#امیرالمومنین_علی
عشق و شور و شوق اگر در آستین داریم شُکر
حال اگر با های و هویی آتشین داریم شُکر
قبلهای عینُالیقین حقُالیقین داریم شُکر
در نجف هفت آسمان را در زمین داریم شُکر
از دو عالم ما همین تنها همین داریم شُکر
از دو عالم یک امیرالمؤمنین داریم شُکر
ماهِ نو با یادِ تیغِ آبدارش کج شده
آسمان اصلا به عشقِ ذوالفقارش کج شده
ذوالفقارش کج شده عالم مدارش کج شده
و زمین در زیر پای شهریارش کج شده
از کجیِ ابرویش محرابِ دین داریم شُکر
هرچه داریم از امیرالمؤمنین داریم شُکر
قبل از اینها که فقط تنها خدا بود و خدا
قبلتر - از قبل از اینها - مرتضا بود و خدا
گفت در معراج دیدم هرکجا بود و خدا
هرکجا رفتم علی در انتها بود و خدا
نَفسِ احمد نَفسِ زهرا را یقین داریم شُکر
یک نَفَس گوییم امیرالمؤمنین داریم شُکر
عقل حیران است مدحش را شجاعت خوانده است
عشق در بُهت است و وصفش را قیامت خوانده است
پیشِ او جبریل عمری درسِ حیرت خوانده است
با علی گویا خدا عقدِ اُخوت خوانده است
نقشِ ایوانِ طلا را بر نگین داریم شُکر
ذکر مولانا امیرالمؤمنین داریم شُکر
در دل آتش زده شوقش نهان داریم ما
در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما*
بر سر این سفره تنها ، آب و نان داریم ما
ما علی داریم و دیگر هیچ ، آن داریم ما
از پدر نان حلالی دلنشین داریم شُکر
آی مردم ما امیرالمؤمنین داریم شُکر
رمزِ اَنزَلنا علی و سِرِّ اَرسلنا علی
کعبهی احمد علی و قبلهی زهرا علی
باعلی رفته است تا حق هرکه رفته تا علی
لا هوَ الا هوَ یا لاعلی الاعلی
از میان خوبرویان دست چین داریم شُکر
یازده نور از امیرالمؤمنین داریم شُکر
ذوالفقارِ خم ببین ، سر پشت سر انداخته
صد سپاه اینجا سر و تیغ و سپر انداخته
آنقدر از جنگویان آنقدر انداخته
باز عزرائیل را در دردسر انداخته
مدح او را بِینِ میدان بیش از این داریم شُکر
مرد مردان و امیرالمؤمنین داریم شُکر
هرکه صید چشم او شد تیر میخواهد چکار
کشتهی عشق علی شمشیر میخواهد چکار
حق بده دیوانهاش زنجیر میخواهد چکار
با مریض او بگو تدبیر میخواهد چکار
نسخهای از دست جبریل امین داریم شُکر
بینِ غمها یاامیرالمؤمنین داریم شُکر
حال ما وقتی گرفته یک زیارت کافی است
مستِ ایوان نجف را یک اشارت کافی است
برگ کاهیم و فقط یک لحظه غارت کافی است
از خوشیها گوشهی دنج اسارت کافی است
حسرت خاک حرم را بر جبین داریم شُکر
چشم بر لطفِ امیرالمؤمنین داریم شُکر
با جزامیها نشست و پیششان خرما گذاشت
لقمهها را دردهانِ مردِ نابینا گذاشت
ظرف شیری را به دست کودکی تنها گذاشت
مرکب طفلان شد و بر روی دنیا پا گذاشت
دست اگر خالی ولی حبلُالمَتین داریم شُکر
ما کرم را از امیرالمؤمنین داریم شُکر
اینکه شبها میبرد بر دوش ، خرما را علیست
اینکه دارد میکشد غمهای زهرا را علیست
آنکه با خود میبرد اندوهِ دنیا را علیست
آنکه روشن میکند تکلیفِ فردا را علیست
مردمی دلداده در این سرزمین داریم شُکر
کهنه عهدی با امیرالمؤمنین داریم شُکر
شیعه یعنی ذوالفقار و راه حیدر مانده است
شیعه یعنی که علی آنسوی معبر مانده است
شیعه یعنی فتح ما یعنی که خیبر مانده است
شیعه یعنی جای پای مالک اشتر مانده است
پیش رو مردی از آفاق یقین داریم شکر
شُکر فرزند امیرالمؤمنین داریم شُکر
#امیرالمومنین_علی
قلبی که فقط خانه ی دلجوی امیر است
مجنون شده ی طره ی گیسوی امیر است
آن قبله که عشّاق بر آن سجده گذارند
نوری ست که در طاق دو ابروی امیر است
پرواز دَرِ قلعه ی خیبر به همه گفت
این ذره ای از قدرت بازوی امیر است
