eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.6هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
21.4هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 انتشار نخستین‌بار 🎥 رهبرانقلاب: صبر امام حسین فقط صبر بر تشنگی و از دست دادن یاران نبود؛ ✖️صبر سخت امام حسین، صبر بر وجود آقازاده‌های مهم اسلام بود که هی بگن آقا نکنید، این کار خطرناک است و ایجاد تردید کنند و راه شرعی درست کنند! ▪️امام خمینی در این جهت تشبّه کردند به امام حسین.
🌷🍃🌷🍃🌷 🌺🧚‍♀️آخرت گرایی گويند پادشاهی، ديوانه ای را در گورستان ديد. گفت :چرا به آبادی نمی آیی؟ گفت: آنانكه در آبادی اند، آخر كجا می روند؟ گفت: به اينجا می آيند. گفت : پس آبادی اينجاست. پادشاه گفت: ای ديوانه، عاقلانه حرف می زنی. گفت اگر ديوانه بودم، جهان باقی را با جهان فانی عوض می كردم؛ همان طور كه تو كردی. 📚 لطایف الطوایف، صفحه ۴١۷‏
animation.gif
3.74M
بر نور دل و دیده زهرا صلوات بر دخت گرانمایه مولی صلوات برمظهر صبر و حلم و ایمان و شرف بر یاورِ حسین زینبِ کبری صلوات 🌼 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهم🌼
#حدیث #محرم_الحرام۱۴۴۱ ❣قال الامام الرضا علیه السلام❣ 🔰من زار قبر الحسین (علیه السلام) بشط الفرات کان کمن زار لله🔰 🔆 کسی که قبر امام حسین علیه السلام را در کرانه فرات زیارت کند، مثل کسی است که خدا را زیارت کرده است.🔆 📚مستدرک الوسائل، ج 10، ص 250 ➖➖➖➖➖➖➖➖
🌸 ارواح در عالم برزخ (قسمت۱۲) هنوز چیزی نگذشته بود که صدای پای عابری مرا به خود آورد. گوش‌هایم را تیز کردم شاید بفهمم صدای پا از کدام سو است. عطر دل نواز نیک قلبم را روشن کرد. و این بار اشک شوق در چشمانم حلقه زد. 💫آغوش گشودم و با خوشحالی تمام او را در آغوش فشردم و تمام ماجرا را برایش بازگو کردم، تا مبادا از من رنجیده خاطر گردیده باشد. 🔆 نیک گفت: من نیز چون تو را در عقب خود نیافتم، از همان راه بازگشتم، به واسطه بوی بدی که در سمت چپ، جای مانده بود، از جریان آگاه شدم و در آن مسیر حرکت کردم. اما هر چه گشتم تو را ندیدم. 🕯تا اینکه به نزدیک غار رسیدم. گناه را دیدم که از غار بیرون می‌آمد و چون مرا دید به سرعت دور شد دانستم که تو را گرفتار کرده است، و چون داخل غار شدم صدای ناله را از دور شنیدم، خوشحال شدم و به سرعت به سمت تو آمدم. 🌺پس از لحظه ای سکوت نیک ادامه داد: البته این راهی که آمدی، قبلا برای تو در نظر گرفته شده بود. اما به واسطه توبه ای که کردی این راه از تو برداشته شد هر چند گناه سعی داشت تو را به این راه باز گرداند... هر طور بود بقیه راه را پیمودیم تا اینکه به محیط باز و وسیعی رسیدیم که باتلاق مانند بود و چون قدم در آن نهادم، تا زانو در آن زمین لجن زار فرو رفتم. ❎دیگر تا دهان در باتلاق فرو رفته بودم و توان فریاد کشیدن و کمک طلبیدن نداشتم، ✨که به ناگاه فرشته الهی پدیدار شد و طنابی را به نیک داد و گفت: این طناب را خودش پیشاپیش فرستاده، کمکش کن تا نجات یابد. 🌻فرشته رفت و نیک بلافاصله طناب را به سمت من انداخت. وقتی باتلاق را پشت سر نهادیم از نیک پرسیدم: مقصود فرشته از اینکه گفت: طناب را خودش فرستاده، چه بود؟ 🍀نیک گفت: اگر به یاد داشته باشی، ده سال پیش از مرگت، مدرسه ای ساختی که اینک کودکان و نوجوانان در آن به تعلیم و تربیت مشغول اند،خیرات آن مدرسه بود که در چنین لحظه ای به کمکت آمد. 💠پس از تصدیق حرف نیک با قیافه ای حق به جانب، گفتم: من پنج سال قبل از آن نیز مسجدی ساختم، پس خیرات آن چه شد؟ ✨نیک گفت: آن مسجد را چون از روی ریا و کسب شهرت ساختی و نه برای خدا مزدش را هم از مردم گرفتی. ❓گفتم: کدام مزد؟! گفت: تعریف و تمجیدهای مردم، به یاد بیاور که در دلت چه می گذشت وقتی مردم از تو تعریف می کردند! تو خوشبختی آنان را بر خوشحالی پروردگارت مقدم داشتی. 🌻باید بدانی که خداوند اعمالی را می پذیرد که تنها برای او انجام گرفته باشد. 🍁حسرت وجودم را فراگرفت و به خود نهیب زدم: دیدی چگونه برای ریا و خودپسندی، اعمال خودت را که می توانست در چنین روزی دستگیر تو باشد، تباه کردی... ✍ادامه دارد..
