✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
💟
#رمان_قبله_من
#قسمت_شانزدهم
#بخش_اول
❀✿
حتما فامیلے چیزی بوده. بالبخند بھ لبهایش خیره مے شوم
محمدمهدی_ ولے ترسیدم ڪھ...ارمن بدت بیاد. تو ازیھ خانواده ی استخوون داری. خوشگلے حرف نداری... ولی من...شانسے ندارم...
حرفهایش ڪم ڪم آتش درونم راخاموش میڪند ڪھ یڪدفعھ میگوید: ولے خب بابات ڪھ هیچ وقت نمیزاره
سرم را تڪان میدهم
محمدمهدی _ برای همین...میخوام یه چیزی ازت بپرسم!
_ چے؟
بھ چشمانم زل می زند.پشتم میلرزد و قلبم گرومپ گرومپ میزند!.. نگاهش جانم را میگیرد. حس بدی پیدا میڪنم.چرااینطور نگاهم میڪند
سرم را تڪان میدهم...
محمدمهدی_ براے همین میخوام یہ چیزے ازت بپرسم...
_ چے؟
ڪمے حرفش را مزه مزه و دوباره تاڪید میڪند: بابات ڪہ نمیزاره من بیام خواستگارے... توام ڪہ...
بہ سر تاپایم نگاه میڪند.
_ توام ڪہ خیلے دختر خوب و تڪے هستے!
بزور لبخند مے زنم.
_ وما از اخلاق هم خوشمون اومده....
_ خب!
_ ودوست داریم باهم باشیم....ینے ازدواج ڪنیم!
حالت تهوع ام شدید ترمے شود
_ خب... بنظرت خیلے مهمہ ڪہ خانوادت بویے ببرن ازعقد ما؟!
متوجه منظورش نشدم! سرڪج میڪنم و مے پرسم: ینے چے؟!
_ ینے.. ینے چرا باید با اطلاع اونا عقدڪنیم!
بازهم نفهمیدم!!!
_ ببین محیا....
یڪدفعہ دستش رابراے اولین بار بہ سمت دستم مے آورد ڪہ باوحشت خودم رابہ در ماشین میچسبانم.. پوزخندے مے زند و ادامہ میدهد:
_ دخترجون نترس! ...مامیتونیم خودمون بین خودمون عقد بخونیم!
قلبم ازتپش مے ایستد و نفس درسینه ام حبس مے شود... عقم مے گیرد و تہ دهنم تلخ مے شود. بانفس هاے بریده مے گویم: ینے...ینے...
_ آره عزیزم...براے اینڪہ راحت بریم و بیایم...و اینڪہ..بخاطر علاقمون معذب نشیم... میتونیم یہ صیغہ موقت بخونیم! نظرت چیہ؟!
چشمهایم راریز میڪنم و باتنفر بہ چهره اش خیره مے شوم. دستهاے یخ زده ام را مشت میڪنم و دندانهایم را باحرص روے هم فشار میدهم... میدانم ڪمے بگذردترس جانم را میگیرد... باصداے خفه اے ڪہ ازتہ چاه بیرون مے آید، مے پرسم: جز من...جز من.. ڪسے هم...
بین حرفم مے پرد: نہ نہ! توتنها ڪسے هستے ڪہ بعد شیدا اومد خونہ ے من!
ازخشم لبریزم...دوست دارم سرش را بہ فرمون بڪوبم! دوست دارم جیغ بڪشم و تمام دنیارا باشماتت هایم خرد ڪنم....چطور جرئت ڪرد بہ من پیشنهاد بدهد؟ چرا دروغ میگوید! من خودم دیدم دخترطنازے راپیاده ڪرد و... پلڪے میزنم و از مژه هاے بلندم دوقطره بغض پایین مے آید.. لبهایم میلزرد...فڪم رابزور ڪنترل مے ڪنم و میگویم: ن..نگ...نگہ...دا...دار...
متوجہ ے حالتم مے شود و دستش را بہ طرف صورتم مے آورد" چے شد گلم؟" سرم را عقب مے ڪشم و باصداے ضعیفے ڪہ از بین دندانهایم بیرون مے آید باخشم مےگویم: نگہ...نگہ...دار عوضے!
مات و مبهوت نگاهم میڪند و میپرسد: چے گفتے؟
تمام نیرویم را جمع میڪنم و یڪ دفعہ جیغ میڪشم: میگم بزن ڪنار آشغال!
عصبے مے شود و بازویم راچنگ میزند: چے زر زدے؟
_ تودارے زر میزنے...نگہ دار احمق!
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
💟
❀✿ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
💟
#رمان_قبله_من
#قسمت_شانزدهم
#بخش_دوم
❀✿
نیشخندبدے میزند و بہ صندلےفشارم میدهد.ڪولہ ام را مثل سپر مقابلم میگیرم تا بیشتراز این دستان ڪثیفش بہ من نخورد. هق هق میزدم و بانفرت سرش داد میڪشم.
انگشت اشاره اش را جلوے بینے اش میگیرد و ابروهایش را بالا میدهد
_ هیـــس...هیسسس... ببند دهنتو... هارشدے پاچہ میگیرے!
_ هارتویے عوضے! تویے ڪہ باریش و قیافہ ے موجہ هرغلطے میڪنے!
_ ریش من جاتو تنگ ڪرده ڪہ گاز میگیرے!؟ بدبخت دارم بهت لطف میکنم!
_ بہ اون دختره هم لطف ڪردے؟...همونے ڪہ ازماشینت پیاده شد؟
_ هہ! بپا هم شدے؟ اره؟!
_ بتو ربطے نداره!
_ پس اون دختره هم بہ تو ربطے نداره! همہ آرزوشونہ اینو ازمن بشنون! ڪے بود خودشو چسبوند بہ من! هااان؟
چنان داد زد ڪہ خشڪ شدم... چندبار با مشت بہ داشبوردش میزنم و جیغ میڪشم: آره...توراس میگے حالا پیادم ڪن!
_ نڪنم چے؟
جلوے چشمانم سیاه میشود....سرم گیج مے رود...اگر بلایے سرم بیاورد! چطور اثبات ڪنم ڪہ او...بہ من...من...میان هق هق التماسش میڪنم
_ تروخدا پیادم ڪن....پیاااادم ڪنن...
_ چے شد؟ رام شدے!
حرفهایش جانم را میسوزاند...ڪاش میفهمیدم زیراین پوست چہ گرگے خوابیده!؟
_ نگهدار...التماست میڪنم!
چهره ے پدرم مقابلم تداعے مے شود...اگر بفهمد سڪتہ میڪند. سرم رابین دستهایم فشار میدهم و داد میزنم: نگہ نداری میپرم پایین!
سرعتش رابیشترمیڪند
_ بپر ڪوچولو!
میدانم دیوانہ شده ام! بہ مغزم فشار آمده! جیغ میڪشم: میپرما!
_ بپر عزیزم!
مثل یڪ مار نیشم مے زند
_ فقط یادت نره اونیڪہ درباغ سبز نشون داد تو بودے! بازمیگم ڪہ من بهت لطف ڪردم!
تمام ڪینه ام رابہ زبان مے آورم
_ برو بہ مادرت لطف ڪن!
چشمانش دوڪاسہ ے خون مے شود و بدون مڪث محڪم باپشت دست دردهانم میڪوبد...
_ یڪباردیگہ زر زیادے بزنے دندوناتو میریزم توحلقت!
زیرلب باحرص میگویم: وحشے!
دستم راروے دهانم میگذارم و انگشتانم گرم مے شوند. لختہ هاے خون دستم راپر میڪنند. دیگر طاقت ندارم.در را باز میڪنم ڪہ عربده مے ڪشد و فرمان راڪج میڪند. سرعتش ڪم مے شود و دستہ ے ڪولہ ام را محڪم میگیرد. منتظر نمیمانم تاڪامل بایستد، چشمانم رامیبندم و خودم رابیرون میندازم.
دادمیزند: روانے!