در معرکه از کفر مسلمان بتراشد
این ویژگیِ چشم هنر جوی امیر ست
غربال کند هر سره از ناسره مولا
این معجزه ی نعره ی یاهوی امیر است
انگور نجف نخل رطب داد به میثم
بر دار سرش روی دو زانوی امیر است
در روز جزا سنجش اعمال خلائق
وابسته به میزان ترازوی امیر است
علی اصغر یزدی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزل - مناجات - ماه مبارک رمضان (با استفاده از دعایِ افتتاح)
کمرم خم شده از بارِ گناه امّا لب
وا شده با نظرِ یار به یارب یارب
ماهِ رحمت شده و خواستهیِ دل این است
وا کند بالِ نیایش بزند پَر یارب
عقدهیِ سینه شده زمزمهیِ لبهایم
بشنو آوای پُر از غصّه و غمها را رب
لغزش و جرمِ مرا دیدی و چشمت بستی
رحمتت عبدِ تو را ساخته بیپروا رب
این همه وِزر و خطا کردم واحسان دیدم
پوششِ عیبِ منی مغفرتِ پیدا رب
بیپناهم تو پناهم شو به حقِّ زهرا
بینِ خوبان بده آلودهیِ بد را جا رب
لشکرِ وصلِ خدا میرسد از راه مرا
با وصالش برسان تا درجاتی با رب
#امیرالمومنین_علی
به حیرتم كه چه وصفی كنم به شان علی
كه عرش و فرش بود جمله مدح خوان علی
نه من كه طبع هزاران چو من فرو ماند
ز برشمردن اوصاف بی كران علی
علو قدر همین بس بود كه در دو جهان
علیست آل محمد محمد آل علی
اگر متاع دو عالم به دست من باشد
فدای نام علی می كنم به جان علی
به آستین سعادت كجا رسد دستش
كسی كه چهره نساید بر آستان علی
بساط گلشن جنت به دیگران بخشم
اگر گلی به كف آرم ز بوستان علی
به پادشاهی عالم فرو نیارد سر
هر آن گدا كه بود ریزه خوار خوان علی
ز نقد هر دو جهان تا كه بی نیاز شوی
به جوی گوهری از گنج شایگان علی
به راه علم و عمل پیشتاز امت بود
كسی نبود درین عرصه همعنان علی
بر آشیانه ی باغ جهان از آن ننشست
كه بر فراز فلك بود آشیان علی
جهان و جیفه ی او را به نیم جو نخرید
كسی نداد طلاق جهان بسان علی
دلا ز آتش دوزخ كسی بود ایمن
كه دوستدار علی گشت و دودمان علی
اگر تو نیز چو من بنده ی گنهكاری
بجو شفاعت فردا ز خاندان علی
علی كه آیت حق بود حق بود همه را
فروغ و فخر فروشند پیروان علی
چو نظمی ار همه عالم شود مدیحه سرای
مدیحه یی نسراید كسی به شان علی
علی نظمی تبریزی
#امیرالمومنین_علی
از کران تا بی کران مولا امیرالمومنین
هر مکان تا هر زمان مولا امیرالمومنین
در روایت سی هزار عالم خدا آورده است
در روایت شد بر آن مولا امیرالمومنین
چون خدای کعبه را جز کعبه بر او شان نیست
شد امیر مومنان مولا امیرالمومنین
درب علم است او و گشته در ورودیِ درش
معتکف خرد و کلان مولا امیرالمومنین
شد نماز ما قبول از برکت نام علی
خورده مُهرش بر اذان مولا امیرالمومنین
سجده بر صحن علی پای خدا بنوشته شد
نور حق را شد عیان مولا امیرالمومنین
صحبت ایوان اگر هر جا به هر مجلس شود
گشته محور بر بیان مولا امیرالمومنین
من گدایی را به عشق روی او بگزیده ام
شد بهانه آب و نان مولا امیرالمومنین
چون رود خاکسترم بر بادمی گوید به او
تار و پودم با زبان مولا امیرالمومنین
مهر او هم میکُشد هم زنده میگرداندم
مهر او اکسیرِ جان مولا امیرالمومنین
خوش به حال نسل من گر گوشه چشمی کند
خط او خط امان مولا امیرالمومنین
داده زاهد وعدهٔ حورُ و پری اندر بهشت
وعدهٔ ما در جنان مولا امیرالمومنین
دعای+روز+دوازدهم+رمضان.mp3
678.9K
🌸🍃🌺🍃🌸
✅ *صوتی دعای روز دوازدهم* #ماه_مبارک_رمضان
دعایابوحمزه۩استادمیرباقری.mp3
13.57M
🌸🍃✨👆🏻👆🏻✨🍃🌸
🤲😭 دعای ابوحمزه ثمالی
«إِلَهِي لا تُؤَدِّبنِي بِعُقُوبَتِكَ، وَ لا تَمكُر بِي فِي حِيلَتِكَ...»
