4_6021646042796132766.mp3
13.93M
🌹چه فراقی...🌹
📎تنظیم استدیویی
🎤با نوای: محمدحسین پویانفر
#ما_ملت_امام_حسینیم
#اربعین
#صفر
مداحی آنلاین - یک اربعین با روضه هایت گریه کردم - صابر خراسانی.mp3
2.73M
🔳 #شعرخوانی احساسی #اربعین
🌴یک #اربعین با روضه هایت گریه کردم
🌴در این سفر تنها برایت گریه کردم
🎤 #صابر_خراسانی
💠 اعمال روز #اربعین
❶ «زیارت امام حسین (علیه السلام) و زیارت اربعین»
در این روز زیارت امام حسین (علیه السلام) مستحب است و این زیارت، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
"علامت مؤمن پنج چیز است:
۱- پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن
۲- و زیارت اربعین کردن
۳- و انگشتر بر دست راست کردن
۴- و جَبین (پیشانی) را در سجده بر خاک گذاشتن
۵- و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است."
❷ «غسل اربعین و توبه»
❸ بعد از نماز صبح 100 مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم)
❹ 70 مرتبه تسبیحات اربعه
❺ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس 70 مرتبه استغفار
❻ غروب اربعین 40 مرتبه لا اله الا الله
❼ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
📚 وسائل الشیعه ج ۱۰، ص۳۷۳
#زيارت_اربعين
"زائر زيارت اربعين عاقبت بخير ميشود"
استاد فاطمي نيا:
استادي داشتم كه از كبار اولياي خدا بود ، ميفرمود براي زيارت اربعين پاداشي است كه براي عمل ديگر نيست:
"زائر اربعين امام حسين (ع) عاقبت بخير ميشود"
اين شامل كساني هم كه از راه دور زيارت ميكنند، ميشود.
💕💕💕
#رفع_اضطراب_شدید
#امام_جعفر_صادق علیه السلام فرمودند:
اگر کسی که اضطراب شدید دارد #سوره_تحریم قرائت نماید آرامش پیدا می کند و اگر بر بیمار صرعی بخوانند به هوش آید و اگر برای کسی که بی خوابی و شب بیداری به سراغش آمده بخوانند موجب خوایدن او می شود...
📒منبع : تفسیرالبرهان، ج5، ص 417
💕💕💕
#حدیث
💚امام صادق علیه السلام
🍃اولین شخصی که پس از
مهدی رجعت می کند حسین بن علی است
وبه قدری حکومت می کند که از کثرت سن
ابروهاش روی دیدگانش می آید🍃
📖البرهان، ۳:۵۰۶
💕💕💕
#سلام_امام_زمانم ❣
ای آخـرین ترانه و ای آخرین بــهار
باز آ که بیحضور تو تلخ است روزگار
مولای سبزپوش من، ای منجیِ بزرگ
تعجیل کن که تاب ندارم در انتظار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_شصتم
_آهے کشیدم و جلوتر از علے حرکت کردم...
قرار بود کہ همہ واسہ بدرقہ تا فرودگاه برݧ
ولے علے اصرار داشت کہ نیا
همہ چشم ها سمت مـݧ بود. همہ از علاقہ منو علے نسبت بہ هم خبر داشتـݧ هیچ وقت فکر نمیکرد کہ مـ راضے بہ رفتنش بشم
خبر نداشتـݧ کہ همیـݧ عشق باعث رضایت من شده
_بغض داشتم منتظر تلنگرے بودم واسہ اشک ریختـݧ اما نمیخواستم دم رفتـݧ دلشو بلرزونم
روپاهام بند نبودم .کلافہ ایـݧ پا و او پا میکردم.تا خداحافظے علے تموم شد
اومد سمتم. تو چشمام نگاه کردو لبخندے زد همہ ے نگاه ها سمت مـا بود
زیر لب بسم اللهی گفت و از زیر قرآ رد شد
چشمامو بستم بوے عطرش و استشمام کردم و قلبم بہ تپش افتاد
_چشمامو باز کردم دوبار از زیر قرآن رد شد ، هر دفعہ تپش قلبم بیشتر میشد و بہ سختے نفس میکشیدم
قرار شد اردلاݧ علے رو برسونہ
اردلا سوار ماشیـݧ شد
کاسہ ے آب دستم بود. علے براے خدا حافظےاومد جلو
بہ کاسہ ے آب نگاه کرد از داخلش یکے از گل هاے یاس شناور تو آب و برداشت بو کرد.
_لبخندے زد و گفت: اسماء بوے تورو میده
قرآن کوچیکے رو از داخل جیبش درآوردو گل رو گذاشت وسطش ، بغض بہ گلوم چنگ میزد و قدرت صحبت کردݧ نداشتم
اسماء بہ علے قول دادے کہ مواظب خودت باشے و غصه نخورے
پلکامو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
خوب خانم جاݧ کارے ندارے❓
کار داشتم ، کلے حرف واسہ ے گفتـݧ تو سینم بود اما بغض بهم اجازه ے حرف زدݧ نمیداد
چیزے نگفتم
_دستشو بہ نشونہ ے خداحافظے آورد بالا و زیر لب آروم گفت: دوست دارم اسماء خانم
پشتشو بہ مـݧ کرد و رفت
با هر سختے کہ بود صداش کردم
علے❓
بہ سرعت برگشت. جان علے❓
ملتمسانہ با چشمهاے پر بهش نگاه کردم و گفتم: خواهش میکنم اجازه بده تا فرودگاه بیام
چند دیقہ سکوت کرد و گفت: باشہ عزیزم
_کاسہ رو دادم دستش ، بہ سرعت چادر مشکیمو سر کردم و سوار ماشیـݧ شدم
زهرا هم با ما اومد
بہ اصرار علے ما پشت نشستیم و زهرا و اردلاݧ هم جلو
احساس خوبے داشتم کہ یکم بیشتر میتونستم پیشش باشم
از همہ خداحافظےکردیم و راه افتادیم
_نگاهے بهش انداختم و با خنده گفتم: علے با ایـݧ لباسا شبیہ برادرا شدیا
اخمے نمایشے کردو گفت: مگہ نبودم
ابروهامو دادم بالا و در گوشش گفتم: شبیہ علے مـݧ بودے
بہ کاسہ ے آب نگاه کردو گفت: ایـݧ دیگہ چرا آوردے❓
خوب چوݧ میخواستم خودم پشت سرت آب بریزم کہ زود برگردے
_سرمو گذاشتم رو شونشو گفتم: علے دلم برات تنگ شد چیکار کنم❓
یکمے فکر کردو گفت: بہ ماه نگاه کـ
سر ساعت ۱۰ دوتامو بہ ماه نگاه میکنیم
لبخندے زدم و حرفشو تایید کردم
علے تند تند زنگ بزنیا
چشم
چشمت بے بلا
_بقیہ راه بہ سکوت گذشت
بالاخره وقت خداحافظے بود
ما نمیتونستیم وارد فرودگاه بشیم تا همینجاش هم بہ خاطر اردلاݧ تونستیم بیایم
اردلاݧ زهرا خداحافظے کرد و رفتـݧ داخل ماشیـ
تو چشماش نگاه کردم و گفتم: علے برگردیا مـݧ منتظرم
پلک هاشو بازو بستہ کرد و سرشو انداخت پاییـݧ
دلم ریخت
دستشو گرفتم: علے ، جو اسماء مواظب خودت باش
همونطور کہ سرش پاییـݧ بود گفت: چشم خانم تو هم مواظب خودت باش
_بہ ساعتش نگاه کرد دیر شده بود
سرشو آورد بالا اشک تو چشماش جمع شده بود
اسماء جا مـ برم❓
قطره اے اشک از چشمام سر خورد سریع پاکش کردم و گفتم: برو اومدنے گل یاس یادت نره
چند قدم ، عقب عقب رفت. دستشو گذاشتم رو قلبش وزیر لب زمزمہ کرد:عاشقتم
مـݧ هم زیر لب گفتم: مـ بیشتر
برگشت و بہ سرعت ازم دور شد با چشمام مسیرے کہ رفت و دنبال کردم.
💚😔🌺
در رفتن جان از بدن ، گویند هر نوعی سخن
من با دو چشم خویشتن ، دیدم که جانم میرود
💔😭🌹
_وارد فرودگاه شد. در پشت سرش بستہ شد
احساس کردم سرم داره گیج میره جلوے چشمام سیاه شد
سعے کردم خودمو کنترل کنم.کاسہ ے آب و برداشتم و آب رو ریختم هم زماݧ سرم گیج رفت افتادم رو زمیـ ، کاسہ هم از دستم افتاد و شکست
_بغضم ترکید و اشکهام جارے شد. زهرا و اردلا بہ سرعت از ماشیـݧ پیاده شد و اومدݧ سمتم
اردلاݧ دستم و گرفت و با نگرانے داد میزد خوبے😔
نگاهش میکردم اما جواب نمیدادم
با زهرا دستم رو گرفتــ و سوار ماشیـنم کرد
سرمو بہ صندلے ماشیـݧ تکیہ دادم و بے صدا اشک میریختم
_اومدنے با علے اومده بودم.حالا تنها داشتم بر میگشتم
هرچے اردلان و زهرا باهام حرف میزد جواب نمیدادم.
تا اسم کهف اومد. سرجام صاف نشستم و گفتم چے اردلا❓
هیچے میگم میخواے بریم کهف❓
سرمو بہ نشونہ ے تایید نشوݧ دادم...
ادامه دارد...
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_شصت_یکم
_هیچے میگم میخواے بریم کهف❓
سرمو بہ نشونہ ے تایید نشوݧ دادم
قبول کردم کہ برم شاید آرامش کهف آرومم میکرد
ممکـݧ هم بود کہ داغون ترم کنہ چوݧ دفعہ ے قبل با علے رفتہ بودم
وارد کهف شدم هیچ کسے نبود رفتم و همونجایے کہ دفعہ ے قبل با علے نشستہ بودیم ،نشستم
قلبم کمے آروم شد. اصلا مگہ پیشہ بہ شهدا پناه ببرے و کمکت نکنـ❓
_دیگہ اشک نمیریختم ، احساس خوبے داشتم
چشمامو بستم و زیرلب گفتم: خدایا هر چے صلاحہ هموݧ بشہ بہ مـݧ کمک کـ
و صبر بده
حرفهایے کہ میزدم دست خودم نبود
مـݧ، اسماء اے کہ انقد علے و دوست داشت خودش با دست هاے خودش راهیش کردو الاݧ از خدا صبر و صلاحشو میخواد
_روزها همینطورے پشت سر هم میگذشت
حوصلہ ے هیچ کارے و نداشتم اکثرا خونہ بودم حتے پنج شنبہ ها هم نمیرفتم بهشت زهرا
هر چند روز یکبار علے زنگ میزد بهم اما خیلے کوتاه حرف میزد و قطع میکرد
روز هایے کہ باهاش حرف میزدم حالم خوب بود اما بعدش دوباره بے و حوصلہ بودم
_هرشب راس ساعت ۱۰ روبروے پنجره میشستم و بہ ماه نگاه میکردم. مطمعـݧ بودم کہ علے هم داره نگاه میکنہ و دلش برام تنگ شده
🔹🔹🔹
_با صداے گوشیم از خواب بیدار شدم
دستم رو از پتو آوردم بیروݧ و دنبال گوشیم میگشتم
زنگ گوشے قطع شد
از ترس اینکہ نکنہ علے بوده از جام بلند شدم و گوشیمو پیدا کردم
با چشماے نیمہ بازم قفل گوشے و باز کردم مریم بود
_پوووفے کردم و دوباره روے تخت ولو شدم و پتو رو کشیدم رو سرم گوشیم دوباره زنگ خورد
با بے حوصلگے برش داشتم و جواب دادم
الو❓
الو سلام دختر کجایے تو❓چرا دانشگاه نمیاے❓
علیک سلام. حال و حوصلہ ندارم مریم
وا ینے چے. مثل ایـݧ افسرده ها نشستے تو خونہ
خوب حالا کارم داشتے❓
آره اسماء میخوام ببینمت ، باهات حرف بزنم
راجب چے
_راجب محسنے ، ازم خواستگارےکرده
خندیدم و گفتم:محسنے❓خوب تو چے گفتے❓
هیچے ،چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم واقا کہ بعدشم سریع ازش دور شدم
علے قبلا یہ چیزهایے بهم گفتہ بود ولے فکر نمیکردم جدے باشہ
_خاک تو سرت مریم بعد از ۱۰۰سال یہ خواستگار برات اومده اونم پروندیش
خندیدو گفت: واقا کہ حالا کے ببینمت❓
دیگہ واسہ چے میخواے ببینیم❓تو کہ پروندیش
یہ کار دیگہ اے دارم. حالا اگہ مزاحمم بگو
مـ کہ دارم میگم تو بہ خودت نمیگیرے
إ اسماء
شوخے کردم بابا ، بعد از ظهر بیا خونموݧ دیگہ هم زنگ نز میخوام بخوابم
پروووو. باشہ ، پس فعلا
فعلا
_گوشے رو پرت کردم اونور و دوباره خوابیدم چشمام داشت گرم میشد کہ گوشیم دوباره زنگ خورد
فکرکردم مریم ، کلے فوشش دادم
بدوݧ اینکہ بہ صفحہ ے گوشے نگاه کنم جواب دادم
بلہ❓مگہ نگفتم دیگہ زنگ نز❓
صداے یہ مرد بود ، رو صفحہ ے گوشے نگاه کردم محسنے بود سریع گوشے قطع کردم
خدا بگم چیکارت نکنہ مریم
_دوباره زنگ زد صدامو صاف کردمو جواب دادم. بلہ بفرمایید❓
سلام خوب هستید آبجے
بعد از ازدواجم با علے بهم میگفت آبجے ، از لحـݧ آبجے گفتنش خندم گرفت
ممنوݧ شما خوب هستید❓
الحمدوللہ ، ببخشید میخواستم راجب یہ موضوعے باهاتو حرف بزنم
خواهش بفرمایید❓
ݧ اینطور ے کہ نمیشہ. شما کے وقت دارید ببینمتوݧ
آخہ
_حرفمو قطع کردو گفت: علے بهم گفت بیام و ازتو کمک بگیرم
اسم علے رو کہ آورد لبخند رو لبم نشست
بهتوݧ اطلاع میدم. فعلا خدافط
خدافظ
_چند دیقہ بعد گوشیم بازم زنگ خورد ایندفعہ با دقت بہ صفحہ ے گوشے نگاه کردم. با دیدݧ صفر هاے زیادے کہ تو شماره بود فهمیدم علے سریع جواب دادم
الو سلام
الو سلام اسماء جاݧ خواب بودے❓
عزیزم بیدار بودم
چہ خبر❓
سلامتے. تو چہ خبر کے میاے❓
إ اسماء تو باز اینو گفتے❓دوهفتہ هم نیست کہ اومدم
_إ خوب دلم تنگ شده
منم دلم تنگ شده ، حالا بزار چیزیو کہ میخوام بگم باید زود قطع کنم
با ناراحتے گفتم: خب بگو
محسنے بهت زنگ زد دیگہ❓
آره
ازت کمک میخواد اسماء هرکارے از دستت بر میاد براش بکــݧ
باشہ چشم
مـ دیگہ باید برم کارے ندارے❓ مواظب خودت باش
چشم. خدافظ
خدافظ
_با حرص گوشے و قطع کردم زیر لب غر میزدم(ی دوست دارم هم نگفت)از حرفم پشیموݧ شدم
حتما جلوے بقیہ نمیتونست بگہ
دیگہ خوابم پرید. لبخندے زدم و از جام بلند شدم. اوضاع خونہ زیاد خوب نبود چو اردلاݧ فردا باز میخواست بره سوریہ
براے همیـݧ تصمیم گرفتم کہ با محسنے و مریم بیروݧ حرف بزنم
_یہ فکرے زد بہ سرم اول با مریم قرار میزارم بعدش به محسنے هم میگم بیاد و باهم روبروشوݧ میکنم
کارهاے عقب افتادمو یکم انجام دادم و بہ مریم زنگ زدم و هموݧ پارکے کہ اولیـݧ بار با علے براے حرف زدݧ قرار گذاشتیم ، براے ساعت ۴قرار گذاشتم
_بہ محسنے هم پیام دادم و آدرس پارک و فرستادم و گفتم ساعت ۵ اونجا باشہ
لباسامو پوشیدم و از خونہ اومدم بیرو
ماشیـݧ علے دستم بود اما دست و دلم بہ رانندگے نمیرفت..
❤️💞❣💛 ❤️💞❣💛❤️💞❣💛
#اربعین_حسینی
پیری ام کامل شده،قدّ کمانم را ببین
مثلِ نیلوفر شدم نام و نشانم را ببین
بعدِ تو خیلی شکسته تر شدم سلطانِ عشق
جانِ من! باور نداری باز جانم را ببین
سنگ ها خوردم به وقتِ خطبه خوانی یاحسین
پلک را بر هم بزن زخمِ دهانم را ببین
کلِّ دندانهایم شکسته در مسیرِ عاشقی
عفو کن ای جانِ من،لکنت زبانم را ببین
«اربعین است و رسیدم پابرهنه محضرت»
خوب دقّت کن که آمد در کنارت خواهرت»
همسٍفر بودم چهل منزل کنارِ نیزه ها
با بریده حنجرت بودی سوارِ نیزه ها
بینِ کوفه تا زدم سر را به محمل ای عزیز
اختلال افتاد یک لحظه به کارِ نیزه ها
بسکه خون پاشید از پیشانی ات دلدارِ من
پُر شده در ایِن جهان داد و هوارِ نیزه ها
کعبِ نی می خورد یا بر پشت و بر پهلویِ من
یا سرت می شد عزیز دل شکارِ نیزه ها
«اربعین است و کبودم بدتر از نیلوفرم»
«چشم وا کن تا ببینی قابِ عکسِ مادرم»
هیچ می دانی چه آمد بر سرم بازارِ شام
هیچ می دانی بسته بودند شهپرم بازار شام
کوچه کوچه دور گرداندند زینب را حسین
دل شکسته خون جگر شد خواهرم بازار شام
ناسزاهایی شنیدم از دهانِ شامیان
وا شده انگار پای مادرم بازار شام
هیچ می دانی که تنها مانده بودم بی قرار
مانده بودم با دلِ پُر مضطرم بازار شام
«اربعین است و رسیدم با وقاری له شده»
«آمدم از شامِ بد با اعتباری له شده»
در سفر جایی ندیدم بدتر از بزمِ شراب
بین یک طشتِ طلا بودی منم در التهاب
با عصا یا خیزران می زد به لبهایت حسین
در دلم افتاد بدجوری عزیزا اضطراب
جامِ می در یک طرف رأسِ بریده یک طرف
کاش می دیدم تمامِ صحنه ها را یک سراب
منجلی شد روضه ی عالم دراین مصراعِ شعر
چشم های هیز بود و دخترانِ بی نقاب
«اربعین است و رسیدم با گله در محضرت»
«خواهشاً از من نپرس از حال و روزِ دخترت»
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_اربعین
#برای_جامانده_ها
#روح_الله_قناعتیان
▶️
چه شد عزیز دلم بینمان فراق افتاد ...
و آن چه را که نمی باید اتفاق افتاد ...
چقدرغنچه نرگس که یک به یک پژمرد
چقدر میخـک و مـریم ، کـف اتاق افتاد
نیامدی و رسید "اربــعین" و جا ماندم
دلم هـوای تو کرد و دوباره طاق افتاد
میان مـا و نجـف ، راه سبـز ِ مشـّایه
پیاده رفتن ِ تا ، "کــربلا" فراق افتاد
شب زیارتـی ِ جـدّتان ، هـمین هـفته
اگـر گـذار شمــا ، در ره عــراق افتـاد ...
تورا به عّمه سه ساله ، که از پدر جا ماند
تورا به صورت ماهش که در محاق افتاد
همین که اذن دخول از لب تو جاری شد
همینکه چشم قشنگت بر آن رواق افتاد...
بخوان "زیـارت عـشق" و سلام ما برسان
بگو که این دل عاشـق به اشتیـاق افتاد
#اربعین_حسینی
#جامانده
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
در چَشم ها دو چِشمه ی زمزم گذاشتیم
قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست
وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم
ما ارث گریه از پدر خویش برده ایم
پا جای پای حضرت آدم گذاشتیم
این اشک ها برای تو باشد ، حسین جان
شاید به روی زخم تو مرهم گذاشتیم
تفسیر روضه هاست ، حروف مقطعه
جان را میان سوره ی مریم گذاشتیم
خیلی حسین زحمت مارا کشیده ای
خیلی برای روضه ی تو کم گذاشتیم
یک عمر دم حسن شده و بازدم حسین
این عشق را به سینه دمادم گذاشتیم
یک اربعین زیارت مارا ردیف کن
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹فیض زیارت🔹
مگیر از زائرانت لحظهای فیض زیارت را
مبند اینگونه بر یاران خود راه سعادت را
گدایانت به شوق وصل میآیند و میگویند
مگیر ای شاه از ما پاپتیها این محبت را
نجف تا کربلا عشق است، موکب موکبش رحمت
خدا بخشیده انگاری به خُدامت سخاوت را
چنان گِرد تو میآیند خَلقُ الله از هر سو
تداعی میکند هر اربعین روز قیامت را
تو با هفتاد و دو یارت به روی نیزهها رفتی
و آوردی کنار خویش هفتاد و دو ملت را
اگر داغی به پا دارند تاول نیست میدانم
زمین بوسیده در هر گام، پای زائرانت را
#اربعین_حسینی
#جامانده
شد کارِ هر روزم دعا، مثل رقیه
داغِ تو دق داده مرا، مثل رقیه
زل میزنم بر خاطراتِ با تو بودن
با گریه های بی صدا، مثل رقیه
بابایِ او بودی! برای من هم ارباب
از تو وفا دیدم! وفا؛ مثل رقیه
نام ِ تو را هر جا زمین خوردم سریعاً-
گفتم به امید شفا، مثل رقیه
کز کرده ام یک گوشه با دستانِ خالی
دستانِ تو مشکل گشا، مثل رقیه
دلتنگ پابوس ِ توام دستِ خودم نیست
لبریزم از حال بکا، مثل رقیه
بیزارم از تقدیر، از قسمت! از آنچه؛
کرده مرا از تو جدا... مثل رقیه
دادی براتِ زائرانت را به جز من
افتادم از پا بی هوا، مثل رقیه
در سینه دردی مشترک داریم با هم
جامانده ام از کربلا، مثل رقیه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه خوانی سوزناک روضه عالم اهل سنت برای امام حسین و بر روی منبر مسجد اهل سنت
✅
ورود قافله به کربلا در اربعین
،،،،،،،،،،،
زینب آمد کربلا و کربلا در غم نشست
کاروان شد نینوایی ، نینوا در غم نشست
ناگهان بشکست بغض هر یتیم خون جگر
ناله ها برخاست از دل ، هر صدا در غم نشست
خیمه ها بر پا شد و شیون ز هر سو شد بلند
همصدا با داغداران خیمهها در غم نشست
بار دیگر دختری از داغ بابا گریه کرد
بار دیگر خواهری درد آشنا در غم نشست
از علی بن الحسین آه جگر سوزی رسید
حجت حق در غم خون خدا در غم نشست
کربلا در کربلا و اربعین در اربعین
هر که بود از اهل بیت مصطفی در غم نشست
بس که سنگین بود داغ لاله های کربلا
از همان آغاز غم ارض و سما در غم نشست
از شرار شعله ها و شیون آل علی
نی زمین می سوخت بلکه ماسوا در غم نشست
مادری از داغ طفل شیرخوارش گریه کرد
کودکی می سوخت در بزم عزا در غم نشست
ناله های العطش آید هنوز از تشنگان
از غم لب تشنگان آب بقا در غم نشست
«یاسر» از داغ حسین بن علی قلب زمان
در فضایی بی قرار و جانگزا در غم نشست
#شب_جمعه
عاملِ درد و پریشانی من، هجران ست
مثل هرهفته همین وقت، دلم نالان است
حالِ من خوب نشد وضعیتم بحرانیست
شب جمعه ست فقط کرببلا درمان است
#سیدحسین_میرعمادی
#السلام_علیک_یااباعبدالله_الحسین_ع
●➼┅═❧═┅┅───┄
🚫 •تــلــنــگــر• 🚫
📝 شخصی به امام حسین «علیه السلام» نامه نوشت که مرا موعظه کنید …
✍🏻 حضرت در پاسخ نوشتند:
• کسی که بخواهد با گناه به خواسته اش برسد آنچه را که به آن امید داشته زودتر از دست می دهد و آنچه را که از آن می ترسیده سریعتر به سرش می آید.
♦️ گناه، بیراهه است هر چه در این مسیر تندتر برویم بیشتر از هدفمان دور می شویم.
✔️ نمونه بارز آن، عمر سعد است که تمام تلاش خود را به کار بست تا با جلب رضایت عبید الله به حکومت ری برسد اما ...
🔵 ملت ایران با رأی دادن به جریانی که با تکیه بر ظالم و امضای برجام می خواست مشکلات را حل کند نه تنها مشکلشان حل نشد بلکه آن چه را داشتند از دست دادند و از آن چه می ترسیدند به سرشان آمد.
🎴 بله باید از عمر سعد عبرت می گرفتیم اما همان اشتباه را تکرار کردیم.
📌 باید با تلاش در مسیر بندگی خدا همانند: سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی به پیش برویم.
💕💕💕
🔹 امام صادق «عليهالسّلام» فرمودند:
◾️ بَكَتِ السَّماءُ عَلَى الحُسَين أربَعينَ يَوما بالدَّم؛
◾️ آسمان چهل روز بر حسين «عليهالسلام» خون گريه كرد.
📚 مناقب آل أبى طالب، ج۳، ص۲۱۲
💕💕💕
🔴مکافات عمل!
✍یکی از آقایان علما می گفت: روزی در صف نانوایی ایستاده بودم که ناگهان پیرمردی فریادش بلند شد. معلوم شد پسر بچه ای شیطانی کرده و ریگ داغی را به پشت دست آن پیرمرد چسبانده است. پیرمرد همراه با جیغ و داد می خندید. گفتند: چرا می خندی؟! گفت: یادم آمد که من پنجاه سال پیش که بچه بودم در همین جا همین کار را درباره پیرمردی کردم. ریگ داغی از سنگک گرفتم و پشت دست آن پیرمرد چسباندم و امروز به مکافات عمل پنجاه سال پیش رسیدم!! فریادم برای سوختن دستم بود و خنده ام برای مکافات عمل.
📚به نقل از: نشریه صفیر هدایت، شماره 30
📖هر کس به وزن یک ذره، عمل خیری انجام دهد آن را می بیند و هر کس به وزن یک ذره عمل بد کند همان را خواهد دید.سوره زلزال، آیه 8
💕💕💕
#حرفقشنگ💕🌸
🌿یه نفر بهم میگفت :
یه جوون اگه میخاد
یه جهاد با نفسِ واقعی ڪنه
و ارادش رو قوی ڪنه👊🏻
اگه نشد یه شبی نماز شب بخونه📿
فرداش نیت ڪنه قضاش رو بخونه...
یه همچین جوونی
میتونه بِشه #شهید_حججی🌹
یه هَمچین جوونی
میتونِه امامزمانش رو ببینه
یه هَمچین جوونی
میتونِه به حیات برسه...•°
💕💕💕
💢 کمی در مورد آقای شجریان
🔸 مرحوم شجریان یکی از خوانندگان معروف کشورمون بود و با مرگ ایشون عکس العمل های زیادی در رسانه ها دیده میشه. اما مواجهه درست با این اتفاق چیه؟
💢 مرحوم شجریان در فتنه 88 یکی از فریب خوردگان دشمن بود و همکاری هایی با شبکه های دشمن داشت.
❇️ موضع درستی که در قبال ایشون باید گرفت اینه که نه ایشون رو به عنوان یه دشمن تلقی کنیم و نه اینکه ازش یه قدیس بسازیم.
⭕️ ایشون هم مثل میلیون ها نفر دیگه تحت دروغ های رسانه ای جریان غرب پرست قرار گرفت و ایمانش به کمکش نیومد و گرفتار شد.
☢️ دشمن همیشه دوست داره از هر موضوع کوچک و بزرگی طی یه شیطنت رسانه ای "دوقطبی های کاذبی" رو بسازه تا در موقع انتخابات ازش بهره برداری کنه.
❇️ از خداوند متعال میخوایم که در امتحانات آخر الزمان به ما بصیرت عنایت بفرماید تا اسیر فتنه های دشمن نشیم و در راه ولایت ثابت قدم بمونیم...