ڪنارخیابان چندبار غلت مے زنم و بلاخره ساڪن مے شوم. نفسم درنمے آید و صداے خس خس را بہ خوبے مے شنوم. خون بینے و دهانم بند نمے آید. باآرنج بہ زمین تڪیہ مے دهم وبہ زور روے زانوهاے لرزانم مے ایستم... هیچ ڪس مرانمے بیند! ڪسے نیست ڪمڪم ڪند...پیاده مے شود و درحالیڪہ ڪولہ ام را دردست تاب مے دهد میخندد.. گریه امانم را بریده نمیتوانم خوب ببینمش...ڪولہ پشتی ام راجلوے پایم میندازد و با تهدید میگوید: دهنتو میدوزم اگر چرت و پرت پشتم بگے! بدون هیشڪے باور نمیڪنہ! اونیڪہ خراب میشہ خودتے! یڪارے نڪنے واسہ همیشہ لالت ڪنم! آخرین توانم خرج تف ڪردن در صورتش میشود.... باحرص نگاهم میڪند و بہ عقب هلم میدهد... محڪم زمین مے خورم و لبہ ے جوب مے افتم....صدایش رامے شنوم: بے لیاقت احمق!
و بعد بہ طرف ماشینش میرود و صداے جیغ لاستیڪهایش گوشم را ڪر میڪند...
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
💟
❀✿ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
💟
#رمان_قبله_من
#قسمت_هفدهم
❀✿
رنگش مے پرد و بہ تتہ پتہ مے افتد: مح...محیا...تو...تو...
بہ تلخے لبخند مے زنم و تایید میڪنم: آره...میدونم...داغونم!
مانتو و سر زانوهایم پاره شده، نمیتوانستم بہ خانہ بروم تنها راهے ڪہ داشتم خانہ ے میترا بود. الان هم بدون آنڪہ داخل بروم در پارڪینگشان ماندم تاخودش پایین بیاید و فڪرے براے ظاهرم ڪند! نگران دو دستش راروے گونہ هایم میگذارد و میپرسد: محیا...چرا این شڪلے... دارم سڪتہ میڪنم!
نمیتوانم چیزے بہ او بگویم! هر چقدر هم راز دار باشد میترسم... نگاه هاے تیز محمدمهدے تنم را میلرزاند... میترسم بلایے سرم بیاورد! از آن حیوان چیزے بعید نیست! من من میڪنم و میگویم: یہ ماشین سر یہ خیابون زد بهم ولے در رفت!
چشمانش ازحدقہ بیرون مے زند: واے یاخدا... بیشور...ڪسے جلوشو نگرفت!
وقت گیر اورده ها _ نہ! خلوت بود!
_ الهے بمیرم عزیزم! بغض میڪنم و خاڪ مانتوام را مے تڪاند...
وقت ندارم! سریع میپرسم: تو پارڪینگتون دستشویے دارید؟
خودش تازه متوجہ نیازم میشود و میگوید: آره آره پشت پلہ ها! روشویے هم داره میتونے صورتتو بشورے... موهاتم بهم ریختہ... زخم شده ڪنار لبت برو منم میام!
_ ڪجا؟
میخندد و میگوید: دیوونه اون تورو نمیگم ڪہ! میرم بالا برمیگردم.
بہ دستشویی میروم و مقنعہ ام رادر مے آورم. دستم را زیر آب سرد میگیرم و لبم رابا دندان میگزم. پوست ڪف دستم روے آسفالت خیابان ڪشیده شده و حالا گوشتم هم مشخص است! دوباره بغض جانم سنگینے میڪند. یڪ آینہ ے شڪستہ بہ دیوار زده اند. بہ چشمانم خیره میشوم" محیا...توچیڪار ڪردے..."
موهایم را باز و یڪبار دیگر میبندم... صورتم را میشویم و ڪنار لبم را باسرانگشت لمس میڪنم. حسابے مے سوزد. باورم نمیشود من یڪ دیوانہ را اینقدردوست داشتم؟پست! بہ شلوارم نگاه میڪنم. همان لحظہ چند تقہ بہ در فلزے دستشویے میخورد و صداے میترا آرام مے آید: عزیزم! بیا برات مقنعہ و شلوارآورم... در را باز میڪنم. لبخندڪجے مے زند...
نفسم را بہ بیرون فوت میڪنم و آب دهانم را قورت میدهم... میترا متوجہ جاے دست روے دهان و گونہ هایم شد... برایم ڪرم آرایشے آورد تا حسابے ڪبودی را بپوشانم چشمانم رامیبندم و لبم راگاز میگیرم... امیدوارم مادرم نفهمد!
