مدح و متن اهل بیت
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت۲۰🎬: تا زمانی که علی به خانه رسید ,مثل مرغ سرکنده,بی قرار بودم,صدای چرخش کل
#از کرونا تابهشت
#قسمت۲۱🎬:
علی:اون پیام را که عباس فرستاده بود ,از اسراییل بود
من:خوب این راخودم میدونستم,اخه همیشه جلوی بچه ها,صحبت اسراییل میشد من میگفتم,عنکبوت یا رتیل و...
علی:اگه قول بدی ,خونسردی خودت راحفظ کنی ودوباره آه وناله راه نندازی,یه چی دیگه هست,نشونت میدم,سلما این چی که نشونت میدم,نشانه ی خوبیه,دوستان گفتن ,از همین طریق خیلی راحت جای,عباس را پیدا میکنن,البته من تأکیدکردم خودمم باید باشم.
دلم میخواست ببینم علی راجب چی حرف میزنه پریدم وسط صحبتش وگفتم:باشه چشم ,هرچی توبگی زووود باش بگو چی شده...
علی درحینی که صفحه گوشیش را بازمیکرد لبخندی زد وگفت:ای دخترک عجول...گوش کن؛
یه ویس دیگه بود به این شرح:ای مسلمانان جاسوس,فکرکردین که از اسراییل فرارکردین,قصردر میرین؟نه خیال ورتان داشته,شما صاحب بچه هایی شدید که نتیجه علم من,علم اسراییل بود وتا تک تک این بچه ها رابدست نیارم وبرای سربازی از قوم برگزیده تربیت نکنم وشما دوتا جاسوس رابه درک واصل نکنم از پا نمینشینم.....نمیخواستم ماهیت من کشف بشه ,اما چکارکنم که این پسرک فضولتان باعث شد که همه چی روبشه...به خودم تبریک میگم,درسته که پسری سرتق ولجباز است وکلامی جز قران بامن حرف نمیزنه ومدام از جهنم وعذاب میترسونتم,ولی,فوق العاده باهوشه ومن میتونم ادبش کنم واونجورکه میخوام تربیتش کنم.
خدای من این صدای انور بود...
خود خبیثش بود به خدااا...
مگر علی ,نکشته بودش؟این افعی چندسر,مثل گربه هفت تاجون داشت...
#ادامه دارد....
🖊به قلم ...…ط_حسینی
🌧💦🌧💦🌧💦🌧
#از کرونا تابهشت
#قسمت۲۲🎬:
من:علی...این که انور بود...مگه نکشتیش؟؟
علی:سلما من اونموقع توشرایطی نبودم که بفهمم انور به درک واصل شده یانه؟یک تیرشلیک کردم طرفش ودیدم غرق خون روی زمین افتاد اما صدای اژیر ووضعیت تو باعث شد به این موضوع توجهی نکنم,احتمالا بعداز ما نیروهای امنیتی رسیدن ونجاتش دادند,اما سلما...حالا باید خیالت راحت باشه که انور هیچ اسیبی به عباس نمیزنه,مطمینا اون دنبال خودمون میگرده تا بقیه ی بچه ها را ازچنگمان دربیاره وبه قول خودش مارابکشه...
هم من وهم همکارام مطمینیم که انور هنوز جای جدید ماراکشف نکرده واصلا به ذهنش هم خطورنمیکنه ماازعراق خارج شده باشیم واین قضیه را من از اعجاز حاج قاسم ولطف خدا وصدالبته زرنگی پسرمان عباس میدونم....
بایاداوری عباس,دوباره اشکم جاری شد وگفتم:الان چکار میکنی علی؟؟
علی:خوب معلومه,من اسراییل را مثل کف دستم میشناسم,سوراخ موشهای انور هم که بلدیم,اگه جای جدیدی رابرای سکونتش انتخاب کرده باشه,پیدا کردنش مثل آب خوردنه,من خودم باید برم,البته باحمایت نیروهای ایرانی وعراقی ومبارزین فلسطینی...
ولی باید یک سری شرایط جوربشه...
