eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂 🍂 🍂 🎅🎅 🍃 پنجم ..........................................................🍃 🍃اثری از ........................................ 💥...دیگه حساب روزهایی که خونه بودم از دستم در رفته بود... 🍂🍂🍂 ...از بی حوصلگی رفتم سراغ یه آلبوم قدیمی و شروع کردم ورق زدن📓📓 آخه عکسای معصومیت بچگیم آرام بخش بودن... 💥با دیدن عکس گوشه راست صفحه سوم برق گرفتم⚡️⚡️⚡️ یه دفعه مثل لوله رادیات تمام بدنم گرم شد💡 💥اونقدر این انرژی قوی بود که سریع رفتم شروع کردم به جمع کردن ساک.... 💥... تا قبل از این روزها تمام فکر و ذکرم کنکور بود و کتاب تست. اما حالا دیگه این چیزها خیلی به نظرم احمقانه میومد. 💥یکی از همین روزهایی که خونه مونده بودم تمام کتاب های تستم رو پاره کردم الان از اون همه کتاب فقط یه کیسه کاغذ مونده. وقتی کتاب هام رو میدیدم بیشتر از قبل از مدرسه و درس متنفر میشدم...  💥بعد از اینکه مدرسه رو ترک کردم کم و بیش خونه اقوام میرفتم ولی وقتی رفتار زننده شون رو دیدم، وقتی که نگاه های آمیخته به ترحم و تمسخر رو میدیدم از فامیل هم متنفر میشدم. حالا که فکر میکنم قبل از اون اتفاق هم توی فامیل آدم محبوبی نبودم 💥 اما موفقیت هام باعث میشد که کسی نتونه چیزی بهم بگه... البته این عدم محبوبیت هم تقصیر خودم بود. با غروری که من داشتم طبیعی بود که همه رو از خودم دور کنم.😡 💥 مدت ها بود که تنها آرامشم خانوادم بودند... 🔺تمام سختی هایی که میکشیدم، با نگاه مادرم فراموش میشد. 🔺 وقتی پدرم مثل کوه پشتم می ایستاد و از من دفاع میکرد لذت میبردم. 🔺 وقتی خواهرام از من تعریف میکردند، احساس غرور میکردم .. اما ته دلم میدونستم که تمام این رفتارها ساختگیه و اون ها هم خیلی ناراحت و کلافه اند ...حتی بیشتر از من... 🔺 این رو میشد از سردی خانوادمون فهمید، 💥قبل از اون اتفاق روابطمون خیلی گرم تر بود. اما بعد از مشکل من تمام صحبت هایی که میکردیم تو یکی دو کلمه خلاصه میشد. 💥نمره های سوگل هم به شدت افت کرده بود. خیلی مشکل های دیگه هم از طریق من بوجود اومده بود... برای همین هم هر روز بیشتر از قبل از وجود خودم متنفر میشدم،😩 💥 هر روز آرزوی مرگ میکردم ... هر چیزی که میدیدم باعث میشد یاد چهره ام بیفتم... اگر هم زنده بودم به خاطر خاطراتی بود که قبل از اون اتفاق داشتم... برای همین بعضی وقت ها آلبوم گردی میکردم.... دیگه ساکم آماده بود... .. .................................................... 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂 🍂 🍂 🎅🎅 🍃 ششم ..........................................................🍃 🍃اثری از ⚡️⚡️⚡️ ... 💥تا حالا اینطوری نگاش نکرده بودم... خودشو که خیلی وقت بود ندیده بودم شایدهم اصلا!!! عکساش رو هم همینطور⚡️ ...فقط گاهی که دلم میگرفت و دوست داشتم آلبوم ورق بزنم.... ...خنده هاش خیلی عجیب بود 🎅 آرامشی که توی چهره اش میدیدم من رو به حسادت وا میداشت 🎅🎅 ...پدربزرگم رو میگم...🎅🎅🎅 ...سفرهایی که رفته بودیم، مهمونی هایی که برگزار شده بود و کلی عکس دیگه بود حتی لبخندهای توی عکس هام نگاه حسرت آور بود. اما حسادت آور نه.... خنده های پدربزرگ⚡️⚡️ اما داشت... ... خاطره های قشنگی برام زنده شد... ...خاطره هایی که بیشتر رنگ داستان و متل شبانه کودکی هام بود تا لمس واقعیت... 🔺از تعریف های یواشکی مامانم و اولین برخوردش با پدربزرگم که چطور سورپرایزش کرده... 🔺و البته گاهی وقتا دلتنگی های پدرم و تعریف از بچه گی هاش 🔺از روزایی که با داداشش چطوری پدربزرگ رو تو دور میزدن و میرفتن گردوبازی... 💥پدرم قبل از اینکه ازدواج کنه از پدر بزرگم جدا شده بود ...گاهی اوقات ماجراش رو برام تعریف میکرد... 💥 پدر بزرگم خیلی مذهبی بود. حتی پسر بزرگترش که عموی منه هم شهید شده بود. 💥 بعد از شهادت عموحسین پدر و پدر بزرگ و مادر بزرگم که با هم توی یکی از روستاهای مشهد زندگی میکردند خیلی به سختی افتادن و این برای پدرم قابل تحمل نبود برای همین هم روستا رو ترک کرد دنبال کار کم زحمت تر اینارو خودش میگه چون کس دیگه ای نیست که ازش بشنوم 💥 پدرم معمولا از پدر بزرگم چیزهای خوبی تعریف نمیکرد. میگفت اگه اونجا میموندم تمام استعدادهام تلف میشد، بعضی اوقات هم با تمسخر راجع به دعای پدر و مادر صحبت میکرد و میگفت که خرافات است و هیچ تاثیری در زندگی نداره، -اگه دعای بابام تاثیر داشت پسرش دم تیر تلف نمیشد... اینم یه استدلاله برا خودش آخه من بابام رو قبول دارم به من هم توصیه میکرد که خودم رو معطل این چیزها نکنم. ظاهرا پدرم بعد از شروع اولین کارش به عنوان مسئول حسابداری یک شرکت با مخالفت پدربزرگم مواجه شده، خود پدرم میگفت که پدر بزرگ با پولی که از این کار بدست می آورده مشکل داشته... 💥 پدرم با بعضی از زد و بندهای بانکی شرکت موافقت میکرده ..البته به این صراحت به من نمیگفت این موضوع رو خودم از حرف هاش فهمیده بودم 💥 البته اون زمان به نظر من هیچ اشکالی نداشت بلکه پدرم رو به خاطر نبوغش توی جذب سرمایه تحسین میکردم... ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ....تصمیم خودم رو گرفته بودم... ⚡️خنده های پدر بزرگم طوری جذبم کرده بود که نمیتونستم بهش فکر نکنم... 💥مدت ها بود که خنده برام بی معنی شده بود و هر لبخندی که اطرافم میدیدم یا تصنعی بود و یا از روی تمسخر.😝 💥ساکم رو پنهان کردم... چندبار از پدر و مادرم راجع به محل اقامت پدربزرگم پرس و جو کردم، اولش خیلی براشون عجیب بود و سعی میکردند که از زیر بار جواب شونه خالی کنند ولی چون خیلی اصرار کردم و اونا هم به خاطر فشار حادثه سعی میکردند که همیشه من رو راضی نگه دارند، بالاخره آدرس رو دادن.... 🍂🍃🍂🍃🍃 ....یعنی چاره ای جز کندن از اونهمه کابوس بود؟... رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کرده رو همراه پیاز رنده شده و آب گرفته و سیر رنده شده (له) و آردسوخاری و تخم مرغ و نمک و فلفل و زیره خوب ورز میدیم میذاریم یخچال نیم ساعت استراحت کنه بعد از موادمون به اندازه یه گردو درشت (نارنگی) برمیداریم و روی نایلون (کیسه فریزر) باز میکنیم و داخلش ورقه ای میذاریم البته (یک طرف) بعد مثل فیلم تا میکنیم و لبه ها رو با انگشت فشرده میکنیم یعنی به شکل نیم دایره در بیاد و داخل روغن داغ سرخ میکنیم و همراه پیاز گوجه فرنگی فلفل_سبز شیرین سرخ شده سرو میکنیم نوش جان 😊
