┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام علی علیهالسلام فرمودند:
دل بستگى به دنيا، عقل را فاسد مى كند، قلب را از شنيدن حكمت ناتوان مى سازد و باعث عذاب دردناك مى شود.✨
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
❣ ❣
#عاشقانه_مذهبی (قسمت 43)
همونطور که لبم رو به دندون گرفته بودم به کمد لباس هام زل زدم،نگاهی به لباس ها انداختم در کمد رو بستم و از اتاق خارج شدم.
مادر و پدرم با اخم روی مبل نشسته بودن،لبم رو کج کردم و آروم گفتم:مامان چی بپوشم؟
مادرم سرش رو به سمتم برگردوند،نگاهی بهم انداخت همونطور که سرش رو به سمت دیگه می چرخوند گفت:منو بپوش!
مثل دفعه ی اول استرس نداشت!
جدی و ناراضی نشسته بود کنار پدرم.
اخم های پدرم توی هم بود،ساکت زل زده بود به تلویزیون!
هشت روز از ماجرای اون شب میگذشت،خانواده ها به زور برای خواستگاری دوباره رضایت دادن!
پدر و مادر من ناراضی تر بودن،چون احساس میکردن هنوز همون هانیه ی سابقم!
نفس بلندی کشیدم و دوباره برگشتم توی اتاقم،در رو بستم.
دوباره در کمد رو باز کردم،نگاهم رو به ساعت کوچیک کنار تخت انداختم،هفت و نیم!
نیم ساعت دیگه می اومدن!
نگاهم رو از ساعت گرفتم،با استرس لبم رو می جویدم.
پیراهن بلند سفید رنگی با زمینه ی گل های ریز آبی کم رنگ برداشتم،گرفتمش جلوی بدنم و مشغول تماشا توی آینه شدم.
سری تکون دادم و پیراهن رو گذاشتم روی تخت،روسری نیلی رنگی برداشتم و گذاشتم کنارش.
نگاهی به پیراهن و روسری کنار هم انداختم.
پیراهن رو برداشتم و سریع تن کردم،دوباره نگاهم رو به ساعت دوختم،هفت و چهل دقیقه!
چرا احساس میکردم زمان دیر میگذره؟چرا دلشوره داشتم؟
زیر لب صلواتی فرستادم و روسریم رو برداشتم.
روسریم رو مدل لبنانی سر کردم و چادر نمازم رو از روی ریخت آویز پشت در برداشتم.
باز نگاهم رفت سمت ساعت،هفت و چهل و پنج دقیقه!
همونطور که چادرم رو روی شونه هام مینداختم در رو باز کردم و وارد پذیرایی شدم.
رو به مادرم گفتم:مامان اینا خوبه؟
چادرم رو کنار زدم تا لباسم رو ببینه،مادرم نگاهی سرسری به پیراهنم انداخت و گفت:آره!
پدرم آروم گفت:چطور تو روشون نگاه کنیم؟
حرف هاشون بیشتر شرمنده م میکرد!
نویسنده :لیلی سلطانی😍
❣❣
#عاشقانه_مذهبی (قسمت 43 ،بخش دوم)
با قدم های بلند به سمت آشپزخونه رفتم،سینی رو کنار کتری و قوری گذاشتم،مشغول چیدن فنجون ها شدم.
پنج تا،پدرم،مادرم،پدر سهیلی،مادر سهیلی و سهیلی!
حتی تو خیالم نمیتونستم بگم امیرحسین!
چه برسه حتی فکرکنم باهاش ازدواج کنم!
یاد چهره ی جدیش بعد از خواستگاری افتادم،جدی بود اما اخمو نه!
جذبه داشت!
توقع داشتم اون سهیلیِ همیشه مودب و خندون به خونم تشنه باشه!
صداش پیچید توی سرم:این دفعه که اومدم خواستگاری تشریف بیارید!
لبخندی روی لبم نشست و مثل اون روز گفتم:دیونه!
دوباره حواسم رفت به ساعت،هشت نشده بود؟
آشپزخونه ساعت نداشت،سریع وارد پذیرایی شدم و ساعت رو نگاه کردم،هشت و ده دقیقه!
از هشت هم گذشته بود!
پس چرا نیومدن؟
فکری مثل خوره به جونم افتاد،نکنه سهیلی میخواست تلافی کنه؟!
با استرس نگاهی به پدر و مادرم انداختم.
خواستم چیزی بگم که صدای زنگ آیفون باعث شد هین بلندی بگم و دستم رو بذارم روی قلبم!
پدر و مادرم سریع بلند شدن،پدرم به سمت آیفون رفت مادرم چادرش رو سر کرد و رو به من گفت:چرا وایسادی؟برو تو آشپزخونه!
به خودم اومدم با عجله وارد آشپزخونه شدم،به دیوار تکیه دادم قلبم تند تند میزد،دستم رو گذاشتم روی قلبم و چندتا نفس عمیق کشیدم!
صدای سلام و یاالله گفتن پدر سهیلی به گوشم رسید.
سهیلی نامرد نبود!
بدنم می لرزید،از استرس،از خجالت!
چطور میتونستم با پدر و مادر سهیلی رو به رو بشم؟!
صداشون رو میشنیدم،پدرم و پدر سهیلی مشغول صحبت بودن.
چند لحظه بعد صدای خنده های ضعیفی اومد و پشت سرش مادرم گفت:هانیه!
با استرس چادرم رو سر کردم،خواستم به سمت کتری و قوری برم که ادامه داد:یه لحظه بیا مامان جان!
با تعجب از آشپزخونه خارج شدم،سرم پایین بود و نگاهم به فرش ها.
رسیدم نزدیک مبل ها،آروم سلام کردم.
پدر و مادر سهیلی عادی جواب سلامم رو دادن!
خبری از نارضایتی و ناراحتی نبود!
نویسنده:لیلی سلطانی😍
❣
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️(قسمت 43 بخش سوم)
خواستم لب باز ڪنم براے معذرت خواهے ڪہ پدر سهیلے گفت:جیران جان ایشون عروسمون هستن؟
با شنیدن این حرف،گونہ هام سرخ شد،سرم رو بیشتر پایین انداختم!
مادر سهیلے جواب داد:بلہ هانیہ جون ایشون هستن.
پدر سهیلے گفت:عروس خانم،ما دامادو سر پا نگہ داشتیم تا گُلا رو ازش بگیرے اون دفعہ ڪہ با مادرتون سر جنگ داشت گُلا رو نمیداد!
همہ شروع ڪردن بہ خندیدن!
ڪمے سرم رو بلند ڪردم،سهیلے مثل همون شب ڪت و شلوار مشڪے تن ڪردہ بود،دستہ گل رز قرمز بہ دست ڪنار مبل ایستادہ بود!
مادرم آروم گفت:هانیہ جان سر پا ایستادہ دادن!
و با چشم هاش بہ سهیلے اشارہ ڪرد!
آروم بہ سمتش قدم برداشتم،نگاهش رو دوختہ بود بہ گل ها سریع گفت:سلام!
آروم و خجول جواب دادم:سلام!
دستہ گل رو ازش گرفتم،ڪمے ڪہ ازش دور شدم رو بہ جمع گفتم:من یہ عذرخواهے بہ همہ بدهڪارم!
نفس ڪم آوردہ بودم،دستہ گل رو ڪمے بہ خودم فشار دادم!
_اون شب....ڪارهام واقعا ناخواستہ بود!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
‼️تهمت زدن به دیگران
🔷س 4275: #افترا و #تهمت زدن به دیگران در صورت عدم اثبات چه حکمی دارد و وظیفه کسی که تهمت زده چیست؟
✅ج: تهمت از گناهان بزرگ است و #توبه جدّى و واقعى از آن لازم است و بايد گفتههاى خود را نزد هر کس که رسانده است، #تکذيب کند و رضایت کسی را که به او تهمت زده است، به دست آورد.
#احکام_گناهان #احکام_تهمت
📕منبع: leader.ir
✴️ دوشنبه 👈 6 مرداد 98
👈6 ذی الحجه 1441👈27 ژوئیه 2020
🕌مناسبت های اسلامی.
🌓امروز ساعت 8:43 قمر وارد برج عقرب میشود.(صبح)
و چهار شنبه ساعت 8:55 دقیقه خارج میگردد.
📛امور ازدواجی پرهیز شود.
👶برای زایمان مناسب نوزاد خوش قدم و مبارک باشد برای خود و پدر و مادر.
🤒بیمار امروز شفا یابد ان شاءالله.
🛫 مسافرت مکروه است اگر ضروری است حتما حتما همراه صدقه باشد.
👩❤️👩حکم مباشرت امشب.
🔭 احکام نجوم
🌓انجام اموری از قبیل:
✳️برای کندن چاه و کانال و قنات.
✳️انجام امور کشاورزی کاشت و برداشت نیک است.
✳️مدوای چشم.
✳️مداوای جراحات و زخم.
✳️مرحم گذاشتن بر دمل.
✳️از شیر باز گرفتن کودک.
✳️اقدامات نظامی.
✳️حمام رفتن نیک است.
📛و برای امور اساسی و زیر بنایی مانند ازدواج سفر و... خوب نیست.
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب و باعث دفع بلای ناگهانی است.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری،باعث رعشه در اعضاء است.
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند
تعبیرش از ایه 7 سوره مبارکه اعراف
والوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه ....
و از معنای ان استفاده می شود که میان خواب بیننده و شخص دیگری کدورتی است نزد قاضی برند و معلوم شود حق با خواب بیینده باشد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
‼️روزۀ استیجاری با وجود روزۀ قضا
🔷س 4276: در صورتی که روزه قضا بر عهده داشته باشیم می توانیم روزه استیجاری بگیریم؟
✅ج: اشکال ندارد
📕منبع: leader.i
‼️واگذاري دفترچه بیمه به فقير
🔷س 4277: آیا می توانیم به نیت #کمک_به_نیازمندان، #دفترچۀ_بیمۀ درمانی را در اختیار آنان قرار دهیم؟
✅ج: استفاده از دفترچۀ بیمه فقط مطابق آئین نامه و مقررات شرکت صادر کنندۀ دفترچه جایز است، در غیر این صورت جایز نیست و موجب ضمان است، هرچند در فرض سؤال باشد.
#انفاق_و_صدقه #دادن_دفترچه_بیمه_به_دیگران
شماره سامانه پیامکی پاسخگویی به مسائل شرعی۳۰۰۰۲۰۲۰ است اعضای محترم میتوانند سؤالات شرعی خود را باذکرنام مرجع خود پیامک کرده و منتظر پاسخ خود تا حداکثر ۲۴ ساعت بعد باشند.