فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهان به کسانی که
برای کوچکترین داشته ها شاکرند
و بر نداشته ها کمتر غر میزنند،
بیشتر میبخشد
آن ها نعمات بیشتری را
از هستی جذب میکنند
امروز شکر گزار
داشته هایمان باشیم...
🍁🍂
🔴 مومنان و یاران گمنام و بینشان امام زمان علیهالسلام...
«در نيکیها و اعمال خير، بر يكديگر سبقت جوييد. هرجا باشيد، خداوند همهٔ شما را (در روز قیام) حاضر مىكند؛ زيرا او بر هر چيزى تواناست!» (بقره/۱۴۸)
🌕 امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«این آیه دربارهٔ یاران گمنام قائم عجلالله فرجه نازل شده است؛ خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «هرجا باشيد، خداوند همهٔ شما را حاضر مىكند. آنها هنگام شب از روی فرش خانهٔ خود ناپدید میشوند و صبح را در مکّه خواهندبود؛ بعضی از آنها نیز در آن روز روی ابرها حرکت میکنند و همگان، نام پدر و حسب و نسب آنان را میدانند. عرض کردم: «کدام یک از از این دو دسته از لحاظ ایمان برتر هستند»؟ فرمود: «آنها که در هنگام روز، روی ابرها حرکت میکنند.»
«الصّادق لَقَدْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهًُْ فِی الْمُفْتَقَدِینَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمِیعاً إِنَّهُمْ لَمُفْتَقَدُونَ عَنْ فُرُشِهِمْ لَیْلًا فَیُصْبِحُونَ بِمَکَّهًَْ وَ بَعْضُهُمْ یَسِیرُ فِی السَّحَابِ نَهَاراً یُعْرَفُ اسْمُهُ وَ اسْمُ أَبِیهِ وَ حِلْیَتُهُ وَ نَسَبُهُ قَالَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ أَیُّهُمْ أَعْظَمُ إِیمَاناً؟ قَالَ: الَّذِی یَسِیرُ فِی السَّحَابِ نَهَاراً.»
🌕 امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز فرمودند: «بِأبِي وأُمِّي، هُمْ مِنْ عِدّةٍ أسْماؤُهُمْ فِي السّماءِ معْرُوفةٌ و فِي الاْرْضِمجْهُولةٌ.»
«هان! پدر و مادرم فدايشان باد! آنها از گروهى هستند كه نامهايشان در آسمان معروف، ولى در زمين گمناماند.»
«...وَ ذلِکَ زَمانٌ لا بَنْجُو فِيهِ إِلّا کُلُّ مُؤْمِنٍ نُومَةٍ إِنْ شَهِدَ لَمْ يُعْرَفْ وَ إِنْ غابَ لَمْ يُفْتَقَدْ»
«...و آن زمانی است که در آن نجات نمیيابد مگر هر «مؤمن بینام و نشان»، که اگر در مجالس حضور يابد شناخته نشود؛ و هرگاه غايب باشد در جستجويش بر نيايند،،،»
📗تفسیر اهلبیت علیهمالسلام ج۱،ص۷۲۶
📗بحارالأنوار، ج۵۲، ص۲۸۶
📗کمال الدین، ج۲، ص۶۷۲
📗منتخب الأنوارالمضییهًْ، ص۱۷۹
📗نهج البلاغه، خطبه ۱۸۷
📗نهج البلاغه، خطبه ۱۰۲
سيّد رضي رحمة الله علیه میگوید: اينکه حضرت فرموده است: «کُلُّ مُؤْمِنٍ نُومَةٍ» منظورش گمنام کم آزار است!
🍁🍂🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فوری / مهم / نشرحداکثری
🔻صحبت های این جوان با غیرت را ببینید
ما مثل شما سنگ به دست نیستیم
دلمان نمی آید کسی را بزنیم
اینگونه آمده ایم تا بگوییم : گول بازی مجازی را نخورید
گول آن بازیگر که 4 میلیون فالور دارد را نخورید
اگر ما به تو آنتن نمی دادیم که نمیشناختنتد ، حالا برای ما شاخ شدی؟
من 5 شبه اشک مادر شهید دیدم خواب ندارم.
......