من:علی ,منم میام..خودت خوب میدونی منم اسراییل رامیشناسم ,میگم طارق وفاطمه,یه مدت بیان ایران وپیش بچه ها بمونن,باهم میریم عباس را پیدا میکنیم,باشه؟!
علی با تحکمی که وقت عصبانیت درصداش موج میزد گفت:نه نه سلما...بزرگترین وظیفه توالان حمایت ازاین طفلهای معصوم هست,بعدش من به تنهایی باخیال راحت ترمیتونم به هدفم برسم,باطارق و..نباید هیچ تماسی داشته باشیم,به احتمال قوی, موساد وجاسوسهای انور طارق را زیر نظر دارند تا ازطریق انها به ما برسند,اخه من وتو ضربه ی بدی به این رژیم وکله گنده هاش زدیم,به هرچیزی متوسل میشن تا مارا به چنگ بیارن,سلما,تاکید میکنم,زمانی که من رفتم,به هیییچ وجه با هیچ کدام ازاقوام واشنایانمان از هیچ طریقی ارتباط نگیر....ان شاالله بعداز ازادی عباس اوضاع فرق کند...
باخودم فکرمیکردم,علی راست میگه....انور مار زخمی هست,به صلاحم هست حرفای علی راموبه موانجام بدهم.
واینطور بود که علی با رعایت اصولی دوباره راهی خانه ی عنکبوت شد تااینبار پروانه ای دیگر راازدام این موجود چندش اور نجات دهد...
#ادامه دارد....
🖊……به قلم ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از کرونا تابهشت
#قسمت۲۳🎬:
یکهفته ای طول کشید تا علی را راهی خانه ی عنکبوت کردیم,وقت رفتن علی,احساسات منتاقضی وجودم رافراگرفته بود,از طرفی شوق پیداکردن ورهاشدن عباسم چنگ به دلم میزد وازطرفی دلشوره ی سلامت ماندن علی به جانم افتاده بود.
اصلا این رفتن با بقیه ی رفتنهای علی فرق داشت,جوری خداحافظی میکرد که فکرمیکردم خودش میداند خداحافظی اخرش هست ویا حداقل مدت زمان زیادی قراراست همدیگر را نبینیم,بارها وبارها سفارش بچه ها راگرفت وبچه ها با صورتی غمگین نظاره گر رفتارش بودند.
این احساسات را درچشمان حسن وحسین هم میدیدم,پسرانم برای نگهداشتن پدرشان ,حتی برای یک دقیقه بیشترباپدرماندن,وقت میخریدند,زینب از علی دلکن نمیشد وبغل علی را با هیچ چیز,حتی خوراکیهایی که دوست داشت ,عوض نمیکرد,زهرا ,از من هم مستاصل تربود,با نگاهش به من میفهماند که اگر راهی داشت,کاش بابا علی ,نمیرفت.
اینجا بود که یاد جهاد مدافعین حرم وخداحافظیشان با خانواده هایشان علی الخصوص کودکان کوچکشان افتادم,اشک چشمانم سرازیر شد وبا خودمیگفتم چرا؟؟به چه گناهی؟؟؟....
به هر زحمت وترفندی بود,بچه ها را ازعلی جدا کردم,علی,این مردزندگی ام ,این تکیه گاه أمن حیاتم را از زیر قران رد نمودم وبه خداسپردمش.....
قرار بود علی اول به عراق برود واز انجا راهی اسراییل شود.
چادر به سرکردم وداخل کوچه ایستادم وتاجایی که ماشین از دیدم پنهان شد ,خیره به رد ماشین بودم.....باخودزمزمه میکردم:
در رفتن جان ازبدن گویند هرنوعی سخن
من خودبه چشم خویشتن,دیدم که جانم میرود
#ادامه دارد....