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂 🍂 🍂 🎅🎅 🍃 هفتم ..........................................................🍃 🍃اثری از .............................................. 💥 -مرغ یه پا داره؟... -اصلا میبرمت اونور آب ....حتما دکترای بهتری هستن که خوبت کنن +آره عزیزم اینقدر خودتو اذیت نکن ..... بابات خیر تورو میخواد... -...نهایتش اصلا میزارم اونجا زندگی کنی و درس بخونی....جا قحطه میخوای بری دوقوزآباد؟!!!☹️☹️ 💥ولی من گوشم بدهکار این حرفا نبود بابام خوب میدونست که اونور آب هم کاری پیش نمیره... فقط میخواست منو منصرف کنه... و میدونست سفر آخری که به خونه پسر عمه مون رفتیم تو اتریش با اکراه بود... 🔺حالا با این ریخت و قیافه که عمراً 💥ولی تو هر شرایطی من فکر کندن از خونه بودم برای همین مسافرت تنهایی اونم جای بکر غنیمت بود. 💥کوله بار سفرم رو بستم... بعد از رزرو بلیط هم بدون سرو صدا رفتم بیرون... 🍃🍃🍃 دیگه حوصله صحبت با پدر و مادرم رو هم نداشتم، نمیخواستم چیزی رو براشون توضیح بدم 💥فکر کردم روز حرکت باید کلی حرف بزنم تا راضی بشند که دست از سرم بردارند یا اینکه یواشکی برم ⚡️ ولی در عین ناباوری دیدم که تمام مراحل خداحافظی در یک کلمه "خداحافظ" خلاصه شد... ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 💥به صورتم باند بسته بودم که چهره ام مشخص نباشه اما به هر حال نگاه های سنگین مردم رو نمیشد از خودم دور کنم... 💥وقتی هم که سوار هواپیما شدم نگاه ها ادامه داشت، نفر کنار دستم هم سوال هایی راجع به صورتم پرسید. من هم جواب هایی دادم و در آخر هم خودم رو به خواب زدم تا از این فضولی ها نجات پیدا کنم.💤💤😴💤💤 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃باد خوبی میومد و صورت ناهموارم رو نوازش میداد. 🍃داخل روستا آروم آروم باندهای صورتم رو باز کردم🤕 میخواستم واکنش اولیه پدربزرگم رو ببینم. 🍃 نمیدونستم چطوری خودم رو معرفی کنم، حدس میزدم من رو به خاطر پدرم پس بزنه و اصلا تحویلم نگیره... 😎😷باعینک دودی و دستمال خونه پدر بزرگم رو پرسون پرسون پیدا کردم... همه اهل روستا میشناختنش.🎅 🔺 رفتار روستایی ها با مردم شهر فرق میکنه. 🔺 همه از دیدن من یه حسی بهشون دست میداد اما این حس تمسخر رو همراهی نمیکرد 🔺چندتا بچه گردوهاشون رو تو خاک رها کردند و فرار...🏃🏃 🔺چندتاشون هم سر آب بازی جوی باریک ده خشکشون زد ولی حتی یک کلمه هم چیزی بهم نمیگفتند😶😶 🍃ترحم رو میشد از توی چشم های اکثرشون دید. ... 😌 ...همین هم خیلی برام جالب بود ... 🍂بهتر از نگاه تند و شکلکی بعضی ها تو مترو بود😒 🍃...خونه پدربزرگم از دور معلوم بود، آجرهای سه سانتی رنگ و رو رفته تنها نمای ساختمان بود 🍃با یه قاب عکس بزرگ روی تیربرق روبرویی شون که انگار تازه و تمیز بود اما عکسش قدیمی🖼 🍃 یه کم دیگه که جلو رفتم چهره یه پیرمرد رو دیدم که خیلی شبیه تصورم و توقعم از عکسها نبود 🍃سر و صورتش کاملا سفیدپوش بود البته لباساشم سِت کرده بود☺️ 🍃جلوی در حیاط روی یه صندلی تاشو نشسته بود و بنظر منتظر و مضطرب میومد اضطرابش شکستگی که تو صورتش موج میزد رو بیشتر نشون میداد ....