4_5904706268148272721.mp3
13.67M
لطفا تعجب نکنید / ایران رسما در فضای مجازی تحت اشغال است / ناگفته هایی از یک جنگ نا مرئی
تقریبا تمام کسانی که در ایران ، تحولات اخیر را دنبال کرده اند میگویند اخباری را در فضای مجازی درباره ی کشور و محله ی خود میشنویم اما وقتی به بیرون مراجعه میکنیم ماجرا کاملا متفاوت است. فضای شهر و محله و کشور آرام است اما در مجازی این طور به ذهن میرسد که کشور در وضعیت بحرانی به سر میبرد. این ویدئو در این خصوص را به دقت ببینید...
#ایران #حجاب #زن_عفت_افتخار
17.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠هنگام خواب روح انسان کجا می رود؟
▪️این قسمت: صعود
▫️تجربهگر : آقای حسن تحققی
#رهبرانہ🪴
جـٰانخۅددرهاۅلـٰادعلۍمۍبـٰازیم؛
همچۅمـٰالڪبہعدُۅـانعلۍمۍتـٰازیم!(:
اللهمعجللولیڪالفرجواحفظقائدنا
الامامالخامنهای♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠جوانی که به واسطه اشک در مجالس روضه از مرگ نجات یافت
▪️این قسمت: صعود
▫️تجربهگر : آقای حسن تحققی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غافلگیری شبکه سعودی اینترنشنال در پخش زنده تلویزیونی؛ دستپاچگی اتاق فرمان و به لکنت افتادن مجری برنامه!
شبکه سعودی اینترنشنال در راستای پروپاگاندای گستردهای که این روزها علیه ایران به راه انداخته است در حال پوشش زنده خبری معترضین ایرانی در ترکیه بود که به یکباره یک ون با تعدادی افراد لباس شخصی از نیروهای امنیتی ترکیه، معترضین را دستگیر و به داخل ون میاندازند!
شبکه سعودی اینترنشنال به یکباره برنامه را قطع و به استودیو باز میگردد که البته باعث غافلگیری و به لکنت افتادن مجری برنامه نیز میشود!
آری فکر کردید که همه جا مانند ایران است که پلیس تا این اندازه خویشتن داری کند؟!
مهسا_امینی #حجاب بهانه است اصل نظام اسلامی و #زن_عفت_افتخار نشانه است 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠جوانی که بعد از تصادف در کما روح پسرخاله مرده خود را دید
▪️این قسمت: صعود
▫️تجربهگر : آقای حسن تحققی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊جهان محیط وسیع
💗عنـایت است امـروز
🎊وجود، مرکز
💗نور هدایت است امروز
🎊عطا و جود و
💗کرم بی نهایت است امروز
🎊دهید مژده که
💗عید ولایت است امـروز
🎊عید امامت و زعامت
مولای منتظران مبـارک🎉🌹
#دعای_فرج
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کباب_پیتا_با_گوشت
مواد:
1 کاسه بزرگ گوشت.1عدد پیاز. 1عدد فلفل قرمز یا سبز.1 پیمانه گوجه فرنگی. نصف کاسه سیب زمینی سرخ شده.(اختیاری).1 قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی2-3 قاشق نخود فرنگی.2-3 قاشق روغن.پنیر چدار (پیتزا).✨ نمک و ادویه جات ترشی جات.1 نان متوسط یا نان پیتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوکو لوبیا سفید
مواد لازم:
1 لیوان سرپر لوبیا سفید پخته شده
1 عدد پیاز متوسط
3 حبه سیر
8_7 ساقه جعفری
نصف قاشق مرباخوری فلفل قرمز پرک شده
نصف قاشق چای خوری فلفل سیاه
1 قاشق چای خوری زیره
1 قاشق چای خوری نمک
3 قاشق غذاخوری سرپر آرد
روغن مایع (برای سرخ کردن)
طرز تهیه:
لوبیا پخته شده ، پیاز درشت خرد شده ، سیر و جعفری را داخل غذاساز بریزید و خرد کنید. سپس داخل ظرف گودی بریزید ادویه ها ، نمک و آرد را اضافه کنید و هم بزنید. قاشق را در روغن مایع بزنید و یک قاشق از مواد بردارید و داخل روغن داغ بریزید و به صورت نازک شکل بدید و با شعله کم پشت و رو سرخ کنید. بعد از اینکه کوفته ها پخت روی دستمال کاغذی حوله ای بذارید تا روغن کوفته ها گرفته شود.
#ساندویچ_دونر_مرغ 🌯 😋
🔸برای درست کردن ساندویچ ابتدا یک عدد سینه مرغ کامل را آب پز کرده و ریش ریش می کنیم .توی تابه دو قاشق روغن بریزید و گرم که شد دو تا پیاز متوسط را نگینی خرد کنید، وقتی طلایی شد قارچ ریخته و میگذاریم آبش کشیده بشه و بعد فلفل دلمه ای و در نهایت ذرت و مرغ اضافه میکنیم. نمک و پاپریکا و آویشن بزنید و بزارید حسابی طعم مواد به خورد هم بره و بپزه.