🎙 با نوای استاد میرباقری
tahdir 12.mp3
4.06M
. 🌸🍃✨👆🏻👆🏻✨🍃🌸
# *تحدیر (تندخوانی) #جزء12* توسط استاد معتز آقایی
19: 33⏰
AUD-20210424-WA0045.
11.8M
. 🍃🌸✨👆🏻👆🏻✨🌸🍃
# *استاد_مشاری_العفاسی*
19 : 65 ⏰
📗 *جزء 12 قرآن کریم*
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐 *جزء2️⃣1️⃣ دوازدهم هديه به پیشگاه مقدس حضرت امام علی نقی(علیه السلام)*
💎 *وبه نیت*
💐ظهور وسلامتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
💐شفای بیماران
💐شادی ارواح طيبه شهداء اسلام ودر گذشتگان
💐حاجت روایی شرکت کنندگان در ختم
4_6019222667628906775.mp3
19.73M
ترجمه جزء دوازدهم قرآن مجید
🎙 ترجمه: #محمد_مهدی_فولادوند
هدایت شده از حسبناالله
🌹عرض خیـرمقدم🌹
🌹🌼خدمت بزرگوارانی که جدیدا"
🌼🌹 به جمع ماپیوستنـد
🌹🌼وآرزوی توفیق روزافـزون
🌼🌹به بزرگوارانی که از ابتدا
🌹🌼 ماروهمراهی میکنند
🌼🌹مهرتان را سپاس 🌺🌹
دو چیز شما را تعریف میکند:
بردباری تان ، وقتی هیچ چیز ندارید
و نحوه رفتارتان ، وقتی همه چیز دارید
تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی؛
یکی دیروز و یکی فردا
دو شخـص به تـو می آمـوزد:
یکی آمـوزگـار، یکی روزگـار
اولی به قیمت جـانش، دومی به قیمت جـانت
آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و با غرورشون زندگی میکنن
همه يادشون ميمونه باهاشون چيكار كردى، ولـى يادشون نميمونه براشون چـكار كردى
💕❤️💕
امیرالمؤمنین(علیه آلاف التحیة و الثنا)می فرمودند:
🌙 در #ماه_رمضان بسیار #استغفار و #دعا کنید؛
چراکه دعا #بلا را از شما دور می کند و استغفار #گناهان شما را پاک می کند.
📚کافی، ج۴، ص۸۸
☀️✨☀️✨☀️✨🌹✨☀️✨☀️✨☀️✨
🔹مولوی تمثيل آورده
كه فردی نشسته بود و "يا ربّ" میگفت؛ شيطان بر او ظاهر میشود و میگويد: تا به حال اين همه "يا ربّ" گفتهای، چه فايده داشته است!؟
🔸مرد دلش شکست و از دعا کردن منصرف شد و خوابيد.
🔹شب كسی به خواب او آمد و گفت: چرا ديگر "يا ربّ" نمیگويی!؟
🔸جواب داد: چون جوابی نمیشنوم و میترسم از درگاه خدا مردود باشم، پس چرا دعا كنم!؟
🔹گفت: خدا مرا فرستاده تا به تو بگويم اين "يا ربّ" گفتنهایت همان لبّيک و جواب ماست!
