همان روزی که دل
🕯هوایشان را میکند
🌸برای آرامش روحشون
🕯هدیهای پیشکش درگذشتگان،
🌸پدران و مادران آسمانی کنیم
بخوانیم فاتحه و صلوات🙏🕯🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷🌷الهی زندگی تون 🌷🌷🍃
🍃🌷 مثل این گلهای زیبا 🌷🍃
🍃🌷پر از قشنگی و عشق 💗💗
🍃🌷پر از طراوت و لطافت🌷🍃
🌷روزتون زیبا🌷
جا نزن! 🌷
جسور باش…
این قانونِ ارتفاع است؛
هرچه بیشتر اوج میگیری؛
باد و باران، بیرحم تر میشود،
و نفس کشیدنت سختتر.
تو اما محکم باش.🌷
نه به زمزمهیِ پرندههایِ پایین دست، توجهی کن،🌷
نه هیاهویِ لاشخورهایِ حسود.
عقاب باش.🌷
ارتفاعاتِ بالا، جایِ پرندههایِ ضعیف نیست 🌷
💦❄️⛄️❄️💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸نیمه شعبان
🎉سرود زندگی است
🌸نیمه شعبان
🎉قـرار بندگی است
🌸نیمه شعبان
🎉سـلامی از خـدا
🌸بر همه
🎉افراد شهربندگی است
🌸پیشاپیش
🎉ولادت حضرت مهدی(عج)
🌸بر شمـا مبـارک بـاد💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹آخرهفته ای دیگراز راه رسید❤️
🌹اولین پنجشنبه اسفند ماه تون
🌹بخیر و شادی🌷
🌹الهی امروز❤️
🌹رزق و روزی شما بیشتر
🌹وپرازخیروبرکت باشه❤️
🌹الهی تنتون سالم❤️
🌹وزندگیتون پراز🌷
🌹عشق وآرامش باشه❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک اسفنجی پرتقالی
🥮🥮🥮🥮
مواد لازم:
تخم مرغ: ۳ عدد
شکر: ۱ پیمانه
وانیل: به مقدار لازم
زست پرتقال: نصف ق چ
اب پرتقال: نصف پیمانه
شیر: نصف پیمانه
روغن مایع: نصف پیمانه
آرد: ۲ پیمانه
بکینگ پودر: ۲ ق چ
✍ کامل با تمام نکات
#کیک_پرتقالی_اسفنجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آسون ترینو خوشمزهترین گراتن دنیا
پیاز ۲عدد
گوشت چرخ کرده ۴۰۰گرم
فلفل دلمه ای ۱عدد
قارچ ۴عدد
رب گوجه (به دلخواه)
روغن ۱فنجان
پنیر پیتزا ۴۰۰ گرم
نان تست یک بسته
ادویه ها نمک،زردچوبه،فلفل سیاه و قرمز (بهمقدارلازم)
برای سس
کره ۲۵گرم
آرد ۲۵گرم
شیر یک پیمانه
نمک و فلفل سیاه
دمای فر۲۰۰ درجه
گراتن رو میتونید با بادمجون و سیب زمینی هم درستش کنید میتونید از گوشت مرغ هم استفاده کنید😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه رسپی پاستا آلفردو خفن😎
مواد لازم :
سیر ۲ حبه
پنیر ۵۰ گرم
مرغ ۱۵۰ گرم
قارچ ۲۰۰ گرم
شیر ۱/۲ لیوان
ادویه ایتالیایی
پاستا ۱۵۰ گرم
خامه ۱۰۰ گرم
نمک، فلفل
✨﷽✨
🌸 توصیف لحظه جان دادن 🌸
✍يک تعبير اميرالمومنين (ع) در خطبه ی 109 نهج البلاغه دارد که توصيف هنگام سکرات است . اين مطلب را اززبان کسی می شنويم که به جزئيات اين راه آگاه بوده است . حضرت مي فرمايند : آن هنگام قابل توصيف نيست . از يک طرف سکرات موت و سختي جان دادن و از طرف ديگر غم و اندوه فرصت هايي که فرد از دست داده است تمام وجود او را مي گيرد . درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست مي گردد و رنگ آنها تغيير مي کند . با لحظه لحظه زياد شدن آثار مرگ در پيکر، زبان از کار مي افتد ( يعني اولين عضوي است که از کار مي افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب مي گردد . ولي همچنان اعضاء خانواده ي خود را با چشم نگاه مي کند و با گوش هاي خود مي شنود ، عقل او نيز سالم است . فکر مي کند که عمر خود را به چه چيزهايي