❀✿
بلند سلام میڪنم و وارد پذیرایے مےشوم...خبرے ازهیچ ڪس نیست! زمزمہ میڪنم خداروشڪر و بہ سختے از پلہ ها بالا مے روم. میترا حسابے ڪلید ڪرد تا حقیقت را بگویم اما من دروغ دوم را گفتم ڪہ یڪ پسر آمده بود براے زورگیرے! اوهم باورش شد و گفت: واے اگر محمدمهدے بود لهش میڪرد! و تنها جواب من تبسمے تلخ بادلے شڪستہ بود!
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
💟 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
*🏴ماجرای خواب مرحوم آیت الله هستهای :*
🍁 من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم.
لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. من خیلی به این موضوع مُلِح بودم وخیلی پافشاری میکردم.
🍁 تا اینکه روزی عصر، (اوّل محرّم) پیش از آنکه برای انجام وظیفه از مجلس خارج شوم استراحت میکردم، حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟
🏴 فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم.
🍁 من دوباره پرسیدم چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی را معرفی بفرمایند.. مجدّداً در جواب همانرا فرمودند....
سه باره پرسیدم.... و باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
🍁امّا اینکه تو میپرسی،(نام و آدرس یک مجلسی را در سوهانپزخانه دادند که تقریباً اسم رایجی بود، مثلاً منزل مؤمنه خانم، نه اینکه این باشد، بطور مثال...) و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم.
مرحوم آقای هستهای گفته بود من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمیشناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان میشست (هنوز آنموقع در تهران لولهکشی آب نبود).
🍁 نام آنشخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: من هستم.
گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟
گفت: بله داریم.
نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند، این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود.
گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟
گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت...
🍁 آقای هستهای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید. گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم. معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانهای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه میآورد، چند نفر از زنان همسایه هم میآمدند، گاهی یک بچّه میآمد چای را میآورد و میگذاشت. و آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه مینشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم میشنیدم. تا دهه تمام شد...
🍁 جمعیّت زیادی هم نمیآمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم، لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد. دیدم آن زن درپشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما بما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم واو هم اصرار کرد.
🍁 عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم. از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رندتر هستم؟!
گفتم: منظور شما چیست؟
گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. یکسال بمنزل مردم میروم و خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟نمیشود!!
🍁 مرحوم آقای هستهای گفت: من خیلی تعجّب کردم، فکر اینرا نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال بمنزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پسانداز کند تا صرف این وادی کند. گفت من خیلی تعجّب کردم، عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم، گفت: بفرمایید.
گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه میشنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست..؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم میآییم درمجلس شرکت میکنیم؟ دیدم عجب زنی!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم.
عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم. گفتم: خواهر،...
من سال آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟
گفت: تشریف بیاورید.
سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است... رؤیای صادقهای که حتّی صدق آن درعالم خارج هم واقع شده بود.
حضرت فرموده بودند:
هرجا پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آنجا میرویم
•••
آهنگرهــا یڪ گیره دارند و وقتۍمے خواهند
روۍ یڪ تکه کار کنند ، آن را در گیره مۍگذارند...!
#خدا هم همینطور است ؛
اگر بخواهد روۍ کسی ڪار بکند ، او را در گیــرهۍمشکلات مۍگذارد
و بعد روے او کار مےڪند!
#گرفتارۍهانشانهۍعشقخداونداست!