☀️يعنی اگر خداوند نخواهد صدای ما به درگاهش بلند شود، اصلا نمیگذارد "يا ربّ" بگوييم.
💕❤️💕
🔴 داستان کودک کفاش
پيرمرد هر بار كه ميخواست اجرت
پسرك واكسیِ كر و لال را بدهد،
جمله اي را براي خنداندن او بر روي اسكناس مينوشت.
اين بار هم همين كار را كرد.
پسرك با اشتياق پول را گرفت و
جملهاي را كه پيرمرد نوشته بود،
خواند.
روي اسكناس نوشته شده بود:
وقتي خيلي پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن. پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند. پشت اسكناس نوشته شده بود: كلك، تو كه هنوز پولدار نشدی!!
پسرك خنديد با صداي بلند،
هرچند صدای خنده خود را نمیشنيد..
همیشه پر از مهربانی بمان
و دلیل شادی دیگران باش،
حتی اگر هیچکس قدر مهربانیت
را نداند،
☘ این ذات توست که مهربان باشی،
تو خدایی داری که به جای همه
برایت جبران میکند. ☘
💕💜💕
🌺🌺🌺🌺
💕ميگن خواب یه مرگ كوتاهه
ولى چه فرق عجيبى است بين"مرگ"
و"خواب"
وقتى "عزيزى"خوابيده دلت
مى خواد حتى هيچ پرنده اى
پر نزنه تابيدارنشه
و وقتى
"مرده"...
دوست دارى
بابلندترين صداى دنيا
بيدارش كنى ولى افسوس....
تا هستیم قدر همدیگر را بدانیم
💕💜💕
☆∞🦋∞☆
#تلنگرانه⚠️
بعضے ڪارها مثل لیمو شیرین هستند
اولش شیرینه؛
اما بعد از گذشتـــــ مدتـــــ ڪوتاهے
تلخ میشه...🥀
درستـــــ مثل گناه
اولش باعثـــــ شادے و لذتـــــ؛
اما تا آخر عمرتـــــ باید جوابـــــ
همون گناهتـــــ رو بدے
💕🧡💕
🌸🍃 وقتی خدا شما را آفرید فرمود:
«فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»
يعنی جمال و جلال خدا در انسان متجلی است.❤️🌿
😐پس وقتی صبح از خواب بیدار می شوید به جای اینکه در آینه نگاه کنید وبگویید:
«ببین چقدر پیر شدم، چروک ها رو ببین، اصلا اندام خوبی ندارم»،
😍چرا به خودتان این جملات را نمی گویید که:
«صبح بخیر ای آدم فوق العاده، صبح بخیر ای کسی که شجاعانه وشگفت انگیز توسط خداوند بلند مرتبه خلق شده ای».
👌شما با این کار به خودتان نمی بالید بلکه به خدایی که شما را آفرید می بالید.
وقتی احساس خوبی نسبت به خودتان داشته باشید، همواره پیشرفت می کنید، روابط بهتری خواهید داشت و از زندگی لذت بیشتری می برید.
💕💙💕
.
☆∞🦋∞☆
#رفیقشهید
ڪہ داشتہ باشے نیازے بہ عشقهاے بیخودے ندارے
میدونے یڪے حواسش بهت هستـــــ ...یڪے ڪہ اومده تا وصلتـــــ ڪنه به #خدآ
"رفیق شهید، شهیدتـــــ مےڪنہ"
#شــهـید_حــسیـــݩ_وݪآیــٺــے_فر
#سلام_ودرود_برشهیدان
💕🧡💕
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_شصت_و_یک
"زهرا"
_سلام صبح بخیر.
مامان با خوشحالی بوسم کرد و گفت:سلام به روی نشسته ات خانم.خوبی؟
از محبت و شادی بیش از حد مامان کپ کردم.نمیدونم چیشده که اول صبحی اینهمه خوشحاله.دلش خوشه ها.
_ممنون.
رفتم سمت دستشویی و دست و صورتمو شستم.
تو آینه به خودم نگاه کردم و گفتم:آی زهرا خانم ببین گریه های شبونه ات چه بلایی سر چشمات آورده.خدا میبخشت یعنی که به شوهر خواهرت چشم داری؟یعنی خدا از این گناهم گذشت میکنه یا مجازاتم میکنه؟
بازم اشک به چشمام هجوم آورد اما مشت آبی به صورتم زدم تا التهابم کم بشه.