زیر تابه رو خاموش کنید و بگذارید خنک بشه بعد خیارشور نگینی و سس مایونز به موادتون اضافه کنید. میزان سس اختیاری است و بنا به ذائقه تون تنظیمش کنید.
بعد هم همراه گوجه و کاهو توی نون بپیچید و نوش جان کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉مهدی فاطمه
💐ای منتقم خون حسین
🎉تو امامی و
💐امامت به شما می نازد
🎉عید ولایت و امامت
💐مهدی موعود عج (ع)مبارک باد
#امام_زمان
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 #خانه_خوبان (۴)
🎥 راههای نشاط در خانواده
🏳 ویژه آغاز ولایت امام زمان (عج)
👤 حجةالإسلام عالی
خانواده_سالم_چگونه_خانواده_ای_است (2).mp3
3.1M
◽️ خانواده سالم چگونه خانوادهای است؟
▫️ قسمت سوّم
👤 مرحوم آیةالله میرزا علی فلسفی
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٢١
منظورم اينه كه فكر نكنين حرفهاي عاطفه، حرفهايي عوامانه و سطحي است. نه! اين حرف سابقه دارترين نظريه در طول تاريخ راجع به زن هاست. دانشمندها و متفكرهاي زيادي هم راجع به اون، بحث كردن و كتاب نوشتن، شايد اولين اثر مكتوب هم به نظريات ارسطو برگرده، چون ارسطو معتقد بود كه زن، انسان ناقصه! افلاطون هم زنها رو توي آكادميش راه نمي داد! و حتي خدا رو شكر ميكرد كه زن خلق نشده.
من، مِن مِني كردم و گفتم:
- فكر ميكنم به خاطر اين بود كه اون موقعها فهم و دانش انسانها حتي دانشمندها هم از دنيا و انسان و مسائلش ناقص بود.
فهيمه از زير چشم نگاهي به راحله كرد و گفت:
- اتفاقا اين نظريه تو اديان الهي هم سابقه داره. مثلا تو عهد عتيق و عهد جديد كه كتابهاي مقدس و آسماني يهوديان و مسيحيان، اومده كه "حوا" از دنده چپ "آدم" آفريده شده يا اين كه ميگن شيطان به شكل مار در اومده و زن رو فريب داد و بعد زن، مرد رو فريب داد.
راحله با ناراحتي گفت:
- ولي خودت ميدوني كه، اين كتابها تحريف شده ان. دليلش هم اينه كه قرآن اين داستانهايي رو كه ميگي قبول نداره. قرآن ميگه شيطان "آدم" و "حوا" رو با هم فريب داد.
- فرهنگ و ادبيات كهن مون رو چي ميگي؟
- منظورت چيه؟
فهيمه گفت:
- منظورم اينه كه همه ما ضرب المثلهاي زيادي بلديم كه در اون زنها يا چيزهايي كه اختصاص به زنها دارند، پليد يا پست و نادرستن. مثلا اين كه " خواب زن چپه"!!
عاطفه با لحني شاعرانه گفت:
زن بلا باشد به هر كاشانه اي بي بلا نبود الهي خانه اي.
من هم گفتم:
- مادر بزرگ من ميگه: "دهان زن چفت و بند نداره ". هر وقت هم كه از دست يكي از عروس هاش ناراحت باشه يا اون چيزي به كسي گفته باشن، ميگه "زن، نخود زير زبانش نمي خيسه "!!
عاطفه نگاهي به ثريا كرد و گفت:
- از اون طرف ضرب المثلهاي ديگه اي هم هست كه روي امتيازات مردها تكيه دارن. خيلي هم زيادن. مثل "حرف مرد يكيه".
فهيمه سرش را به نشانه تاييد تكان داد:
- بله! متوجه هستين كه ما تو اين ضرب المثلها داريم قبول ميكنيم كه هيچ اطميناني به حرف زنها نيست و حرف مردها درسته. اينها حرفهايي است كه هر روز و بارها ميان مردم رد و بدل ميشه و جزئي از فرهنگ مردم شده. از اين گذشته در ادبياتمون هم همين نظريه يا ردپاش رو در اشعار و حكمتها و داستانهاي اُدبا ميبينيم. از فردوسي و نظامي گرفته تا داستانهاي سعدي، جامي و خيلي از بزرگان ادبياتمون!
راحله با حيرت و بلند گفت:
- نه!
فهيمه با تعجب تكرار كرد:
- نه! چي چي رو نه؟ ميخواي چند تا از داستانهاي گلستان رو برات تعريف كنم يا از شعرهاي فردوسي و نظامي بخونم؟
راحله با مشت كوبيد روي دسته صندلي:
- من اونها رو نمي گم كه، تو رو ميگم!
