#حیا و #حجاب و #غیرت از احساس
خود شریف بینی است ...
بعضی از خانمها با ناراحتی میگن همسرم کم عاطفه است ولی خیلی باغیرته ... 😳
خب یکی از عاطفه های مرد نسبت به
همسرش عاطفه غیرته ...
غیرت هم جزء عاطفه است ...
غیرت یعنی : نگاه من و تفکر من
بتو یعنی تو رو شریف و باارزش میبینم
و دوست ندارم کسی غیر از من زیبایی های تو رو ببینه چون تو زیبا و باارزش هستی ...
✍ نیازمند
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 مهم اینه که دلت پاک باشه!!!
🔰مرحوم علامه طباطبایی رحمهالله علیه:
🔹چگونه ممکن است جامعه ای به دستاویز اینکه دل انسان باید پاک باشد و ارزشی برای عمل نیست، با هرج و مرج زندگی کند و به سعادت برسد!!
🔹و چگونه ممکن است کردار و گفتار ناپاک، دلی پاک بپروراند، یا از دل پاک، کردار و گفتار ناپاک ترشح نماید!!
🔹خداوند تعالی در کتاب خود میفرمایند: «پاکان از آن پاکان و ناپاکان از آن ناپاکانند» و میفرمایند: «زمین خوب، نبات خود را خوب میرویاند و زمین بد،جز محصول ناچیز نمی دهد. #حجاب #طرح_نور
🔰احڪـ🔎ــام کاشـــتــــــــ ناخـــــــ💅ـــــــن
💥 کسب درآمد از کاشت ناخن ⛔️
⁉️ آیا کسب درآمد از خدمات کاشت ناخن ، جایز است؟🧐
✅اگر ناخن مصنوعی ، قابل برداشتن باشد، کاشتن آن و دریافت دستمزد به خودی خود اشکال ندارد؛ اما اگر برداشتن آن ممکن نباشد یا مشقت غیر قابل تحمل داشته باشد، کاشتن ناخن (بدون ضرورت غیر قابل اجتناب) و دریافت دستمزد، جایز نیست.
📚منبع:پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
#احکام
#احکام_کسب_و_کار
#احکام_کاشت_ناخن
مدح و متن اهل بیت
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت ۶۰🎬: انگار که اینجا قیامت کبری شده ,از هرطرف جوی خون روان بود ,یک طرف سری ب
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۶۱🎬:
بالاخره بااجبار و دلی که در عقب سرم ,یعنی خط مقدم جبهه جا گذاشتم,همراه مجروحان سوار بر امبولانس شدم ودلم به این خوش بود که با رساندن مجروحان به نقطه امن وبیمارستانی مجهز دوباره با همین امبولانس به خط مقدم, برمیگردم.
اما نمی دانستم که تقدیر خداوند چیز دیگری در سرنوشتم نوشته...
همین طور که جلو.میرفتیم ،از خط مقدم به اندازه ی نیم ساعت فاصله گرفته بودیم,مشغول چک کردن علایم حیاتی مجروحان بودم که متوجه شدم ,یکیشان دیگر نفس نمی کشد...ودونفرشان دراغما وبیهوشی بودند,امیدی به زندگی این دو هم نبود ,اما وظیفه ی من بود که تا اخرین توان ونهایت امید کمکشان کنم تا زنده بمانند...
درهمین هنگام صدای تیراندازی شدیدی بلندشدحرکت امبولانس به صورت مارپیچ در امد...
وضعیت بدی بود,راننده امبولانس مدام به شیشه میزداشاره میکرد که در امبولانس راباز وخودم را به بیرون پرت کنم...جای تعلل وفرصت تفکر نبود...من باید به خاطر عباس وزینب زنده میماندم..
فوری در امبولانس را باز کردم وهمراه با انفجار مهیبی به بیرون پرت شدم..
#ادامه دارد...
🖊به قلم……ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت ۶۲🎬:
چشمهایم را که باز کردم همه جا تاریک بود اما انگار پشت سرم اتشی روشن بود که از هرم اتش کمرم داغ شده بود... انگار اختلال حواس پیدا کرده بود وبعد زمان ومکان از دستم خارج شده بود,شاید هم مرده ام وخبرندارم!! اما با حرکتی که کردم همه جای بدنم درد گرفت ,فهمیدم هنوز زنده ام وبه زحمت برگشتم وپشت سرم را نگاه کردم وبا دیدن شعله های اتش که از امبولانس به هوا بلند میشد ,حادثه ی چند لحظه قبل را به خاطر اوردم.