گذرانده و در چه راهي روزگار خود را تباه کرده است . به ياد اموالي مي افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاري به حلال و حرام آن نداشته است . اين نشان مي دهد که حضرت کساني را توصيف مي کند که اهل دنيا هستند . و حالا بايد برود و جوابگوي اين اموال باشد . لذت و استفاده ي آن براي ديگران و حساب پس دادن و بدبختي آن براي او مانده است . مرگ همچنان بر اعضاء بدن او چيره مي گردد تا آنجا که گوش او نيزمانند زبان از کار مي افتد . و فقط به خانواده ي خود نگاه مي کند و حرکت زبان آنها را مي بيند ولي ديگر صدايي نمي شوند . پس از مدتي چشم او نيز از کار مي افتد و روح از بدن خارج مي شود. مرداري خواهد شد در بين خانواده ي خود به طوري که از نشستن نزد او وحشت مي کنند و از نزديک شدن به او دوري مي نمايند . در اين حال ديگر نه گريه کننده اي او را ياري مي کند و نه کسي به او جواب مي دهد . سپس او را برداشته و بسوي آخرين منزلگاه يعني قبر مي برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود مي سپارند و از ديدار او براي هميشه چشم مي پوشند . اين آن لحظه سکرات و قمرات است که حضرت امير(ع) توصيف کرده و لحظه ی سختي است.
📚خطبه ی 109 نهج البلاغه
🌸🌸🌸
✨﷽✨
🔴نمی توانم نگاهم راکنترل کنم!
✍یک جوان ازعالمی پرسید:
من جوان هستم و بنا به جوانیم نمی توانم به نامحرم نگاه نکنم...بگو چاره چیست؟
آن مرد عالم کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد!! سپس ازشخصی درخواست کرد او را همراهی کند و اگر شیر را ریخت؛ جلوی همه مردم او را کتک بزند! جوان کوزه راسالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت... عالم از او پرسید: چند دختر سر راه خود دیدی؟؟ جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا جلوی مردم کتک بخورم وخار وخفیف بشوم...
🔰عالم گفت: این حکایت مومنی است که همیشه خدا را ناظر برکارهایش می بیند... و از روز قیامت وحساب و کتابش که مبادا در نظر مردم خار و خفیف شود بیم دارد...
💠آیاانسان نمی داندکه خدا او را
می بیند!!(سوره علق آیه ۱۴)
🌸🌸🌸
✨﷽✨
#داستانک_آموزنده
✍دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید! آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست.. حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.به نظرتان چکار کنم!! استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی.
و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد..زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم..چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!!
🌸🌸🌸
♦️شبکه العالم : اخطار یک خطی نیروهای یمنی به #اسرائیل
اگه پرو بازی در بیاری ، اینطوری ازت کشتی میگیرم
والسلام😂#یمن #طوفان_الاقصی
سلام امام زمانم✋🌸
سرانجام در پس تمامی چشم براهیها
در سپیدهدمان یکی از این آدینههاے منتظر...
تو از راه میرسی
و عطر ملیحت مشام جهان را
نوازش خواهد داد و لبخند دلربایت،
غم را از جان عالم، خواهد زدود
و طنین صدایت، در گوش خستهے
دنیا خواهد پیچید
و چشم براهانِ بیقرار، از اندوه فراق،
نجات خواهند یافت...
روزِ آمدنت، روزِ خوبِ زندگی است...