- من؟! براي چي؟
- يعني اين كه از تو يكي توقع نداشتم! تو ديگه چرا اين حرفها رو ميزني؟
فهيمه با لحني كه سعي ميكرد از راحله دلجويي كند، گفت:
- نه راحله جان! من كه بهت گفتم! من فقط دارم نظر بقيه رو ميگم. حرفهايي كه از قديم تا حالا گفته شده. اونم نه فقط ميان عوام، بلكه ميان دانشمندها، متفكرها، اديبان وقشرهاي روشنفكر جامعه. ميگم كه حتي همين امروز دكترهايي هستن كه با مقايسه اعضايي مثل مغز، اعصاب واستخوان بندي زنها و مردها سعي دارن ثابت كنن كه زنها از مردها ناقص ترن.
چند لحظه مكث كرد. به راحله و بچهها نگاه كرد. لبهايش را روي هم فشرد وادامه داد:
- من فقط ميگم كه اين حرفها ونظريات رو دست كم نگيرين! اين حرفها فقط جزو فرهنگ عوام نيست، بلكه جزو مسائل مشترك فرهنگ عامه است. من ميگم در طول تاريخ وحتي همين امروز بسياري از مسائل و پيچيدگيهاي تاريخ، دين، روان شناسي، جامعه شناسي روباهمين نظريه " جنس دوم " بودن توجيه ميكنن وبه نظر ميآد در طول تاريخ خود زنها هم به اين مسئله راضي تر بودن.
راحله سعي كرد بافشار دادن لبهايش روي همديگر، آرامشش را به دست بياورد:
- ميتوني مثال بزني؟
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٢٢
- مثلا" ميگن از قديم عقيده داشتن كه زنها ضعيفتر از مردهان وازشون توقع نداشتن كه تو جنگ هاشركت كنن، زنها به امنيت نسبي رسيده بودن، يعني، حتي بعد از تسخير شهرها هم لشكر فاتح كاري به زنها وبچهها نداشت. يااينكه تا موقعي كه در شهرهاي قديمي زنها از مردها جدا بودن، مشكلات كمتري گريبانگير زنها ميشد، چه در ارتباط با نوع زندگي و معيشتشون وچه در ارتباطهاي اجتماعيشون! ولي از موقعي كه در بعضي جوامع زنها خودشون رو از دايره اين نظريه خارج كردن، تازه در دسترس و دستبرد انواع سختي ها، مشكلات و تهاجمها واقع شدن.
راحله كمي مكث كرد وبعد گفت:
- ميدوني چرا تا قبل از اين زنها تو اين جامع دچار مشكل نمي شدن؟ چون اين نظريه، زمينه مقايسه بين زن ومرد رو از بين ميبره. طبيعتا" زنها هم توقعي نداشتن و از ظلمها وتبعيضهايي كه در حقشون ميشد ناراحت نمي شدن.
من كه ديگه حالا از دنياي تنهايي خودم خارج شده بودم ودر جريان هيجان بحث غرق شده بودم، اين بار با ترديد وخجالت كمتري اظهار نظر كردم:
- من فكر ميكنم عوضش راحتتر بودند.
راحله بدون اينكه مكثي كند، به تندي گفت:
- بله! درست مثل گوسفند! چون خبري از دنياي آدمها نداره وخودش رو هم با اونها مقايسه نمي كنه، معلومه كه زندگي بي دردسرتري از انسانها داره! اما اون اسمش زندگيه؟!
به ياد زندگي داغان خانواده خودمان افتادم. گفتم:
- پس اينهمه مشكلاتي كه امروز به وجود اومدن وحتي زندگيهاي معمولي و خانوادهها رو بهم ريخته ان، زندگيه؟
- " البته اين مرحله
گذره! "
راحله اين رو گفت وبعد هم اضافه كرد:
- ميدوني كه! بعداز اينكه زنها تحصيل كردن وبه آگاهي هاشون اضافه شد، تونستن وضعيت خودشون رو با مردها مقايسه كنن. تو اين مقايسه متوجه شدن چه ظلمها وتبعيضهايي كه در حقشون نمي شه! بعد موقعي كه خواستن حقشون رو بگيرن، با مخالفت مردها روبه روشدن; مردهايي كه ديگه حاضر به بازگشت اون حقوق ضايع شده به صاحباشون نبودن!
حرفهاي راحله قانع كننده بود. اعتراف كردم كه راست ميگويد! دست كم من يكي ديده بودم كه مامان براي گرفتن حقش چه طوري به آب وآتش ميزند. ناگهان نگاهم به عاطفه افتاد. ابروهايش را در هم جمع كرده بود وچشمهايش به هم نزديك شده بود. خيره به زير پاي راحله نگاه ميكرد:
- اون چيه اون زير؟! راحله؟
وبعد با لحني مشكوك گفت:
- انگار سوسك! سوسكه! زيرپات سوسكه!
راحله وفهيمه دريك لحظه ازجا پريدند. صداي جيغ فهيمه كه رفته بود روي صندلي وسرش را گرفته بود، به فرياد عاطفه اضافه شد. راحله خودش را كشيد وسط اتوبوس، ميان صندلي ها. صداي جيغهاي چند نفر ديگر هم بلندشد. ثريا همچنان خونسرد نشسته بود. راننده فريادي كشيد ومحكم زد روي ترمز. راحله كه وسط اتوبوس ايستاده بود وحواسش به زير پاهايش وصندليها بود، پرت شد كف اتوبوس! من هم از پشت افتادم روي صندلي جلويي. خودم را جمع وجور كردم وبرگشتم به سمت جلوي اتوبوس، راننده ترمز دستي را كشيد. شاگرد راننده وآقاي پارسا از جايشان بلند شدند. فاطمه، راحله را بلند كرد. شاگرد راننده گفت:
- چي شده عباس آقا؟ راننده درِ طرف خودش را باز كرد. آقاي
پارسا با نگراني رفت جلوتر:
- چي شده آقاي راننده؟ راننده پريد پايين. فاطمه سعي ميكرد بچهها را آرام كند. فهيمه را از روي صندلي آورد پايين! آقاي پارسا برگشت طرف شاگرد راننده وبا اشاره دست پرسيد كه چي شده؟ شاگرد راننده اول شانه هايش را بالا انداخت كه نمي داند وبعد در حالي كه سرش را تكان ميداد ولب هايش را به روي هم فشار ميداد پياده شد. راننده تكيه داد به يكي از لاستيكهاي اتوبوس. يك پايش را آورد بالا و از پشت به لاستيك تكيه داد. يك نخ سيگار را از جيب پيراهنش درآورد. هر چه قدر دنبال كبريت گشت، نبود. شاگردش كه آمد برايش كبريت كشيد. راننده سري تكان داد و كبريت را ازش گرفت. سيگار را روشن كرد و كبريت را انداخت زمين.
- چي شده؟ پس چرا رفت؟
- نمي دونم فكر كنم قهر كرد!
- يه ساعت ديگه هم كه هوا تاريكه حالا اين وقت شب توي اين بيابون چيكار كنيم؟
- همه اش تقصير اين ۵-۶ تاست. دوساعته دارن با همديگه بحث ميكنن! نمي دونم چي ميخوان از جون همديگه؟!
- ولي حالا از اين حرفها گذشته، اين راننده هم زياد شلوغش ميكنه. اين اَدا و اَطوارها توي سرويسهاي دانشگاه زشته!
سرم را برگرداندم توي اتوبوس، ببينم چه خبره. بچهها ناراحت بودند. بيشتر ناراحتيشان از دست ما بود! بعضيها ميگفتند كه راننده حق داشته كه قهر كرده! فقط ثريا بود كه هنوز بي خيال بود.
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٢٣
مثل ديوار يخي و منجمد، سرد و نفوذ ناپذير بود. به نظر ميآمد كه از قضيه امروز هنوز ناراحت است! معلوم نبود تا كي ميخواهد به اين بازي ادامه دهد؟ فاطمه سعي ميكرد تا بقيه را آرام كند. عاطفه بيشتر از بقيه بي قراري ميكرد!! چسبيده بود به شيشه. سعي داشت بفهمد كه بيرون چه خبر است. آقاي پارسا هم پياده شده بود و با راننده حرف ميزد. راننده عصباني بود. اين را از دست هايش ميشد فهميد كه به طرف اتوبوس تكان ميداد. آقاي پارسا هم دست راستش را گذاشته بود روي سينه اش. هي سرش را تكان ميداد و با دست ديگرش دست ميكشيد به چانه اش!
عاطفه گفت:
- داره ريش گرو ميذاره!
گفتم:
- ببين چه آتشي به پا كردي؟
گفت:
- راحله بدجور باد كرده بود. بايد كمي بادش رو خالي ميكردم.
- ولي به قيمت گروني داره تموم ميشه؟
- پس معلومه هنوز آقاي پارسا رو نشناختي!
دوباره بيرون را نگاه كردم. آقاي پارسا و شاگرد راننده دستهاي راننده را گرفته بودند و ميكشيدند. عاطفه فوراً نشست و گفت:
- بچهها ساكت! دارن آقا دوماد رو ميآرن.
يكي گفت:
- تو ديگه ساكت نمكپاش!
آقاي پارسا زودتر آمد بالا. فاطمه رفت جلو. چند جمله اي حرف زدند وآقاي پارسا دوباره رفت پايين. فاطمه چند قدمي جلوتر آمد. گفت كه خوشبختانه مشكل رفع شده وآقاي راننده دارن ميآن. خواهش كرد كه بچه ها كمي بيشتر مراعات آقاي راننده را رعايت بكنند. آقاي پارسا دوباره آمد بالا:
- براي سلامتي آقاي راننده و دوستشون وبراي سلامتي تمام مسافرها صلوات ختم كنين.
هنوز صداي صلوات تمام نشده بود كه راننده وشاگردش هم آمدند. راننده ديگر پشت فرمان ننشست. نشست جاي شاگرد.
- روشن كن بريم آقا مجيد!
