فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦢 خوشبختی چیز عجیبی است
وقتی می آید گامهایش
آنقدر آرام است
که شاید صدای پایش را نشنوی
اما وقتی نیست دردش را
تا مغز استخوان حس می کنی
خوشبختی یک حس درونی است
خوشبختی حاصل
نوع نگاه ها به زندگی ست
تعبیری متفاوت از بودن
و برداشتی آزاد از زندگی
🦢 زندگی:
ز = زیباییها را ببین
ن = ندای درونت را بشنو
د = دلها را شاد کن
گ = گوش بسپار به سکوت
ی = یاری رسان باش
زندگی اینگونه است زندگی کن🦢
🌸🍃
#دسر_لیالی_لبنان 🧇 😋
▫️شیر دوونیم لیوان
▫️آرد سمید(سمولینا) نصف لیوان
▫️شکر یک سوم لیوان
▫️۱ ق چ وانیل یا یک چهارم لیوان گلاب
▫️خامه صبحانه صد گرم
🔸شیر و ارد سمید و شکر رو با هم مخلوط کرده روی حرارت ملایم هم میزنیم تا غلیظ بشه و در اخر گلاب اضافه میکنیم .در آخر خامه رو اضافه میکنیم.حرارت رو خاموشکرده و در ظرف میریزیم و در یخچال میزاریم تا خنک بشه .
بعد از خنک شدن ،با خامه فرم گرفته و پودر پسته و مغزها تزیین میکنیم و روی اون شیره میریزیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃تلخ کامیم ،
ولی مزّهی شیرینی هست ؛
تا که ،
یٰافٰاطِمَهةُمَولاتٖیأَغیٖثیٖنی هست!🥀
#فاطمیه
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
🥀🍃
#کیک_پنیری_و_جعفری 🍞 😋
▫️پنیر سفید یک پیمانه
▫️پنیر پیتزا یک پیمانه.
▫️روغن زیتون یک دوم پیمانه.
▫️آرد دو پیمانه.
▫️بیکینگ پودر سه قاشق چایخوری.
▫️جعفری ساطوری شده یک پیمانه.
▫️تخم مرغ سه عدد.
▫️شیر کم چرب یک پیمانه.
▫️نمک و فلفل کمی
🔸ابتدا فر رو روی درجه 180 درجه گرم میکنیم جعفری ها رو ساطوری کرده و در یک ظرف پنیر سفید و پنیر پیتزا رو با هم مخلوط میکنیم، تخم مرغ ها رو افزوده مخلوط می کنیم تا پف کند، روغن و شیر به همراه نمک و فلفل رو اضافه کرده خوب هم می زنیم، سپس آرد و بیکینگ پودر الک شده رو کمکم اضافه و مخلوط میکنیم در پايان جعفری خرد شده رو افزوده به کمک لیسک هم می زنیم و در قالب چرب شده، فر 180 درجه به مدت 35 دقیقه قرار می دهیم تا روی کیک کاملا طلایی شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢زینب قاسم سلیمانی: والله، والله، والله، ما این خونها را فراموش نمیکنیم، والله، والله، والله این فرودگاه را فراموش نمیکنیم.
🔹🔸فرزند شهید سلیمانی در تجمع فرودگاه بغداد:
♦پدرم از صمیم قلب عراق را دوست داشت و به عراقی قوی میاندیشید
♦شهید ابومهدی المهندس زندگی خود خود را وقف خدمت عراق کرد
♦اشکهای اندوه با آزادسازی عراق از آمریکاییها به شادی تبدیل میشود
♦زمان زیادی نخواهد گذشت تا انتقام فرماندهان شهید را بگیریم
♦والله این خونها و این فرودگاه را فراموش نخواهیم کرد
#مرد_میدان #سردار_دلها #شهیدسلیمانی
مداحی آنلاین - قلب تاریخ - میثم مطیعی.mp3
7.37M
🔳 #ایام_فاطمیه
🏴 #سالگرد_شهید_سلیمانی
⏯ #زمینه #حماسی #شهدا
🍃چرا هر چی میگذره
🍃داره تازه تر میشه
🎤 #میثم_مطیعی
#قهرمان_من
#hero
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارادت سردار به حضرت💚زهرا (ع)
دومین سالگرد شهادت سردار قاسم سلیمانی بر همه جهانیان خصوصا هموطنان عزیز تسلیت باد
#حاج_قاسم 🥀🍃
#سلام_امام_زمانم💚
بی تـو چندیست
ڪه در کارِ زمیـن حیرانـم!
مانـدهام بی تـو
چـرا باغچـهام گل دارد..؟🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سـ❄️ــلام
صبحِ سرد زمستانی بخیر ☕❄️
صبحتون به طراوت بارون 🌧
روزتون به سپیدی برف زمستون🌨
صبح دوشنبه تون بخیر ☕️🕊❄️
🌸🍃
✅ گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره.
توی فرودگاه دور و بر حاجی شلوغ بود، با همه روبوسی و احوالپرسی میکرد، نگران شدم، قبل اینکه برسیم پای هواپیما، همراه شدیم، توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم، دستش را فشار دادم و گفتم: «حاجی! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی میافته برات...»
گفت: «این مردم خیلی عزیز هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از شهادت نمیترسیدی!»
قیافه حق به جانب گرفتم و گفتم: «حاجی من نگفتم از شهادت میترسم!» صد تا مثل من فدای شما بشه، شما الان امید بچه یتیمها هستید، شما الان امید بچههای مظلوم عراق و.. هستید» خندید و گفت: «نه، گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره»
📚 کتاب سلیمانی عزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🕯از آتش جانسوز خبر
🥀▪️بال و پرم سوخت
🥀🕯دل آب شد از
🥀▪️شعله و یکباره سرم سوخت
🥀🕯انگشتر خونین
🥀▪️تو در دست بریده
🥀🕯ناگاه جهان
🥀▪️ تار شد و در نظرم سوخت
▪️دومین سالگرد شهادت سردار دلها
حاج قاسم سلیمانی تسلیت باد 🥀
🥀🍃
#کوکو_کدو_سبز_سیب_زمینی 🍘 😋
▫️سیب زمینی پخته:۲عدد
▫️کدو سبز :۲عدد
▫️تخم مرغ:۲عدد
▫️آرد:۲ق س
▫️بکینگ پودر:۱/۲ق چ
▫️کنجد:۲قاشق
▫️نمک و فلفل
▫️پیازچه:۴ساقه
▫️شوید:۵۰گرم
▫️ماست:۲پیمانه
▫️خامه:۱/۳پیمانه
▫️لیموترش:۱عدد
🔸سیب زمینی و کدو را درشت رنده کنید.آرد،تخم مرغ،بکینگ پودر،کنجد ،نمک و فلفل و نیمی از پیازچه و شوید رو با سیب زمینی و کدو مخلوط کنید و در روغن با قاشق از مایع کوکو ریخته و صاف کنید و اجازه بدید دو طرف سرخ بشه .سپس ماست و خامه و پیازچه و شوید و آبلیمو رو مخلوط کرده و نمک و فلفل اش رو اندازه کنید و به عنوان سس با غذا سرو کنید
🏴 برنامه مراسم عزاداری #فاطمیه در حضور رهبر انقلاب اسلامی
دفتر مقام معظم رهبری در اطلاعیهای اعلام کرد مراسم عزاداری ایام فاطمیه در حسینیه امام خمینی(ره) بدون حضور جمعیت برگزار میشود و مشروح برنامههای عزاداری در حضور رهبر انقلاب اسلامی از شبکههای تلویزیونی پخش خواهد شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن عرض تسلیت بهمناسبت فرارسیدن ایام شهادت حضرت فاطمهزهرا سلاماللهعلیها به اطلاع میرساند مراسم عزاداری در حسینیه امام خمینی(ره)، امسال نیز به علت تداوم شیوع بیماری و لزوم رعایت کامل شیوهنامههای بهداشتی، بدون حضور جمعیت و تنها با حضور یک سخنران و یک مداح از دوشنبه (۱۳ دی) تا جمعه (۱۷ دی) پس از نماز مغرب و عشاء برگزارمیشود. مشروح برنامههای عزاداری در حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی هر شب از شبکه یک سیما و سایر شبکههای تلویزیونی پخش خواهد شد.
