eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
14.3هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷زمین گرد است یا زمان؟ 👈در ٤ سالگى … موفقیت یعنی: کثیف نکردن شلوار 👈در ٦ سالگى … موفقیت یعنی: پیدا کردن راه خانه از مدرسه 👈در ١٢ سالگى … موفقیت یعنی: داشتنِ دوست 👈در ١٨ سالگى … موفقیت یعنی: گرفتن گواهى نامه رانندگى 👈در ٣٥ سالگى … موفقیت یعنی: پول داشتن 👈در ٤٥ سالگى … موفقیت یعنی: پول داشتن 👈در ٥٥ سالگى … موفقیت یعنی: پول داشتن 👈در ٦٥ سالگى … موفقیت یعنی: تمدید گواهى نامه رانندگى 👈در ٧٠ سالگى … موفقیت یعنی: داشتنِ دوست 👈در ٧٥ سالگى … موفقیت یعنی: پیدا کردن راه خانه 👈در ٨٠ سالگى … موفقیت یعنی: کثیف نکردن شلوار حالا به نظرتون زمین گرده!! یا زمان؟ 💕🧡💕🧡
🌺آیت الله بهجت(ره): مومن باید خود را در همہ حال، در محضر آن حضرت ببیند. توجه داشتہ باشید ڪہ هر ڪارے مےڪنید، در محضر اوست.
38.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین ناصر رفیعی در آخرین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۱/۰۵/۱۸ 🏴
روزی شیطان اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد و وسایلش را با تخفیف ویژه به حراج بگذارد. همۀ مردم جمع شدن و شیطان وسایلی از قبیل غرور، شهوت، خشم، حسادت و دیگر شرارت ها را عرضه کرد. در میانِ همۀ وسایل، یکی از آنها بسیار کهنه بود و بهای گرانی داشت. کسی پرسید: این چیست؟ شیطان: این نا امیدی است. شخص گفت: چرا اینقدر گران است؟ شیطان گفت: این موثرترین وسیله من است، هرگاه سایر ابزارم اثر نکند فقط با این میتوانم در قلب انسان رخنه کنم و وقتی اثر کند با او هر کاری بخواهم میکنم، برای همین اینقدر کهنه است. مراقب «اميدمان» باشيم...! 💙💕💙💕
روز امام رضا علیه‌السلام کربلا هرکس نرفته با رضا مطرح کند از میان پنجره فولاد امضا می‌رسد...💔
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 نفسم را بريده هجرانت ... نه ...نفس ... نه هوا نمی خواهم خوب من ! هيچ چيز خوبی را مثل تو از خدا نمی خواهم قدمت روی چشم ها برگرد... غيبت تو مصيبت ِ عظماست هيچ چيزی من از قدمهايت ... غير رفع بلا نمی خواهم ماه من ! در مسير آمدنت ... سر من روی تن نمی ماند دستهايم ز شانه می افتند ... من سر و دست و پا نمیخواهم السلام عليک يا خورشيد ...از پس ابرها بيا بيرون ... دست ها را گرفته ام بالا ... جز ظهور شما نمی خواهم ... 🙌 🌤 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 💕❤️💕❤️
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ برایم بوق مےزند و من هم باهیجان دست تکان می دهم. چقدر این استاد باحال و دوست داشتنے است. لبم را جمع و زمزمه مےڪنم: خیلے جنتلمنے محمد!! میدانم امروز یڪ فرصت عالے است برای گذراندن چند ساعت بیشتر ڪنار مردی ڪھ ازهرلحاظ برایم جذاب است. ❀✿ دل در دلم نیست. بھ ساعت خیره شده ام و ثانیھ هارا میشمارم. پای چپم را تندتند تڪان مے دهم و ڪمے از موهایم را مدام مے جوم. چرا زنگ نمے خورد؟ هوفے مےڪنم ، موهایم را زیر مقنعھ مرتب وبرای بار اخر خودم را درآینھ ی ڪوچڪم برانداز میکنم. سرم را زیر میز میبرم و ازلحظات اخر برای زدن یڪ رژ لب صورتے مایع استفاده میڪنم.همان لحظھ زنگ مے خورد. ڪولھ پشتے ام را برمیدارم و از ڪلاس بیرون مے دوم. حس میڪنم جای دویدن ، درحال پروازم. یعنے قرار است ڪجا برویم؟! راهرو را پشت سر مےگذارم و باتنھ زدن بھ دانش آموزان خودم رااز مدرسھ بھ بیرون پرت مےڪنم. یڪے ازسال دومی ها داد مے زند:هوی چتھ! برایش نوڪ زبانم را بیرون مے آورم و وارد خیابان مے شوم. بھ طرف همانجایے ڪھ صبح پیاده شدم ، حرڪت مےڪنم. سر ڪوچه منتظر مے ایستم. روی پنجھ ی پا بلند مے شوم تا بتوانم مدرسھ را ببینم. حتما الان مے آید. یڪدفعھ دستے روی شانھ ام قرار مےگیرد. نفسم بند مےآید و قلبم مےایستد. دست را ڪنار مے زنم و بھ پشت سر نگاه مےڪنم. بادیدن لبخند نیمہ محمدمهدے نفسم را پرصدا بیرون مے دهم و دستم را روے قلبم مے گذارم. دستهایش را بالا مے گیرد و میگوید: من تسلیمم! چیہ اینقدر ترسیدے؟! _ من..فڪ...فڪر ڪردم ڪہ... _ ببخشید! نمیخواستم بترسے! تو ڪوچہ پارڪ ڪردم قبل ازینڪہ تو بیاے! _ نہ آخہ...آخہ...شما... تند تند نفس مے ڪشم. باورم نمے شود! دستش را روے شانہ ام گذاشت! طورے ڪہ انگار ذهنم را مے خواند، لبخند معنا دارے مے زند و میگوید: دستمو گذاشتم رو بند ڪولہ ات، خودم حواسم هست دختر جون! آب دهانم را قورت مے دهم و لب هایم را ڪج و ڪولہ مے ڪنم. اما نمیتوانم لبخند بزنم! براے آنڪہ آرام شوم خودم را توجیه میڪنم: رو حساب استادے دست گذاشت! چیزے نشده ڪہ! نفسهایم ریتم منظم بہ خود مے گیرد. سوار ماشین مے شوم. نگاه نگرانش را مے دوزد، بہ دستم ڪہ روے سینه ام مانده. _ هنوزم تند میزنہ؟! یعنے اینقدر ترسیدے؟! دستم را برمیدارم و بارندے جواب مے دهم: نہ! خوبہ! همینجورے دستم اینجا بود! _ آها! _ خب... قراره ڪجا درسارو بهم بگید؟! _ گرسنت نیست؟ _ یڪم! ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀✿ ❀✿ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ _تا برسیم حسابے گرسنت میشہ! نمیدانم ڪجا مے خواهد برود! ولے هرچہ باشد حتما فقط براے درس هاے عقب مانده و یڪ گپ معمولے است! بازهم خودم را توجیہ میڪنم: یہ ناهار با استاده! همین! سرعت ماشین ڪم مے شود و در ادامہ مقابل یڪ آپارتمان مے ایستد. پنجره را پایین مے دهم و بہ طبقاتش زل میزنم. "چرا اینجا اومدیم؟!" بہ سمتش رو میگردانم و با تعجب مے پرسم: استاد؟! اینجا ڪجاست؟! میخندد _ مگہ گشنت نبود دخترخوب؟! گنگ جواب مے دهم: چرا! ولے...مگہ.... ڪیف سامسونتش را برمیدارد و میگوید: پیاده شو! شانہ بالا میندازم و پیاده مے شوم. سریع با قدمهاے بلند بہ طرفم مے آید و شانہ بہ شانہ ام مے ایستد. ڪمے خودم را ڪنار مے ڪشم و مے پرسم: دقیقا ڪجا ناهار مے خوریم؟! نیشش راباز میڪند _ خونہ ے من! برق از سرم مے پرد! "چے میگہ؟!" پناهے_ همسرم چند روزے رفتہ! خونہ تنهام، گفتم ناهار رو باشاگرد ڪوچولوم بخورم! حال بدے ڪل وجودم را میگیرد. اما باز با این حال تہ دلم میگوید: قبول ڪن! یہ ناهاره! بعدشم راحت میتونہ بهت درس بده. بعدم اگر یہ تعارف زد برت میگردونہ خونہ! مے پرانم: لطف دارید واقعا! ناهار بہ دست پخت شما؟! _ نہ دیگہ شرمنده...یڪم حاضریہ! و بلند مے خندد. جلو مے رود و در را برایم باز مے ڪند. همانطور ڪہ بہ طرف راه پلہ مےرویم، بدون فڪر و ڪودڪانه مے گویم: چقد خوبہ ناهار پیش شما! ازبالاے عینڪ نگاه ڪوتاه و عمیقے بہ چشمانم و مسیرش را بہ سمت آسانسور ڪج میڪند. چیزے نگفتنش باعث مے شود ڪہ بدجنسے بپرسم: همسرتون ڪجا رفتن؟! از سوالم جا مے خورد و من من میڪند _ رفتہ خونہ مادرش. یڪم حال و هواش عوض شہ... _ مگہ ڪجان؟ _ لواسون! آسانسور بہ همڪف مے رسد. با آرامش در را برایم باز میڪند و داخلش مے رویم. باز مے گویم: خب چرا شما نرفتید؟ _ چون یڪے مثل تورو باید درس بدم! دوست دارم بہ او بفهمانم ڪہ از جدا شدنش باخبرم!! لبم را بہ دندان مے گیرم. چشمانم را ریز میڪنم و باصداےآهستہ مے پرسم: ناراحت نمیشہ من بیام خونتون؟ قیافہ اش درهم مے شود _ نہ! نمیشہ! آسانسور در طبقہ ے پنجم مے ایستد. پیش از اینڪہ در را باز ڪند.تصمیمم را میگیرم و با همان صداے آرام و مرموز ادامہ میدهم: ناراحت نمیشن یا....کلا دیگہ بهشون ربط نداره؟! در را رها میڪند و سریع بہ سمتم برمیگردد _ یعنے چے؟ ڪمے مے ترسم ولے با ڪمے ادا و حرڪت ابرو میگویم: آخہ خبر رسیده دیگہ نیستن!! مات و مبهوت نگاهم میڪند... ❀✿ 💟 نویسنــــــده: رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ یڪ قدم بہ سمتم مے آید و چشمانش را ریز میڪند _ ازڪجا خبررسیده؟؟ عقب میروم و بہ آینه ے آسانسور مے چسبم...حرفم را میخورم و جوابے نمے دهم. شاید زیاده روے ڪرده ام! عصبے نگاهش را بہ لبهایم میدوزد _ محیا پرسیدم ڪے خبر آورده؟؟! باصدایے ضعیف جواب مے دهم: یڪے از بچہ ها شنیدہ بود!...بدون قصد! تہ صدایم مے لرزد. ڪمے از صورتم فاصلہ میگیرد و میگوید: بہ ڪیا گفت؟! سریع جواب میدهم: فقط بہ من! _ خوبہ!! ازآسانسور بیرون مے رود و ادامہ مے دهد: البتہ اصلا خبر خوبے نبود!توام خیلے بد بہ روم آوردے دخترجون! عذرخواهے مے ڪنم و پشت سرش مے روم. ڪمے ڪلافہ بہ نظر مے رسد، دوباره عذرخواهے میڪنم ڪہ بہ طرفم برمیگردد و میگوید: دیگہ معذرت خواهے نکن! من فقط...فقط دوست نداشتم ڪسے باخبر بشہ...حالا ڪہ شدے! مهم نیس!چون خودشم مهم نبود! جمله ے آخرش را سرد و بے روح مے گوید و مقابل یڪ در چوبے مے ایستد. ڪلید را درقفل میندازد و در را باز میڪند. عطر گرم و مطبوعے از داخل بہ صورتم مے خورد. لبخند یخے مےزند و جلوتر از من بدون تعارف وارد مے شود. حتم دارم در دنیایے دیگر سیر میڪند،حرف من شوڪ بدے برایش بود. پیش از ورود ڪمے مڪث میڪنم. نفس عمیق مے ڪشم تا تپش هاے نامنظم قلبم را ڪنترل ڪنم. با دودلے ڪتونے هایم را در مے آورم و درجا ڪفشے سفید و ڪوچڪ ڪنار در مے گذارم. پذیرایے نہ چندان بزرگ ڪہ مسقیم بہ آشپزخانہ ختم مے شود. چیدمانے ساده اما شیڪ. ڪولہ ام را روے مبل راحتے زرشڪے رنگ مے گذارم و بہ دنبالش مے روم. بلند مے گوید: ببخشید تعارف نزدم!بہ خونم خوش اومدے. شانہ بالا میندازم _ نہ! اشکالے نداره! بہ طرف اتاق بزرگے مے رود ڪہ در ضلع جنوب شرقے و بعداز اتاق نشیمن واقع شده. باسراشاره مے ڪند ڪہ مے توانم بہ اتاق بروم. اما نیرویے از پشت لباسم را چنگ مے زند. بے اختیار سرجایم مے ایستم _ نہ! منتظر میمونم! وپشتم را بہ دراتاق خواب میڪنم. در را مے بندد و بعداز چند دقیقہ با یڪ تے شرت سبز فسفرے و شلوار ڪتان ڪرم بیرون مے آید. ❀✿ 💟 نویسنــــــده: رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
4_6021838242582638573.mp3
12.44M
▪️" صباحاً و مساءً " بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام می‌بیند و خون می‌گرید! 🎵روایت اول: فردای روز واقعه...