اگاه باشید
بازی مجازی و فیک را نخورید
ماشالله به غیرت این جوان
پرچم بالاست ✌️🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گوشههایی از اعترافات اغتشاشگران دستگیر شده بعد از حمله به بانکها و اموال عمومی
_pouyanfar.mp3
7.42M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ نوآهنگ| کبوتر گنبد
❣ یا امام رضا
🕌 هوایی مشهد توام
🕊 کبوتر گنبد توام
❣ تویی تو همیشه یاورم
🎙 محمد حسین پویانفر
#شهادت_امام_رضا علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿هم نشینی با پیامبر (صل الله علیه و آله)
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🎤آیت الله میر باقری
#ویژگیهای_منافقان
#نهج_البلاغه
◽️أُوصِيکُمْ عِبَادَ اللّهِ بِتَقْوَى اللّهِ، وَ أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ، فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ، وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ، يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً، وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً
🌗اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهيزکارى سفارش مى کنم، و از منافقان بر حذر مى دارم، زيرا آنها گمراهند و گمراه کننده، خطاکارند و به خطاانداز، هر زمان به رنگى در مى آيند و به قيافه هاى ديگرى خودنمايى مى کنند»
📘#خطبه ۱۹۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°﷽°•
#تلاوت
🎙استاد مصطفی اسماعیل
📖سورۀ مبارکۀ بقره
🎼مقام: نهاوند
#تلنگر⚠️
حواسمـان نیست
ما میگوییم و رها میکنیم
و رد میشویم
اما...
ممکن است یکی گیر کند
بین کلمه های مـا
بین قضاوت های ما
بین برداشت های مـا
"مهـربان باشیم🌹
🍁🍂🍁🍂
🔰 کدام چهرهها و رسانهها آتشبیار معرکه اخیر بودند؟!
🔹 مروری بر نقش پایگاه خبری شفقنا در دامن زدن به حوادث اخیر ایران
چهره هایتان را فراموش نمی کنیم.
چرا برای شهدای وطن و شهدای امنیت خفه خون گرفته اند؟
مهسا_امینی بهانه است پیاده روی #اربعین و...... نشانه است
#شهادت_امام_حسن_مجتبی تسلیت
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
#قسمت_شانزدهم
.
#بسم_رب_الشهداء
.
داشتیم آماده میشدیم که برگردیم خونه .. ساعت نزدیکای دوازده شب بود، مامان گفت بهتره بریم که عباس هم کمی استراحت کنه، ملیحه خانم آروم تر شده بود ...
ولی بازم چند لحظه یه بار چشماش خیس میشد و دلش می خواست به عباس بگه که نره، حالش رو درک میکردم،
بدجور بی طاقت بود،
درست مثل من
با این تفاوت که من نمیتونستم بروز بدم حالمو که مبادا عباس پاش گیر بشه و نتونه بره!!
همه بعد خداحافظی رفتن بیرون، سریع رفتم اتاق عباس تا کیفم و بیارم ..
نفهمیدم چیشد که کیفم گیر کرد به گوشه میز اتاقش و پرت شد پایین،
چون زیپش باز بود همه ی وسایلام ریخت رو زمین درست کنار وسایلای پخش شده عباس کنار ساکش،
سریع شروع کردم به جمع کردنش، عباس اومد تو اتاق و
گفت: بقیه منتظرتن کجا موندی؟؟
سریع وسایلا رو ریختم تو کیفم و
گفتم: اومدم اومدم
بلند شدم که نگاهم گره خورد به نگاهش،
نگاهم میکرد،
با همون چشمای سیاهش،
خوشحالی توی سیاهی بی انتهای چشماش موج میزد،
احساس دلتنگی برای این چشمها از همین الان تمام وجودم رو آتش میزد،
یعنی ممکن بود دیگه این چشمها نگاهم نکنه،
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
❣️رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
لب زد: ممنون بابت همه چیز معصومه، ممنون، خیلی اذیتت کردم، ببخش منو
باید تمام تلاشمو میکردم تا گریه ام نگیره، سریع بدون نگاه کردن بهش،
باهاش دست دادم و اومدم بیرون،
داشتم کفشامو می پوشیدم در حالی که تو چارچوب در ِحیاط ایستاده بود
گفت: یه خواهشی دارم
کمی مکث کرد و
گفت: لطفا فردا فرودگاه نیایید بدرقه، میترسم ... میترسم نتونم برم با دیدن شماها، به مامانمم اصرار کردم نیاد
دستام رو بند کفشام خشک شد،
منظورش اینه که آخرین ملاقاتمونه الان،
منو بگو که به بدرقه ی فردا دلمو خوش کرده بودم ..
