eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
13.9هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 خوابی که به‌درستی تعبیر شد 🔴 بخش اول ✅ آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی رحمت‌الله‌علیه: روز چهل‌و‌یکم بعد از وفات مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی برای کاری به منزل مرحوم آیت‌الله محمدعلی سبط رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه رفتم. وقتی بود که آن منزل پامنار ایشان را داشتند می‌ساختند و تمام نشده بود؛ ایشان در آن منزل صد متری پشت مدرسه‌ مروی -که برای مدرسه‌ مروی بود- آن‌جا موقتاً نشسته بود. رفتم آن‌جا دیدم یک سید بزرگواری که شاید سنّ او هفتاد بود، هفتادوپنج بود، آن‌جا نشسته و من هم رعایت ادب را کردم و نشستم. ✅ مرحوم آقای سبط من را به آن آقا معرفی کرد. به من هم فرمود: ایشان یکی از بزرگان دزفول‌اند. مرحوم آقای سبط به آن آقا فرمود: ایشان از شاگردهای مرحوم امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه هستند. به این مناسبت آن آقا این وضعیت را غنیمت شمرد و فرمود: من چندین سال پیش، ده‌بیست سال پیش یک خوابی برای آیت‌الله خمینی دیدم. ✅ عجیب این بود که آن سید بزرگوار مثل این‌که مقید نبود این خوابش را کسی بداند؛ چون بعد یک روز یا دو روز بعدش که من به قم مشرف شدم -که درس‌ها شروع شده بود- رفتم به منزل امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه به زیارت مرحوم آقای سیدمرتضی خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه، که خودشان فرمودند: من هفت سال از امام سنّم بیشتر بود و وقتی که پدرمان را از دست دادیم، امام نیاز به سرپرستی داشت از لحاظ سن، مثلاً هفت هشت ده سالش بود و زیر دست من ایشان بزرگ شده و من مثل پدر از او پذیرایی می‌کردم. ✅ آن آقا سید دزفولی گفت: خواب دیدم من در بیابانی هستم؛ جمعیت بسیاری در بیابان به صورت حلقه‌وار و دایره‌وار جمع شده‌اند و مرکز دایره هم یک خبری است. حالا چیست از دور نمی‌بینم. ✅ گفت: جمعیت را کنار زدم و رفتم جلو، رفتم جلو، رفتم جلو، حالا چه‌قدر طول کشیده در خواب که آدم نمی‌فهمد. آن وسط به اندازه‌ یک دایره‌ای که قطرش ده‌پانزده متر باشد، خالی دیدم. ✅ دیدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم است (به نظرم بار اول است که دارم من بعد از چندین سال این خواب را در یک جمع عمومی عرض می‌کنم) کنار مقام رسالت هم شخصی که مجرم بود، آن‌جا در کمال ذلت ایستاده بود. نگاه کردم و درست دیدم که محمدرضای پهلوی است. حضرت روی‌شان را به مردم کردند و فرمودند: آیا کسی هست حدّ خدا را بر این جاری کند؟ ✅ این‌طور که یواش می‌گویم، خدا عنایت کرده در حافظه‌ام نگاه داشته، یک واو کم و زیاد نمی‌کنم. کسی جواب نداد. دوباره فرمودند: آیا کسی از شما هست که حدّ خدا را بر این مجرم جاری کند؟ باز کسی جواب ندارد. بار سوم بلند فرمودند: آیا کسی هست حدّ خدای متعال را بر این مجرم جاری کند؟
🔴 بخش دوم ✅ یک وقت دیدم که مقام رسالت متوجه به دور شد. نگاه کردم دیدم که هِی جمعیت عقب زده می‌شود و مثل این‌که کوچه دارند باز می‌کنند. اوایل تشخیص نمی‌دادم و کم‌کم کم‌کم کم‌کم دیدم یک نفر دارد می‌آید جلو. دیگر به پنج‌شش تا صف که رسید، (من تعبیر او را می‌خواهم بگویم‌ها بی‌کم و زیاد) گفت: دیدم حاج‌آقا روح‌الله خمینی است. سلام کرد به حضرت. جواب دادند. ✅ عرض کرد: یا رسول الله، من حاضرم حدّ خدا را بر او جاری کنم. حضرت دست‌شان شمشیر بود. شمشیر را به این آقا دادند. با یک ضربت سر را از بدن جدا کرد و سر به زمین افتاد. بدن بی‌سر به من حمله کرد و یقه‌ من را گرفت. او من را می‌انداخت زمین، من بلند می‌شدم و او را به زمین می‌انداختم. او من را می‌انداخت زمین، من او را می‌انداختم زمین. چند مرتبه این وضعیت تکرار شد. ✅ دیدم حاج‌آقا روح‌الله دست راستش را این‌طوری کرد، این‌طور، کف دست را باز کرد، با نوک انگشت زد به شکم این و به شکمش فرو رفت. به مقداری رفت که امعاء و احشاء او را با پنجه‌اش بیرون کشاند. امعاء او که بیرون آمد، جسد افتاد. از خواب بیدار شدم. ✅ یک جمله‌ دیگر هم می‌گویم، خیال نمی‌کنم خیلی از این حرف‌ها بشنوید. اولاد پیغمبر گفت: من شاگرد مرحوم آیت‌الله حائری بودم. ایشان هم بود؛ با این‌که چند سال در یک درس ما می‌رفتیم، سلام و علیک با هم پیدا نکردیم، چون من از اول به قیافه‌ این که نگاه می‌کردم، این را تلخ می‌دیدم؛ نچسب می‌دیدم؛ چرب و نرم نبود. آن وقتی که این خواب را نقل می‌کرد، اظهار ارادت به ایشان نمی‌کرد ها. ارادت هم نداشت ها. ولی سید محترمی بود که آقای سبط گفت بی‌ کم‌وزیاد حرف می‌زند. محترم و آبرومند بود. محاسنش هم سفیدِ سفید بود. ✅ این خواب را من وقتی برای مرحوم آقای پسندیده گفتم، حالش به هم خورد. پیش از انقلاب بود. حالش به هم خورد و شاید یک ساعت نکشید که این خواب در بیت و اطراف بیت و این‌ها پخش شد و راوی‌اش را هم گفته بود مرتضی است. ✅ تعبیر کردند که این‌که انگشت‌ها را وارد شکمش کرده و این امعاء و احشاء را بیرون کشیده، اعلامیه‌هایی بوده که با انگشت‌هایش می‌نوشته و دائماً افشاگری می‌کرده است. با این اعلامیه‌ها یک عده‌ای دست‌شان رو می‌شده، کنار می‌رفتند و از صف خارج می‌شدند. ✅ این سیّد، یک سیّد خوبی بود. عرض کردم که یک سیّد موجّه ملایی در دزفول بود. حالا شاید چند سال است مرحوم شده. بله. این‌که من دارم می‌گویم برای بیش از چهل سال پیش است. 🎤سخنرانی ۳۱ مرداد ۹۲ 🔰شب ۱۴ خرداد ۹۹ 💕💕
*👌🏻حکایت بسیار زیبا* *مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود* *و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد* *یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت* *میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم* *و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم* *پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد* *چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت* *چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید* *در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند* *هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد* *چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند* *لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد* *تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت:* *با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟* *چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.* *تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.* *اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت* *تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد* *هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند* *صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت* *در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد* *تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟* *مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند* *و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند* *آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند* *هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد* *چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟* *چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود* *تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت* *خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی* *در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد* *این معنی روزی حلال است* *الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان* *و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده* *دوستان این قصه ها برای آموختن ودرس گرفتن است ساده از کنار آن* *عبور نکنیم بخوانید وتآملی کنید و...* 🍃🌺
همیشه روز را بااندیشه های مثبت به پایان رسانیدمهم نیست چقدر سخت گذشته مهم اینه که فردافرصتی است برای دوباره بهترشدن 🌟 شبتون بخير و آرام🌟
گاهے چه دلگرفته می شوی ازخدا گاهے از حڪمتش ناراضے گاهے شاڪر وخوشحال گاهے مشکوک گاهے مجذوب گاهے نزدیڪ و گاهے دور خدا همان خداست ڪاش ما اینقدر گاهے به گاهے نمی شدیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز خواندن مرد و زن در یک مکان در بعضی مکان ها دیده میشه که زن ومرد کنار هم نماز می خونن، آیا نمازشون درسته؟
سامانه پاسخگویی به سوالات شرعی لطفا سوال خودرا بانام مرجع به شماره زیر پیامک نمایید ومنتظر دریافت پاسخ باشید↙️ پاسخگویی پیامکی. 300002020
🌹 یکشنبه 1399/3/18 🌸✨ مطابق 📮 یکشنبه 🌺 یکشنبه 18 خرداد ماه ۹۹ 🌺 7 ژوئن 2020 🌺 15 شوال 1441 🌹این یکشنبه قمر در برج جدی واقع ست. 🌹امروز از نظر امام جعفرصادق ع خوب است. 🔺ذات الکرسی: عمود کامل 06:28 🍀دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است. 🌹 روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به حضرت امیر المومنین علی ع و حضرت زهرا س میباشد. 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَ مَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ.✨ ☀️با این دعا روز خود را شروع کنید که باعث مبارکی کارهایتان در روز بشود. 🌺دعای طول عمر اهتمام و مداومت در دعا براي حضرت قائم و تعجيل فرج و ظهور شريفش، مايه طول عمر، و نيز ساير آثار و فوايد صله رحم است. ان شاالله تعالي و دليل بر اين معني بطور خصوص روايتي است كه درفضيلت دعاي منصوصي آمده، و آن اينكه: در مكارم الأخلاق مروي است كه هر كه اين دعا را پس از هر نماز واجب بخواند و بر آن مواظبت كند آنقدر زنده خواهد ماند كه از زندگاني سير و ملول شود و به ديدار مولي صاحب الزمان "عجل الله فرجه" مشرف گردد.دعا چنين است : 💥" اَلّٰلهُمَ صَلُّ عَليٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ ، اَلّٰلهُمَ اِنَّ رَسُولَكَ الصّادقُ المُصَدَّقُ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قالَ: .اِنَّكَ قُلتَ: مٰا تَرَدَّدْتُ في شَيءٍ اِنَا فٰاعِلُهُ كَتَرَدُّدي في قَبْضِ رُوحِ عَبْدِيَ الْمُؤمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ اَنَا أكْرَهُ مَسٰاءَتَهُ اَلّٰلهُمَ فَصَلِّ عَليٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ وَ عَجِّلْ لِإوْلِيٰائكَ الفَرَجَ وَ الْنَصْرَ وَ الْعٰافِيَةَ وَ لاٰ تُسُؤْني في نَفسي وَ لا في فُلاٰنٍ "💥 به جاي كلمه فلان نام هركس را بخواهد مي برد. 🌺سوره بعد از نماز صبح ۱۰ بار سوره قدر، ۱۱بار سوره مبارکه توحیدو سوره یس 🌺بعد از نماز ظهر سوره نبأ 🌺بعد از نماز عصر سوره والعصر 🌺بعد از نماز مغرب حشر 🌺بعد از نماز عشا واقعه 🌺زیارت های امروز : زیارت حضرت امیر المومنین علی ع و حضرت زهرا س میباشد. 🌺نمازها: حضرت امیر المومنین علی ع و حضرت زهرا س 🌺صلوات ها: حضرت امیر المومنین علی ع و حضرت زهرا س میباشد. 🌺سوره طه و مزمل جهت محبت اعضای خانواده قرایت شود. 🌺این روز، روز مبارکی ست برای امور زیر: 🍃طلب حاجت 🍃کشاورزی 🍃مسافرت 🌺اصلاح مو(سر و صورت) در این روز ماه قمری خوب است. 🌺حجامت کردن، خون دادن در این روز، از ماه قمری خوب نیست. 🌺 برای نوره کشیدن روز مناسبی نیست. 🌺برای گرفتن ناخن روز مناسبی است. ❣️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال و الاکرام ۱۰۰ مرتبه ❣️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه یافتاح (موجب فتح و نصرت یافتن میگردد) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ۱ذان ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا اذان مغرب 📚منابع 📕حلیة المتقین 📗مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📘مفاتیح الجنان 📒بحارالانوار 📔سایت ژیو فیزیک دانشگاه تهران 📓 مصابیح الجنان