تا منو دید بلند شد و به سمتم لبخند زنان حرکت کرد 🍃 لبخندش چین جدیدی به پیشونی و چشماش داد که شکستگیش رو کم عمق میکرد🎅 لبخندش همون لبخندهای زیباش که توی عکس ها دیده بودم بود،🎅 اگه سر وضعش برام آشنا نبود اما لبخندش کاملا آشنا بود لبخند پدربزرگ🎅🎅 🍃من رو به سینه خودش چسبوند، سرم رو بوسید +چرا دیر اومدی باباجون... نمیگی بابابزرگت از نگرانی پس میفته.....🎅 .. رمان های عاشقانه مذهبی 🍃🍃🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
28.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اصل و نَسَبِ شیعه؛ از آنِ شماست! و من، سخت دل‌بسته‌ى ایل و تبارى هستم... که پدر، عشق است و پسر... بیست‌وشش رجب، سال‌روز وفات جناب ابوطالب -پدر حضرت امیرالمومنین(علیه‌السلام) تسلیت‌باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 عید است و هوا شمیم جنت دارد نام خوش مصطفی حلاوت دارد 🌸 با عطر گل محمدی و صلوات این محفل ما عجب طراوت دارد 🌹 عید مبعث مبارک باد
🚩 خلاصه مطلب| شب و روز مبعث ؛ قله ماه رجب و از شبهای قدر ▫️شب ۲۷ رجب از لیالی قدر است. ▫️نکته بسیار جالب و عجیب درباره شب و روز مبعث حضرت رسول اکرم(ص)، آنست که این شب و روز تعلق ویژه به امیرالمومنین علی(ع) دارد. ▫️عجیب تر آنکه اهل معنا مانند مرحوم میرزا جوادآقا ملکی تبریزی در المراقبات و جناب سید در اقبال الاعمال و شیخ عباس در مفاتیح می فرمایند که توصیه شده در این شب به حرم حضرت امیر(ع) مشرف شوید و شفای بیماران خود را از مولا بگیرید. ▫️شب مبعث؛ شب تجلی اعظم! با تأمل در ادعیه وارده در شب مبعث، میتوان به گوشه ای از عظمت این شب پی برد. ▫️ جناب شیخ عباس قمی در مفاتیح ذیل اعمال این شب این دعا را آورده که: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّجَلِّي الْأَعْظَمِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ وَ الْمُرْسَلِ الْمُكَرَّمِ...» ملاحظه میکنید که صحبت از «تجلی اعظم» است؛ که خدایا من تو را به تجلی اعظم این شب قسم می دهم. اما این معنا صرفا اشاره وار و در هاله ای از ابهام در دعا ذکر شده. ▫️برای فهم معنای تجلی اعظم به فراز دیگری از دعا مراجعه میکنیم که میفرماید: «اللَّهُمَّ وَ هَذَا رَجَبٌ الْمُكَرَّمُ الَّذِي أَكْرَمْتَنَا بِهِ أَوَّلُ أَشْهُرِ الْحُرُمِ أَكْرَمْتَنَا بِهِ مِنْ بَيْنِ الْأُمَمِ فَلَكَ الْحَمْدُ يَا ذَا الْجُودِ وَ الْكَرَمِ فَأَسْأَلُكَ بِهِ وَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ...» ▫️ گفتیم که رجب ماه حضرت امیر(ع) از یک سو و ماه خداوند از سوی دیگر است. هم در براهین عقلی اثبات شده و هم در روایات اهل بیت(ع) آمده که جلوه انسیِ حقیقت توحید، کلمه ولایت است و کسی که میخواهد به توحید وارد شود، باید مراتب ولایت را طی کند. ▫️به تعبیر مرحوم استاد سعادت پرور(ره)، اینکه لفظ «اعظم» در دعا سه بار تکرار شده، تبیین معنای تجلی اعظم است و این شب، عرصه تجلی تام و تما پروردگار است. ▫️آن تجلی که باید در شب قدر برای ما اتفاق بیفتد، در این شب برای رسول اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) و اولیای الهی اتفاق افتاد که همانا ظهور اسم اعظم