eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.6هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.4هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
میان ماندن و نمادن فاصله تنها یک حرف ساده بود از قول من به بارانِ بی امان بگو: دل اگر دل باشد آب از آسیاب علاقه اش نمی اُفتد... 👤 سید علی صالحی 💕💚💕
⛱ اگر میخواهی شخصیت واقعی یک انسان را بشناسی به حرفهایی که دیگران درباره او می زنند توجه نکن بلکه ببین او درباره دیگران چطور صحبت می کند .. 💕💚💕
بهترین متنی که خواندم👌 در عالم کودکی به مادرم قول دادم ، که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید. و گفت : نمی توانی عزیزم ! گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم . مادر گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی . نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم . ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم . معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم ! بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم . ولی وقتی پیش خودم گفتم ؛ کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود ، که انتخاب شد. سالها گذشت و یکی آمد ، یکی که تمام جان من بود . همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی ! من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم ، او با آمدنش سلطان قلب من شده بود . من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم . آخر من خودم مادر شده بودم . 💕💙💕
به خودت بگو هیچ چیزی در این جهان گرانتر از انرژی من نیست، برای چیزهای کوچک آن را معامله نمیکنم. فردا به خودت قول بده از دیروزت یکم بهتر باشی. فقط یک درصد بهتر از دیروزت باش مهم نیست زندگیت اون طور که میخوای نیست. مهم نیست آدمای اطرافت چجوری هستن.مهم نیست اگه از خودت خیلی راضی نیستی. فقط این مهمه که تو همون آدم دیـروز نباشی. وقتی یک درصد بهتر از دیروزت باشی یعنی امروز یه آدم جدید هستی. فردا به خودت بگو : فقط یک درصد کمتر به افکار منفیت فکر کن. یک درصد بیشتر بخند . یک درصد بیشتر شاد بـاش. یک درصد آروم تر باش. یک درصد بیشتر به رویات فکر کن. اگه میخوای عوض بشی ، نیازی نیست حتما یک شبه متحول بشی از قانون "یک درصد" شروع کن. 💕💙💕
❤️ علیه السلام فرمودند: 🍀 إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شَدِيدَةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَى اللَّه.. . 🍃 هر گاه برای شما پیشامد سختی روی داد، به وسیله ما اهل بیت از خدا یاری بجویید. . 📖 مستدرک؛۵:۲۲۸ 💕💚💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
⚠️ از خوبی آدم ها برای خودتـــــ دیواری بساز هر وقتـــــ در حقتـــــ بدی ڪردند فقط یڪ آجر از دیوار بردار بی انصافیستــــــ اگر همه ی دیوار را خرابـــــ ڪنی. َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج 💕💙💕
3⃣ 10 🌸🍃استاد پناهیان 💢یه نکته خدمتتون عرض کنم↓ دونوع رابطه بین انسان واطرافیانش هست.√ 🔹 یکی رابطه ی •°•{اجباری}•°• 🔹 یکی هم رابطه ی •°•{ختیاری}•°• رابطه ی اختیاری رابطه ای هست که هر دقیقه شما میتونید با یه نفر متفاوت ارتباط برقرار کنید! 😒 و هر دقیقه میتونید این رابطه روقطع کنید 🔸🔹🔻 اسیرهمدیگرنیستند. گرفتارهمدیگرنیستند. اما توی رابطه های اجباری آدم نمیتونه پدرومادرخودش روعوض کنه، یا پدرومادرنمیتونن فرزندانشون و عوض کنن.. برادر وخواهرنمیتونن همدیگروترک کنن 🌸🔸 💢معمولا ماها، زیاد حق انتخاب در روابط اجباری نداریم. 👈پدر و مادر ما رو خدا انتخاب کرده و به ما هم هیچ ربطی نداره✅ واین پدر و مادر همیشه پدر مادر باقی می مونن 💢❤️💢 حتی انسان نمی تونه بچه هاش رو هم تعیین کنه ‼️💢♨️ در روایات خیلی صریح فرمودند:😊 تو تا چهارده سالگی برای بچه خودت زحمت بکش دیگه اگر بچه خوبی شدالحمدالله☺️👌 ولی اگر خوب نشد خیری درش نیست بی خیالش شو 😒 👈بلاخره ما درزندگی انبیاء و در زندگی ائمه دیدیم که بچه هاشون ناخلف دراومدن حتی از فرزندان یا نوه های برخی از امامان در حد شرکت در قتل امام داشتن. ❌⛔️📛♨️🔽 درباره ی همسر داری یه مطلب عرض کنم در روایاتی پیامبر گرامی اسلام به کسی فرمودند: اگر من همراه جبرئیل امین و اسرافیل و همراه برخی ملائک مقرب الهی با هم دعا کنیم، که ←تو→ یه ازدواج دیگری غیر از آن که خدا مقدر کرده است ,گیرت بیاد 👌 👈دعامستجاب نخواهد شد چون مقدارت پروردگار عالم درباره ی ازدواج دارای اسرار عجیبی هست قابل تغییر به سهولت نیست ❌❌👆
