eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.6هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
چه صبحى و عجب آب و هوايى چه خورشيدى چه گنجشكـ و صدايى فضاى خانه هم دلچسب و زيبا پُر از عطرِ خوشِ نان است و چايى سلام دوستان خوبم✋ صبحتون پر از حس خوب زندگی🌸
به نام آنکه گل را خنده آموخت. و بر جان شقایق آتش افروخت. به نام آن که جان را زندگی داد. طبیعت را به جان پایندگی داد. 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊
animation.gif
5.99M
🌼 سلام گل فاطمه 🌼 🌼بیا گل نرگس ✨جهان جای توست 🌼دو صد ترانه به لبها ✨همـه برای توست 🌼بیا گل نرگس ✨به جان تشنه عشق 🌼دعا دعایِ ظهورست و ✨همـه برای توست اللهم عجل لولیک الفرج 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستم من رو چقدر دوست داره؟ 🔰امام باقر عليه السلام: 🔷اِعْرِفِ اَلْمَوَدَّةَ فِي قَلْبِ أَخِيكَ بِمَا لَهُ فِي قَلْبِكَ. 🔶مهر قلبي برادرت نسبت به تو را، با ارزيابي مهر قلبي تو به برادرت بشناس. 📙تحف العقول ،ج 2 ص ،295
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
animation.gif
14.64M
@parvaanehaayevesaal💕 🌷جمعه تون شاد و زیبا 🌸امـروز برای 🌷تک تکون از خدا میخوام 🌸در کنار خانواده و 🌷عزیزانتان بهتـرین 🌸آدینه را سپری کنید 🌷لحظه هایی شیرین 🌸دنیایی آرام و 🌷یه زندگی صمیمی 🌸آرزوی من برای شماست 🌷جمعه تون زیبا و در پناه خدا
پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من سرو خرامان منی ای رونق بستان من چون می روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرو وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من مولانا
مرحوم علاّمه مجلسى رحمة اللّه تعالى عليه ، به نقل از يكى از اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام به نام محمّد بن سنان حكايت كند: از حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم شنيدم ، كه در جمع اصحاب خود مى فرمود: روزى شخصى به محضر مبارك محمّد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله وارد شد، در حالى كه حضرت روى حصيرى دراز كشيده بود و سر مبارك خود را بر بالشى از ليف خرما نهاده بود و استراحت مى كرد. همين كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ، متوجّه ورود آن شخص گرديد، از جاى خويش بلند شد و نشست و خواست دستى بر صورت و بدن خود بكشد كه آن شخص مشاهده كرد كه حصير بر بدن مبارك حضرت و نخ ‌هاى ليف بر صورت نورانيش اءثر گذاشته است . با خود گفت : قيصر و كسرى روى پارچه هاى ابريشمى و مخمل مى خوابند و هنوز به اين زندگى تشريفاتى كه دارند راضى و قانع نيستند، ولى شما با اين مقام والا و عظيم بر روى حصير مى نشينى و بر ليف خرما مى خوابى ؟! و چون رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، متوجّه افكار آن شخص شد، او را مخاطب قرار داد و فرمود: توجّه داشته باش كه ما از آن ها بهتر و برتريم . به خدا قسم ! ما با دنيا و اءشياء آن رابطه اى نداريم ؛ چون مَثَل ما در اين دنيا همانند سواره اى است كه بر درختى سايه دار عبور كند، سپس جهت استراحت كنار آن درخت فرود آيد و زير سايه اش بنشيند؛ و چون به مقدار كافى استراحت كرد آن را رها كند و به دنبال مقصد خويش به راه افتد.(1) 1- بحارالا نوار: ج 16، ص 282، ح 129.
سلام علیکم اللهم عجل لولیک الفرج 💥خوش ‌به‌حال دل من مثل تو آقا دارد 💥بر سرش سایۀ آرامش طوبا دارد 💥با شما آبرویی قدر دو دنیا دارد 💥پای این عشق اگر جان‌ بدهم جا دارد نذر گل نرگس صلوات التماس دعای فرج
🌸مهدے جان 😔درد فراق، ساده مداوا نمی شود 😔باید به هم رسید، و الّا نمی شود 😔از شنبه بسته ایم به جمعه دخیل اشک 😔تا تو نیایی این گره ها وا نمی شود 😔هر شب به این امید که یک آن ببینمت 😔کوچه به کوچه می دوم اما نمی شود 😔بی خود دلم خوش است به اشعار انتظار 😔این شعرها برای من آقا نمی شود 😔یک گوشه چشم تو دل ما را ربود و برد 😔مجنون که بی خود عاشق لیلا نمی شود 😔مثل منِ گدا سر کویت زیاد هست 😔اما کریم مثل تو پیدا نمی شود 🍁✨🍁✨🌸✨🍁✨🍁
📚 در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی. ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی. ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند، اما خبری از ناهار نبود. گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده. دو سه ساعت دیگر هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببینند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده، چند متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند! ملا گفت: چطور شمعی از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود!