▪️به مناسبت پنجم ربیع الاول سال روز وفات حضرت سکینه دختر امام حسین(علیه السلام)▪️
▪️نقش سکینه در نهضت حسینی
◾سکینه، مانند دیگر فرزندان امام حسین(علیه السلام) در واقعه کربلا حضور داشت. او یکی از زنان ادیب، شاعر، بخشنده و شجاع بود که از صراحت لهجه برخوردار و از کودکی شیرین زبان بود.
▪️او از زنان زیبا و نیکوخصال زمان خویش محسوب می شد. سکینه رنج شهادت پدر، برادران و اقوام خویش را در کربلا و سختی های اسارت را در کوفه و شام تحمل کرد و در موارد گوناگون شجاعانه به دفاع از جد خود علی(علیه السلام) می پرداخت و از فرصت های به دست آمده علیه دشمنان اهل بیت بهره می برد.
◾امام حسین(علیه السلام) در اشعاری وی را «خیرة النسوان؛ بهترین زنان» معرفی کرده است که نشان می دهد در زمان واقعه کربلا سکینه بالغ بوده است. در گفت وگویی که سهل بن سعد در شام با وی دارد، در آغاز از او با تبیر «جاریه؛ خانم بالغ» سؤال می کند. زمان تولد و مقدار سن وی مشخص نیست.
▪️زرکلی درباره او می نویسد: «سکینه دختر حسین بن علی بن ابی طالب(علیه السلام)، زنی شریف، شاعر و کریم است و از زیباترین زنان، خوش نفس ترین و سرور زنان عصر خویش بود که با بزرگان قریش مجالست داشت. شعرا نزد او جمع می شدند و به گونه ای می نشستند که او آنها را می دید اما آنها او را نمی دیدند. سخنان آنان را می شنید و یکی را بر دیگری برتری می داد. اشعار آنان را نقد می کرد و به آنها جایزه می داد.»
زندگانی وی دارای اوج و فرودهای فراوانی است که به گوشه هایی از آن اشاره می کنیم.
📙مجله پیام زن، شماره ۲۰۴،ص۳۴
..
Roze_h-sekineh_Mirzamohamadi_1 (1)(1).mp3
18.32M
🏴 روضه حضرت سکینه
🔊 بال و پرم ز سنگ حوادث شکسته شد
از بس که شمر دون زده تازیانه ام..
🎧 حجت الاسلام میرزامحمدی
متن شعر روضه شهادت حضرت سکینه سلام الله علیها، حجت الاسلام میرزامحمدی:
آن بلبلم که سوخته شد آشیانه ام
صیاد سنگدل زده آتش به خانه ام
بال و پرم ز سنگ حوادث شکسته شد
از بس که شمر شُوم زده تازیانه ام
چون شمع آب شد تنم از بس گریستم
ترسم که سیل اشک کند سر به نیستم
زان ساعتی که رفتی و دیگر ندیدمت
جویای گنج بودم و ، ویران نشینم شدم
دستم نمی رسید ببوسم تو را ز نی
از دور گرد خرمن تو خوشه چین شدم
ویرانه و داغ ، زخم زبان ، طعنه ی بی کسی
این کوه را تن چون کاه چون کشم
پای تو و که برسر چشمان خود نهم
دست تو کو خار ز پایم برون کشم
رحلت اسوه ی صبر و #حجاب و حیا و جهاد تبیین #حضرت_سکینه پیشگاه #امام_زمان عج و همه شیعیان تسلیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب قشنگترین اتفاقے هست!
که تکرارمیشود تا آسمان زیبایش را
به رخ زمین بکشد
خدايا
ستاره هاےآسمانت را
سقف خانه دوستانم كن
تازندگيشان مانند ستاره بدرخشد
شبتون قشنگ
دلتون پراز زیبایے
شبتون بخیر ❤
#گیف ...
11.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 تنبیه خداوند برای #نمازشب خوان ها
🌸التماس دعای فرج ان شاءالله🌸
🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضرت زینب سلام الله علیها✨🕊
..
🌷آبرو نبرید.سرزنش نکنید
🌷رسول خدا صلى الله عليه و آله :
🌷مَن أذاعَ فاحِشَةً كانَ كمُبتَدِئها ، و مَن عَيَّرَ مُؤمِنا بِشَيءٍ لَم يَمُتْ حَتّى يَركَبَهُ .[الكافي : 2/356/2 .]
🌷پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
🌷هر كس گناه کسی را فاش كند، مانند كسى است كه آن را انجام داده است
🌷و هر كه مؤمنى را به چيزى سرزنش كند، نميرد تا خود مرتكب آن شود
🍁🍂🍁🍂
حاج حسین یکتامون چه قشنگ گفتند: 🌱
اگه بگی چی شد که شهیدا شهید شدن؟
میگم یه روده راست تو شِکَمِشون بود،
راست میگفتن که "امام زمان دوسِت داریم"
بیاید راست بگیم که امام زمان(عجل الله ) رو دوست داریم.