❄️🖤🖤🖤❄️
بسم رب العشق
#قسمت_سی_هفتم -
😍 #علمـــدارعشــــق😍#
تا همه بچه ها جمع بشند و سوار اتوبوس بشیم ساعت ۸ صبح شد
منو زهرا کنارهم نشسته ایم هم ردیف ما همسر و برادر زهرا نشستن
برای ناهار و نماز یه جا توقف کردیم
بعداز اقامه نماز با بچه ها به سمت رستوران حرکت کردیم
بچه ها داخل رستوران همهمه ای ایجاد کرده بودن
زهرا با برادر و همسرش دور یه میز نشستن
منم ترجیح دادم تنها باشم
استادمرعشی داشت بایکی از آقایون حرف میزد
تا حرفشون تمام شد اومد سمت من
استاد: چرا تنها نشستید خانم موسوی
- خانم کرمی با برادر و همسرش نشسته
منم دیگه مزاحمشون نشدم
استاد: اجازه هست من هم میزتون بشم
- بله بفرمایید
استاد: حقیقتا خانم موسوی خیلی وقته میخام باهتون صحبت کنم
اما نمیشه
- من درخدمتم استاد
تا استاد اومد حرف بزنه
یهو سر وکله زهرا پیداشد
زهرا: استاد ببخشید با نرگس سادات کار دارم
استاد : ☹️☹️خواهش میکنم بفرمایید
زهرا منو برد سمت میزشون و گفت پیش خودم باش
- زهرا تو چته
بعداز خوردن ناهار به سمت اصفهان حرکت کردیم ساعت ۶ غروب بود که رسیدیم محل اسکانمون
یه هتل خیلی شیک که از قبل رزو شده بود
منو زهرا تو یه اتاق بودیم
مرتضی و صبوری و استاد مرعشی هم یه اتاق دیگه
با صدای اذان صبح گوشیم از جا بلندشدم
روسریمو مدل لبنانی بستم چادرلبنانیم سر کردم و به سمت حسینه هتل رفتم
بعداز اقامه نماز
استاد مرعشی تو سالن دیدم
با چشمای خواب آلود بهش سلام دادم
- سلام استاد
•• سلام قبول باشه
خانم موسوی چقدر چادر بهتون میاد
- ممنونم استاد 😅😅
بعداز صرف صبحونه با اعلام استاد سوار اتوبوس شدیم و به سمت نیروگاه هسته ای نطنز حرکت کردیم
یاد یه خاطره از کیک زرد افتادم
برای زهرا که تعریف کردم
با صدای بلند خندید
•• خانم کرمی به چی میخندید
زهرا : استاد خانم موسوی یه خاطره خیلی جالب گفتن
•• میشه برای منم تعریف کنید
- بله
حدود ۱۵ سالم بود که برای اولین بار اسم کیک زرد از صدا وسیما شنیدم
پیش خودم فکرمیکردم واقعا یه کیک خوردنیه که تقسیمش میکنن و به هر بیماری یه مقداری میدن
استاد : چه برداشت جالبی
بعداز ۲ ساعت به نیروگاه نطنز رسیدیم
بازرسی های ویژه انجام شد و حالا باید خودمون استریل شدیم که مبادا میکروبی و ویروسی و چه چیزهای ازاین دست با خودمون وارد سایت ها بشه
منو زهرا و آقای صبوری فقط مجاز به مشاهده بودیم
من شروع کردم به غرغر کردن
- خوب چرا ماآورده وقتی حتی اجازه حتی لمس چیزی نداریم
استاد از پشت سرم گفت
استاد: خانم موسوی خسته شدید
- خیلی استاد
چرا ما اومدیم
خوب همین فیلمش بعدا سر کلاس میدیم
استاد : چون تو سفر میشه طرف مقابل شناخت
نویسنده بانـــــــو .....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
قدر آدمهایی که زود عصبی میشوند را بدانید.
اینها همان لحظه داد میزنند،
قلبشان درد میگیرد،
دستانشان میلرزد،
ولی؛
برای زمین زدنتان هیچ نقشهای نمیکشند!
آنها تمام نقشهشان همان عصبانیتشان بوده،
اکثر آدمهایی که زود عصبانی میشوند، آدمهایی هستند که رقیقترین و صافترین قلبها را دارند...