🌿 آیتـــــ الله مجتهدی (ره) : وقتی حیا رفتـــــ، ایمان انسان هم می‌رود چون حیا پوششی برای ایمان استـــــ آنوقتـــــ هرچه شیطان می‌گوید انجام می‌دهی... همه‌رقم جنایتـــــ می‌ڪنی ⛔️از گنـــاه تـــا تـــوبــہ🏻 َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج 💕💙💕
مرحوم دولابی :🌿 هیچ وقتـــــ وارد گذشته ی آدمی نشو و زیر و روش نڪن، حتی عزیزترینتـــــ زیباترین باغچه را هم ڪه بیل بزنی، حداقل یه ڪرم توش پیدا می ڪنی. َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج 💕💙💕
آیتـــــ الله فاطمۍنیا:🌿 بعضۍ از اعمال‌وگناهان مانـع اجابتـــــ دعا هستند. یڪۍ از آن‌ھا میباشد متاسفانه بعضۍازمابہ راحتۍدل‌ میشڪنیم و توفیقاتـــــ را از خودمان سلبـــــ می‌ڪنیم..!💔🚶🏻‍♀ مواظبِ‌زبان‌خودباشیم🌿 ؟؟ َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج 💕💙💕
✨﷽✨ ✍ حـــــواسمان باشد 🔻ﺑﺎ "ﺯباﻥ" می‌شود ﻣﺴﺨﺮﻩ ڪﺮﺩ، با "ﺯباﻥ" می‌شود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ. 🔻ﺑﺎ "ﺯباﻥ" می‌شود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓتـــــ، با "ﺯباﻥ" می‌شود ﺗﻌﺮﯾفـــــ ﮐﺮﺩ. 🔻ﺑﺎ "ﺯباﻥ" می‌شود ﺩﻝ ﺷڪﺴتـــــ، با "ﺯباﻥ" می‌شود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ. 🔻ﺑﺎ "ﺯباﻥ" می‌شود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ، ﺑﺎ "ﺯباﻥ" می‌شود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ. 🔻ﺑﺎ "ﺯباﻥ" می‌شود جدایی انداختــــــــــ، با "زبان" می‌شود وصل ڪرد. 🔻با "زبان" می‌شود آتش زد، با "زبان" می‌شود آتش را خاموش ڪرد. حواسمان به زبانمان باشد: "آلوده‌اش نڪنیم" 💕💙💕
شهید مصطفی چمران به روایت همسرش « غاده» قسمت7⃣ روزهایی بود که جنوب را دائم بمباران می کردند . همه آنجا را ترک کرده بودند. من هم بیروت بودم اما مصطفی جنوب مانده بود با بچه ها و من که به همه شان علاقمند شده بودم نتوانستم صبر کنم و رفتم مجلس شیعیان پیش امام موسی ، سراغ مصطفی و بچه هارا گرفتم ، آقای صدر نامه ای به من داد و گفت: باید هرچه سریعتر این را به دکتر برسانید . با استاد یوسف حسینی زیر توپ و خمپاره راه افتادیم رفتیم موسسه . آنجا گفتند دکتر نیست ، نمی دانند کجاست . خیلی گشتیم و دکتر را در "الخرایب" پیدا کردیم . تعجب کرد ، انتظار دیدن مرا نداشت . بچه ها در سختی بودند ، بمب و خمپاره، وضعیت خیلی خطرناک بود .   مصطفی نامه را از من گرفت و پاسخی نوشت که من برسانم به آقای صدر . گفتم: نمی‌روم ، اینجا می مانم و به بیروت بر نمی گردم. مصطفی اصرار داشت که نه، شما باید هر چه زودتر برگردی بیروت. اما من نمی خواستم برگردم و آن وقت مصطفی که آن همه لطافت و محبت داشت، برای اولین بار خیلی خشن شد و فریاد زد ، گفت: برو توی ماشین ! اینجا جنگ است ، باکسی هم شوخی ندارند ! من خیلی ترسیدم و هم ناراحت شدم . خوب نبود ، نه این که خوب نباشد ، اما دستور نظامی داد به من و من انتظار نداشتم جلوی بچه ها سرم داد بزند و بگوید: برو دیگر ! وقتی من خواستم برگردم ، مصطفی جلو آمد و به یوسف حسینی گفت: شما بروید من ایشان را با ماشین خودم می رسانم . من تمام راه از الخرایب تا صیدان گریه می کردم . به مصطفی گفتم: فکر می کردم شما خیلی با لطافتید ، تصورش را نمی کردم اینطور با من برخورد کنید . او چیزی نگفت تا رسیدیم صیدان ، جایی که من باید منتقل می شدم به ماشین یوسف حسینی که به بیروت برگردم. آنجا مصطفی از من معذرت خواست ، مثل همان مصطفی که می شناختم گفت: من قصدی نداشتم ، ولی نمیخواهم شما بی اجازه فامیلتان بیایید و جنوب بمانید و شما باید برگردی و با آنها باشید.... ادامه دارد.....