آقا مجيد رفت طرف صندلي راننده. چند لحظه اي مكث كرد. برگشت سمت ما. همان طور كه سرش پايين بود وبا انگشت هايش بازي ميكرد گفت:
- خواهش ميكنم كمي بيشتر حال ايشون رو رعايت كنين. از همكاريتون متشكريم واز تاخيري كه به وجود آمد معذرت ميخوام. حالا به خاطر سلامتي خودتون وآقاي راننده يه صلوات بفرستين!
تا بچهها صلوات بفرستند، آقا مجيد هم نشسته بود جاي راننده. ماشين را روشن كرد وراه افتاد.
عاطفه گفت:
- اُف! چه جوون مودبي؟
گفتم:
- كي رو ميگي؟
- اون آقا مجيدرو مي گم ديگه، كمك راننده.
- آهان! آره خيلي مودب ومتين بود.
- حرف زدنش اصلا" به رانندهها نمي خوره.
گفتم:
- آره. دست كم بهتر از خيلي از پسرهاي دانشگاه حرف ميزد.
برگشت طرف من:
- پس پسنديديش؟!
- منظورت چيه؟
شانه هايش را بالا انداخت:
- هيچي! منظورم اينه كه اگه ميخواي آدرس خونه تون رو بده تا بگم آقاي پارسا بفرستدش خونه تون!
رويم را ازش برگرداندم:
- برو ببينم ديوونه!
از شيشهها خيره شدم به خورشيد. قرمز شده بود. هوا هم همينطور. اينجا توي بيابان، غروب خورشيد خيلي قشنگتر ومشخص تر از تهران بود،
صدايي گفت:
- حالا اين مسخره بازي چي بود درآوردي؟
برگشتم طرف صدا. خودش
بود; ثريا! پس بالاخره اون تكه يخ هم داشت آب ميشد. عاطفه برگشت طرف اون:
- به من چه؟ راحله وفهيمه از سوسك ترسيدن و اون بَلوا رو به پاكردن.
فاطمه كه داشت با راحله حرف ميزد، توجهش جلب شد. سرش را بلندكرد.
ثريا گفت:
- خودت هم مثل من خوب ميدوني كه هيچ سوسكي درميان نبود. تو عمدا" اين رو گفتي تا راحله رو بترسوني وخيط كني.
خداي من! پس آن تكه يخ، آنقدر هم كه به نظر ميرسيد، منجمد نبود. او از اول تا حالا حواسش به ما بود. حتي بحث را هم گوش كرده بود.
عاطفه شانه هايش را بالا انداخت:
- حالا گيرم كه اينطوري باشه! كه چي؟
مثل اينكه يادش رفته بود اصفهاني حرف بزند. راحله با عصبانيت بلند شد:
- توچه كار داري؟
- عاطفه به آرامي گفت:
- هيچي بابا، بيشين ببينم تا راننده دوباره عصباني نشده. همون دفعه بَسَت نبود.
راحله نشست عاطفه گفت:
- هيچي عزيز من! من فقط ميخواستم مطمئن بشم كه شما همون قدر كه ادعاي برابري با مردها رو ميكنين، شجاع هم هستين. ميخواستم مطمئن بشم كه واقعا" جرئت وجُربزه مبارزه با مردها رو دارين ومي تونين حقتون رو از اونها بگيرين. ولي متاسفانه ديدم كه نه! همه اش خيالات واهي بود! ادعاهاي پوچ!
وكف دستش را بالا آورد وتوي آنرا فوت كرد وگفت:
- پوف! همه اش خالي بود.
راحله پشت كله اش را كوبيد به صندليش:
- اوه خدا! اين دختر ما رو تا آخر اردو ميكشه.
ولي عاطفه اصلا" جا نزد:
- اولا" كه خدا بكشه، بنده چيكارس؟ ثانيا" كه از قديم گفتن، حقيقت تلخه! ثالثا" هم حالا خودمونيم، غريبه ايام ميونمون نيست.
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸قسمت٢٤
آقاي پارسا وآقاي راننده وآقاي مجيد هم كه اون جلون، صداي مارو نمي شنفند.
سميه گفت:
- خب كه چي؟ چي ميخواي بگي؟
عاطفه بلند شد، سميه را كنار زد ونشست آن طرف:
- بذار بشينم اينجا كه اين راحله خانم رو بهتر تماشا كنم. فاطمه جون تو هم بشين سرجات، بذار اينجا يه كم خلوت بشه كه دوباره فشار راحله نره بالا.
راحله دندانهايش را فشار داد روي لب پايينش:
- بالاخره ميخواي حرفت روبزني يانه؟
- آهان! بله! بله! ميخواستم بگم كه ما چي چي رو داريم از خودمون قايم ودايم ميكنيم؟ چي چي رو ميخوايم توجيه كنيم؟ ماكه هنوز از يه سوسك ميترسيم چرا اينقدر ادعامون ميشه؟ بابا جون قبول كنين كه ما زنها يه نقطه ضعفهايي داريم. ترس هم يكي از اون هاست. گوشتون رودارين به من يا نه؟ باباجون اصلا" ماهيچي، زمون پيغمبر وحضرت علي قربونشون برم، يه دونه زن فرمانده نداشتيم. منظورم زني است كه فرمانده لشكر باشه. شما چند تا استاندار زن يا والي زن از زمان پيغمبر وحضرت علي سراغ دارين؟
راحله آرنجش را گذاشت روي دسته صندلي وچانه اش را تكيه داد به كف دست راستش. كمي لبهايش را جمع كرد ولُپ هايش راهم باد كرد وبعد گفت:
- ميدوني كه هر زماني مقتضيات خاص خودش روداره.
