eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
13.7هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
☆∞🦋∞☆ ✍استاد انصـاریان: روزه گرفتن علاوه بر حرکت آدمے به‌سوی مقاماتـــــ معنوے انسان را به سوی ســــلامتـــــ از بـــیماری ‌هاے جسمے پیش مےبرد همان گونه ڪه در روایاتـــــ این معـــنا مطرح استـــــ: روزه بگـــیرید تا سلامتـــــ یابید. الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💕💚💕
✅حضرت امام علـى عليه‌السلام ✍مردى نزد پيامبر اعظم (ص) آمد و گفت : به من كارى بياموز كه خداوند ، به سبب آن ، مرا دوست بدارد ، و مردم نيز دوستم بدارند ، و خدا دارايى ام را فزون گرداند ، و تن درستم بدارد ، و عمرم را طولانى گرداند ، و مرا با شما محشور كند . حضرت رسول اکرم ص فرمود : «اينها يى كه گفتى شش چيز است كه به شش چيز ، نياز دارد : ❶ اگر مى خواهى خدا تو را دوست بدارد ، از او بترس و تقوا داشته باش . ❷ اگر مى خواهى مردم دوستت بدارند ، به آنان نيكى كن و به آنچه دارند چشم مدوز . ❸ اگر مى خواهى خدا دارايى ات را فزونى بخشد ، زكات آن را بپرداز . ❹ اگر مى خواهى خدا بدنت را سالم بدارد ، صدقه بسيار بده . ❺ اگر مى خواهى خداوند عمرت را طولانى گرداند ، به خويشاوندانت رسيدگى كن . ❻ و اگر مى خواهى خداوند تو را با من محشور كند ، در پيشگاه خداى يگانه قهّار ، سجده طولانى كن . 📚 بحار الأنوار ، ج۸۵ ، ص۱۶۷ 💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی جالب ومهم. داستان جالب واموزنده. بیان علت اصلی مشکل بسیاری از مردم و جوانان امروز .. شیخ رجبعلی خیاط :علت گرفتاری وکسادی کارت نار ضایتی مادر است
📚داستان کوتاه 🔸روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دور تر پرت کرد . 🔸مردی حکیم که از آن مسیر عبور می کرد ماجرا را دید، سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد 🔸درختی که پیوسته بارش خوری 🔸 تحمل کن آنگه که خارش خوری 🍃این سوزن منبع درآمد توست این همه فایده حاصل کردی، یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می اندازی؟! 👌 درس اخلاقی اینکه اگر از کسی یا وسیله ای رنجشی آمد به یاد آوریم خوبی های که از جانب آن شخص یا فوایدی که از آن حیوان وسیله یا درخت در طول ایام به ما رسیده ,آن وقت تحمل آن رنجش آسان تر می شود ... 💕💛💕
☆∞🦋∞☆ 🌿 در هر حال "الحمدالله" بگو هر وقت خیر به آدم رسید، باید بگوید "الحمدالله" مےروے در صندلے هواپیما مے نشینے، مےبینے ڪنار دستتـــــ یڪے از علماے روحانے نشسته؛ بگو "الحمدالله" ، هم سفرے خوبـــــ "الحمدالله". رفیق خوب، "الحمدالله". هم مباحثه اے خوبـــــ گیرتـــــ آمده "الحمدالله". استاد خوبـــــ گیرتـــــ اومده، " الحمدالله". خیلے نعمتـــــ خدا به ما مےدهد ڪه ما "الحمدالله"نمےگوییم. 💕❤️💕
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 شب زود خوابم برد چون صبح باید میرفتم آموزشگاه. صبح سرساعت۸اونجا بودم.بچه های زیادی جمع شده بودن.با خوشحالی رفتم تو که بچه های زیادی دویدن سمتم و شروع کردن به سلام کردن.به پاهام چسبیده بودن و هی خاله جون خاله جون میگفتن. یکهو محمدعلی رو دیدم و دلم براش پر کشید. بچه ها رو آروم کنار زدم و رفتم سمتش‌ _سلام خاله جون.خوبی عزیزم؟ با اون چهره معصومش سلام کرد وگفت:خاله جلو نیومدم چون از بچه های دیگه کوچیک ترم. دو زانو جلوش نشستم و بغلش کردم. _قربونت بشم آقاکوچولو.فدای سرت.حالا به کسی نگی یه چیز خوب برات آوردم که موقع رفتن بهت میدم. بعدم رو موهاشو بوسیدم و بهش چشمک زدم. دستشو گرفتم و رفتیم سمت کلاس. بچه ها که نشستن شروع کردم به تدریس زبان و محمدعلی رو هم نشوندم جای خودم و دفتر نقاشی و مداد رنگی دادم دستش نقاشی بکشه. یک ساعت ونیم تدریس که تموم شد دلم گرفت. بودن با بچه ها روحیمو شاد میکرد. بچه ها رفتن و من موندم با محمدعلی. دستشو گرفتم و گفتم:بریم خاله که سوپرایزت در انتظارته. با ذوق محکم دستمو فشرد و با هم رفتیم جلو ماشین. از صندلی عقب،کیف خوشگل و جعبه مداد رنگی۳۶رنگه و دفتر نقاشیش رو برداشتم و گفتم:چشاتو ببند. دستای کوچیکشو گرفت جلو صورتش و منم آروم کیفو گرفتم روبروش. _حالا باز کن. چشماشو که باز کرد نگاهش افتاد به کیف از ذوق بالا پایین پرید و محکم بغلم کرد.منم یک بوسه گذاشتم رو لپش و گفتم:مبارکت باشه عزیزم. _خاله جون شما خیلی خوبی.من دوستون دارم. بازم بوسش کردم و گفتم:منم دوست دارم عزیزدلم. بالاخره کیفشو گرفت و رفت.منم به تلفن کارن جواب دادم. _سلام عزیزم. _سلام خانم چطوری؟کجایی؟چه خبر؟ _خوبم شماخوبی؟اومدم آموزشگاه دارم میرم خونه.تو‌چه میکنی؟ _منم سرکارم.شب میام میبینمت. _باشه آقایی. _خب من برم کاری باری؟ _عرضی نیست برو مزاحم کارت نمیشم.مواظب خودت باش. _شما هم..فعلا _خدافظ با انرژی فراوون سوار ماشین شدم و رفتم سنت بازار تا برای عطا و زهرا چیزی بخرم. برای عطا یک ماشین کنترلی بزرگ خریدم و برای زهرا مانتو بلند فیروزه ای خیلی قشنگ. چشمم به یک کمربند چرم افتاد و برای کارن خریدمش. تولدش نزدیک بود برای همین میخواستم با کمربند یک چیز دیگه هم بخرم و روز تولدش بدم بهش. رسیدم خونه اما عطا و زهرا نبودن هر دو کلاس بودن. با مامان،سر ناهار کلی گپ زدیم و درباره عروسی حرف زدیم. بعد ناهار استراحتم کردم تا شب سرحال باشم. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✍این روزها ... 👌ســـــعے ڪن مـــــدافع باشے ازنـــــفوذ شـــــیطان ✅شاید سخت تر از مدافع بودن مدافع قـــــــلب شدن باشد... 🌺" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ قـــــلب، خـــــ❣ـــــداوند متعال است پس در او غیر او را ســـــاڪن نڪن‼️ 🌱 🍀🌸 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🥀 از خواب که بیدار شدم زهرا اومده بود.وقتی کادوشو دادم خیلی خوشحال شد و تشکر کرد ازم. منم گفتم:یدونه آبجی که بیشتر ندارم قابل نداره. لبخنداش همه مصنوعی بود و فقط من میفهمیدم. _زهرا؟ _جانم؟ لبمو گاز گرفتم و گفتم:تو...عاشق شدی؟ مانتو از دستش افتاد و یک لحظه انگار بهم ریخت. _هان؟عاشق؟نه بابا اونم من. فهمیدم یک خبرایی هست اما ظاهرسازی کردم و گفتم:باشه.خلاصه اگه مشکلی داشتی به من بگو _ممنون. فهمیدم زیر لب گفت:تو الان خودت گرفتار عروسیتی مشکل من پیش خودم بمونه بهتره. باید هرجور شده میفهمیدم دردش چیه.خواهرم بود.برام عزیز بود. نمیتونستم نابودیشو ببینم. از اتاقش که بیرون رفتم صدای هق هق گریه اش که انگار سعی میکرد خفه اش کنه،بلندشد. لبامو بهم فشردم و اعصابم داغون شد.کاش میتونستم برم تو و بغلش کنم بگم مگه آبجیت مرده باشه که گریه کنی اما..