15 💢قرآن میفرماید فرزندانتون رو از ترس فقر نکشید 🔹یعنی چه؟ 🔞 یعنی اون بچه ای که میخواید بیارید نگید که وضعیت اقتصادی خرابه و نمیشه بیاریمش! ✅ بچه ی بیشتر هم تربیت رو راحت تر میکنه ✅ و هم رزق و روزی آدم رو بیشتر میکنه. 🚸 فریب رسانه های نامردی که چشم دیدن جمعیت کشورمون رو ندارن و نخورید. 🔻اونا میخوان زندگی های ما پر از بدبختی و تنهایی باشه. خانواده های کوچک طبیعتا ضعیف هم هستن ⛔️ برای همین در مقابل شوک های اقتصادی خیلی آسیب پذیر میشن. ✅ فرض کنید یه خانواده ای 7 تا بچه داشته باشن خب اگه یکی از اعضای خانواده براش مشکل مالی پیش بیاد بقیه هستن که دستش رو بگیرن.😌☺️✅ اما سیاستمداران شیاد کاری کردن که خانوده های ما تک فرزندی یا نهایتا دو فرزندی باشن. معلومه همچین خانواده ی خیلی آسیب پذیر و ضعیف هست. ✅ با افزایش فرزند زندگی خودتون رو محکم و قوی کنید. در مسیر آرامش قدم بذارید...
🌸 ارواح در عالم برزخ... (قسمت ۱۳) همچنان حرکت خود را در دل یک دشت بی‌انتها ادامه می‌دادیم؛ در حالی که گرمای طاقت‌فرسای آسمان برای لحظه‌ای قطع نمی‌شد. خستگیِ راه امانم را بریده بود، دیگر در تنم توان نمانده بود. . در این هنگام صدایی را از دور شنیدم. سرم را به سمت راست دشت چرخاندم، با صحنه عجیبی مواجه شدم. صفی از افراد را دیدم که با سرعت غیر قابل تصور پهنه دشت را شکافتند و رفتند. تنها غباری از مسیر آن‌ها باقی ماند. . ◾️ از تعجب ایستادم و لحظاتی به مسیر غبار برخاسته، نگاه کردم و گفتم: این‌ها چه کسانی بودند؟! نیک گفت: این‌ها گروهی از شهیدان بودند. با شگفتی تکرار کردم: شهیدان ؟!!! گفت: آری، شهیدان. گفتم: مقصدشان کجاست؟ گفت: وادی السلام. با تعجب سرم را به سمت نیک چرخاندم و پرسیدم: وادی السلام ؟! گفت: آری. . 💥 گفتم: ما مدت‌هاست که این مسافت طولانی و پررنج و محنت را بر خود هموار کرده‌ایم، تا روزی به وادی السلام برسیم؛ آنگاه تو می‌گویی، آنان با اینچنین سرعتی به سمت وادی السلام در حرکتند؟ مگر میان ما و آنان چه تفاوت است؟ . نیک در حالی که لبخند بر لبانش نقش بسته بود، گفت: تو در دنیا افتان و خیزان خدا را عبادت می‌کردی و حالا نیز بایستی با سختی راه را طی کنی. تو کجا و شهیدان کجا که اولین قطره‌ای که از خونشان بر زمین می‌نشیند، تمام گناهانشان را از میان بر می‌دارد. و راه را بر ایشان هموار می‌سازد. . در روز رستاخیز نیز شهیدان، جزو اولین کسانی خواهند بود که به بهشت وارد می‌شوند آن‌ها راه صد ساله دنیا را یک شبه پیمودند، حالا هم وادی بزرگ برهوت را در یک چشم بر هم زدن طی می‌کنند. . به مقام شهیدان غبطه بسیار خوردم و زیر لب زمزمه کردم: طوبی لَهُما وَ حُسنُ مَآب... از کثرت اندوه و حسرتی که بر وجودم نشسته بود، بر جای نشستم و با خود گفتم: چه مقامی! چه منزلتی! در حالیکه من مدت‌هاست در این بیابان سرگردانم و با تمام موانع و مشکلات دست به گریبانم، هنوز هم به جایی نرسیده‌ام، اما شهیدان با این سرعت خود را به مقصد می‌رسانند. براستی خوشا به حال آنان که به شهادت رفتند... . اشک بر گونه‌هایم سرازیر شد و بغض گلویم را چنگ زد. چندان بلند بلند گریستم که نیک آرام به سمتم آمد، مرا دلجویی داد و تشویق به ادامه راهی کرد که بس طولانی و طاقت سوز بود... ✍ادامه دارد..
