#کراکت_سیب_زمینی_پنیری
#فینگرفود
طرز تهیه
چند تا سیب زمینی رو ابپز می کنیم,نمک وفلفل و زردچوبه و پاپریکا و کمی جعفری و شوید تازه و خرد شده اضافه میکنیم ,کمی هم پنیر موزارلا اضافه میکنیم وهمه رو با هم مخلوط میکنیم و اندازه ی نارنگی بر میداریم و اول توی ارد گندم بعد تخم مرغ زده شده و بعد تو ارد سوخاری می غلتونیم و توی روغن فراوون سرخ میکنیم و بعد روی یه دستمال میذاریم
#دسر_میوه_جنگل
مواد لازم برای پایه پایین:
-500 گرم توت سیاه
-1 پیمانه شکر
-1.5 پیمانه آب
-3.5 قاشق غذاخوری نشاسته ذرت
مواد لازم برای #پودینگ_شیر :
-1 لیتر شیر
-1 پیمانه شکر
-2 ق غ نشاسته ذرت
-2 ق غ آرد
-1 بسته وانیل (۵ گرم)
مواد لازم برای #سس_تمشک
-500 گرم تمشک
-1 پیمانه شکر
-1.5 پیمانه آب
-3.5 ق غ نشاسته ذرت
طرز تهیه؛
ابتدا #سس_شاه_توت رو برای پایه آماده می کنیم. مواد رو داخل قابلمه میریزیم و به مدت 10 دقیقه بجوشانیم.سپس میریزیمش توی مخلوط کن و باز میزاریمش روی حرارت تا غلیظ بشه.بعد سس رو بعنوان پایه توی قالب میریزیم و میزاریم 10 دقیقه استراحت کنه.
بعد از استراحت ، پودینگ رو آماده کنیم. (این مرحله مهمه ، حتما باید بزاریم یه لایه ببنده کامل بعد لایه ی بعدی رو بریزیم) برای قسمت پودینگ ، همه ی مواد جز وانیل رو توی قابلمه میریزیم و روی حرارت میزاریم. باید عین فرنی باشه و یکدست باشه. وانیل رو قبل از اینکه از روی اجاق برداریم اضافه میکنیم و برای آخرین بار هم میزنیم و روی لایه قبلی که کامل یخ زده میریزیم.مثل سس توت سس تمشک رو هم آماده میکنیم و روی لایه ی یخ زده ی قبلی میریزیم. داخل یخچال بمونه تا خنک بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠آیا به زور می توان دیگران را به راه راست هدایت کرد؟
▪️این قسمت: چشم بینا
▫️تجربهگر : خانم شیوا صادقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠نصیحت یک تجربه گر مرگ موقت درباره زندگی
▪️این قسمت: چشم بینا
▫️تجربهگر : خانم شیوا صادقی
⚫ آیتالله وحید خراسانی حفظهالله:
هیچ ملک مقربی نیست، و هیچ پیغمبر مرسلی، الا این که از خدا استیذان میکند، یعنی درخواست اذن میکند
که خدا اذنش بدهد ، برای چه؟
برای زیارت سید الشهداء.
🔳حالا آدم صفی الله. نوح نجی الله، ابراهیم خلیل الله، موسی کلیم الله، عیسی روح الله در انتظار اذن خداست، برای زیارت سیدالشهداء.
این عظمت امام حسین است.
🔳آن وقت کسی که ۱۲۴ هزار پیغمبر،
آرزوی زیارت او را دارد
خودش ،هر شب جمعه کارش این بود
که برود به زیارت قبر امام حسن علیهالسلام .
از این جا باید فهمید، چه خبر است؟
▪️سید الشهداء جزء برنامهاش این بود، تا در مدینه بود، هر شب جمعه به زیارت امام حسن مجتبی میرفت.
▪️کسی که ۱۲۴ هزار پیغمبر، در حسرت زیارت اوهستند.
باز خود او، زائر امام حسن است
این است که کسانی که توفیق خدمت، به حضرت مجتبی را پیدا کردند
باید قدر این نعمت را بدانند.
مستند صوتی شنود1658067430918.mp3
18.51M
🔈#مستند_صوتی_شنود
🔰 نیروی امنیتی که #زندگی_پس_از_زندگی را درک کرد
📣 جلسه ششم
🔷 عذاب تمسخر کردن
🔷 ماجرای فرشید و چشم چرانی و به فساد کشیده شدن همسر و دخترش.
🔷 زنی که بی حجاب بود و مانتوی جلوباز میپوشید، آن دنیا چنان عذابی داشت که فریاد میزد فرشید رضایت دهد. چون اون باعث تباهی زندگی یک شخص شد. باعث شد همسرش به فساد کشیده شود. چون مرد این تیپ را دید و وسوسه شد.
🔷 کار اجنهی شیطان وحشتناک است.
🔷 نماز را با طهارت ظاهری و باطنی بخوانیم. لباس، جای نمازگزار و...
