eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
21.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 سفارش (س) 🔹 نماینده‌ولی فقیه و امام‌جمعه همدان تسلیت باد🥀
AUD-20220105-WA0255.
4.28M
روضه سوزناک منصوری روضه (ترکی) تسلیت به 🥀
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍😋 3 تکه سینه مرغ(چرخ شده) 1 دسته جعفری تازه خرد شده 1 عدد پیاز 2_3 برش نان خشک(تست یا باگت) 1 عدد تخم مرغ ادویه ها(نمک،فلفل سیاه،نعناع خشک،آویشن،زیره،پودر سیر،پودر فلفل قرمز)مقدار طبق ذائقه 1/2 لیوان آب گازدار یا ماءالشعیر سینه های مرغ را مطابق ویدیو خرد کرده و با دستگاه غذا ساز یا چرخ گوشت،چرخ کنید،سپس در یک کاسه گوشت چرخ شده پیاز و جعفری ریز خرد شده و بقیه مواد را با هم مخلوط کنید،به کوفته ها شکل دهید و روی دستگاه گریل یا تابه نچسب گریل کنید،سپس با سالاد و سبزیجات بخارپز سرو کنید .
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کباب مرغ تابه ای🌹 سلام سلام دوستای خوبم عصر بخیر من دوباره اومدم پر انرژی با دستور یه کباب مرغ تابه ای خوشمزه و خوش خوراک که هم میتونید به چشم یه غذای نونی بهش نگاه کنید و هم با پلو سرو کنید امیدوارم که خوشتون بیاد😘😘 400 گرم فیله یا سینه مرغ🌹 یدونه فلفل دلمه ای خرد شده🌹 یدونه پیاز🌹 فلفل نمک پودر سیر زعفران🌹 کره یا روغن مایع 🌹 همونطور که دیدید ابتدا فیله مرغ رو داخل غذاساز به همراه یدونه پیاز چرخ کردم بهش ادویه زدم ادویه هارو میتونید تغییر بدید ولی زعفران رو بع خاطر طعم و مزه خوبش اصلا حذف نکنید فلفل دلمه ای اختیاریه ولی طعم خوبی به این غذا میده تابه رژیمی رو با کره چرب کردم کره باعث لطیف تر شدن کباب ها میشه و از حالت خشکی درشون میاره بعد مواد رو داخلش پهن کردم و حدود 5 دقیقه بعد برش زدم اگه با چاقو برش میزنید مراقب باشید به تابه صدمه نزنید با کفگیر چوبی هم میشه برش زد وقتی یک طرف سرخ شد طرف بعد رو برمیگردونید حدود 20 دقیقه بعد اگه از فیله استفاده میکنید نیازی به بستن دره تابه هم نیست چون فیله براحتی پخته میشه خیلی غذای راحت و خوشمزه ایه امیدوارم درست کنید و لذت ببرید 🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دسر توپی کیک شکلاتی ۳بسته خامه برای کیک (۴ق غ) شیر (۱/۵لیوان) شکر (۵ق غ) ارد گندم(۶ق غ) موز (۱عدد) خامه (۳ ق غ) وانیل (نوک ق) گردو
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روغن جامد یک لیوان کره ۵۰ گرمی آرد دو لیوان شیره انگور یک لیوان و نصفی آب یک لیوان گلاب و زعفران در صورت دلخواه از هر کدوم دو قاشق گردوی خردشده برای تزئین 👉بفرست واسه دوستت
9.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کوکو کدو سبز سه تا کدو رنده شده و آب گرفته یه دونه پیاز 🧅رنده شده و آب گرفته سه قاشق جعفری دو قاشق نعنا یه حبه سیر رنده شده🧄 سه قاشق آرد🥡 سه تا تخم مرغ🥚🥚 ادویه ها:نمک، فلفل، زردچوبه، پودر زیره🧂 همه رو با هم مخلوط کردم و بعد با قالب سرخ کردم تعداد تخم مرغ ها رو یکی یکی بریزید به جای آرد سفید، سوخاری بریزید هم ترد میشه هم روغن جذب نمیکنه کدو رو رنده در‌شت و به یکطرف رنده کنید کمتر آب میندازه.