در حالیکه که خودمو با بند کفشم مشغول کرده بودم
گفتم: یعنی .. یعنی ..
نمی تونستم جمله مو ادامه بدم، مگه این بغضِ لعنتی میذاشت حرف بزنم...
خودش سریع
گفت: یعنی نمی خوام بیایین دیگه، تو ام نیا، خواهش میکنم .. فقط محمد میاد که منو برسونه فرودگاه...
محمد صدام میزد، خیلی وقت بود تو ماشین منتظرم بودن،
دلم نمی خواست برم، من شاید دیگه هیچ وقت نمیدیدمش،
وای نه،
کاش خواهش نمیکردی عباس ...
یعنی نمیبینمش دیگه،
امکان نداره، من میبینمش،
بازم میبینمش،
من مگه چند وقته عباس رو دارم،
اشکام به پشت چشمام رسیده بودن
فقط یه تلنگر کوچیک کافی بود تا سیلی از اشک رو گونه هام سرازیر بشه،
رومو برگردوندم، قطره ی سمج اشک خودشو رو گونه ام انداخت،
پشت بهش سریع
گفتم: خداحافظ عباس!!
منتظر جوابش نشدم و راه افتادم سمت در و رفتم بیرون،
نمی خواستم اینجوری برم،
نمی خواستم اینجوری خداحافظی کنم،
نمی خواستم ...
وای که چه خداحافظی تلخی بود،
اونقد تلخ که حس میکردم مزه ی تلخی اش تا ابد باهام میمونه ..
سوار ماشین شدم و سرمو تکیه دادم به پنجره ...
زیر لب فقط گفتم "دلم برات تنگ میشه "
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
❣️رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
#قسمت_آخــــــــر
.
#بسم_رب_الشهـــــداء
.
چشمامو باز کردم، همه جا تاریک بود، تاریکه تاریک ..خیره بودم به سقف اتاقم که تو تاریکی شب فرو رفته بود ..
بلند شدم نشستم، صدای نفس های منظم مهسا که نشون از خواب عمیقش میداد فقط میومد ..
دستی به صورتم کشیدم از اشک و عرق خیس شده بود ..
دستام میلرزید ..
دست بردم و "و ان یکاد" ی که عباس بهم داده بود و لمس کردم ..
یازینب .. یازینب ..
زدم زیر گریه ..
فقط حضرت زینب "سلام الله علیها "رو صدا میزدم ..
یازینب ...
فقط صدای گریه ی من بود که تو تاریکی شب به گوش میرسید ..
آخ عباس .... عباس....
.
وای که چه کابوس وحشتناکی بود ..
بلند شدم و وضو گرفتم ..
به ساعت نگاه کردم، یکساعت تا اذان صبح مونده بود ..
سجاده ام رو پهن کردم ..
چادرمو سر کردم و ایستادم ..
خدایا برای رسیدن به بندگی تو نماز میخونم،
دو رکعت "نماز شفع" میخونم قربه الی الله ..
دستامو کنار گوشم آوردم و "الله اکبر " گفتم ..تا دستام پایین رسیدن اشکام هم جاری شدن ..
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین ...
سلام نماز رو دادم، باز پیشونیم بهونه ی مهر رو میگرفت، سرم رو به سجده گذاشتم که سجده شکر بجا بیارم ..
اما نمیشد، گریه امان شکر گذاری نمیداد..
خدایا، خدا جونم، منو ببخش، من کی نماز شب خون بودم که الان بهم این توفیق رو دادی ..
خدایا من اگه برای عباس بی تابی میکردم چون عباس رو دوست داشتم بخاطر تو ..
چون بوی تو رو میداد ..
چون با دیدنش یادِ تو می افتادم ..
خدایا من دنبال تو ام ..
خدایا رسیدن به تو چقدر سخته..
چقدر سخت ..
باید از عباس های وجودم بگذرم ..
باید از تمام دلبستگیام به این دنیا بگذرم ..
خدایا ..
خدایا من از عباسم گذشتم ..
تو ام از گناهای من بگذر یا الله ..
شروع کردم در همون حال سجده با گریه "العفو " گفتن ..
چقدر خوب بود که خدایی داشتیم که اجابت میکرد دعای بندش رو #وقت_سحر ..
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
❣️رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