🖊به قلم……ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت ۲۴🎬:
تا یکهفته بعداز رفتن علی ,هرروز مدام با علی تماس داشتم ,اما بعداز اینکه علی با همکارانش به اسراییل رفتند,این تماسها به هفته ای یک بار وبعضی وقتها دوهفته ای,یک بار کاهش یافت,دلیلش هم این بود که علی به خاطر امنیت خود وگروهشان باید برای ارتباط گرفتن خیلی احتیاط میکرد, انطوری که متوجه شدم ,مأموریت علی وگروهش دراسراییل ,مختص به نجات عباس نبود,یک نوع مأموریت امنیتی بود که پیداکردن عباس در حاشیه ی ان قرارداشت.
تماسهای علی خیلی کوتاه ودرحد یک احوال پرسی شده بود وتا میخواستم از وضع علی وپیداکردن عباس,سوال کنم,تماس خودبه خود قطع میشد.
تازه بعداز رفتن علی بود که کمی به خودم امدم وبه متوجه محیط اطرافم شدم .
گویا یک نوع بیماری به شدت مسری وگاهی کشنده دربین مردم چین شایع شده بود وگاهی به گوشمان میخوردکه بیماری,به دیگر کشورها هم کشیده شده...
چندسال زندگی درکشور جنایتکار وغاصب اسراییل,من رامطمین میکرد که این ویروس که معروف به کووید۱۹بود ,به احتمال صددرصد ساخته ی دست این رژیم شیطان پرست هست ,حالا هرچه که میخواهند بگویند منبعش ودلیلش چه بوده,مطمینا منشأ ان انور وامثال اوهستند,اصلا شاید همان ویروسی باشد که انور داخل ازمایشگاهش به من نشان داد ومیخواست روی من امتحانش کند.....
باید کاری میکردم که اگر چنین ویروسی وارد ایران شد,جان خودم وبچه هایم که امانت علی بودند درامان بماند....
درست است بهترین راه همین بود....
#ادامه دارد...
🖊به قلم……ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت ۲۵🎬:
وقتی در اسراییل بودیم,قبل از شروع زمستان,اساتید ما برخلاف تجویز هایشان برای بقیه ی کشورها که واکسن انفلوانزا و...راتجویز میکردند واین هم خیانتی بزرگ به نسل بشر بود .برای ما باالصطلاح یهودیها وهم کیشان خودشان، دارویی گیاهی راتجویز میکردند که تهییه کنیم ودرهرماه، سه شب قبل از خواب در دهانمان بریزیم وپشت سرآن چیزی نخوریم وحتی ابی هم ننوشیم,این دارو ضدویروسی قوی بود که بدن را درمقابل انواع واقسام ویروسها ایمن میکرد وبعد متوجه شدم ,سند این دارو وکاشف این دارو یکی از معصومین شیعه هست ,به عطاری سر خیابان رفتم ومقداری هلیله سیاه ومقداری مصطکی ومقداری شکر سرخ گرفتم,انها را اسیاب کردم وبه نسبت مساوی باهم مخلوط نمودم,شب به اندازه یک قاشق مرباخوری روی زبان بچه ها ریختم,حسن وحسین وزهرا خوردند اما زینب ,تا دارو به دهانش رسید ,دارو راکه بیرون ریخت هیچ,هرچه خورده بود هم بالا اورد ,اخه دارو کمی گس وبد مزه بود.
باید فکری به حال زینب میکردم,خصوصا الان که این ویروس وارد ایران وشهرقم هم شده بود...
#ادامه دارد....