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ | صدای ماندگار در توصیف شخصیت و قیام امام خمینی 🔺 فیلم کمتر دیده شده 🗓 به مناسبت سالگرد ارتحال بنيان گذار كبير انقلاب
AUD-20181212-WA0033.mp3
907.7K
⭕️ عظمت زیارت حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ✨ ... در تهران ساکن است و تا بحال به زیارت شاه عبد العظیم نرفته است! معلوم می شود توفیق ندارد، به زیارت ایشان اهتمام داشته باشید؛ عبد العظیم حسنی نه تنها امام زاده هستند بلکه ایشان از علماء هم بوده اند « مَن زارَ عَبدَالْعَظیمِ بِرِی کَمَن زارَ قَبْرَ الْحُسَین بکَربَلاءِ » ؛ امام زاده طاهر؛ امام زاده حمزه هم در جوار ایشان دفن هستند؛ مقید به زیارت این سه بزرگوار باشید مخصوصا حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام که ایشان عالم هم بوده اند و یکی از محدثین بزرگ شیعه می باشند و وکیل امام هادی علیه السلام در سامرا نیز بوده اند. نقل است که شخصی به خدمت امام هادی علیه السلام می رسند؛ حضرت ابتداء سئوال کردند اهل کجایی؟ اگر می گفت: اهل شهر ری هستیم، حضرت فرمودند: « علیکم بالعبد العظیم الحسنی » زمانی را در شهر ری زیارت کردم و خدمت ایشان عرض کردم به منزل من تشریف بیاورید و ایشان گفتند: من از قم آمده ام فقط برای زیارت عبد العظیم حسنی و الان هم باید بروم و بعد مقداری از فضائل ایشان را برای من نقل کردند
به مناسبت وفات حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه
sokhanrani 19-9-97.mp3
7.48M
📌منبر کامل 📌 💠 🔸موضوع: شخصیت علیه السلام و درسهایی از زندگی ایشان 🔸حجم: 7.1 مگابایت
سلام امام مهربانم✋🌸 اگر چه روز من و روزگار می گذرد دلم خوش است كه با یاد یار می گذرد چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است قطار عمر كه در انتظار می گذرد
حضرت امام خامنه ای: در شبکه های اجتماعے، فقط بـه فکر خوشگذرانی نباشید!✋🏼 شما افسرانِ جنگ نرم هستید و عرصه‌ جنگ نَرم، بصیرتے عمار گونه و استقامتے مالک اشتروار می‌طلبد.
▪️علامه حسن زاده آملی(حفظه الله) : گوش‌تان به دهان رهبر باشد، چون ایشان گوششان به دهان حجةبن‌الحسن (عجل الله فرجه) است.
‍🌹 منهدم کننده گناهان ✍آیت الله محمدتقی بهجتـ : صلوات منهدم ڪننده گناهان اسـت این روایت در ڪتاب <جامـع الاخـبار> از رسـول اڪرم نقل شده اسـت : (( مـَنْ صـَلَّی عَـلَیَّ مـَرَّةً ، لَمْ یَبْـقِ لَـهُ مِـنْ ذُنُـوبِه ذَرَةَ )) ⚡️هـر ڪـس یـک بـار بـر مـن صـلوات بـفرسـتد ،یـڪ ذره از گـناهانـش بـاقـی نـمی ماند . 💕💕💕
شیوع نشانه ظهور امام مهدی عج الله قائم قیام نمی کند ، جزء در هنگامی که ترسی شدیدی مردم را فرا گرفته بحران ها ، آشوب ها ، گرفتاری ها و آنان را در بر گرفته باشد کشتار وحشیانه ، درگیری شدید و تفرقه دینی بین مردم محسوس شود و به گونه ای دچار رنج و افسردگی شوند که صبح و شام آرزوی مرگ کنند، اری وی در ناامیدی مطلق مردم ، ظهور و خروج خواهد کرد دلتنگم و دیدار تو درمان من است بی رنگ رخت زمانه زندان من است
🌷امام صادق(علیه السلام): ‌ ☘️کسی که ده مرتبه «یا الله» بگوید، به او خطاب شود: لبیک بنده‌ی من! حاجتت را بخواه تا اجابت کنم... ‌ 📚وسائل الشیعه، ج۷، ص۸۷
ادویه درمانی ادویه ها فقط برای خوشمزه کردن غذا بکار نمیان، ببینید هرکدوم چه خواص درمانی دارن و چطوری میتونن به سلامت بدن کمک کنن (👆)
🌺✨ مرد دهاتى پيوسته خدمت امام صادق عليه السلام رفت و آمد مى كرد. مدتى امام عليه السلام او را نديد. حضرت از حال او جويا شد.شخصى محضر امام بود خواست از مرد دهاتى عيبجويى كند و به اين وسيله از ارزش او نزد امام بكاهد گفت :آقا آن مرد دهاتى و بى سواد است ، چندان آدم مهمى نيست . امام عليه السلام فرمود:شخصيت انسان در عقل اوست و شرافتش در دين او و بزرگواريش در تقواى اوست ، ارزش آدمى بسته به اين سه صفت است .زيرا مردم از لحاظ نسل يكسانند و همه از آدم هستند و مزاياى مادى ارزش آفرين نمى باشند.آن مرد از فرمايش امام عليه السلام شرمنده شد و ديگر چيزى نگفت . 📚 بحار الانوار ، ج۷۸ ، ص۲۰۲ 💕💕💕