است. ▫️ کسی جز صاحب ولایت، لیاقت درک آن اسم را به طور تام ندارد؛ چرا که در فراز بعد میفرماید: «الَّذِي خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فِي ظِلِّكَ فَلا يَخْرُجُ مِنْكَ إِلَى غَيْرِكَ...» یعنی جایگاه اسم اعظم در ظل عرش است و مراتب مادون تحمل پذیرش آن را ندارد. ▫️ اگر ما تحمل و ظرفیت درک این اسم اعظم را نداریم، بیایید لااقل به گونه ای عمل کنیم که همچون آن پیرزن خود را در صف خریداران یوسف(ع) جا بزنیم... 🔻توصیه های عملی برای شب و روز مبعث: 1️⃣ اگر می توانید روز مبعث را روزه بگیرید. در روایات است که روزه آن معادل هفتاد سال است و مبعث یکی از ۴ روز ممتاز سال برای روزه است. 2️⃣ شب مبعث را بسیار غنیمت بشمارید که این شب، مقدمه شب قدر بعدی یعنی شب نیمه شعبان است. برای درک آن شب، باید از شب مبعث شروع کرد. 3️⃣ این شب، هنگام تضرع به درگاه اهل بیت(ع) است و چه بهتر که با تحفه ای به پیشگاه ائمه(ع) برسیم. لذا بنده توصیه میکنم که با هدیه ای از جانب حضرت صدیقه طاهره(س) به محضر حضرت امیرالمومنین(ع) توسل کنیم: به این صورت که ۴ رکعت نماز حضرت امیرالمومنین(ع) را که ایشان علاقه خاصی به این نماز دارند به نیابت از حضرت صدیقه طاهره به جای ۴ رکعت از نماز شبمان بخوانیم و به جناب حضرت امیر(ع) و یا حضرت رسول(ص) و یا هر دوی این بزرگواران هدیه کنیم و عرضه بداریم که اگر من قابلیت و ظرف این هدیه را دارم، شما به بنده عنایتی بفرمایید. اين نماز چهار ركعت است: در هر ركعت يك بار سوره «حمد» و پنجاه بار «قل هو اللّه احد» و بعد از نماز تسبیحات خاص ایشان را که در مفاتیح است ذکر کنید. 4️⃣ این شب، شب شفای از بیماری هاست و مرحوم شیخ عباس در مفاتیج روایات عجیبی از عنایات امیرالمؤمنین(ع) ذکر نموده. لذا تعجب نکنید اگر حضرت در این شب عنایت ویژه ای نیز بر ما بکنند. بیایید ما هم به سنت حضرات ائمه(ع) گله عاشقانه به درگاه حضرت امیر(ع) داشته باشیم که شما در این شب، بیماران بسیاری را شفا میدهید، پس عنایت بفرمایید و قلب بیمار ما را نیز شفا دهید. 5️⃣ در این شب ها دعا برای یکدیگر را فراموش نکنید که دعا در حق دیگران،‌ ابتداءا در حق خود داعی اجابت می گردد و در سیره حضرت صدیقه طاهره(ع) است که از شب تا صبح فقط برای دیگران دعا می فرمودند.
اعمال شب و روز عید پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) ... اعمال شب عید مبعث : 🔹 غسل 🔸 زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) 🔹 دوازده رکعت نماز (به مفاتیح الجنان رجوع کنید) 🔸 قرائت دعای شب مبعث که مرحوم کفعمی در کتاب شریف «البلد الامین» نقل کرده است: "اَللّـهُمَّ إِنّي أَساَلُكَ بِالتَّجَلِّي الأعْظَمِ في هذِهِ اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ...". این دعای شریف در مفاتیح الجنان نیز نقل شده است. (به اعمال شب مبعث رجوع کنید) اعمال روز عید مبعث : 🔹 غسل 🔸 روزه 🔹 صلوات فرستادن 🔸 زیارت حضرت رسول و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام)
16.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید| شب و روز مبعث، قله ماه رجب و از شب‌های قدر است. استاد فیاض‌بخ