🌷پیامبر اکرم ص:
اَکیَسُ المُومنینَ اَکثَرُهُم ذِکراً لِلمَوتِ وَاَکثَرُهُم لَهُ اِستِعدَاداً.....کافی ج ۳ ص ۲۵۸
🌷زیرک ترین مردم کسی است که بیشتر به یاد مرگ باشد وخودراآماده کند برای مرگ.
💕❤️💕
⚠️ #تلنگر
🔖هر گاه عیبی در من دیدی به خودم خبر بده نه کسی دیگر را
✳️چون تغییر آن دست مــن است
💌ڪار اولت ثواب دارد و نصیحت است اما گزینه دوم غیبت و گناه است
⁉️چرا موقعی ڪه چیز منفی در ڪسی می بینیم، جز خودش همه را خبر می دهیم ما شهرت را با صحبت ڪردن در مورد یڪدیگر می دانیم نه با یڪدیگر...
💌جمله ای ڪه بر یڪ هتل نوشته بود شگفت زده ام ڪرد :
"اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو و گرنه با خود ما بگو"
✳️بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت از میانمان از بین برود نصیحت ڪن اما رسوا نڪن
🔖سرزنش ڪن اما جریحه دار نڪن بهشت وعده دور از دسترسی نیست اگر بی بهانه خوب باشیم
💕❤️💕
💕هی گنه کرديم و گفتيم خدا
مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا
مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
"رهگذر ميگذرد
💕🧡💕
🔴تلنگر...
ڪسانے بہ امام زمانشان خواهند رسید،
ڪہ اهل سرعت باشند... !!
❗️و اِلّا تاریخ ڪربلانشان داده،
ڪہ قافلہ عشق معطل ڪسے نمے ماند.
✔️اگر میخواهی برای امام زمانت
کاری انجام بدهی تعجیل کن
زمان ازدست میرود...
❤️لبیک یاصاحب الزمان❤️
🏴 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💕💜💕
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_چهل_و_پنجم
اشکام کم کم بند اومد اما هنوز دل میزدم.دلم به جای بغل زهرا،بغل شوهرمو میخواست اما اون نامرد ازم دریغ کرده بود.
خیلی دلم میخواست بهش زنگ بزنم و ازش گله کنم اما غرورم اجازه نمیداد.
دیگه حالم داشت از ضعف خودم بهم میخورد.
زهرا سرمو گذاشت رو پاش و آرومم کرد.اصلا نفهمیدم چطور خوابم برد.
وقتی بیدارشدم رو تختم بودم و پتو هم روم بود.
برگشتم سمت در که از دیدن کارن تعجب کردم.
اون اینجا چیکار میکرد؟یعنی دلش به رحم اومده بود؟چه جالب!
_صبح بخیر.
رو تختم نشستمو بدون توجه بهش موهامو مرتب کردم.
_زهرا گفت دیشب خیلی حالت خوب نبوده اومدم حالتو بپرسم.
پوزخندی زدم وگفتم:هه جدا؟چه زود به فکر افتادی؟تازه یادت اومد لیدایی هم هست؟!
از روتخت بلندشدم و رفتم سمت در که دستمو گرفت و کشید.
_ولم کن.
منو با زور برگردوند طرف خودش و گفت:به من نگاه کن!
نگاهمو ازش گرفته بودم و حاضر نبودم به هیچوجه ببینمش.
_میگم نگام کن.
از لحن محکمش ترسیدم و نگاهش کردم.
_بار آخرت باشه برای چیزای الکی گریه میکنی.
_الکی نبود من...
_اره میدونم به من احتیاج داشتی..به اینکه آرومت کنم..اما من..من..
_تو نمیتونی.همینو میخواستی بگی دیگه نه؟علتشو خودتم نمیدونی این خیلی جالبه.
_میدونم فقط..نمیتونم بگم.
_خیلی یخت نیست که بگی دوسم نداری!
دیگه صبرنکردم تا غرورم بیشتر شکسته بشه.دستمو از دستش درآوردم و از اتاقم بیرون رفتم.
یکسره رفتم تواتاق زهرا.طبق معمول مشغول درس خوندن بود.
اتقدر از دست کارن عصبی بودم که انگار کسی رو جز زهرا گیر نیاوردم که عصبانیتم رو روش خالی کنم.