زهرا قوی باش تو هیچوقت به این عشق نافرجامت نمیرسی.
کارن و لیدا باهم خوشبختن،خوشبختیشون رو خراب نکن.
با حوله صورتمو خشک کردم و رفتم بیرون.
هوا داشت سرد میشد و من اصلا دوست نداشتم این هوای دلگیر وگرفته زمستون رومامان صبحانه مفصلی آماده کرده بود و عطا هم مشغول خوردن صبحانه بود.
دستاموزدم زیر بغلم و نشستم سر میز.
_مامان خبریه؟چیشده اینهمه سفره چیدین و خوشحالین؟
مامان اومد کنارم و همونطور که برام لقمه میگرفت گفت:آره خبریه.
_خب بگین منم بفهمم.حق خوشحالی ندارم؟
با ذوق گفت:داری خاله میشی دخترم.وای خدایا باورم نمیشه.
حرف مامان آب سردی بود که انگار روی سرم ریختن.
بچه لیدا و کارن..نفسم حبس شد تو سینه ام و خشکم زد به میز.
مامان داشت حرف میزد اونم باشوق و ذوق اما من هیچی نمیفهمیدم.
فقط یک سوال مدام تو ذهنم چرخ میزد.
من چجوری به بچه خواهرم بگم عاشق باباشم؟
با بهت از سر میز بلندشدم و رفتم سمت اتاقم.نمیخواستم به این فکر کنم که مامانم چه فکری میکنه وقتی این حالمو میبینه چون تو فکرم دیگه جایی برای این موضوع نبود.
بیشتر از یک ماه بود که کارن فکرمو مشغول خودش کرده بود.
خودمو نشونش نمیدادم و ازش دوری میکردم به هوای اینکه بهتر میشه و فراموشش میکنم اما بدترشد که بهتر نشه.
روز به روز پررنگ تر میشد جلو چشمام و منم نمیفهمیدم چطوری اینهمه شیفته یک پسر خارجی کافر بی دین شدم؟
من..زهرا..دختر مومن و نمازخون فامیل..به اصطلاح بقیه امل..عاشق مردی شدم که از دین و ایمان هیچی سرش نمیشه و تو زندگیش هزار تا کثافت کاری کرده و حالا شده شوهرخواهرمن.
اون روز خودمو تو اتاق حبس کردم و بازم به درگاه خدا التماس کردم که این حس لعنتیو از سرم بیرون کنه.
ازش خواستم خودش مراقب زندگی خواهرم باشه و بچه قشنگش سالم به دنیا بیاد.
دعاکردم هیچوقت ناامیدم نکنه و دست رد به سینه ام نزنه.
واقعا نمیدونستم چیکارکنم!نمیتونستم به کسی اعتماد کنم و حرف دلمو باهاش بزنم برای همین دردودلامو پای سجاده هرشب به خدا میگفتم.
زهرایی که تاحالا هیچ پسری براش جذابیت نداشت حالا یک پسر بی بندوبار بدجور دلشو برده بود.
نه بخاطر خوشگلیش،نه بخاطر خوشتیپیش،بلکه بخاطر رفتار سنگین و قلب مغرورش.
کارن فرداشب مهمونی گرفته بود بخاطر باردار بودن لیدا.
میدونستم دعوتیم اما بازم تصمیم گرفتم نرم.هرچند لیدا ناراحت میشد اما رفتن من مصادف میشد با دلتنگی زیاد و تازه شدن عشق نهفته ام.
خودمو با مجله و کتاب سرگرم میکردم تا کمتر بهش فکر کنم.
صبح که کلاس داشتم کارن به گوشیم زنگ زد.
اول خواستم جواب ندم اما بی احترامی دونستم این کارمو.
پس جواب دادم اما خیلی سرد و سنگین حرف زدم.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❖═▩ஜ••🌹••ஜ▩═❖
❣ #امام_خامنه_ای ❣
☑️انتظار به معنای آماده شدن است☑️
✍ما که انتظار فرج داریم باید در این راه تلاش کنیم
🔻در راه ایجاد جامعه مهدوی🔻
✔️ هم خودسازی کنیم
✔️ هم دگرسازی
💎 #یامهدی_علیه_السلام_ادرکنی 💎
💕❤️💕
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_شصت_و_دو
_بله؟
_سلام.خوبی؟
_سلام ممنون.