🍁🍂🍁🍂
💥#تلنگر
در هر مرحله ای از گناه هستى
سریع توقف کن
⚠️ مبادا فکر کنی آب از سرت گذشته
⚠️ مبادا از رحمت خدا ناامید بشی
شیطون میخواد بهت القا کنه که آب از سرت گذشته و توبه فایده نداره!
مبادا فریبش رو بخوری
خدا خیلی توبه پذیر و مهربونه
پس معطلش نکن و به سمتش برگرد
🍁🍂🍁🍂🍁
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زبالهاش دنبال چیزی میگردد. گفت، خداروشکر فقیر نیستم.
مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانهای با رفتار جنونآمیز در خیابان دید و گفت، خداروشکر دیوانه نیستم.
آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل میکرد گفت، خداروشکر
بیمار نیستم.
مریضی در بیمارستان دید که جنازهای را به سرد خانه میبرند. گفت، خداروشکر زندهام.
فقط یک مرده نمیتواند از خدا تشکر کند.
چرا همین الان از خدا تشکر نمیکنیم که روز
و شبی دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟
بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم.
🍁🍂🍁🍂
📚حکایت کوتاه
🌸 انسان بااصل و ریشه
🔸رانندۂ کامیونی در جنگلی، الوار درختان قطعشده بر پشت کامیون خویش بار کرده بود تا به سمت شهر حرکت کند.
🔸بعد از اینکه مسافتی را طی کرد به ناگاه در مسیر جادۂ جنگل هنگام پیچیدن از پیچ جاده، لبهٔ سپر کامیون به درختی در کنار جاده برخورد کرد و کامیون از توقف ایستاد و از این تصادف تکانی که به کامیون خورد، تمام الوار از درب عقب کامیون به بیرون پرتاب شدند.
🔸 رانندۂ کامیون که همراه پسرش در کامیون بودند بعد از آن اتفاق به پایین از کامیون آمدند و صحنه را دیدند. پدر گفت: پسرم! با دیدن این حادثه بیاموز که یک درخت صاحبِ ریشه توانست صد درخت بیریشه را جابجا و واژگون کند.
🌸 همیشه سعی کن ریشهٔ خانوادگی و خداباوری خود را حفظ کنی که یک انسان صاحبِ ریشه میارزد به صد انسان بیریشه!!! و تکیه بر یک انسان صاحبِ ریشه تو را بسیار سودمندتر از تکیه بر صدها انسان بیریشه است. یک انسان صاحبِ ریشه در برابر مشکلات مقاومت میکند.
🍁🍂🍁🍂🍁
کودک، گلی را دید
که در فاصلهای بسیار نزدیک با خیابان روییده بود
و گل دومین روزی بود که صبح قشنگش را شروع کرده بود
و مفهوم زندگی را میچشید
کودک به گل گفت: میشود تو را برای قدردانی به مادرم بدهم؟
گل گفت: مرا از ساقه جدا خواهی کرد؟ پس من خواهم مُرد؟
کودک لبخندی زیرکانه زد و گفت: تو که دیر یا زود خواهی مُرد
یا با اتومبیلی نقش بر زمینِ سخت میشوی
و یا من تو را از ساقه جدا میکنم
و یا فصلِ خزانت میرسد و یک روز برای همیشه خواهی رفت
انتخاب با توست!
میان این همه راه که همهشان به مرگت ختم میشوند،
بهتر نیست که قلب مادر مرا خوشحال کنی؟
و گل به چشمان کودک نگریست و با سر اجازهی چیدن داد :)
( برداشت آزاد)
#فاطمه_اندربای
🍁🍂🍁🍂
✨﷽✨
#داستان_بسیار_زیبا
✍استاد فاطمي نيا مي گويد :
✅علامه جعفری از پدر آیت الله خویی، مرحوم آسید علی اکبر خویی، نقل می کند در قدیم در شهر خوی یک زنی بسیار زیبا بوده. چون شهر کوچک بود همه هم را می شناختند این دختر زیبا نصیب جوانی شد. مکه ای برای این جوان واجب شد. این جوان ذهنش بد جوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و...سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد مقدسی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نمی کند و می گوید نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه می افتیم. داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان.
به او گفت: می خواهم بروم مکه می خواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت در خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم.
💭 گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز.راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریز تا تو برگردی.»
🍁🍂🍁🍂
_ شعارشان زن است و توئیت ها و کامنتهایشان پر از فحش به همسر و خواهر و مادر طرف مقابل.
_شعارشان زندگی است و از بالا رفتن آمار کشتهها قند در دلشان آب میشود.
_شعارشان آزادی است و پشت تروریستهای جیش الظلم در میآیند.
#حسین_دارابی
🍁🍂🍁🍂