•♥️•
#مرحومحاجاسماعیلآقادولابۍ🌿
••
#💕💙💕💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کسی می تواند درک کند،
که زینب "سلام الله علیها"، کیست؟
#فضائل_نمازشب🌌🤲🏻
🌼 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:👇🏻
▪️در قیامت🏜 پس از آن که ♥️خداوند همه انسان ها👥 را جمع کند، منادی ندا می کند و می گوید:↘️
❇️ ️پیش آیند کسانی👥 که در نیمه های شب🌃 از بستر خواب🛏 دور می شدند و خدا را می خواندند و از خشم و غضبش بیمناک و به رحمتش امیدوار بودند.😍🍀
🍁 ️آن گاه جمعی پیش روند و قبل از دیگران به جایگاه های خود (در بهشت) وارد شوند و بعد از آنان به حساب مردمِ دیگر رسیدگی نمایند.😊✅
📚 ️ارشاد القلوب، ج۲، ص۴-۳، باب۲۲
#نماز_شب
#💕❤️💕❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شب
🌸داستان زندگی ماست
✨گاهی پرنور،
🌸گاهی کم نور میشود
💫اما بخاطر بسپار هر آفتابی
🌸غروبی دارد و هر غروبی طلوعی
✨قرنهاست که هیچ شبی
🌸بی صبح شدن نمانده است
💫به امید
🌸طلوع آرزوهایتان
شبتون در پنـاه خدا✨🌸
🌸🍃
✴️ دوشنبه 👈24 مرداد/ اسد 1401
👈17 محرم 1444👈15 اوت 2022
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔥🐘 نزول عذاب بر اصحاب فیل.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅دیدار با دوستان.
✅کندن چاه و کانال.
✅ختنه کودک.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅و امور زراعی و کشاورزی خوب است.
📛ولی اصلا سفر خوب نیست.
🚘سفر:مسافرت اصلا خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد مبارک و عمری طولانی دارد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️صید و شکار.
✳️دیدار با روسا.
✳️ختنه کودک.
✳️خرید لوازم منزل.
✳️ارسال کالاهای تجاری.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️آغاز به کار و شغل.
✳️و نشان گذاری حیوان خوب است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب،(شب سه شنبه) ،مباشرت برای سلامتی مفید و تاثیر نیکویی بر فرزند حاصل از آن دارد.
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، میانه است.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب صحت بدن می شود.
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
با این دعا روز خود را شروع کنید👇👇
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️ دوشنبه تون زیبا
🌸 الهی که ملودی
☕️ زندگیتون شاد شاد باشه
🌸 الهی دفتر
☕️ زندگیتون هر برگ برگش
🌸گل باران باشه و بس
سلام صبح دوشنبه تون بخیر ☕️🌸
🌸🍃
سلاااااااااام ♥️
صبحتون شااااد ♥️
صبحتون زيبا ♥️
صبحتون پر اميد♥️
صبحتون پر برکت♥️
صبحتون پر انرژي♥️
#امروزتون_بخیروخوشی♥️
🌺🍃
⚠️ حسن آقامیری که موقع ترور #حاج_قاسم سکوت کرد به دفاع از #سلمان_رشدی گفته ایمان اجازه نمیدهد با غافلگیری کسی را بکشی یعنی ترور در اسلام حرام است❗️❗️
منافق زمانهات را بشناس، لعنت بر جریان نفاق
#محرم ۱۴۴۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ عالمانه حجت الاسلام دکتر رفیعی به کلیپ حُرّ حسن آقامیری: این تفکر از داعش خطرناکتر است!
🔹آقامیری در سخنرانی #محرم خود توبه حر را مثال میزند و با خشم میگوید حر با همه این کارهایی که کرد، امام حسین(ع) توبهاش را پذیرفت اما ما دم از حر میزنیم و بازیگر زمان شاه و خواننده آنور آب را دق میدهیم. شما بیجا میکنید دم از حر میزنید.
🔹 استاد رفیعی: این داد و فریاد کردن خودش با اسلام رحمانی که از آن دم میزنید در تناقض است. علاوه بر اینکه کسانی که از آنها دفاع میکنید هیچ کدام مثل حر اصلا توبه نکردهاند. در سپاه #امام_حسین هم برخی بودند که حضرت به آنها امتیاز نداد و از ایشان جدا شدند. این تفکر شما از داعش خطرناکتر است. #ما_ملت_امام_حسینیم🥀
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان
سلام بر تو ای ستون ایمان
سلامتی؛ ارمغانِ سلام است!
و تـــو؛ جلوهی تمام و کمالِ سلام!
سَلامِ بر سلام؛ نورٌ علیٰ نور است
برای آنان که به تلالؤ
پسِ پردهات نیز، دلگرمند...
سلام بر تـــو حضرت صاحب دلم؛
#صبحتون_مهدوی
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#
‼ رفیقی که از #آب_و_نان هم لازم تر است!