🖊 به قلم ………ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
.اهمیّت نمازشب
که در کمتر از ۲۰ دقیقه
۵ نماز ۲ رکعتی مثله نماز صبح
۱ نماز یک رکعتی
در ابتدا باید هشت رکعت نماز، در قالب ۴ نماز دو رکعتی خوانده شود
شیوه خواندن این ۴ نماز
دقیقاً همانند نماز صبح است
نیت این ۴ نماز باید
«نماز شب» باشد
در ادامه باید دو رکعت نماز با نیت «نماز شَفع» خوانده بشود
شیوهء خواندن این نماز نیز همانند دو رکعت نماز صبح است
نیت نماز آخر که نمازی یک رکعتی است، «نماز وِتر» است
در این نماز پس از خواندن سوره حمد، ۳ مرتبه سورهء توحید🕋
۱ مرتبه سورهء فلق
۱ یک مرتبه سورهء ناس خوانده میشود،سپس در ادامه باید فقط دست چپ را به به حالت قنوت بالا برده و اعمال زیر به ترتیب انجام شود:
در ابتدا باید فرد حاجات
و خواستههای خود را از
خداوند متعالطلب کند
🌺 آنگاه توصیه شده است که
فرد برای چهل تن از مومنین
و مومنات دعا بکند
(اقوام ، دوستان، شهدا)
🌺در ادامه باید در محضر خداوند یکتا،
طلب استغفار کرده
و ۷۰ بار این ذکر خوانده بشود:
استغفرالله ربّی و اتوبُ الیه
(از خداوند استغفار کرده و به سوی او توبه میکنم.)
🌺سپس باید ۷ مرتبه ذکر زیر خوانده بشود:
هذا مقامُ العائِذِ بکَ منَ النّار
(این مقام و جایگاه کسی است که از آتش به تو پناه میآورد.)
🔸در ادامه نیز باید سیصد بار ذکر «العَفو» خوانده شود
🔸در پایان نیز توصیه شده است که این دعا خوانده شود:
ربّ اغفرلی و ارحمنی وتُب عَلیَّ انّکَ انتَ التّوابُ الغفُورُ الرّحیم
🔸همچنین مستحب است که فرد پس از اتمام نماز،
تسبیحات حضرت زهرا(س) را بخواند
بهتر است که نماز شب را به نیابت از مولایمان حضرت صاحب الزّمان بخوانیم
🌸🌸اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آسمون زیبای شب
💫سهم قلب مهربونتون
🌸و امید به خدای رحمان
💫روشنی بخش تمام لحظه هاتون.
🌸 #دلتـون_آرام
💫 #شبتون_زیبـا
🌸🍃
ممتاز و نمونه شدن برای یکسال است
و ماندگار شدن برای یک عمر
سلام بر معلمی که هر سال نمونه است و یک عمر ماندگار
روزت مبارک ای که جهانی از نورت مبارک گشته است.
به بهانه ی روز معلم -
۳۰ سال معلمی کم نیست
۳۰ سال قبل از ساعت ۶ صبح بیدار شدن!
وهمزمان با آماده کردن صبحانه ،آماده کردن وسایل و غذای کودکت ،
آرام و سروقت بیدار کردن بقیه اعضای خانواده و مهیا کردن اسباب کار روزانه ی آنها و راهی کردنشان!
و سپس
جا گذاشتن تمام غصه ها ورنج ها وخستگی هایت در پشت در خانه!
تا دیر نشده تو هم باید راه بیفتی و کودکت را به آغوش بکشی و با دیگر دستت ساک بچه و کیف خودت را و البته چادرت! را سفت بچسبی!
به مهد که رسیدی فرزند دلبندت را خواب آلود از خود جدا کنی و به غیر بسپاری 😭
چه لحظه های جانکاهی!
و سپس به آرامی اشک ها را از گوشه ی چشمانت پاک کنی!
ان هنگام که دست نوزادت را به سختی از یقه ات جدا می کنی!
" هیچ کس حال تو را نفهمید" !
به محض رسیدن به مدرسه-(شهر یا روستا که ممکن بود بیش از ساعتی طول بکشد) !!-
باید لبخند را تمرین میکردی ،صدایت را صاف میکردی و خم به ابرو نمی آوردی !!
تا به دخترانی که با شوق صدایت می کنند جواب دهی و با صدای بلند بگویی صبح بخیر جااانم تو هم خوبی؟
و با قدم برداشتن در حیاط پر از چاله ی مدرسه
ان را لبریز کنی از عطر حضورت
برداشتن گامهای باصلابتت الگویی باشد برای شاگردانت !
باید با نشاط و پرانرژی وارد دفتر مدرسه شوی تا حس کنجکاوی همکارو یا دوستی، حال خراب درونت را فاش نکند !