اما من مثل زهرا اینهمه مهربون نبودم و نمیتونستم باشم. اشکای هجوم آورده به صورتم رو پس زدم و رفتم پیش مامان. واسه شام میگو و ماهی درست کردیم. مامان حسابی تدارک دیده بود واسه دامادش. زهرا به بهونه سردرد قرصی خورد و با شب بخیر مختصری رفت تو اتاقش تا بخوابه. چراغ اتاقش که خاموش شد من مطمئن شدم که خوابه اما بازم دلم براش نگران و مضطرب بود. کارن ساعت۹شب اومد و دور هم شام مفصلی خوردیم. چند باری میخواست حرفی بزنه اما انگار نمیتونست. بعد شام نشستم کنارش رو مبل و گفتم:چیشده عزیزم؟چیزی میخوای بپرسی!؟از سرشب هی این پا و اون پا میکنی. _آره میخواستم بپرسم زهرا کجاست!؟ ناگهان نمیدونم چیشد اما انگار آب سردی روم ریختن.وا رفتم از این سوال.شایدم منظور بدی نداشت اما ته دلم خالی شد. یعنی کارن با زهرا چیکار داره که سراغشو میگیره؟ فکرای بد به سرم هجوم آورد اما جوابشو دادم:سردرده تو اتاقشه. _آهان. این" آهان"یعنی خیالش راحت نشد. تا موقعی هم که رفت زیاد حرف نزد و فقط شنونده بود. لحظه رفتنش باهاش تا دم در رفتم. _کارن؟از چیزی ناراحتی؟ _نه. _یعنی میگی من نمیشناسمت؟ _نه. _پس بگو چیشده؟ _کمی خسته ام استراحت کنم خوب میشم. _باشه اما اگه مشکلی هست به من بگو شاید کمکت کردم. لبخند محوی زد و همونطور که گونمو میبوسید،گفت:باشه. _کارن؟ برگشت سمتم وگفت:بله؟ دستاشو گرفتم و با همه احساسم گفتم:خیلی دوست دارم. بازم لبخند زد و گفت:ممنونم. خداحافظی که کرد و درو بست با خودم گفتم:جواب دوست دارم من ممنون نبود کارن. با ناامیدی سمت اتاقم قدم برداشتم 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☆∞🦋∞☆ 🔰 بعد از ۴۸ ساعت درگیرے با دشمن نیمہ شبـــــ به اردوگاه رسیدیم ... 🔹 مقداری آب و یڪ جعبه خرما باقے مانده بود ، فرمانده بچه هاے گردان را به خط ڪرد و گفتـــــ : برادرانے ڪه خیلے گرسنه هستند از این خرما بخورنـد و آنهایے ڪه مے ‌توانند، تا فـردا صـبح تحمل ڪنند. 🔹 جعبه خرمـا بیـن بچـه ها دستـــــ به دستـــــ چرخیـد تا به فرمانــده رسید... 🔵 فرمانـده به جعبـه خرمـا نگاه ڪرد، خرما هـا دستـــــ نخورده بود، بچـه ها تنـها با آبـــــ قمقمه هایشان افطار ڪرده بودنـد 💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | لحظاتی دلنشین از زمزمه‌ی رهبر انقلاب با قاری قرآن ❤️ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️کلیپ زنده شدن دوباره - همراه با آیاتی از کلام الله قرآن کریم 🌸خداوند چگونه زمین را پس از مرگش زنده می کند در حقیقت هم اوست که زنده کنندگان مردگان است
اسرار روزه _8.mp3
8.47M
۸ 💥غلبه‌ی یک قوه از قوای طبیعی (حس، خیال، وهم، عقل) بر بخش انسانی (فوق‌‌عقلانی)، قطعاً سیرِ حرکت انسان را در مسیر کمالات انسانی، کند میکند! ※ روزه، توانایی تنظیمِ این تعادل بهم ریخته را داشته، و قدرت را به بخش انسانی باز می‌گرداند. 🎤
4_5891175149775880351.zip
2.31M
✅مجموعه ای ازپیامهای قرآنی با مضامین آموزشی واخلاقی به زبان شعربا تصویر
4_438344138891461024.rar
2.04M
🔸پاورپوینت «چگونه قرآن کریم را حفظ کنیم» 🔹برگرفته از کتاب استاد شهریار پرهیزگار