مدح و متن اهل بیت
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ 🔻 قسمت #شصت_هفت ــ میدونم خون
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت ــ حواستون هست چی میگید؟لجبازی؟آخه کدوم لجبازی؟بعد از زندونی شدن تو یه چهار دیواری دلت یکم پیاده روی تو بارون بخواد،اینو برای شما لجبازیه کمیل چشمانش را بر روی هم فشرد تاآرام شود وبه او تشر نزد ــ منظور من ــ منظور شما هر چی میخواد باشه،اما بدونید این وسط من دارم اذیت میشم،من دارم عذاب میکشم ،با اتفاق امشب بایادآوری اون لحظات ،چشمه اشکش جوشید با صدای لرزانی ادامه داد : ــ من الان حتی کسیو ندارم بهش از دردام بگم ،چون گفتی نگم،امشب وقتی اون منو میکشید تا ببره تو ماشین نمیدونستم کیو صدا کنم تا کمکم کنه،به ذهنم رسید که شمارو صدا کنم به چشمان سرخ کمیل نگاهی انداخت و ادامه داد: ــ صدا کردم اما اتفاقی افتاد؟کمکم کردید؟ این همه گفتید حواسم به همه چیز هست به کسی چیزی نگید خطرناکه من خودم مواظب شمام .پس چی شد؟چرا مواظبـ نبودید،اگه اون مرد به موقع نمی رسید معلوم نبود من الان کجا بودم کمیل با عصبانیت چرخید و پشت را به سمانه داد و به صدای لرزان و خشمگین غرید: ــ تمومش کنید سمانه نگاه دیگری به کمیل انداخت که پیشانی اش را ماساژ می داد ،حدس می زد دوباره سردرد به سراغش آمده باشد،قدمی عقب رفت و ادامه داد: ــ این وسط فقط شما مقصری که نتونستید درست وظیفتونو انجام بدید بدون اینکه منتظر جوابی از کمیل باشه با قدم های بلند به داخل ساختمان رفت. کمیل نفس های عمیق و پی در پی کشید،تا شاید آتیشی که سمانه به جانش انداخته را فروکش کند،به در بسته خیره شد،حق را به سمانه می داد او کم کاری کرده بود،باید بیشتر حواسش به سمانه باشد،اما چطور؟ سریع به محمد پیام داد و او خواست فردا حتما به او سر بزند،گوشی اش را در جیب شلوار کتانش گذاشت و دستی بر صورتش کشید،خواب از سرش پریده بود،به طرف حوض وسط حیاط رفت می دانست الان آبش سرد است اما بدون لحظه ای درنگ آستین های پیراهنش را تا زد و دستش را در آب گذاشت،بدون در نظر گرفتن سردیه آب وضو گرفت. مطمئن بود دورکعت نماز و کمی دردودل با خدا ارامش می کند. ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری ○⭕️ --------------------•○◈❂
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت محمد نگاهی به کمیل که سرش را بین دو دستش گرفته بود انداخت و خندید: ــ یعنی فدای دختر خواهرم بشم که تونسته اطلاعاتیه مملکتو اینطوری بهم بریزه ، ــ خنده داره؟بهتون میگم از دیشب اعصابم خورده،نتونستم یه لحظه با ارامش چشمامو روی هم بزارم ــ کمیل نبایدم بتونی،دیشب نزدیک بود سمانه رو بدزدن ،به فکر چاره ای باش،با حرفایی که امیرعلی گفت،شک نکن که کار همون گروهکه، کمیل سری تکان داد و گفت : ــ آره کار اوناست،اما چرا هنوز از سمانه دست برنداشتند و بیخیالش نشدند خودش جای بحث داره ــ من یه حدسی میزنم. ــ چه حدسی ــ اونا تورو شناسایی کردن کمیل با ابروان بهم گره خورده گفت: ــ خب ــ اونا بعد اینکه متوجه میشن دختر خالت تو دانشگاه هست بشیری رو کنار میزنن و سمانه رو توی تله میندازن،و اینکه چرا صغری رو انتخاب نکردند اینو نشون میده که اونا از علاقه ی تو به سمانه خبر دارند عصبی از جایش برخاست و غرید: ــ یعنی چی؟ ــ آروم باش،این فقط یک حدس بود،اما میتونه واقعیت باشه،پس بدون یکی که خیلی بهت نزدیکه رابطه اوناست ــ یعنی یکی داره به ما خیانت میکنه محمد سری تکان داد و گفت: ــ دقیقا،بیشتر هم به تو ــ دارم دیونه میشم ‌،یعنی به خاطر من سمانه رو وارد این بازی کثیف کردند ــ متاسفانه بله ــ وای خدای محمد کنار کمیل ایستاد و دستی روی شانه اش گذاشت و بالحن آرامی گفت: ــ فقط یه راه حل داری ــ چیکار کنم؟یه راهی جلوم بزارید. ــ با سمانه ازدواج کن ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری ○⭕️ --------------------•○◈