46.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی پس از زندگی - فصل دوم فیبم کامل قسمت پنجم ؛ آن راه زیبا تجربه‌گر: خانوم هدی محمد زاده بخش دوم
🍃✨🍃 داستانهای نماز شب و آیت الله بهجت نماز شب را ترک نکنید که برکات بسیار دنیوی و اخروی دارد .می گویند : اگر ڪسی نماز شب خواند و فردای آن روز گفت : من گرسنه مانده ام ، دروغ می گوید ! مگر اینڪه روزه گرفته باشد . زیرا خداوند رزق و روزی او را تضمین کرده است . البته قناعت گنجی است که هیچکس از آن بی نیاز نیست . به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان )مطالب دیگر در مورد نماز شب را اینجا بخوانید آیه الله العظمی بهجت در ایام تحصیل با علامه طباطبائی و اخوی ایشان آقای الهی، از نجف به کوفه می‌روند تا اعمال آنجا را انجام دهند. آقای طباطبائی به برادرش می‌گوید که شب برای تهجد بیدارش کند. آقا می‌گفتند: «سحر که بیدار شدیم، آقای الهی رفت دم در اتاق و با لهجه ترکی گفت: قارداش، دور»؛ یعنی برادر بیدار شو، دیر شده. ایشان پس از نقل این خاطره می فرمودند: «آیا کسی پیدا می‌شود که به ما بگوید: قارداش، دور، و کلامش مؤثر باشد و ما را بیدار کند؟». *** 🌒کسالت در نماز شب به این رفع می‌شود که بنا بگذارید هر شبی که موفق به خواندن آن نشدید ،قضای آن را بجا بیاورید. 💕💝💕💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪖خطبه حضرت زینب و امام سجاد در شام .... 🏴هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد 🚩او ماند که در کنار زینب باشد 🏴سجّاد که سجّاده به او دل می‌بست 🚩تدبیر خدا بود که در تب باشد 🎋 *شهادت وارث نهضت عاشورا تسلیت باد*
🏴 امام علیه السلام فرمودند: مَا مِن قَطرَةٍ أَحَبُّ إِلَی الله عَزَّوَجَل مِن قَطرَةِ دَمٍ فِی سَبِیلِ الله و قَطرَةِ دَمعَةٍ فِی سَوادِ اللَّیلِ» هیچ قطره ای نزد خداوند محبوبتر از دو قطره نیست: خونی که در راه خدا ریخته شود و قطره اشکی که در سیاهی جاری  گردد. 📚خصائل الصدوق ص۵۰ 💕💙💕💙
🕯خـدایـا ▪️به حرمت 🕯حضرت زینب (س) ▪️دواے درد همـــه 🕯دردمنـدان باش ▪️پنـاه همـه بےکسان باش 🕯گـره از مشکلات ▪️همـه باز کن 🕯ای مهـربان ▪️دستی که به سوی تو 🕯بلنــد شد خـالے برنگردان ▪️آمیــن 🕯شبتـون حسینی ▪️در پنـاه خداوند باشید 🥀🍃
✴️ پنجشنبه 👈 20 مرداد / اسد 1401 👈 13 محرم الحرام 1444 👈11 اوت 2021 🕋 مناسبت های دینی و اسلامی. 🐪 ورود اسرای کربلا به مجلس عبیدالله بن زیاد ملعون و سپس در زندان کوفه. ✉️ ارسال نامه خبر شهادت امام حسین علیه السلام به مدینه و شام با نامه ابن زیاد. 🏴 خطبه ابن زیاد در مسجد کوفه و اعتراض عبدالله بن عفیف به او و شهادتش. 🎇 امور دینی و اسلامی. 📛صدقه اول صبح اثر نحوست را برطرف کند. 🤒 مریض امروز زود خوب می شود. 👶 زایمان خوب نیست. 🚘 مسافرت :مسافرت همراه صدقه باشد. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز: مباشرت هنگام زوال برای سلامتی مفید و فرزند حاصل از آن عاقل و بزرگوار و سیاستمدار شود و هیچگونه انحراف و نادرستی در وی نخواهد بود. 🔭احکام نجوم . 🌗 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️کندن چاه و کانال. ✳️نقل مکان به خانه نو. ✳️ختنه نوزاد. ✳️کارهای شراکتی. ✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️معامله خانه و آپارتمان. ✳️ و امور زراعی و کشاورزی نیک است. 📛ولی جابجایی و امور ازدواجی خوب نیست. 📛نوشتن ادعیه و حرزها و بستن آن برای اولین بار مناسب نیست. 💑 امشب :(شب جمعه) امشب ،پس از فضیلت نماز عشاء،مباشرت برای بدن و سلامتی مفید و بسیار در خلق و خوی فرزند تاثیر دارد 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، خوب نیست . 💉💉حجامت فصد خون دادن . یا و فصد،سلامت آفرین است. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد . ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید👇👇 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*
سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت 🌸 🗓 امروز پنجشنبه ☀️ ٢٠ مرداد ١۴٠١ ه. ش 🌙 ١٣ محرم ١۴۴۴ ه.ق 🌲 ١١ آگوست ٢٠٢٢ ميلادى 🌸🍃
نگرانِ حرفِ مردم اگر نبوديم مسيرِ زندگيمان طورِ ديگرى رقم ميخورد... دوست داشتن هايمان را راحت تر جار ميزديم لباسى را بر تن ميكرديم كه سليقه واقعيمان بود، آرايشى ميكرديم كه دوست‌ داشتيم دلمان كه ميگرفت مهم نبود كجا بوديم بى دغدغه اشك ميريختيم صداى خنده هايمان تا آسمانِ هفتم ميرفت با پدر و مادرمان دوست بوديم حرفِ يكديگر را ميخوانديم نگرانِ حرفِ مردم اگر نبوديم خودمان براى خودمان چهارچوب تعريف ميكرديم، روابطمان را نظم ميداديم دخترها و پسرهايمان حد و مرزِ خودشان را ميشناختند نيمى از دوست داشتن هايمان به ازدواج منجر ميشد، نگرانِ حرفِ مردميم اما چگونه رفتار كنيم كه مبادا پشتِ سرمان حرف بزنند كه مبادا از چشمشان بيفتيم كه مبادا قطع شود روابط خانوادگيمان ما در دورانى هستيم كه نه براى خودمان براى مردم زندگى ميكنيم...! 💕❤️💕❤️
🌷🍃🌷🍃🌷 🌺🧚‍♀️اﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺭﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺻﺪﻣﻪ ﻧﺰﻧﺪ ؟! ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺗﻮﺳﻂ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺟﺬﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺻﺪﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﻤﯿﺰﻧﺪ . ﺑﻪ‌ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ‌ ﻛﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺍﺳﺘﺮﺱ ﯾﺎ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﯾﺎ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﻛﻨﯿﺪ . ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ، گلها ﻭ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﻑ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ... ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻏﻠﺐ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﮔﻞﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻭ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻨﺪ . ﺁﺏ، ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﻣﯽﻛﻨﺪ؛ ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺩﺭ ﻣﻮﻗﻊ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺭﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ 💕💙💕💙
فقیری به ثروتمندی گفت: اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی؟ ثروتمند گفت: تو را کفن می کنم و به گور می سپارم. فقیر گفت: امروز که هنوز هم زنده ام، مرا پیراهن بپوشان و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار... این حکایت بسیاری از ماست که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمی دانیم ولی بعد از مردن، می خواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم!🌷 💕💜💕💜
💫خار خنديد و 🌷به گل گفت سلام و جوابی نشنيد 💫خار رنجيد ولی هيچ نگفت 🌷ساعتی چند گذشت گل چه زيبا شده بود 💫دستِ بی رحمی نزديک آمد 🌷گل سراسيمه ز وحشت افسرد 💫ليک آن خار در آن دست خليد 🌷و گل از مرگ رهيد ،صبحِ فردا که رسيد 💫خار با شبنمی از خواب پريد 🌷گل صميمانه به او گفت سلام 💫گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود 🌷اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود 💫زندگی ، عشق، اسارت 🌷قهر و آشتی ، همه بی معنا بود حال دلتون خووب خوب ❣روزتون زیبا و دوست داشتنی ♥️ 💕💜💕💜