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مُسمّط مربّع وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها سفره‌یِ افطار را مادر بیندازد چه خوب است بر نگاهِ او نظر دختر بیندازد چه خوب است غصّه‌ها را از سرِ کوثر بیندازد چه خوب است خستگی از جانِ پیغمبر بیندازد چه خوب است عمرِ او خرجیِ لبخندِ نبی و دینِ ما شد او که در ماهِ خدا مهمانِ خوانِ کبریا شد بانویِ خاکیِ بیتِ مغفرت شد آسمانی مادرم زهرا دمِ افطار دارد روضه‌خوانی مهربانی می‌کند کوثر به روحِ مهربانی رحمةٌللعالمین جا دارد اَلرّحمان بخوانی گریه کن یارِ وفادارِ تو امشب پر گرفته روضه‌یِ بی‌مادری در خلوتش مادر گرفته داغِ او روی دلِ اُمِّ اَبیها می‌نشیند بعد از این با گریه پایِ سفره زهرا می‌نشیند حتماً امشب در کنارِ قبرش آقا می‌نشیند می‌کند یادی از آن مادر که از پا می‌نشیند دخترِ او مادری شد که هزار اندیشه دارد مادرِ ما را مزن نامرد... بارِ شیشه دارد بارِ شیشه دارد و افتاده بینِ درب و دیوار بارِ شیشه دارد و در سینه‌یِ او رفت مسمار بارِ شیشه دارد و خورده غلافی پیشِ دلدار بارِ شیشه دارد و خورده زمین در کوچه صدبار خوب شد مادر ندیدی بر سرِ دختر چه آمد دو پسر از خانه برد و یک پسر از کوچه آمد با لگد کشتند طفلِ مرتضی را بینِ کوچه پیشِ چشمِ مجتبی افتاد از پا بینِ کوچه چادری خاکی و معجر غرقِ خونها بینِ کوچه وای از ارباب در گودال و زهرا بینِ کوچه العجل پای ستم بر چادرِ ناموسِ دین است جرمِ مادر چیست؟! گفت حیدر امیرالمؤمنین است
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شور (زمزمه) - وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها - سبک به سمت گودال... شبِ دهم روضهَ‌م شبیهِ عاشوراست حرفِ کفن پیشِ... مادرمون زهراست کفن برا جسمِ... مادرش آوُردن به یادِ گودال و... مقطّعُ‌الاعضاست خدارو شکر داری قبر و کفن مادر خدارو شکر روضه می‌گیره پیغمبر غروبِ عاشورا عریان می‌شه پیکر چنگی می‌ره سمتِ... گوشواره و معجر آئینه یِ رویِ... خدیجه زینب بود پیشِ چشاش پیکر چه نامرتّب بود پای سرِ بر نی رُخش شده نیلی وارثِ زهرا بود بدجوری خورد سیلی مدینه و مکّه نجف و سامرّا مشهد و کاظمین بقیع و کربلا محرّم و ماهِ... خدا می‌گن یارب کِی می‌رسه از راه منتقمِ زینب زینبی که دیده بسترِ زهرا رو می‌بینه بر نیزه سرِ عزیزاشو بی‌تاب و گریونه خیلی پریشونه می‌دَوه تو صحرا نوحهَ‌تو می‌خونه به سمتِ گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود دیر رسیدم من سرِ تو دعوا بود ناله کشیدم من سرِ تو رو بردن دیر رسیدم من دیر رسیدم من (۴)
خوشبختانه چند چراغ روشن شد چراغ اول 50هزارتومن چراغ دوم 10هزارتومن چراغ سوم 10هزارتومن چراغ چهارم 15هزارتومن چراغ پنجم 25هزارتومن چراغ ششم ۳۰هژارتومن چراغ هفتم 50هزارتومن چراغ هشتم 50هزارتومن چراغ نهم 100هزارتومن چراغ دهم 38هزارتومن چراغ یازدهم 50هزارتومن چراغ دوازدهم 10هزارتومن چراغ سیزدهم 10هزارتومن چراغ چهاردهم 5هزارتومن چراغ پانزدهم 20هزارتومن چراغ شانزدهم یک راس بز چراغ هفدهم 15هزارتومن چراغ هجدهم 100هزارتومن چراغ نوزدهم 20هزارتومن چراغ بیستم 30هزارتومن چراغ بیست و یکم 50هزارتومن چراغ بیست و دوم 10هزارتومن چراغ بیست و سوم 10هزارتومن چراغ بیست و چهارم 20هزارتومن چراغ بیست و پنجم 10هزارتومن چراغ بیستو ششم 100هزارتومن چراغ بیستوهفتم10هزار تومن چراغ بیستو هشتم 50 هزارتومن چراغ بیستو نهم 30هزارتومن چراغ سی ام 20هزار تومن چراغ سی ویکم 30هزارتومن ان شاءالله وجودتون سالم عاقبتتون بخیر و مال وجانتون پربرکت🌹🌹🌹