🌹پیامبر اڪرم ص ؛ هرگاه دچار ڪسالت یا سردرد شدے دست ها را بگشا سوره《معوذتین(ناس وفلق) و فاتحہ》 را بخوان سپس دست ها را بر صورت بڪش آن درد ها برطرف مے گردد🌹 💕💕💕
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 📿 تسبیحات علی علیه السلام : ✨ حضرت علی علیه السلام به براء بن عازب فرمودند : ❓آیا میخواهی عملی را به تو یاد بدهم که اگر آن را انجام‌ بدهی از اولیاء خدا خواهی بود؟ عرض کرد : بله.  🔻حضرت فرمودند کیفیت این تسبیحات به اینگونه است که بعد از هر نماز بگوید : ➖ ده بار سبحان الله ➖ ده بارالحمد لله ➖ ده بارالله اکبر ➖ ده بار لا اله الا الله 🔻بعد فرمودند : هرکس این تسبیحات را بعد از هر نماز بخواند خداوند ۱۰۰۰ بلای دنیوی را از او دور می سازد که آسان ترین آن بازگشتن از دِین می باشد و در آخرت برای او ۱۰۰۰ منزلگاه آماده می کند که یکی از این منزلت ها مجاور رسول خدا ﷺ خواهد بود. 📚مستدرک ج ۵ ص ۸۲ 📚 بحار ج ۸۳ ‌ ص۳۴ 💕💕💕
⛔️بد اخلاقی ✍ﻣﺮﺩﯼ ﺯﻧﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﺍﺧﻼﻕ و ﻏﺮﻏﺮﻭ ﺑﻮﺩ! ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎیی ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺖ! ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﭼﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻍ زن ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ ﺑﺒﺮﻡ؛ ﭘﺲ ﺯﻥ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﭼﺎﻩ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻟﮕﺪﯼ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﭼﺎﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ! ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺯن ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻣﺮﺩﻩ، ﺩﯾﺪ ﺻﺪﺍیی ﺍﺯﺗﻪ ﭼﺎﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ: ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩ؛ ﻣﻦ ﻣﺎﺭﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺎ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﯼ! ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﻢ. ﻣﺮﺩ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﭼﺎﻩ ﺍﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ. ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭘﻮﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻭ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﻢ ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯽﺩﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﯿﺎیی؛دﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ. ﻣﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺟﺎﺭ ﺯﺩﻧﺪ ﺍﮔﺮﮐﺴﯽ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ، ﻫﺰﺍﺭ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ. مرد ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ؛ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﮑﻪ ﻃﻼﺷﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺧﺒﺮ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥﺩﺧﺘﺮ ﺣﺎﮐﻢ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺩﻧﺒﺎﻝ همان مرد ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ.. ﻣﺮﺩ ﻧﺰﺩ ﻣﺎﺭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ. مرد ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ؛ﻓﻘﻂ ﺁﻣﺪﻡ ﺑﮕﻢ همسرم ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ! ﻣﺎﺭ،ﺗﺎ این ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ. اخلاق بد همه را فراری میدهد. 💕💕💕