eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
20.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
پیام رهبر انقلاب برای درگذشت سید رضا موید امام خامنه‌ای: 🔹درگذشت شاعر آئینی با اخلاص جناب آقای سید رضا موید رحمت‌الله علیه را به فرزندان و خاندان گرامی ایشان و به جامعه‌ ادبی خراسان تسلیت عرض می‌کنم. 🔹شعر روان و دلنشین این هنرمند مومن که غالباً در خدمت معارف و ارزشهای دینی است یادگار ارزنده‌ او در اینجا و ذخیره‌ گرانبهای او برای نشأه‌ اخروی است ان‌شاءالله. 🔹خداوند او را با شهیدان محشور فرماید که همواره محافل یاد آنان را با سروده‌های خود رونق ‌می‌بخشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ زن، عفت، افتخار 🔹پاسخ دانش آموزان یک مدرسه دخترانه دیگر به شعارها و رفتارهای هنجارشکن در برخی مدارس
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این حرف ها عادی و اتفاقی نیست؛ نزدیک است ان شاءلله...اما مقاومت می کنیم... 🔹 جهت تعجیل در ان شاءلله و سلامتی مولایمان عج صلواتی عنایت بفرمایید........
11.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاکشیر ،گل سرخ ، نعنا (از شب قبل توی کمی آب بزارین یا داخل آب جوش بریزین خودشو وا کنه ) ، آبجوشِ سرد شده یا آب معدنی! با میوه ها هم میتونید یخ های تزیینی برای شربت درست کنید نوش جان 💝
🚨 عبرت از لاک‌پشتی که از لاک خود به بهانه آزادی بیرون آمد!
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍😋 مواد لازم : ۲۰۰گرم بیسکویت لوتوس یا بیسکوئیت های مانند آن ۱ قاشق غذاخوری کره برای قسمت پنیری : ۴۰۰ گرم پنیر لبنه ۱ لیوان شکر ۱بسته خامه ۲عدد تخم مرغ ۲ قاشق غذاخوری نشاسته ۱.۵ قاشق چایخوری وانیل
15.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سینا آبگون رو بخاطر ساختِ این آهنگ تهدید جانی کردن! درود بر تو مَـرد ، عــالـی بود✋🏻🌹 درد و دلای چندین ساله‌ ما رو توی چهار دقیقه به بهترین شکلِ ممکن گفتی.. نشر بدید تا جبهه کثیفه فساد طلبان برمَلا بشه! | |
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی دیدنی از دیدار فرزندان شهدای نیروی انتظامی با رهبر انقلاب مقام معظم رهبری : امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست ✍🏻 نائب برحق رهبر عزیز ✌🏻✌🏻✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تعریف یک تجربه گر مرگ موقت از مرگ ▪️این قسمت: نیش و نوش ▫️تجربه‌گر : خانم نفیسه مرادی
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مکالمه شیرین شنیدنی بین رهبر‌انقلاب و سید حسن نصرالله! ⭕️ تو که هنوز جوانی و محاسنت سیاه من از خستگی‌ها چه بگویم با این محاسن سفید! ادامه ی شیرین گفتگو را مشاهده نمایید 👆🏻✌🏻 نائب برحق رهبر عزیز ✌🏻✌🏻✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تعریف یک تجربه گر مرگ موقت از مرگ ▪️این قسمت: نیش و نوش ▫️تجربه‌گر : خانم نفیسه مرادی
☀️ ☀️ 🔸قسمت٣٥ عاطفه اومد كنارم - تو چطوري خانم گل؟ خوش مي‌گذره؟ - قربون تو! بدون تو كه اصلاً خوش نمي گذره. - چه عجب بالاخره يكي جواب ما رو دُرست داد! راستي چرا نيومدي تلفن بزني خونه تون؟ - آخه من دلم براي داداشم تنگ نشده بود! رفت! ولي قبل از اين كه بره گفت:  - اگه نمي خواين با آدم حرف بزنين، درست بگين ديگه! چرا كاسه كلّه مي‌دين دست آدم؟! دلم مي‌خواست بهش بگم كسي خونه مون نيست. بگم اصلاً نمي دونم مادرم كجاست، رفته قهر! اون هم بعد از اون دعواي مسخره! دعوايي كه مدت‌ها بود مهمان هميشگي خانه ما شده بود. ولي اين آخري نقطه اوج همه اش بود. كار مادر فقط بهانه شروعش بود. سر ميز شام بوديم. مادر گفت: امروز دوباره صفوي زنگ زد مي‌خواست ببينه من چه تصميمي گرفتم؟ منم گفتم كه مي‌رم. بابا قاشق را كه تا نيمه‌هاي راه آورده بود، كمي نگه داشت. سرش را تكان داد، زير لب غرغري كرد و گفت:  - دوباره شروع نكن مستانه! مادر همان طور كه سيگارش را آتش مي‌زد و سيگار لاي لب هايش بود، جواب داد:  - تمام نشده بود كه از نو شروع بشه. من گفته بودم اين كار رو مي‌گيرم، تصميم هم دارم كه بگيرم. حتي اگر قرار باشه به خاطر اين كار، سه ماه از خونه برم. بابا قاشق را در ميان زمين و هوا رها كرد:  - لااله الاالله! دوباره شام رو به دهنمون كوفت كرد! قاشق خورد به ظرف چيني و تقّي صدا كرد. برنج‌ها ريخت بيرون بشقاب. - خانم ما صحبت هامون رو كرديم. شما گفتي كه به خاطر اين پروژه بايد سه ماه بري مسافرت! من هم گفتم نمي شه بري. حالا هم بيش از اين بحث نكن، بذار يه لقمه خوش از گلومون بره پايين و بعد با خيال راحت كپه مرگمون رو بذاريم، فردا صبح كلي كار داريم. مادر با خونسردي دود سيگار رو داد بيرون:  - اِ! فقط شما كار دارين؟! فقط شما بايد به كارهاتون برسين؟! و آرام آرام صدايش بالا رفت:  - فقط شما بايد يه لقمه خوش از گلوتون پايين بره؟! شما بايد راحت بخوابين؟! شما بايد راحت باشين؟ به آرزوهاتون برسين، پيشرفت كنين، مسافرت برين، با دوست هاتون بگردين؟ فقط شما؟! فقط شما...؟! همه چيز مال شما؟! بابا با حالتي عصبي، بشقاب‌هاي جلويش را كنار زد:  - من كي گفتم همه چيز مال من؟! من كه چيز غير ممكني ازت نخواستم! گفتي فيلم جديدي كه ازت دعوت كردن توي بندر عباسه. گفتي بايد سه ماه از من و بچه‌ها دور بشي... مامان پُك عميقي به سيگارش زد:  - گفتم اين مهم ترين كار زندگيمه! همون كاري كه مدت‌ها آرزويش رو داشتم. همون كاري كه سال‌ها خوابش رو مي‌ديدم. گفتم با اين كار من به تمام آرزوهام مي‌رسم. گفتم همين الان ده تا هنرپيشه ديگه كمين كردن كه اين كار رو از دست من قاپ بزنن! بابا در حالي كه دست هايش را با آهنگ «بله» ها مي‌كوبيد روي ميز، گفت:  - بله! بله! همه اين‌ها رو گفتي. من هم گفتم نه! و بعد يكهو فرياد كشيد:  - خواهش مي‌كنم اون لعنتي رو خاموش كن. بعد يواش تر گفت:  - دستِ كم سر ميز شام نكش! مامان با حواس پرتي سيگارش را فرو كرد توي ظرف سوپ:  - همين؟! به همين راحتي گفتي نه؟! فكر مي‌كني به همين راحتي مي‌توني با سرنوشت و آينده من بازي كني؟ فكر مي‌كني من مي‌ذارم؟! بابا با كلافگي دست هايش را بلند كرد. لحنش ملتمسانه بود:  - اين قدر همه چيز رو بزرگ نكن مستانه! خواهش مي‌كنم يه خرده عاقل باش! بابا اين هم كاريه مثل بقيه كارهات! فقط فرقش اينه كه تو رو از خانواده ات جدا مي‌كنه، من هم به همين دليل مي‌گم اين كار رو قبول نكن. مامان كلافه و سرگردان نگاهي به من كرد. بعد به بابا و دوباره به من:  - دوباره حرف خودش رو مي‌زنه. مي‌گه كاريه مثل بقيه كارهام! هر چي من مي‌گم چه قدر برايم اهميت داره، باز هم حرف تو گوش اين مرد نمي ره! بابا با مشت كوبيد روي ميز و فرياد كشيد:  - خيلي خب! اصلاً شاهكار جهانيه! بزرگ ترين شاهكار تاريخ سينما! ولي به چه قيمتي؟ به قيمت از دست دادن خانواده ات! مادر سعي كرد خودش را كنترل كند. مي‌دانست اگر عصباني شود، دوباره به هيچ جايي نمي رسند:  - ببين حالا كي داره مسئله رو بزرگش مي‌كنه؟ كي گفته من مي‌خوام خانواده‌ام رو از دست بدهم، يا از اونا جدا بشم؟! من فقط سه ماه از تهران دور مي‌شم. تازه هر پانزده روز يه بار هم مي‌تونم با هواپيما بيام و به شما سر بزنم! - خب همين ديگه! مگه مي‌خواستي چي كار كني؟ خونه رو با ديناميت منفجر كني؟! همين كه مي‌خواي سه ماه ما رو رها كني بري، براي داغون كردن خانواده ات كافي نيست؟! نمي گي توي اين سه ماه اين دختر بدون تو بايد چيكار كنه؟ مادر لبه‌هاي ميز را گرفت... ادامه دارد....     •┈┈••✾•☀️•✾••┈┈• رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه بامــــاهمـــراه باشــید🌹