و بعد از احوالپرسی کردن با دیگر همکاران و ثبت زمان حضورت ، دفتر حضور وغیاب به دست !!
راهی کلاس شوی،
طبقه ی اول
طبقه ی دوم
طبقه ی سوم
اینجاست که باید ازجان مایه بگذاری!
در کلاس قدم که می گذاری
هم مادری ،هم خواهر
هم معلمی و هم الگو
و هم مونسی ،هم مرهم
دخترکانی که هرکدام از خانواده ایی سر کلاس حاضر شده اند
یکی خوشحال
یکی غمگین
یکی بیمار
یکی رنجور
یکی افسرده
یکی گریان
یکی خندان
و یکی یتیم
یکی فرزند طلاق
یکی تک فرزند
یکی از شهر
یکی از روستا
و یکی ....
باید با آنها خندید
با آنها گریست ،با آنها زندگی کرد
معلم یک بازیگر است
بازیگری که از جان و روح خود مایه می گذارد
معلمی که تمام حال خراب خود را پشت در کلاس رها می کند!
او در کلاس مادر سی _چهل دختر می شود
که هریک دنیایی عجیب و غریب دارند !
تو باید مرهم شوی بر زخمهای حک شده بر رو ح وروانشان، شاید دردهایشان را التیام بخشی
باید به مانندنور بتابی تا جهل ونادانی را از وجودشان
بزدایی
تو باید سرتاپا نور شوی ، بدرخشی و با تلالو نورت
سنگ وجود شاگردانت راصیقل دهی
و بامحبت و آگاهی ودانایی همه را به مکتب درس خویش فرا خوانی و جان تشنگان حقیقت را سیراب کنی !
واین پروسه حداقل ۳ بار در روز تکرار می شود و...
سپس ۹ ماه درسال
و سرانجام سی سال ..
سی سال می گذرد می بینی خود خاکستر شده ای اما ققنوس ها از خاکسترت پرواز می کنند وبلندای آسمان را فتح کرده اند
و چه شیرین است نظاره ی این پرواز
تو را هزاران بار درود ای معلم ❤️❤️
روزتون مباااارک 🌹🌹
دفترمشق دبستانم ببین،
پر ز مهر آفرین،صد آفرین.
راستی ما شعر باران داشتیم.
تویجنگلهای گیلان داشتیم.
گردش یک روز دیرین داشتیم،
شعر زیبایی ز گلچین داشتیم
راستی آن دفتر کاهی کجاست؟
عکس حوض آب پر ماهی کجاست؟
روزخیس پر باران کجاست؟
مایه سر سبزی بستان کجاست؟
باز آیا ریز علی ها زنده اند؟
در حوادث جامه از تن کنده اند؟
کاش حالاخاله کوکب زنده بود،
عطر نانش خانه را آکنده بود.
ای معلم خاطر ویادت به خیر.
یاد درس آب بابایت به خیر.
شمع نور افشانیاد کودکان،
نامتان در لوح جان شد جاودان
هرکجا هستید ، هستی نوش تان
کامیابی گرمی آغوشتان...
روز معلم رو به تمامی معلم های عزیز
تبریک عرض میکنم
و از خدا سلامتی و سعادت برایتان آرزومندم🌺
کودکی ها شاد و خندان بازگرد...
کاش میشد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک میشدیم...
ای معلم یادت بخیر...
یاد درس آب و بابایت بخیر...
روز معلم
روز بزرگداشت سنت های پسندیده خدا
و تعظیم علم و معرفت است
معلم، محرم اسرار شاگردان
طبیب بیماری نادانى
شریک اندوه و شادی شاگردان است
مرا جریمه بکن … امتحان سخت بگیر...
اما مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان
علت نامگذاری و پاسداشت روز معلم؛
روز پاسداشت معلم در ۱۲ اردیبهشت مصادف با روز اعلام «شهادت استاد آیت الله مرتضی مطهری» است
✍ روز معلم را صمیمانه به همه معلمان خوب و زحمتکش کشورمان تبریک و تهنیت عرض مینماییم
─┅══༅𖣔🌺𖣔༅══┅─