روزِ زیباے مهر و صلح و امید و آرامش
🌷أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷
🌷امام سجاد ع چهارمین امام ع ، در35 سال امامتشان که
باداغهای عظیم واسارت شروع شد،
1...باگریه های فراوان مردم رابیدارمیکردند
2..باسجده های طولانی ازخداکمک میگرفتند
3..بادعاهای صحیفه به مردم تاابد معرفت دادند
4..خرج عده ای ازخانواده های بی سرپرست رامیدادند
5...برده میخریدند وتربیت دینی میکردندوآزادمیکردند
6..وبارساله حقوقشان مردم راباحقوقی که برعهده دارندآشناکردند
💦❄️⛄️❄️💦
مدح و متن اهل بیت
✨#بـانـوے_پـاک_مـن 🌹قسـمـت شـصـت و ســوم خبر حاملگی محدثه مثل بمب تو فامیل ترکیده بود و همه مهمونی
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت شـصـت و چـهـارم
چند روز گذشت و منم درگیر درسام بودم که محدثه اومد خونمون و به هوای دردودل اومد پیشم تو اتاق.
_چیشده آجی؟
بغض کرده بود.
این حالتشو خوب میشناختم.
یکی ناراحتش کرده بود و اونم نتونسته بود حرفی بزنه.
_محدثه؟خوبی؟
اشکهاش آروم آروم سرازیر شدند.
_چه خوبی خواهر من؟این زندگی نکبتی چیه که من دارم؟از اولشم میدونستم اشتباه کردم که ازدواج کردم.
میدونستم بچه دار شدنمم اشتباهه اما مامان نذاشت بندازمش.
_بندازی؟این چه حرفیه محدثه؟میدونی این کار گناهه؟
_گناه چیه بابا؟من خیلی تو زندگیم ثواب و کار خوب انجام دادم که گناه نکنم؟
_خیلی خب درست و اروم بگو چیشده که انقدر بهم ریختی؟
دستاشو گرفتم و محدثه هم گفت:آجی کارن عوض شده.
دیگه اون مرد همیشگی نیست.
چند مدتیه بهم بی توجه شده. اونم درست تو زمان بارداریم که باید خیلی بهم توجه بشه.
زهرا کارن ازم دوری میکنه.
شبا دیر میاد خونه و دور ازم میخوابه. صبحا هم بدون خبر میره.
همش شرکته اما میدونم دروغ میگه ساعت کاریش تا عصره.
خونه هم که میاد پای میز کارشه و منو آدم حساب نمیکنه.
چند باری دیدم که باخودش حرف میزنه و هی میگه چه اشتباهی کردم!این زندگی مال من نیست!
زهرا دارم دیوونه میشم. بخدا تو این شرایط بدترین کار بی توجهی شوهره.
فکر میکردم بچه بیاد زندگی شیرین تر میشه اما تلخ تر شد.
اشک هاش رو پاک کردم و سعی کردم آرومش کنم.
_آبجی گلم اینهمه خودتو اذیت نکن تروخدا.
اون بچه تو شکمت مادر میخواد. با این اذیت کردنا میخوای سالم به دنیا بیاد؟
_نیاد به درک میزارمش پرورشگاه راحت میشم.
_محدثه زبونتو گاز بگیر. ببین اصلا میتونی اینکارو بکنی بعد انقدر راحت به زبون بیار.
تو مادری مگه میتونی ناخوشی جگر گوشتو ببینی؟
کارن هم یک اشتباهی کرده حالا خودش متوجه میشه.
همیشه احتمالای خوب بده. شاید کار داره و یک مشکلی تو کارش پیش اومده که انقدر پریشونه.
مطمئن باش اون الان از تو داغون تره.
همونطور که تو الان بهش احتیاج داری اون صدبرابر به تو و آرامشت احتیاج داره.
برو پیشش،باهاش حرف بزن،ببین مشکلش چیه!؟
شاید اونموقع به تو هم توجه کرد.
خیلی شیرین و با ارامش توقعاتو بهش بگو.
بگو من تو این زمان دوست دارم بیشتر کنارم باشی،درکم کنی و بهم توجه کنی.
بهش بگو نی نیمون دوست داره باباجونش کنارش باشه و به مامانش توجه کنه.
باور کن جواب میده آجی.
اشکاشو پاک کرد و نفس عمیقی کشید.
_ممنون که مثل همیشه آرومم کردی زهراجان. باشه انجام میدم امیدوارم این اوضاع درست بشه.
با خنده و خوش رویی بدرقه اش کردم.
محدثه الان تو وضعیت بدی بود باید درک میشد.
باید با کارن حرف بزنم.
نباید بزارم خواهرمو اینطوری عذاب بده.
فوری بهش زنگ زدم.
ادامه دارد...
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت شـصـت و پـنـجــم
"لیدا"
چند روزی رفتار کارن بهترشد اما باز انگار گند اخلاقیاشو از سر گرفت و شروع کرد به بی توجهی.
منم حالت تهوع داشتم و مدام عق میزدم اما کارن اندک توجهی نمیکرد.
اعصابم حسابی خورد شده بود و چاره ای جز مقابله به مثل نداشتم.
منم باهاش سرد شدم و دیگه آدم حسابش نکردم.
زن و شوهر مثل دوتا غریبه یا همخونه زندگی میکردیم.
صبحانه و ناهار که تنها یک چیزی درست میکردم میخوردم اما شام با کارن میخوردم اونم به زور.
از زندگیم هیچ لذتی نمیبردم همشم تقصیر کارن و رفتار مسخره اش بود.
دلم میخواست این بچه لااقل به دنیا بیاد که دلم خوش باشه.
شاید یکم رفتار کارن عوض بشه.
دیگه با زهرا حرفی نزدم چون میدونستم این خوب شدنای گه گاهی کارن،تقصیر زهراست.
ماه های اول بارداریم خیلی سخت بود برام.
مامان هرروز میومد بهم سر میزد اما من کمبود توجه شوهرمو داشتم.
زهرا هم یک روز یک بار بهم زنگ میزد و احوالمو میپرسید.
همه هوامو داشتن جز شوهرم.
ماه های آخر بارداریم بود که مراقبتای کارن با توصیه های مامانم،بیشتر شد.
از سرکار که میومد کلی خرید میکرد و بهم میرسید اما میدونستم همه اش از زور و اصراره.
دلم میخواست تموم بشه و بچه به دنیا بیاد.
میدونستم دختره..کلی براش خرید کرده بودم و واسه اومدنش بی تاب بودم.
همدمم شده بود بچه تو شکمم.شبا تا باهاش حرف نمیزدم،خوابم نمیبرد.
یک روز زهرا بهم زنگ زد.
_بله؟
_سلام خواهری. خوبی؟
_سلام ممنون تو خوبی؟چه خبرا؟
_خوبم ممنون عزیزم. خبری نیست سلامتی.شما چه خبر؟کارن چطوره؟عشق خاله چطوره؟
خندیدم و دستمو کشیدم رو شکمم.
_خوبن.نمیای اینجا دلمون تنگ شده؟
_آجی بخدا درس دارم.وقت کردم حتما میام.دل منم تنگ شده. کارن چیکار میکنه؟
_هیچی از سرکار میاد شام میخوریم میخوابه.
حس کردم آه کشید و ساکت شد.
میدونست خواهرش تو زندگی انگار هیچ خیری ندیده از شوهرش.
_عصر بیام دنبالت میای بریم خرید؟میخوام برا عشق خاله چیزی بخرم.
خندیدم و دلم آروم گرفت.
_آره آبجی بیا.با ماشین بابا میای؟
_آره عزیزم.پس ساعت۵آماده باش میام دنبالت.
_باشه حتما.فعلا خدافظ.
خداحافظی که کردم به شکمم دست کشیدم و گفتم:دیدی مامان جون چه خاله ات دوست داره؟با هم بریم کلی خوش بگذرونیم برات لباس خوشگل بگیرم.قربونت بشم مامان جونم.
اصلا غصه نخوری دخترگلم،دخترنازم،نازگل مامان،عشق مامان..
تا عصر که کارن اومد خودمو با آرایش و لاک سرگرمکردم.
کارن که نشست خستگیش در بره،نشستم کنارش و گفتم:زهرا قراره عصر بیاد دنبالم بریم خرید. تو خونه میمونی؟
با بی حالی و کسلی جوابمو داد:برو،مواظب خودتون باشین.
بدون حرفی رفتم تو اتاق و حاضر شدم.
زهرا زود اومد دنبالم و باهم رفتیم پاساژ مرکز شهر و کلی لباس و عروسکای خوشگل خریدیم.
آخرشبم منو گذاشت خونه و خودش رفت.روزای آخر بارداریم به سختی و زور گذشت.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو