eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.6هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.4هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب اسرار آل محمد جلسه 25 حدیث شماره 18.mp3
41.77M
🎙 📌 جلسه 25 📎 حدیث شماره 18 ◀️ حریص دنیا و علم هرگز سیر نمی‌شوند. حتی حرص به علم اگر برای دنیا باشد، باعث هلاکت است. ◀️ علما دو نوع هستند: عالمِ عمل کننده به علم، که سعادتمند می‌شود. عالمی که به عمل خود عمل نمی‌کند، که به هلاکت می‌رسد. ◀️ آیات قرآن و روایات اهل بیت محکم و متشابه دارد، که متشابهات نیاز به مفسر دارند. ◀️ فتنه: آمیزش حق و باطل‌ به صورتی که قابل تشخیص نباشد. خلفاء غاصب بزرگترین فتنه بودند و دین را واژگون کردند. ◀️ بدعتهای خلفاء غاصب: تغییر مقام حضرت ابراهیم، غصب فدک، تغییر صاع و مد، پس گرفتن زمینهایی که پیامبر به هر قوم داده بود، غصب منزل جعفر ابن ابیطالب، سه طلاق در یک مجلس، قرار دادن دست راست بر چپ هنگام نماز، نوشیدن شراب، منع ازدواجهای عرب با غیر عرب، دیوان عطایا، جزیه ندادن قوم بنی‌تَغلب، نماز تراویح، نماز نافله به جماعت، تغییر تعریف ذی‌القربی، آرام گفتن بسم‌الله الرحمن الرحیم، احکام عِده، حدود خمس و زکات و... ✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
D1738851T10016654(Web)-mc (۱).mp3
18.37M
🔹 سوءظن خوب و بد، آثار و پیامدها 🎙
D1738468T16752358(Web)-mc.mp3
12.25M
🔹 اعتقاد راسخ به صفات الهی ماه شعبان ماهی است که خدا تمام این ماه را سراسر رحمت و مغفرت قرار داده است و این ماه مقدمه ای برای ماه مبارک رمضان است. 🎙
D1737126T14498168(Web)-mc.mp3
10.71M
🔹 ارزش عفت و پاکدامنی در روایتی از امام صادق (ع) داریم که می فرمایند: «شیعه جعفری کسی هست که هم طهارت و عفت دامن داشته باشد و هم طهارت و عفت شکم.» 🎙
D1737271T14975632(Web)-mc.mp3
2.22M
🔹 عاقبت بی حرمتی به والدین مرحوم آقا جمال گلپایگانی، از مراجع صاحب رساله و رفیق آقای بروجردی بودند؛ الان نوه هاش در تهران زندگی می کنند؛ زمانی که یک جوان را برای دفن به تخت فولاد آوردند؛ 🎙
D1739175T13248660(Web)-mc.mp3
24.72M
🔹 پیرامون ماه مبارک رمضان واقعاً باید خدا را سپاسگزار باشیم. نمی‌دانیم به چه زبانی باید حمد خدا بگوییم از اینکه به ماه رمضان رسیدیم. ماه ضیافت اللهی که دو ماه قبل یعنی شب اول ماه رجب، پیامبر خدا وقتی نگاه‌شان به هلال ماه رجب می‌افتاد دعا می‌کردند. 🎙
11.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یادآوری هشدار ۳ سال پیش رهبر انقلاب درباره اوکراین 🔻رهبر انقلاب:‌ ◀️ خب حالا که صحبت اوکراین مطرح شد، عبرت‌هایی هم در این قضیّه‌ اوکراین وجود دارد که انسان مشاهده می‌کند. یکی این است که پشتیبانی قدرت‌های غربی از کشورها و دولت‌هایی که ‌دست‌نشانده‌ آن‌ها هستند، یک سراب است، واقعیّت ندارد؛ این را همه دولت هابدانند
D1736793T13438172(Web)-mc.mp3
9.53M
🔹 ورود به ماه مبارک رمضان خداوند، ماه مبارک رمضان را در قرآن به چندین عنوان معرفی کرده است. خداوند این ماه را ماه قرآن و ماه نزول قرآن معرفی کرده است. ماه مبارک رمضان، ماه لیله القدر، ماه روزه داری و ماه تقوا است. 🔸 🎙
D1738017T15985238(Web)-mc.mp3
10.17M
🔹 انتظارات خداوند از مهمانان ماه مبارک رمضان هرچه از رحمت الهی گفته شود کم است ولی در عین حال اوج انتظار پروردگار از این میهمان‌های عزیز خودش است. اوج رحمت و انتظار. از رحمت گسترده الهی در ضیافت الله رمضان فراوان شنیده‌ایم. 🔸 🎙
D1737081T15378356(Web)-mc.mp3
1.3M
🔹 طهارت و پاکی در رمضان پاک شدن در این ماه از همه جهت فراهم است به شرط اینکه انسان نیز برای آن تلاش کند. مبادا که ماه رمضان تمام شود و انسان هنوز از آلودگی ها پاک نشده باشد. بهره گیری از رزق های رمضان می تواند انسان را تا رمضان دیگر در مسیر درست نگه دارد. 🔸 🎙
D1737081T15375712(Web)-mc.mp3
874.2K
🔹 موضوع رمضان شروعِ بندگی امام صادق می فرمایند که ماه رمضان اولِ سال بندگی است. اگر کسی در اول این سال، خوب باشد تا آخر نیز خوب است. درست مانند سال تحصیلی که با مهر آغاز می شود. 🔸 🎙
🎬: دست های محیا فرز و چالاک با ابزاری که برای این عمل مناسب نبود، مانند فرفره کار می کرد. انگار که امتحانی سخت برای محیا برپاشده بود و این امتحان خارج از معلوماتش بود، او می بایست تمام تلاشش را بکند تا شاید بتواند جان موجود کوچکی را که هنوز پا به این دنیا ننهاده، مادرش را از دست داده بود، نجات دهد. بعد از دقایقی تلاش بالاخره صدای گریهٔ نوزادی که نوید بخش زندگی نو بود،بلند شد. منیژه همانطور که بچه را داخل چادر می پیچید مثل کودکی ذوق زده گفت: بچه زنده است، زنده است‌...خدای من! تازه پسر هم هست و بعد با محبتی بیش از قبل به محیا چشم دوخت و ادامه داد: دستت درد نکنه خانم دکتر، عجب پنجه طلایی هستی. محیا لبخند کم جانی زد و گفت: من دکتر نیستم منیژه خانم، ان شاالله این کوچولو زنده بمونه.. منیژه نگاه غمگینی به سکینه که به نظر می رسید سالهاست خوابیده، کرد و می خواست چیزی بگوید که ناگهان صدای انفجار مهیبی بلند شد و همزمان فریاد کودک هم بر هوا رفت، گویی زمین و زمان می لرزید. منیژه بچه را به خودش چسپاند و زیر لب چیزی زمزمه می کرد. گرد و خاک به هوا بلند شده بود و پس از لحظاتی، صدای ضعیف محیا بلند شد: منیژه، زنده ای؟! صدای منیژه در حالیکه میلرزید به گوش رسید: آره آجی، هم خودم و هم بچه سالمیم ... گرد و غبار فرو نشست و محیا به سمت منیژه که حالا دیوارفروریخته اتاق در کنارش تلی از خاک بوجود آورده بود، رفت و کمک کرد که او بلند شود. منیژه بچه را به سمت محیا داد و گفت: بچه از صدا افتاده، من میترسم نگاه کنم، ببین زنده است؟ محیا فوری بچه را گرفت و رویش را باز کرد و همانطور که با دست روی لبهای کودک میزد گفت: خدا را شکر زنده است، انگار ترسیده، کودک به گمان اینکه انگشت محیا، سینه مادر است دهانش را باز کرد و محیا انگشت به دهان کودک گذاشت و همانطور که با لبخند کودک را نگاه می کرد گفت: خیلی عجیبه! انگار بچه چند ماهه است،چقدر خوشگله، اسمش را چی بزاریم؟ و در همین هنگام صدای تراکتوری که به آنجا نزدیک می شد برخاست منیژه و محیا از اتاق مخروبه بیرون آمدند. تراکتور کمی جلوتر توقف کرد و آن مرد با شتابی در حرکاتش از تراکتور پایین پرید و همانطور که به سمت انها میدوید گفت: همه مرده اند، هیچ کس در این آبادی زنده نیست، این تراکتور را هم با زحمت راه انداختم، نمی دانم به خرمشهر برسانتمان یانه؟! و با زدن این حرف، جلوی محیا ایستاد، نگاهی مبهم به او و منیژه کرد و نگاهی به اتاق نیم خراب پشت سرشان کرد و آهسته زیر لب گفت: س..‌سکینه...باید سکینه را عقب تراکتور سوار کنیم. محیا که حس کرده بود ان مرد شک کرده سکینه کشته شده اما نمی خواهد قبول کند، آهسته گفت: سکینه هم پرواز کرد. مرد با دو دست بر سرش کوبید و گفت: سکینه! همسر مظلومم و بچهٔ توی شکمش.....نه ..نه...من باید سکینه را به خرمشهر برسانم. منیژه بغض گلویش را فرو داد و گفت: بردار، همسرت از دنیا رفت اما.... مرد فریاد کشید اما چه؟! اما شما و من زنده ایم !! حرف در دهان آن مرد بود که صدای کودک بلند شد، محیا چادر را که حکم لباس و قنداق کودک بود به طرف مرد داد و گفت: بچه زنده است، یک پسر کاکل زری بفرمایید. مرد که انگار در این وانفسای مرگ و میر عزیزانش، وجود این کودک نور امیدی برای زنده ماندنش بود، بچه را به دست گرفت و همانطور که چادر را کنار میزد تا صورت کودک را ببیند، با صدای بلند شروع به گریستن کرد. فریاد گریهٔ مردی به آسمان بلند بود و کودک هم همنوا با پدرش شده بود، گویی هر دو سکینه را طلب می کردند. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