طرح ذبح قربانی جهت نابودی ویروس کرونا و سلامتی شما عزیزان جیبایِ کوچیکمون کنار هم باشه، میتونیم کارهایِ بزرگ انجام بدیم .. نیت کنیم نذرِ حضرت زهرا س شده با هزار تومن خودمون رو شریک کنیم؛ قیامت قیمتِ این مشخص میشه .. ان شالله دستتون هیچ وقت زیر دست قرار نگیره و تو نسلُ ذُریه و اولادتون بی نمازُ و کم ارادت به اهل بیت نباشه ..🤲 اگه دست و بالتون خالیه حداقل نیت کنید، خدا براتون حساب میکنه.. شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۷۳۸۲۴۰۲۴۷۸ سید یاسین حسینی
رحلت حضرت خديجه را بايد به امام زمان عليه السلام تسليت گفت و هر کسي در خلوت خود بنشيند، مناجات کند، ایشان را ياد کند و با حضرت خديجه سلام الله عليها حرف بزند که ايشان ام الأيتام هستند و هر حاجتي دارید از ایشان تقاضا کنید. محبوبه رسول خدا است. بنده هم در این ایام بيشتر دوست دارم سکوت کنم، فکر کنم و انسان حس و حال توجه، توسل به اين بانوي بزرگ داشته باشد. ما غافل هستيم از آنچه که در صدر اسلام گذشت به خاطر ذهنيات و مشغله‌های خيالی که داريم، افکار ما مقاطع حساس و اصلي را درک نمي‌کند اگر توجهات جاي اين مشغله ها را می‌گرفت بهره می‌برديم، چشمه معارف از اينجا شروع می‌شود. فصلي که حضرت خديجه بودند، چه فصل حساس ومهمی بود؟! باطناً دوست دارم يک رشته‌ای از چادر حضرت خديجه، رشته معرفتي و فکري دست دوستان باشد، رها نکنند و دوره‌ای، زندگي ايشان، مظلوميت ايشان، اصالت ايشان را دنبال کنند تا إن شاءالله مورد عنايت همه اهل بيت قرار بگيرند. ‌ ‌ حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
دل هایمان را زائر کربلا کنیم...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مُسمّط مربّع وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها سفره‌یِ افطار را مادر بیندازد چه خوب است بر نگاهِ او نظر دختر بیندازد چه خوب است غصّه‌ها را از سرِ کوثر بیندازد چه خوب است خستگی از جانِ پیغمبر بیندازد چه خوب است عمرِ او خرجیِ لبخندِ نبی و دینِ ما شد او که در ماهِ خدا مهمانِ خوانِ کبریا شد بانویِ خاکیِ بیتِ مغفرت شد آسمانی مادرم زهرا دمِ افطار دارد روضه‌خوانی مهربانی می‌کند کوثر به روحِ مهربانی رحمةٌللعالمین جا دارد اَلرّحمان بخوانی گریه کن یارِ وفادارِ تو امشب پر گرفته روضه‌یِ بی‌مادری در خلوتش مادر گرفته داغِ او روی دلِ اُمِّ اَبیها می‌نشیند بعد از این با گریه پایِ سفره زهرا می‌نشیند حتماً امشب در کنارِ قبرش آقا می‌نشیند می‌کند یادی از آن مادر که از پا می‌نشیند دخترِ او مادری شد که هزار اندیشه دارد مادرِ ما را مزن نامرد... بارِ شیشه دارد بارِ شیشه دارد و افتاده بینِ درب و دیوار بارِ شیشه دارد و در سینه‌یِ او رفت مسمار بارِ شیشه دارد و خورده غلافی پیشِ دلدار بارِ شیشه دارد و خورده زمین در کوچه صدبار خوب شد مادر ندیدی بر سرِ دختر چه آمد دو پسر از خانه برد و یک پسر از کوچه آمد با لگد کشتند طفلِ مرتضی را بینِ کوچه پیشِ چشمِ مجتبی افتاد از پا بینِ کوچه چادری خاکی و معجر غرقِ خونها بینِ کوچه وای از ارباب در گودال و زهرا بینِ کوچه العجل پای ستم بر چادرِ ناموسِ دین است جرمِ مادر چیست؟! گفت حیدر امیرالمؤمنین است