🌸 امام صادق(ع):
🔹«معاشران سه گروهند؛ گروهي مانند غذايي هستند كه پيوسته و در هر زمان مورد نياز انسان است».ما به رفيق خیرخواه نصیحت کننده و مشفق، پيوسته نيازمنديم، تا عليالدّوام ما را تكان بدهد و ما را از خواب غفلت بيدار كند.
☝اين چنين رفيقی از آب و نان براي ما لازم تر است. اگر نباشد به مرگ ابدي ميافتيم!
🔹«گروه دوّم كساني هستند كه معاشرت با آنها مانند درد و بيماري است» كه عارض انسان ميشود و مايهي ناراحتي ميگردد و راه تخلّص از آن را نمي يابد.
🔹«گروه سوّم مانند دارو و درمان دردند { كه انسان گاهي به آن نيازمند ميشود ، نه هميشه } »
🔹پس گروه اوّل هميشه مورد نياز انسانند و گروه دوّم هيچ گاه مورد نياز نيستند و گروه سوّم گاهي مورد نياز واقع ميشوند.
📚 تحف العقول صفحه 239
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🌷در ۷مورد وعده عذاب ابد داده شده:
1.کفر..۳۹و،۲۱۷و۲۵۷بقره،۱۱۶آل عمران
2.گناهکاری که توبه نمیکند.۸۱بقره
3.دوستی بادشمنان خدا.۱۸مجادله
۴.دشمنی باخداورسول....۶۳توبه
۵.کشتن عمدی مومن......۹۳نساء
۶. رباخوار....................۲۷۵بقره
۷.تکذیب کنندگان آیات خدا.۳۶اعراف
💕💜💕💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زدن سلمان رشدی مصداق اغتیال است نه فتک
▫️اسلام_علوی بخلاف اسلام_اموی، فَتک ندارد!
🔹مسلم(ع) بدین خاطر عبیدالله را در خانه هانی غافلگیرانه نزد!
🔸البته "فتک" غیر از "اغتیال" است. هردو غافلگیرانه است لکن در فتک نوعی امان و تامین هست بعکس اغتیال که در حالت جنگی و رفع_امان است.
➖زدن فرمانده جوخه_ترور سردار_دلها فتک نیست.
🔻زدن #سلمان_رشدی پس از اعلام عمومی و زیر تامین دشمن بودنش، فتک نیست؛ اما خفت گیر کردن یک اهل_ذمه، یک دگر اندیش زیر چتر تامین نظام و... فتک است و "الاسلام قیّدُ الفتک" اسلام فتک را در بند کرده است.
▫️عبیدالله مهمان هانی بود و مهمانی بمثابه تامین دادن است، غافلگیر زدنش فتکِ ممنوع در اسلام است.
➖برشی از برنامه سوره/ حجت الاسلام محسن_قنبریان
📚 مستند معنای بیان شده از فتک:
۱- "الفتک هو القتل بعد الامان غدراً"(مکاتیب الرسول ج۳ص۴۰)
۲- در حاشیه بحار الانوار در معنای "الایمان قیّد الفتک" آمده: "الایمان یمنع من الفتک الذی هو القتل بعد الامان غدراً"(بحار ج۴۴ص۳۴۴)
۳- مرحوم مجلسی همین نکته را درباره قاتل زبیر که حضرت امیر(ع) درباره اش فرمود: بشّر قاتل ابن صفیه بالنار آورده: چون جنگ را رها کرده بود و پیامبر(ص) فرمود: الایمان قید الفتک(بحار ج۵۰ص۱۶۸)
• محققین میتوانند ذیل همین روایت در کلمات فقهاء در بحث ساب النبی و نواصب و بحث های مستقل درباره ترور نظرات و مبانی را ملاحظه کنند. مبنای یاد شده در ویدئو به نظر گوینده با ادله مختلف ترجیح داشت.
#محرم ۱۴۴۴
🌷۴ نتیجه ظلم:
🌷ظالمین هدایت نمیشوند..۱۱۴انعام
🌷ظالمین،ملعونند.....................۱۸هود
🌷ظالمین به سعادت نمیرسند.۲۱انعام
🌷خدا ظالمین رادوست ندارد۵۷ آل عمران
💕💙💕💙