❄️❄️⛄️⛄️❄️❄️
بسم رب العشق
#قسمت_سی_نهم -
😍 #علمـــــدارعشــــق 😍#
وارد خونه شدم
عزیزجون رفته بود خونه همسایمون برای کمک به آش نذری
رفتم لباسام عوض کردم اومدم تو پذیرایی
روم نمیشود به آقاجون بگم
آقاجون : نرگس جان بابا چیزی میخای به من بگی؟
- آقاجون میخام یه چیزی بهتون و باهتون حرف بزنم
آقاجون : باشه بابا بریم حیاط
رفتیم حیاط رو تاپ دونفر نشستیم آقاجون شما به من اطمینان دارید
آقاجون : گل ناز بابا این چه حرفیه
چی شده باباجان
- آقاجون قول بدید ازدستم ناراحت نشید
آقاجون - چشم بابا
بگو چی شده
- حاج بابا استادم ازمن امروز خواستگاری کرد
آقاجون : خب باباجان این اون مقدمه چینی نمیخاستم دخترم
وقتی یه دختر بزرگ میشه
هزارتا خواستگار داره
توام که سه ترم این آقا میشناسی فکرات بکن جواب بده
اما نرگس سادات
تا نگفتی بله
من پشتم
اما با گفتن بله باید تا آخر به پای بله ای که گفتی بمونی
- آقاجون اجازه میدید برم شلمچه فکر کنم جواب بدم
آقاجون : آره بابا برو
نویسنده : بانـــــو....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
بسم رب العشق
#قسمت_چهلم -
😍 #علمـــدارعشــــق😍#
وارد اتاقم شدم
گوشیمو برداشتم شماره خانم قاجاری گرفتم
تو دیدار از خانواده شهدا باهش آشناشدم
مسئول جمع آوری آثار شهدای استان قزوین بود
بعداز چندتا بوق جواب داد
خانم قاجاری : الو سلام موسوی جان خوبی خواهر؟
- ممنونم شماخوبی ؟
پسر کوچولتون خوبه ؟
خانم قاجاری : ممنون اونم خوبه
جانم کاری داشتی عزیزم
- خانم قاجاری من قصد دارم یک دو روزه برم شلمچه
کاروانی هست تو این مدت اعزام بشه
خانم قاجاری : آره عزیزم
ما خودمون فرداشب میریم
یه دونه هم جای خالی داریم
شهدا طلبیدنت
- پس اسم منو بنویسید
خانم قاجاری : باشه حتما
- ممنونم یاعلی
یاعلی
رفتم تو پذیرایی
- آقاجون فرداشب میرم شلمچه
آقاجون : به سلامتی
ان شاالله بهترین تصمیم بگیری
- ان شاالله
ساکم بستم و گذاشتم گوشه اتاقم
صبح پاشدم رفتم دانشگاه
تا از زهرا خداحافظی کنم
به استاد مرعشی بگم فعلا سر کلاسش نمیرم
استاد مرعشی تو سالن سایت هسته ای دیدم رفتم سمتش
استاد
- سلام استاد خوب هستید
•• ممنونم
شما خوبید؟
- ممنون
استاد یک هفته ای سرکلاستون نمیام
•• چرا
- میخام برم راهیان نور
•• ان شاالله خیره التماس دعا
- ان شاالله
استجابت دعا
رفتم دفتر بسیج
- سلام زهرا
زهرا: سلام خوبی ؟
-ممنون توخوبی؟
اومدم خداحافظی
زهرا :کجا ان شاالله
- دارم میرم راهیان نور
تا به پیشنهاد خواستگاری استاد مرعشی فکرکنم
زهرا : ان شاالله موفق باشی
التماس دعا
- استجابت دعا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ساعت ۱۰ شب راه افتادیم به سمت اهواز
تقریبا ساعت ۱۲ ظهر رسیدیم مدرسه ای که محل اسکان بود
زنگ زدم خونه گفتم رسیدم
اونروز هیچ جا نرفتیم
اما روز بعد راهی شلمچه شدیم
کفشام ورودی شلمچه درآوردم و قدم به خاک مقدس شلمچه گذاشتم
یه قسمت کاملا خالی از سکنه را انتخاب کردم
اول دو رکعت نماز زیارت خوندم
بعد نشستم رو خاک و شروع کردم به درد دل کردن
شهدا من این چادر از شما دارم خودتون هم کمکم کنید درمورد ازدواج یه تصمیم عالی بگیرم
یا شهید ململی تو منو تو مسیر عفت -حجاب قرار دادی خودتم کمکم کن تا تو امر ازدواج هم یه تصمیم عالی بگیرم
بعداز روزاول رفتیم هویزه ، سوسنگرد و دهلاویه
روزدوم صبح رفتیم طلائیه
وای واقعا عجب طلای طلائیه
بعدازظهر دوم منطقه فتح المبین
و چاذبه
فتح المبین خیلی منطقه سرسبزی بود
اما وقتی نماز مغرب و عشا خوندیم به غربت منطقه پی بردم
برنامه روز سوم خیلی خاص بود
دیدار از مسجدجامع خرمشهر و جزایر مجنون
شب سوم وقتی خواب دیدم تو شلمچه ام شب ململی یه سری از رزمنده ها دارن عزاداری میکنن
منتظر موندم مراسم تموم بشه رفتم سمتش
احوال پرسی کردیم
بهم گفت خواهرموسوی به این بگو نه بهتر از اینو سرراهت میذارم
مسافرت تموم شد و من تصمیم گرفتم جواب منفی بدم
وارد دانشگاه شد استاد مرعشی پیدا کردم
- استاد شرمنده جواب من منفی
•• چرا
- جریان خوابمو کاملش براش گفتم
•• خانم موسوی پیش شهیدتون برای بنده خیلی دعا کنید
نویسنده بانــــــو......ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