عاطفه لبهايش را كش دادو سرش راتكان داد:
- يعني چه؟
- يعني اينكه ما اينهمه راجع به نگاه ونظر مردم قديم وتمدنهاي كهن درباره زن صحبت كرديم. ميدونين كه اونها نگاه بسيار بدبينانه اي به زن داشتند. بخصوص توي عصر جاهليت ومردم بدوي عربستان كه هيچ بويي از احساسات و مَلَكات اخلاقي نبرده
بودن ودر كمال وحشيگري وخشونت زندگي ميكردن. ميدوني كه اونها تا چند سال قبل از بعثت پيامبر چه قدر زن رو تحقير وحتي دخترها رو زنده به گور ميكردن. اگر چه حالا هم رفتارشون خيلي بهتر از قبل نيست.
دختري كه تا حالا پيش سميه نشسته بود، بالاخره طاقت نياورد وبلند شد. گفت كه حال وحوصله اين بحثها رو نداره ومي ره جلو، پيش دوستهايش، اون كه رفت، عاطفه هم جايش بازتر شد، كمي جابه جا شد تا راحت نشست. بعد رو كرد به راحله وگفت:
- حالا اين حرفها چه ربطي به خدا وپيغمبر وائمه داشت؟ پيغمبر وائمه اصلا" اومدن كه همين مسائل رو از بين ببرن!
راحله گفت:
- بله! ويه كمي اش رو هم از بين بردن، ولي فقط كمي اش رو! بالاخره چنين جامعه اي هم تا حدي ظرفيت پذيرش حرفهاي جديد رو داشت. خودتون تصور كنين كه اگه كسي امروز بياد وبگه از امروز شترها هم حق حكومت برما رو دارند، واكنش ما چيه؟
ثريا همان طور كه چشمهايش را بسته بود و زانوهايش را تكيه داده بود به صندلي جلويي و وانمود ميكرد كه خواب است، زير لب گفت:
- بِه هَه. اين يكي هم كه زن وشتر رو با هم گذاشت تو يه كفه.
راحله فورا" سُرخ شد:
- نه! سوء تفاهم نشه! نه عزيزم! من نمي خوام اين دوتا رو باهم مقايسه كنم. ولي ميدوني كه اعراب جاهلي قديم زن وشتر روباهم هم شان ميدونستن. در حقيقت، هردو روبه يه اندازه دوست داشتن. پس ببينين ممكنه ما قبول كنيم كه يكي بياد وبرايمون از شتر حرف بزنه وبگه كه اون هم جان داره، احساس داره وما نبايد او را آزار بديم. ولي مسلما" اگه بگه كه شترها ميتوانند حاكم و فرمانرواي ما شوند، مسخره اش ميكنيم واصلا" حرفهاش رو قبول نمي كنيم.
عاطفه گفت:
- خُب حالا چي ميخواي بگي؟
- ميخوام بگم زمان صدر اسلام چون اعراب هنوز ديد خوب وحقيقي ومنصفانه اي به زن نداشتند، ائمه و پيامبر هم نمي توانستند به طور كامل حقوق زن رو بهش بازگردونند. ولي امروز كه ديگه چنين مشكلاتي رو نداريم وبه خوبي، زن، هويت واقعي اش وحقوقش رو ميشناسيم. ديگه لزومي نداره به سنت صدر اسلام وآن موقعها استناد كنيم. توي همچين مواقعي بهتره به قرآن و روايات استناد كنيم.
سميه كمي چانه اش را خاراند. معلوم بود كه مردد است. بالاخره مِن مِن كنان گفت:
- خُب نه اينكه منم بخوام بطور قطع و يقين بگم كه زنها از مردها پايين ترند، ولي چون راحله اين حرف رو زد خواستم بگم كه اتفاقا" ماتوي قرآن و روايات چيزهايي داريم كه بنظر ميآد نظر عاطفه رو تاييد ميكنه.
راحله ابروهايش رابهم نزديك كرد ونگاهش مشكوك شد:
- مثلا" چي؟
- خُب مثلا" آيه اي از قرآن كه ميگه " الرجالُ قوامون علي النساء " يعني به قول خودمون مردها سرپرست زن هان. بعضي جملههاي نهج البلاغه، يا مثلا" روايتي از امام صادق هست كه مردها رو از مشورت كردن با زنها برحذر ميكنه. يا مثلا" پيامبر در حديث " حولاء " كه خطاب به زني به نام حولاء هست، ميگن كه رضايت خدا از زن، در گرو رضايت شوهرشه!