16 "هیجان های مضر" 💢 هر یک از ما باید سعی کنیم از هر هیجان کاذب و مضری دوری کنیم. ⭕️ هر هیجانی که میخواد بهتون برسه یه نگاهی بهش بکنید 😒⁉️ ببینید اگه این هیجان براتون ضرر داره بهش اجازه ندید پاشو بذاره توی زندگیتون!❌ ⭕️ بهش بگو تو غلط میکنی بخوای آرامش زندگی منو ازم بگیری.😒 🔻🎶🎵🔻مثلا موسیقی های تند یکی از مهم ترین عوامل از بین بردن آرامش آدم هست. هیجان مضر و خطرناکی به آدم میده! بذارش کنار... 🔵 اگه کسی خواست مسخرت کنه و بگه تو اُملی که موسیقی گوش نمیدی ✔️ بهش بگو اتفاقا من خیلی برای خودم و اطرافیانم "شخصیت قائل هستم" که نمیخوام آرامششون رو از بین ببرم برای من آرامش انسان ها خیلی اهمیت داره... شما چطور؟!☺️😊 💗 در مسیر آرامش قدم بذارید...
از گلستان لاله های پرپرم آید به یاد از نیستان داغ های خاطرم آید به یاد با دل خود هر زمانی را که خلوت می کنم در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد سال ها از ماجرای کربلا بگذشت و باز هر نظر آن صحنۀ حزن آورم آید به یاد هرکجا آب است آتش می زند بر جان من چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد هر جوانی را که می بینم به یاد کربلا گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش از رباب و گریه های اصغرم آید به یاد می شوم از آتش شرم و محن چون شمع آب چون زحال عمّه ی غم پرورم آید به یاد من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز از نظر نارفته داغ دیگرم آید به یاد
این سواران کیستند انگار سر می آورند از بیابان بلا گویا خبر می آورند این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است این سواران، کهکشان با خود مگر می آورند تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان! این که بی پیراهن و بی بال و پر می آورند هم عمو می آورند و هم برادر، حیرتا! هم پدر می آورند و هم پسر می آورند آشنا می آید آری این گل بالای نی هر چقدر این نیزه را نزدیک تر می آورند تا بگردد دور این خورشیدهای نیمه شب ماه را نامحرمان از پشت سر می آورند بس که بر بالای نی شیرین غزل سر داده ای من که می پندارم اینان نی شکر می آورند زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو خیزران می آورند و تشت زر می آورند
آزار دیدم خود را میان معرکه بیمار دیدم در خیمه بودم هفت آسمان را برسرم آوار دیدم در بین گودال آیینۀ جسم پدر را تار دیدم بابای خود را دربین یک لشکر بدون یار دیدم اینها بماند از شام دیدم هرچه من آزار دیدم شبهای بسیار در بین صحرا عمه را بیدار دیدم صد بار مردم وقتی به پای خواهرانم خار دیدم ای وای از شام گهواره را در بین یک بازار دیدم بزم شراب و... بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم نامحرمان را نزدیک محرم های خود بسیار دیدم  
از سُرورِ هر دو عالم نزد ما غم بهتر است گریه بر تو از نماز نیمه شب هم بهتر است واقعا اشک براى روضه چیز دیگرى است در سلوکِ ما فرات از آب زمزم بهتر است گریه هایم را بگیری بی گمان دق میکنم مردن از دنیاى بی گریه برایم بهتر است در جواب اینکه شأن گریه کن های تو چیست از برای این سوال «الله اعلم» بهتر است هر که به جایی رسید از نوکریِ تو رسید نوکری تو ز آقایی عالم بهتر است نوحه دم دادیم و با این دم مسیحا دم شدیم از دم روح القدس واللهِ این دم بهتر است یازده ماه از خدا ماه شما را خواستیم از تمام ماه ها ماه محرم بهتر است انبیا در آخرِ خط میشوند عبدالحسین آخرِ این راه از آغازِ آن هم بهتر است رتبه ی پیرِغلامان تو نزدِ فاطمه است چون غلامیِ شما با قامتِ خم بهتر است گر به زیرِ ناودانِ کعبه هم باشم ولی معتقد هستم که باشم زیرِ پرچم بهتر است