#نور
#کربلا
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍ
وَآلِ مُحَمدوَعَجِّل فَرَجَهُم
✨﷽✨
⚜ حکایتهای پندآموز ⚜
♨️بدخلقى فشارقبرمیآورد! ♨️
✍ به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر دادند كه سعد بن معاذ فوت كرده . پيغمبر صلى الله عليه و آله با اصحابشان از جاى برخاسته ، حركت كردند. با دستور حضرت - در حالى كه خود نظارت مى فرمودند - سعد را غسل دادند. پس از انجام مراسم غسل و كفن ، او را در تابوت گذاشته و براى دفن حركت دادند. در تشييع جنازه او، پيغمبر صلى الله عليه و آله پابرهنه و بدون عبا حركت مى كرد. گاهى طرف چپ و گاهى طرف راست تابوت را مى گرفت ، تا نزديكى قبر سعد رسيدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسايل ديگر را بياورند! سپس با دست مبارك خود، لحد را ساختند و خاك بر او ريختند و در آن خللى ديدند آنرا بر طرف كردند و پس از آن فرمودند:- من مى دانم اين قبر به زودى كهنه و فرسوده خواهد شد، لكن خداوند دوست دارد هر كارى كه بنده اش انجام مى دهد محكم باشد. در اين هنگام ، مادر سعد كنار قبر آمد و گفت : سعد! بهشت بر تو گوارا باد!
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مادر سعد! ساكت باش ! با اين جزم و يقين از جانب خداوند حرف نزن ! اكنون سعد گرفتار فشار قبر است و از اين امر آزرده مى باشد. آن گاه از قبرستان برگشتند. مردم كه همراه پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند، عرض كردند: يا رسول الله ! كارهايى كه براى سعد انجام داديد نسبت به هيچ كس ديگرى تاكنون انجام نداده بوديد: شما با پاى برهنه و بدون عبا جنازه او را تشييع فرموديد. رسول خدا فرمود:ملائكه نيز بدون عبا و كفش بودند. از آنان پيروى كردم .عرض كردند: گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفتيد!
💫حضرت فرمود:چون دستم در دست جبرئيل بود، هر طرف را او مى گرفت من هم مى گرفتم !عرض كردند: يا رسول الله صلى الله عليه و آله بر جنازه سعد نماز خوانديد و با دست مباركتان او را در قبر گذاشتيد و قبرش را با دست خود درست كرديد، باز مى فرماييد سعد را فشار قبر گرفت ؟ حضرت فرمود: آرى ، سعد در خانه بداخلاق بود، فشار قبر به خاطر همين است !
📚داستانهاى بحارالانوار
💕🧡💕🧡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جریان آمپول زدن حاج آقا قرائتی.
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_چهل_و_دوم
#بخش_دوم
❀✿
گنگ بھ چشمانش نگاه میڪنم.خم میشود و ملافھ ی سفید را جلوی صورتم میگیرد..
بایڪ دست گوشھ اش را ڪنار میزندیڪ نوزادبا صورتے سفید و دوچشم درشت ابے رنگ ڪھ متعجب نگاهم میڪند. چیزی تنش نیست.لبهای صورتے اش بھ لبخند باز میشوند.چقدرخواستنےاست. موهای بور و روشنش روی پیشانے ریختھ...
_ میبینے؟!...خیلے شبیهتھ!...حسناست....
مور مور میشوم ؛ پوستم سوزن سوزن میشود ؛قلبم مے ایستد! ... حسناست!؟...
یڪدفعھ اشک پشت پرده ی چشمان شفاف یحیـے میدود.جلوتر مے اید و لبش را روی پیشانے ام میگذارد.خون گرم درون رگهایم میدود.سرش را عقب میڪشد...
_ خانوم!...حلال ڪن!...
نمیفهمم. دوست دارم فریاد بزنم، گیج شده ام!یعنے این بچھ دخترمن است!؟...ڪے بھ دنیا امد..؟...نمیفهمم، نمیفهمم...سرم را بھ چپ و راست تڪان میدهم...
_ یحیے...چے میگے؟این ڪیھ؟ من هنوز سه ماهمھ...تو توی بیمارستان بودی!..خودم اومدم پیشت...من...
دستهایم راروی هوا تڪان میدهم و دیوانه وار ڪلمات را پشت هم میچینم...
نوزاد را ارام روی مبل ڪناری میگذارد.مقابلم مے ایستد و شانھ هایم را میگیرد..
_ محیا! اروم!..
_ یحیے دیوونھ شدم..اره؟! از غصھ ات!...ازدوریت؟!.دیوونھ شدم؟!
اشڪ دیدم را ضعیف میڪند.یڪدفعه من را بھ سینھ میچسباند و بازوهایش را دورشانھ هایم حلقھ میڪند.دستش رادرون موهایم فرو میبرد و سرم را درست روی قلبش میگذارد. خاموش میشوم....چشمانم را میبندم....
_ محیا!...خانوم...چقد زود میشڪنے!...صبور باش.. دیگھ اشڪاتو نبینم....بے قراری نڪن. دلم اتیش میگیره دختر!بغض نڪن...حداقل جلوی من!...دیوونم میڪنے وقتے مثل بچھ ها مظلوم نگاه میڪنے...نڪن!
صورتم درسینھ اش فرو میرود ، بغضم میترڪند و وجودم میلرزد
_ هیس....اروم...خانوم...اذیت شدی....چقد من بدم!
_ نھ!...بدنیسے..ولے دیگھ نرو...پیشم باش...تنهام نزار...
_ دیگھ نمیرم!...همیشھ هستم...
باناباوری سرم را بالا مے گیرم و بھ چشمانش نگاه میڪنم...گریه ڪرده.
_ قول؟!
_ قول مردونھ ...
خم میشود و گونھ ام را میبوسد؛ وجودم درون اغوشش جمع میشود.مثل یڪ نفس درسینھ اش فرو میروم...
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