به زحمت بلند شدم,اطراف امبولانس را,شروع به جستجوکردم,باخودم فکرمیکردم شاید راننده موفق به فرار شده باشد,شاید یکی از مجروحین به بیرون پرت شده باشد,وگوشه ای افتاده باشد وهنوز نفس بکشد...
اما با دیدن جسم نیم سوخته راننده وگشت زنی اطراف,متوجه شدم که تنها فرد زنده مانده ازاین حادثه غم بار منم,نمیدانستم به کدام طرف بروم,اما چون احساس میکردم خیلی از مقر تیپمان فاصله نگرفته ام ,به سمتی که فکرمیکردم از,انجا امدیم ,روان شدم ودرتاریکی شب راه برگشت را در پیش گرفتم...
#ادامه دارد....
🖊به قلم………ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۶۳ 🎬:
با تنی خسته وبدنی کوفته وروحی ملتهب راه میپیمودم تا اینکه به یک دوراهی رسیدم,نمیدانستم به کدام سمت بپیچم,به خاطر جنگ وگریزی که پیش امده بود وخرابیهایی که لشکر بی دین سفیانی به بار اورده بود تشخیص اینکه کجا هستم برایم سخت بود,شاید زمانی که درعراق بودم این راه را بارها طی کرده باشم اما الان بااین حجم خرابی ودراین تاریکی شب نمیدانستم درکجای این دیارقراردارم وراه کجاست وبیراهه کجاست. توکل به خدا کردم وبه جاده ی,سمت راست پیچیدم,تکه چوبی کنار جاده افتاده بود ,برداشتم وبرای راه رفتن از ان کمک میگرفتم وگاهی سنگینی بدنم را به روی ان میانداختم,
رفتم ورفتم,ذکر گفتم ورفتم,صلوات فرستادم ورفتم ,ندای یا صاحب الزمان سردادم ورفتم...هرچه جلوتر میرفتم,ندای قلبم به من اطمینان میداد که راه درست را میروم,کم کم سفیر گلوله وصدای انفجارها نزدیک میشد...خستگی بربدنم چیره شده بود ,روی زمین نشستم,دست به جیب روپوشم بردم تا گوشی راببینم چه ساعتی ست,متوجه شدم که گوشی نیست,اما کم کم سپیده داشت سرمیزد,باید نمازم را میخواندم,تیمم کردم وبه جهتی که فکرمیکردم قبله است کنار جاده نمازم را خواندم,مشغول خواندن تشهد وسلام بودم که صدای ماشینی از پشت سرم امد وکمی بعد یک ماشین تویوتای دوکابین که تیرباری پشت ماشین بود,کنارم ترمز کرد ...
#ادامه دارد...
💦🌧💦🌧💦🌧
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۶۴ 🎬:
دوباره صحنه ها ی سالها قبل پیش چشمم جان گرفت,دوباره تکرار...آن بار ام فیصل داعشی والان...
سرم رابالا اوردم وپرچم اویزان به انتن ماشین رانگاه کردم,خدای من پرچم سرخ,سپاه سفیانی...
باید کاری میکردم...همین طور که از جایم بلند شدم,راننده ی ماشین پیاده شد وبا زبان عربی ولهجه ای که شبیهه لهجه ی عربهای سوری بود گفت:شما که هستید؟مال کدام گروه وگردان هستید ؟اینجا چه میکنید؟ناخوداگاه با زبان عبری شروع به حرف زدن کردم,راننده خیره خیره نگاهم کرد واشاره به کابین عقب ماشین کرد تاسوار شوم...
به ناچار سوار شدم,شخص دیگری کابین جلو نشسته بود,به محض ورودم برگشت وخیره نگاهم کرد...راننده رو به ان شخص گفت:فرمانده,به گمانم عرب نیست,زبان مارا نمیفهمد ,به زبان یأجوج ومأجوج سخن میگوید وزد زیر خنده...فرمانده دوباره برگشت طرفم وبا زبان عربی گفت:مال کجا هستی؟
ومن باعبری گفتم:نمیدانم چه میگویی...
انها مطمین شدند که من فارس نیستم وچون در لشکر سفیانی از همه قماش ونژادی پیدا میشد,شک کرده بودند که مال کجا هستم,داشتم باخودفکرمیکردم اخرش که چی؟اینها زبان عبری نمیدانند ,بالاخره انجا کسی پیدا میشود که عبری بداند..بالاخره لو میروم....که باشنیدن سخنی که دربیسیم پیچید از عالم فکر وخیال بیرون امدم...