راحله دست وسرش را به اطراف تكان داد. انگار مستاصل شده بود:
ادامه دارد....
•┈┈••✾•☀️•✾••┈┈•
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#شهیدانه#
فحشت اگر بدهند آزادی بیان است، جواب بدهی بی فرهنگی ست، سوال بکنند آزاد اندیشند، سوال بکنی تفتیش عقاید است، تهمت بزنند در جستجوی حقیقت اند، جواب بدهی دروغگویی مسخره ات بکنند، انتقاد است اگر از عقایدت دفاع کنی خشونت طلبی!
انقلابی بودن را با همه تراژدی هایش دوست دارم!
🍃️شهیدمرتضیآوینی
🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پروردگارا
امشب به عزیزانم
✨اندیشه ای خلاق
دیده ای بینا
✨گوشی شنوا
زبانی مهربان
✨دستهایی بخشنده
پاهایی استوار
✨ تنی سالم
و قلبی پراز عشق
✨عطا کن
شبتون آروم و در پناه خدا 🌙
.🌸🍃
#حسين_جان❤️
🌹چہڪنم دسٺ خودم نیسٺ بہدل غم دارم
❣️قد یڪ ڪوه ڪہ نہ،وسعٺ عالم دارم
🌹شدهام زار وپریشان نظرے ڪن مولا
❣️ڪہ فقط دیدن شش گوشہ بہ دل ڪم دارم
#شش_گوشہ_حسینم_آرزوسٺ💚
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙
🌷🍃
✴️جمعه 👈 15مهر/ میزان 1401
👈10 ربیع الاول 1444👈7 اکتبر 2022
🏛مناسبت های دینی و اسلامی.
💍 ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیها السلام "۱۵ سال قبل از بعثت"
🏴 رحلت جناب عبدالمطلب جد پیامبر صلی الله علیه و آله"۸ عام الفیل"
🔥 اولین روز خلافت غاصبانه معاویه علیه الهاویه " ۴۱ ه.ق ".
⚫️ فوت مالک بن انس " ۱۷۹ ه.ق ".
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️امروز: روز خوبی برای امور زیر است:
✅خرید رفتن و خرید کردن.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅آغاز نگارش کتاب مقاله و پایان نامه.
✅قرار داد و قولنامه نوشتن.
✅و مسافرت خوب است.
👶 زایمان مناسب و نوزاد پاک دامن و با حیا خواهد شد.ان شاءالله.
🚘مسافرت : مسافرت خوب و سودمند است.
👩❤️👨مباشرت و انعقاد نطفه امروز :
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل از آن دانشمندی با شهرت جهانی شود.ان شاالله.
👩❤️💋👨مباشرت و انعقاد نطفه:
امشب (شب شنبه) :حکمی مبنی بر کراهت یا استحباب وارد نشده است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی:
🌗 امروز قمر در برج حوت است و برای امور زیر نیک است:
✳️دعوت کردن افراد.
✳️ آغاز امور آموزشی و تعلیمی مثل رانندگی.
✳️دادن سفارشات تجاری.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️دیدار با بزرگان.
✳️لباس نو پوشیدن.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
📛ولی امور ازدواجی.
📛و آغاز درمان مناسب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات،#اصلاح_مو(سر و صورت) ،باعث رهایی از بلا می شود.
💉حجامت:
خون دادن فصد و زالو انداختن#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن موجب خلاصی از مرض می شود.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.
✴️️ وقت استخاره:
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
با این دعا روز خود را شروع کنید
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
🔎 پسااغتشاشات و ضرورت ترمیم و بازخوانی #سیزده_محور راهبردی و موثر
🔸شرایط ناآرام و نامتعادل(unbalance) باعث می شود که ضعفها، گسلها و پاشنهآشیل ها را شناسایی کنیم و نظم و انسجام مجدد را با قدرت و تامل بیشتری بازسازی و #ریکاوری نماییم.
🔸اما در پس این اغتشاشات از نقطه شروع تا فرایند تشدید و مدل مدیریت بحران، نقاط آسیب زایی شناسایی شد که البته #سهم_هرکدام_متفاوت_بود. برخی زیاد و برخی کمتر موثر بودند.
🔸برخی ۱.عوامل بودند و برخی ۲.ظواهر، برخی ۳.ساختار بودند و برخی ۴.عامل و برخی نماد و ۵.اسطوره بودند و برخی ۶.خط مشی و از جنس سیاستگذاری. شرح اجمالی این نقاط آسیب جهت ترمیم و بازخوانی ضروری است.
1⃣ زنان که محور جنگ های روانی و شناختی امروز علیه ایران قرار گرفته اند را بایستی از نو شناخت و شناساند. مسائل، حقوق، نقشآفرینی ها و حضور اجتماعی شان را درست روایت کرد و دقیق و عادلانه #بازنمایی نمود.