_منم خوبم..
خندم گرفت.همیشه سعی داشت شوخی کنه اما با جدیت. همینش جذاب بود.
_امرتون؟
_امرم اینه که شما امشب حتما تشریف میارین.
_خوشم نمیاد از زور گویی.
_همینه که هست. ازپنهون شدن خوشم نمیاد امشب حتما میای زهرا.
لحن صداش،تن صداش،زیر و بم صداش..همه چیش داشت پشت تلفن دیوونه ام میکرد.
باز به خودم نهیب زدم:خفه شو دل وامونده
—سعی میکنم.
_سعی نمیخوام ازت گفتم حتما میای شما هم میگی چشم.
بی اختیار گفتم:چشم.
لحظه ای ساکت شد و بعد گفت:منتظرتم..خدانگهدار
گوشیو قطع کردم اما ذهنم پر شد از کارن و صداش و دیدنش.
من ازخدام بود برم ببینمش اما میترسیدم.
از این عشق لعنتی میترسیدم.
از اینکه عاشق تربشم میترسیدم.
از اینکه بخوام تو چشمای جذابش نگاه کنم میترسیدم.
از اینکه خدا مجازاتم کنه و نبخشم،میترسیدم.
ازاینکه بعد اینهمه نماز خوندن و بندگی کردن،خلاف بندگی رو به جا بیارم و خیانت کنم،میترسیدم.
کلاسم که تموم شد تا خونه پیاده رفتم و فکر کردم با خودم.
رسیدم به خونه و ناهارو با خانواده خوردم.بعد مامان گفت نخوابم و لباسامو آماده کنم برای شب.
اول حمام رفتم و بعدم لباسامو حاضر کردم.
یک مانتو شلوار شیری رنگ و روسری ساتن بلند که رنگش نسکافه ای بود و به تیپم میومد.
موهامو با سشوار خشک کردم و برای آتنا پیام گذاشتم.
"چیشد بالاخره؟این علیرضای بدبختو بخشیدی؟"
جوابش فوری اومد.
"دارم روش فکر میکنم.انقدر هوای این پسرو نداشته باش.دوست منیا"
ازلجبازیش خنده ام گرفت.فوری براش نوشتم
"دوست تو ام اما طرف حقو دارم. بابا طفلی گناه که نکرده اینجوری عذابش میدی.یه اشتباهی کرده حالا هم پشیمونه."
میدونستم الان طومار مینویسه برای همین دیر رفتم سراغ گوشیم.
موهامو شونه کردم و بالای سرم با کش بستم بعدم بافتمشون تا دورم نریزه اذیتم کنه.
رفتم سمت گوشی.بعله خانم طومار نوشته بود.
"بابا بخدا آبروم جلو دخترخاله هام رفت.اومده به من میگه خانم تپلی من بیا کارت دارم.بابا نمیفهمه این دختر خاله های من حرف درمیارن راه به راه مسخرم میکنن.تازه بعدشم که فهمیده ناراحت شدم اومده جلو اونا با کلی آبرو ریزی داد زده که خانم منه به شماها چه مربوطه و از این حرفا.بخدا دیگه نمیتونم تو روهی هیچکدومشون نگاه کنم. اصلا با من قطع ارتباط کردن. همشم بخاطر کارای بی فکر علیرضاست."
ای جونم تپلیمون حرص میخوره جذاب تر میشه.
با لبخند براش نوشتم.
"تپلک من انقدر حرص نخور شیرت خشک میشه. یعنی دخترخاله هات از شوهرت مهم ترن برات!؟بابا اون طفلی داره جون میکنه خوشحالت کنه و باهاش آشتی کنی. ول کن دو دقیفه حرفای صدمن یک غاز مردمو. شوهرت واجب تره اونو راضی نگه دار. یک عمرمیخوای با علیرضا زندگی کنی نه سوسن و یاسمن و چمدونم صغرا و کبرا. دل اونو به دست بیار خواهرجان. حالا از من گفتن بود."
هعی دخترخوب تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمیبره.
همه رو نصیحت میکنی به زندگی خوب اونوقت زندگی خودت بازار شامه.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