از بکر به خزیمه...از بکربه خزیمه...
خدای من درست شنیدم...خزیمه؟؟فرمانده؟؟
به خدا که درچندین روایت خوانده بودم که یکی از,فرماندهان سفیانی,خزیمه نامیست ....وای ,من چه کنم؟؟...
خدایا توکل بر تو...
#ادامه دارد...
💦🌧💦🌧💦🌧
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت۶۵🎬:
دورنمای شهر کوفه دردید نگاهم قرار گرفت ,انگار خدا هم میپسندد من درقلب دشمن وارد شوم وبه دنبال فرزندانم تلاش کنم,من خوب میدانم که اخر این لشکر به اسراییل میرسد پس باید تا اخرش خودم را وجانم راحفظ کنم تا به مقصودم برسم.
بااینکه به قلب دشمن نزدیک میشوم ,اما قلبم مطمین است وارامشی مرا دربدر گرفته,شاید به خاطراین است که از کوفه...از مسجد مقدسش واز خانه ی مولایم علی,از حرم میثم تمارش از زیارت مختار,منتقم کرارش خاطره هایی خوش داشتم عاشق این محیط بودم خودم را به دست تقدیر سپردم وتوکل برخدایم نمودم..
وارد کوفه شدیم...خدای من شهری که میدیم باشهری که درخاطر داشتم وبارها وبارها دیده بودم,زمین تا اسمان فرق داشت,این خرابه اصلا به شهر رویاهای من شبیهه نبود.
وارد پایگاه سفیانی شدیم,به اشاره راننده پیاده شدم,حیران گوشه ای ایستادم,خودم راطوری نشان میدادم که اصلا استرس وهیجان ندارم بلکه از اینکه دراین پایگاه هستم خوشحالم وراضی...
همینجور حیران ایستاده بودم ودستم را حایل چشمانم کرده بودم تا اشعه ی خورشید دید چشمانم را تار نکند,خزیمه اشاره کرد که پشت سرش راه بیافتم.
#ادامه دارد ...
🖊 به قلم………ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
🔻شبی بر ما نگذرد که سحرمان از بین رفته باشد. از بزرگان زیاد می شنیدم که اگر این توفیق از دست انسان رفت، فردا عذاب می بیند.
🔻حتی چیزی که از حضرت صادق (علیهالسلام) از آن به عنوان یکی از اسرار آل محمد، تعبیر شده است، قضا کردن نماز شب در طول روز است.(من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۱، ص۴۹۷) با این کار، عجیب شیطان درد می کشد و اذیت می شود؛
🔻 اینکه اگر یک امر مستحبی از دست عبدی رفت و موفق به تهجد نشد، اما بعد از نماز صبح، نماز شبش را قضا کرد، این کار، عجیب توفیق آور است.
همین کار، توفیق بیداری شب را زیاد می کند.
✍🏻 حجةالاسلام شیخ جعفر ناصری(ره)
🌺 دعایی جهت
بیدارشدن برای #نمازشب 🌺
🌸امام کاظم(علیه السلام) :
✨کسی که دوست دارد برای نماز شب بیدار شود اگر هنگام خواب بگوید:
🦋 اللَّهُمَّ لَا تُنْسِنِي ذِكْرَكَ وَ لَا تُؤْمِنِّي مَكْرَكَ وَ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْغَافِلِينَ وَ أَنْبِهْنِي لِأَحِبِّ السَّاعَاتِ إِلَيْكَ أَدْعُوكَ فِيهَا فَتَسْتَجِيبَ لِي وَ أَسْأَلُكَ فَتُعْطِيَنِي وَ أَسْتَغْفِرُكَ فَتَغْفِرَ لِي إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.🦋
خداوند دو ملک به سوی او میفرستد تا او را بیدار کنند. ✨
اگر بیدار نشد خداوند دستور میدهد برایش استغفار کنند 📿
↩️ و اگر در آنشب بمیرد شهید از دنیا رفته است 😍
↩️و اگر بیدار شود برای نمازشب، هر چه از خدا بخواهد به او کرامت میکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شب بخیر یعنی
✨سپردن خود به خدا
🌸وآرامش درنگاه خدا
✨یعنی سیراب شدن از
🌸چشمهی مهربانیهای خدا
✨یعنی لبخند رضایت
🌸از حضور خدا
🌙 شبتون بخیر 🌸
🌸🍃