_با اجازه کی زنگ زدی به کارن؟
از جاش بلندشد وگفت:س..سلام.
_سلام بی سلام.جواب منوبده.مگه من بهت گفتم زنگ بزنی بیاد اینجا؟چرا اینکارو کردی؟اگه لازم بود خودم زنگ میزدم.
طفلی بغض کرد وگفت:اما آبجی من...
_لطفا دیگه دایه مهربون تر از مادر نباش برام.منم قسم میخورم به اونخدایی که میپرستی هیچ حرفی دیگه به تو نزنم.نه وکیل،نه وصی،نه خواهر..
بعدم از اتاقش بیرون رفتم و در رو محکم بهم کوبوندم.
مامان با ترس اومد و گفت:چه خبرتونه شماها؟اون از شوهرت که در حیاطو اونجوری بهمکوبوند اینم از تو.معلومه چتونه؟
دندونامو بهم ساییدم و بدون جواب باز به اتاقم پناه آوردم.
کاش باهاش ازدواج نمیکردم که اینجوری نمیشد.
کاشبخاطر یک عشق،زندگیمو خراب نمیکردم.
کارن دوسم نداشت و این توهین بزرگی بود به شخصیت و غرورم.
چرا همون اول که گفت نمیتونه علاقه ای به من توخودش پیدا کنه مخالفت نکردم؟
چرا جلو رفتم؟
چرا عقب نکشیدم که زندگیم تباه نشه؟
گیج بودم و نمیدونستم دیگه چیکار کنم.
ناگهان کاغذ سفیدی رو روی تختم دیدم.
برش داشتم و تاش رو باز کردم.
دست خط شکسته اما قشنگی بود.
"سلام ویداجان.
متاسفم اگه اذیتت کردم و تو همین روز اول عقدی اینجوری اذیتت کردم.
دست خودم نیست من۲۷سال محبت ندیدم از هیچکس.برای همین محبت کردنو بلد نیستم.
امیدوار بودم بتونم با وجود تو حسی رو توقلبم پیدا کنم که سالهاست دنبالشم اما پیدا نشد.
امیدوارم پیدا بشه و تو هم کمتر اذیت بشی.
این روزا هم تموم میشه مطمئن باش.
خدانگهدار"
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_چهل_و_ششم
"زهرا"
بعد از رفتن محدثه و بعد از شنیدن حرفاش، بغض بدی گلومو گرفته بود.
بهخودم قول داده بودم برای چیزای بی ارزش اشک نریزم اما واقعا حرفای محدثه برام گرون تموم شد.
خیلی سنگین بود برام وقتی گفت دایه مهربون تر ازمادر نباش.
من وقتی حال دیشبشو دیدم واقعا ازخودم و احساسم بدم اومد چون خواهرم داشت بخاطر مردی که من دوسش داشتم اشک میریخت.
چون اونم مثل من،شایدم بیشتر ازمن دوستش داشت.
از کارن خیلی دلخور بودم که این بل و بشو رو راه انداخته فقط بخاطر اون دل سنگ مسخره اش.
دلی که انگار برای زنده موندن فقط میتپه.
کاش دلش به رحم میومد و خواهرمو اذیت نمیکرد.اخه اون دیگه زنشه چطور دلش میاد دلشو بشکنه؟
انقدر باخودم کلنجار رفتم و بغضموخوردم تا آروم شدم.اما آرامش قبل طوفان بود انگار.
خودم. مشغول درس خوندن نشون دادم تا کسی فکر نکنه اتفاقی افتاده و از چیزی ناراحتم.
بعد که دیدم درس نمیفهمم سی دی قرآنمو گذاشتم تو ضبط و روشنش کردم.
واقعا با صوت قرآن دلم آروم میگرفت.
کلام خدا با گوشت وپوستم عجین شده بود و تا به گوشم میخور بدجور آرومم میکرد.
مخصوصا آیه"الا بذکر الله تطمئن القلوب"
دستموگذاشتم رو قلبم و چند بار این آیه رو تکرار کردم تا از آخر آروم شدم.
ظهر از ساعت۱۲تا۲کلاس داشتم.
بدون اینکه چیزی بخورم ساعت۱۱رفتم بیرون و تا دانشگاه یکم پیاده رفتم و یکم با اتوبوس.
آتنا کلاسا رو نمیومد و به قول بچه ها میپیچوند.منم تک و تنها توکلاس مینشستم و درس رو گوش میدادم و آخرم میرفتم.
ظهر خیلی گشنه ام شد برای همین یک ساندویچ از بوفه گرفتم و نصفشو خوردم.
بقیشو گذاشتم تو کیفم و رفتم بیرون دانشگاه.
بادیدن کارن دم در دانشگاه نزدیک بود از تعجب شاخ دربیارم.
چرا اومده بود اینجا؟چی میخواست ازم؟نکنه منتظر کسی دیگه بود؟
چادرم جلو صورتم گرفتم تا منونبینه.
زود از جلوش رد شدم و رفتم سمت ایستگاه اتوبوس.
تا وقتی سوار اتوبوس شدم،کارن همونجوری ایستاده بود و انگار منتظر کسی بود.
رسیدم خونه که گوشیم زنگ خورد.
شماره ناشناس بود.
_بله؟
_کارنم.امروز نیومدی دانشگاه؟
_سلام.
_گیرم که سلام جوابمو بده.
_مگه طلبکارین؟
_آره.
_طلبتون؟
_یکگوش شنوا واسه حرفام.
_من حوصله گوش کردن به حرفاتونو ندارم.
_مجبوری؟
_چرا اونوقت!؟
_چون نادانسته باعث قضاوت شدی.
_من کسیو قضاوت نکردم.
_ببینمت حل میشه.
_ببخشید من وقتم پره.وقت آزادم برای شما ندارم متاسفم خداحافظ
تماس رو که قطع کردم فوری یک پیام اومد برام.
"من باید ببینمت زهرا."
ازاین خودمونی شدنش بیزار بودم برای همین جوابشو ندادم و گوشیمو خاموش کردم.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#شبنشینی_بامقام_معظم_رهبری
ارتش ما در دنیا بینظیر است
... اگر نیروی مسلّحی که وظیفهاش دفاع قدرتمندانه و مسلّحانهی از کشور است، صرفاً مثل یک بازوی آهنی یا آدم آهنی عمل کند، مقصودی که در رزم و جهاد و دفاع اسلامی هست، به هیچ وجه برآورده نخواهد شد. عمل در منطق اسلام وقتی ارزش پیدا میکند که با نیّت، معرفت و جهتگیری همراه باشد. نیروی مسلّح وقتی ایمان قوی و معرفت روشن دارد و میفهمد چه کار میکند، ارزش و اهمیت کار خود، خطرِ کوتاهیکردن در آن، پاداش جدیّت در آن و محلّ به کاربردن آن را میداند.
... امروز شما ببینید در ارتشِ ما از صدر تا ذیل، چقدر عناصر مؤمن بامعرفت عالی و با ایمانهای عمیق حضور دارند. ارتش ما یک ارتش مؤمن است. امروز سازمان ارتش از برخی جهات حقیقتاً در مقابل همهی ارتشهایی که در دنیا هستند، بینظیر است. این تلاشها به نتیجه رسیده است. البته در خود ارتش هم از اوّل عناصر مؤمنی بودند؛ آنها هم تأثیر گذاشتند، کمک کردند و گوشهی کارها را گرفتند تا کار بزرگی انجام گرفت. امروز هم همان است. هدف این است ایمانی که در دلها وجود دارد، عمیق شود.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
#ماه_مبارک_رمضان
هر طپش میل تشنگی دارد
هر که در راه سید الشهداست
ماهِ «مهمانی» و "عطش" یعنی
رمضان ماه سید الشهداست
مثل ماه محرمش سی شب
می رود قلب ما ته گودال
خود بی بی رقیه در روضه
سفره را پهن می کند هر سال
اینکه مهمانی خداست، قبول
ما برای حسین آمده ایم
اینکه ماه عبادت است، درست
به دعای حسین آمده ایم
تشنه ماندن تقرب محض است
پیش لبهای خشک طفل رباب
یا اباالفضل هر کجا گفتند
بعد افطار هم نخوردیم آب
چند ساعت که تشنه می مانی
دیده ات تار می شود کم کم
تشنه باشی و گرم هم باشد
ضعف بسیار می شود کم کم
تشنگی در جگر نفوذ کند
بی رمق می شود تمام تنت
زخم شمشیر و نیزه هم بخوری
دیگر از دست می رود بدنت
آب دیدی دلت شکست بگو:
السلام علیک یا عطشان
تا که دیدی لباس پاره بگو:
السلام علیک یا عریان
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مناجات - ماه رمضان و روضهیِ امام حسین علیه السلام
سرِ هر سفرهیِ افطار بگو بسمِ الله
میدهد نانِ تو را یار بگو بسم الله
روزهایِ رمضان یادِ حسین و عطشیم
آب و افطار و علمدار... بگو بسم الله
حق به دنبالِ بهانهَست ببخشد ما را
رو کن امشب سوی غفّار بگو بسم الله
چقَدَر آبرویِ من و تو را حفظ کند
بعد از این بندهیِ ستّار بگو بسم الله...
بعد از این زینتِ اربابِ کرم خواهی شد
عبدِ حق اوّلِ هر کار بگو بسم الله
لحظهیِ توبه الهی بِ علیٍ بِ علی
بعد از آن روضهیِ سالار بگو بسم الله
تَهِ گودال مناجات نمود امّا گفت:
کوفه با شمرِ جفاکار بگو بسم الله
هر رگِ پارهشده آیهیِ رحمت میخوانْد
سینهزن... یکسره... بسیار بگو بسم الله
وقفِ دین من و تو شد سرِ ارباب وفا
حرف چه شد سرِ بازار؟!... بگو بسم الله
اشک جاری شده و ساعتِ استغفار است
توبه کن منتظرِ یار بگو بسم الله
#ماه_مبارک_رمضان
آتش زنید داغ پریشانی مرا
ویران کنید خیمه ی ویرانی مرا
تا کی ز هجر خانه بدوش دیار غم
سامان دهید بی سر و سامانی مرا
توفانی ام ز هجر در این بحر بی کران
برهم زنید لحظه ی توفانی مرا
قرآن نور طلعت یار است و این زمان
بر سر بگیر آیه ی قرآنی مرا
هر قطره اشک گوهر زندانی دل است
بیرون کنید گوهر زندانی مرا
در پای یار گل بفشانم ز اشک خود
گلشن نداشت تاب گل افشانی مرا
شبهای اشک می گذرد بی حضور ماه
پیدا کنید آن مه پنهانی مرا
سلمان اوست چشم به ره مانده، بنگرید
تا پی برید ایده ی ایرانی مرا
شوق وصال خط مسلمانی من است
هان ، بنگرید شوق مسلمانی مرا
آید پدید صبح درخشان من ز یار
شرحی دهید صبح درخشانی مرا
در حیرت است " یاسر " ازین ماجرا دلم
گلگون نویس حالت حیرانی مرا
#ماه_مبارک_رمضان
به دنبال تو سرگردانم ای مولا درین شبها
به کویت می رسد آیا دل تنها درین شبها
دو چشم خویش را دادم به دست موجی از باران
به شوق دیدنت شد دیده ام دریا درین شبها
ندارد حاصلی اشک من و سوز مناجاتم
چه سازم از فراق روی تو آقا درین شبها
تمام کوله بارم پُر شده از اشک تنهایی
فقط با یاد وصلت می کنم نجوا درین شبها
نفس در سینه ام سنگین تر از هر بغض پنهان است
من و این بغض سنگین و دل رسوا درین شبها
ببین حال تضرّع دارم از هجران چشمانت
بیا بنگر ز من حال تضرّع را درین شبها
به سجده می برم پیشانی محتاج نورت را
به نورت می رسد پیشانی ام آیا درین شبها
شکوفا کن دو چشمت را برای لحظه ای حتّی
معطّر کن مرا ای یوسف زهرا درین شبها
جدا از اشتیاق وصل بودم قبل ازین مولا
به دنبال تو می گردم ولی حالا درین شبها
به خاک کربلا ، یا که نجف ، یا شهر پیغمبر
کجا داری عزیز فاطمه مأوا درین شبها
کنار بی قراری ها و نجواهای دلتنگی
تو می سوزی به یاد زینب کبرا درین شبها
ز حسرت غرق اندوهم چو "یاسر" ای عزیز دل
من و یک ماه سرگردان و نا پیدا درین شبها
‼️قی کردن عمدی
🔷هرگاه روزهدار عمداً قی کند اگر چه بواسطهی بیماری و مانند آن ناچار به این کار باشد، روزهاش باطل میشود ولی اگر سهواً یا بیاختیار قی کند اشکال ندارد.
🔷اگر در هنگام آروغ زدن چیزی در دهانش بیاید باید آن را بیرون بریزد و اگر بیاختیار فرو رود روزهاش صحیح است.
📕منبع: leader.ir
‼️بیدار نشدن جهت غسل جنابت
🔷هر گاه کسی در شب ماه رمضان جنب شود و پس از جنابت بهگمان اینکه پیش از اذان صبح بیدار میشود و غسل میکند، به خواب رود و تا هنگام اذان بیدار نشود، قضای آن روز بر او واجب نیست.
📕منبع: leader.ir
‼️انجام دادنِ مُبطلِ روزه به سبب بی اطلاعی از حکم شرعی
🔷 اگر به سبب بیاطلاعی از حکم شرعی، کاری را انجام دهد که روزه را باطل میکند ـ مثل اینکه نمیدانست خوردن دارو نیز مانند سایر خوردنیها روزه را باطل میکند و در روز ماه رمضان دارو خورد ـ روزهاش باطل است و باید آن را قضا کند ولی کفاره بر او واجب نیست.
📕منبع: leader.ir
✴️ یکشنبه 👈 29 فروردین/ حمل 1400
👈 5 رمضان 1442👈 18 آوریل 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🔘 روز ارتش .
🌙🌟 احکام دینی و اسلامی .
📛 صدقه صبحگاهی مطلوب است و برای امور زیر مناسب نیست .
📛 ملاقات ها .
📛 و قسم خوردن خوب نیست .
👼 زایمان خوب و نوزادش خوب و مریض اش ، مرضش سنگین شود و باید بر او ترسید .
✈️ مسافرت : خوب و سودمند است .
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز : قمر در برج سرطان است و از نظر نجو می برای امور زیر نیک است :
✳️ حمام رفتن .
✳️ سر تراشیدن .
✳️ امور زراعی و کشاورزی .
✳️ بذرافشانی .
✳️ درختکاری .
✳️ خرید و فروش کالا .
✳️ و لباس نو پوشیدن نیک است .
📛 امور ازدواج خوب نیست .
📛 فصد خوب نیست .
💑مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، فرزند حافظ قرآن گردد . ان شاءالله
⚫️ طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، سرور و شادی است .
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، ممکن است باعث زردی رنگ می شود .
💅 ناخن گرفتند
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد .
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
اسرار روزه _3.mp3
7.98M
#اسرار_روزه ۳
ـ چگونه گرسنگی، میتواند به رشد انسانیت کمک کند؟
ـ جسم، و محدودیتهای آن، چه ارتباطی به روح و رشد آن دارد؟
#استاد_شجاعی 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ بسیار زیبا و خاطره انگیز
🔆اَسماءُ اللّه الحُسنی🔆
🌙ویژه ماه مبارک رمضان
🕋همخوانی 99 اسم خداوند متعال
🌀کاری از:
💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠
🎉و آقاپسرها و دختر خانم های قرآنی نوجوان😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرها چگونه فرزند صالح میتونن تربیت کنن؟
اسرار روزه _2.mp3
11.09M
#اسرار_روزه ۲
🔅مهمانیِ عجیبی است، با قوانینی دقیقاً برعکسِ همهی مهمانیهای عالم!
٭ حتماً عزیزترین مهمانانش هم، عجیبترین مهمانان این مهمانیاَند!
یعنی چگونهاَند؟
#استاد_شجاعی 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ #آیت_الله_مجتهدی
❌ هنوز بلد نیستیم با مردم مدارا کنیم!
#دادکست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎مجموعه« #ایمان »💎
⚜️قسمت #بیستم 0️⃣2️⃣⚜️
✅ با اينكه #امور_فطري قابل #انتقال به ديگران نيست،چرا #برهان_فطرت بر #انتقال_امور_فطري به ديگران تاكيددارد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت قابل تأمل یک رزمنده دفاع مقدس از لحظات حضور در عالم برزخ