2⃣ نوجوانان، مساله هویت و نسل کمترآشنا با مبانی و آرمان های انقلاب که البته بیشتر تحت تاثیر بوم دیجیتال و فضای وب، #نسل_نت و z خوانده میشوند. از این نسل البته خوانش دقیق تری باید داشت چرا که با کمترین فعالیت فرهنگی، عاشق فرمانده میشوند و یک نسخه اعلا از دین، فرهنگ و ارزش های انقلابی را در سطح جهانی تکثیر میکنند.
3⃣خواص، اِلیت ها و روشنفکرانی که یا عحولانه و بد موضع گرفتند و یا دیر و با تاخیر، تئوریزه و تحلیل کردند و در انتها نیز جبران مآفات صریح نداشتند که مورد انتقاد دلسوزان نظام هم قرار گرفتند. خواصی که در زمان کاندیداتوری برای مناصب اجرایی و قانونگذاری، گوی سبقت را با هزینه های میلیاردی از رقیبانشان میستانند و بلحاظ تئوریک هم از انقلاب و مسائل و آینده اش، یا #تصویر_بدبینانه و ناامیدکننده ای دارند، یا در ترسیم دقیق و فنی مسائل دچار ضعف و #بحران_نظری جدی هستند.
4⃣ روایت دیر، ضعیف، خطی و فقدان شبکه روایی با سکوهای هماهنگ، متنوع و توجیه شده و باورپذیر در سطح افکارعمومی که دست #رسانه_ملی را بعنوان جریان اصلی انتقال و تبیین اطلاعات و اخبار میبوسد و میفشارد.
5⃣ سلبریتیها و شخصیت های مشهور هنری و ورزشی که تحت تاثیر #حباب_اطلاعاتی، تله فضای مجازی و بیاطلاعی از واقعیت های موجود، موضعی تنش زا اختیار کردند. این صنف نیز نیازمند توجیه و تغییر رویه جدی و بازخوانی جدی در نقش و جایگاه و محدوده اثرگذاری فرهنگی و قانونی هستند.
6⃣ فضای مجازی رها و مبتذل و مملو از اطلاعات گمراه کننده که محل جولان فیک نیوزها بود و لشگر سایبری که ماموریت براندازی با تصویرسازی مبتنی بر ترندینگ های مهندسی شده را در برنامه داشت. #شبکه_ملی_اطلاعات در لایه بنیادین، حمایت از پلتفرم های ایرانی در لایه متوسط و سوادرسانه ای در سطح سوم، از ملزومات مدیریتی این فضاست که در تقریبا در غالب کشورهای موثر جهان، امری جاافتاده است.
7⃣نیروی انتظامی و قانونی که احترام و قدرتش لگدمال شد. کشوری که نیروی امنیتی آن حرمت و اُبهت و اُتوریته کافی نداشته باشد، محکوم به تحمل اغتشاش و ناآرامیها خواهد بود. بایستی قدرت و جایگاه پلیس را از نو بازآفرینی نمود و قدرت را حامی فرهنگ سازی و آموزش در جامعه نهادینه کرد.
8⃣شبکه خانگی و سریال هایی که شاهرگ شناختی جامعه را تهدید کردند و با تصویرسازی و تولید باورهای غلط، بخشی از افکار عمومی را دچار مسمومیت ذهنی و #یاغی_گری نسبت به کلان روایت های نظام نمودند.
9⃣دانشگاهها هرچند بطور لوکال و جزیی و فقط در برخی از کلان شهرها، از کرسیهای آزاداندیشی خالی شده بود و بوی عقلانیت و انصاف و شرافت نمیداد.
🔟مدارسی که هرچند مهندسی شده، جزیی و با دوپینگ مجازی، در برخی شهرها و مناطق، شلوغ کاری شد و مدیران و معلمانی که در انتقال و درونی سازی دین و انقلاب و دانش ناب، کم گذاشته بودند و ردپای تصویری نامطلوبی را بر جای نهادند.
1⃣1⃣حوزه علمیه بعنوان نهادمقدسی که انتظار میرفت، پیشرو در تبیین، تعامل فرهنگی و حمایت از نظام و طرد اغتشاشات باشد که با تاسف در برخی موارد، یا تاخیر در موضع گیری داشت و یا از طرفی شخصیت هایی دیده شد که مرجعیت خودخوانده شان و یا روشنفکری سکولار خود را در تایید و حمایت از نقطه شروع مبهم و مردد اعتراضات هزینه کردند.
2⃣1⃣ مدلسازی اعتراض و نقد مواضع و ساختارهای نظام هم محوری است که بایستی مورد تامل و تبیین و شفافیت قرار بگیرد تا هر تحرکی به اعتراض بدل نشده و هر اعتراضی به اغتشاش و ناآرامی ختم نشود و انتقادات در مسیری سازنده و گویا به گوش نظام برسد.
3⃣1⃣نهادها و سازمانهای دولتی چون ارشاد و تبلیغات و شورای عالی انقلاب فرهنگی و...نیز بایستی بازخوانی ماموریتی و میدانی داشته باشند که شاید توقع ما از نقشآفرینیشان حداقل در حد سیاستگذاری و تعیین خط مشی را در موقعیت های بحرانطور، تنظیم و توجیه نمایند.