#تلنگر 🍃🖐
گمشدگان "خاک"
اگر می فهمیدن
که تا "افلاک"🌙
راهی نیست
این همه سرگردانی نمیکشیدند!
💔
| #شهید_مرتضی_مطهری |
بعضی از گناهان
یه جوری بین مون عادی شدن،
که تا به طرف میگی، چرا اینکارو
انجام میدی!؟
میگه: "همه انجام میدن حالا برا من عیبه....!
این خیلی چیز خطرناکیه....!❌
به این افراد باید گفت:
اون دنیا دیگه "همه " قرار نیست
به جای تو برن جهنم،تو خودت باید بری...!
💡یادمون نره:
خودمون مسئول کارهایی که
انجام میدیم،هستیم....
پس با بهانه خودمونو فریب ندیم....!
⚠️ #تلنگرانه
#لبیک_یا_مهدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🖐🌺
🌸🌸🌸
🌻امید یعنی بدونی
تا هستی میتونی تغییر کنی
و دنیا رو تغییر بدی.
💌امید یعنی بدونی
خداوند دوستت داره و
اگه به تو زمان داده
معنیش اینه که
توی این فرصت میشه یه کارایی کرد.
🌻امید یعنی این که
همیشه بخشش خداوند را
از اشتباه خود بزرگتر بدانیم.
💌امید یعنی این که
اگر دانه ی زندگی صد بار
از دستمان رها شد
باز هم برای برداشتن و
به مقصد رساندن آن
به ابتدا برگردیم این بار
محکم تر گام برداریم..
💌امید یعنی پشتت به کسی
گرم باشه که نه میمیره نه فراموشت میکنه نه هیچ لحظه ای تنهات میزاره
💫یا منتهی الرجایا
ای انتهای امیدواری❣
🌺🌿وَلَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ
💌 ﻭ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﺄﻳﻮﺱ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ; ﺯﻳﺮﺍ ﺟﺰ ﻣﺮﺩم ﻛﺎﻓﺮ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﺄﻳﻮﺱ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﻧﺪ .(٨٧)
سوره یوسف
🌸🌸🌸
.
✍ماجرای شگفتانگیز دیدار اجنه با آیت الله بهجت
حجت الاسلام روحی تعریف میکند:
خیلی از داستانهایی که آیت الله بهجت نقل میکردند که یک آقایی این چنین بود، خودشان را داشتند میگفتند. دوستان میگفتند: این خودش است. میگفتم: نه، دلیلی ندارد. تا اینکه شاید سی سال گذشت و از یک قضیهای که اغلب آن را نقل میکردند به صحت این مطلب پی بردیم.
ایشان بارها میفرمودند: آن آقا در مورد جن چنین گفته. تا یک بار بچههای کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند. ایشان به بچهها فرمودند: بیایید با شما کار دارم. من هم رفتم طرف دیگری و میخواستم مراقبت کنم که چه کار میخواهند بکنند آقا. دیدم به آنها فرمودند: جن ترس ندارد، آنها کاری به مومن ندارند. حالا کسی که سی سال میگفت یک آقایی، به این بچههای کوچک میگفتند: "من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آنجا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم، عمامهام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم. پاسی از شب که گذشت، صدای پای آنها را بیرون در اتاق میشنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم. عمامهام کنارم است. رفت به آنها گفت: این لشکر خداست."
عصر از ایشان پرسیدم آقا، آن شخص حرف جن را چه طوری متوجه شد؟ فرمود: آخر آن جملهاش این بود: هذا خیل الله. سی سال به ما در خانه میگفتند: یک آقایی بود.
🌸🌸🌸
👇👇
✅خاک پای پدر و مادر باشید
✍مواظب باشید عاق والدین نشوید و پدر و مادر نفرینتان نکنند و بگویند:"خدایا من از این فرزندم نمی گذرم" یک وقت خیره خیره به پدر و مادرتان نگاه نکنید. حالا پدرتان سر شما داد زده است، نباید کاری کنی.
💠 پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود.
حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که "بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!" حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت:"پدر جان! دعا کن بفهمم" نگفت این کتاب را من خودم نوشتم،
نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: "پدر جان! دعا کن بفهمم"
🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالاد لوبیاچیتی کم کالری و رژیمی
ایده شام برای افرادی که قصد کاهش وزن دارن 👌🏼
ادویه ها:
نمک ،فلفل سیاه،پودر پیاز،اویشن،پولبیبر ،پودر سیر استفاده کردم
روغن زیتون نصف قاشق
از سبزیجات رنگی برای سالاداتون استفاده کنید تا هم از نظر ظاهری جذاب باشه و هم انتی اکسیدان خوبی داشته باشه😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما با موزهاتون فقط شیر موز درست می کنید؟ این معجون طعمش با بیرونی ها هیچ فرقی نداره
اگه انرژیت کم شده حتما این معجون که بمب انرژیه امتحان کن🍹🧉🧋🥛🍯
هم اقتصادیه هم بمب انرژیه✌️😍
مواد لازم:موز یخ زده ۲ عدد،بیسکوییت پتی بور نصف بسته،گردو یک مشت،کنجد یک ق غ،خرما ۳ عدد،شیر یک و نیم لیوان،کمی عسل یا شکر
( می تونید از بستنی وانیلی هم استفاده کنید که عالی میشه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه بادمجون دوست داری این ویدیو رو ببین😍
مواد لازم:۱پیمانه عدس،۴عدد بادمجون،۱عدد پیاز،۳حبه سیر،۱عدد سینه مرغ کوچک،ادویه ها نمک، زردچوبه، فلفل، پودر تخم گشنیز از هر کدام نصف قاشق چای خوری،کشک رقیق شده یک لیوان،نعنا خشک یک قاشق غذا خوری
🌱کسی رو انتخاب کنیم که لبخند خدا براش مهم باشه نه لبخند کدخدا...
🌱کسی رو انتخاب کنیم که مردم خط قرمزش باشند نه برادرش...
🌱کسی رو انتخاب کنیم که ننگ قرارداد برجام رو دوباره بهمون تحمیل نکنه.
#انتخابات #جلیلی #سعید_جلیلی
سخنان عجیب پزشکیان: قرار است تا ابد با آمریکا دعوا کنیم یا میخواهیم حلش کنیم؟
▫️پزشکیان طوری از رفع تحریم و سازش با آمریکا حرف میزنه که انگار ایران تا حالا این هدف رو دنبال نکرده!
▫️همین آقای ظریفی که کنار شما نشسته با توافق پرخسارت برجام، 802 تحریم را به 1500 تحریم تبدیل کرد و درحالیکه قبل از شما شعار میداد میخواهم تحریمها را لغو کنم؛ خودش هم تحریم شد!
🔺عیار کارآمدی #پزشکیان در سیاست خارجی مشخص شد. #انتخابات به کمتر از #شهید_جمهور رای نخواهیم داد✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖌 کدام جریان رهبری را تهدید کرد؟
مقام معظم رهبری : در سال ۸۲ کسانی که دولت و مجلس در دستشان بود ( اصلاح طلبان) به بنده نامه زدن بیا تسلیم بشو والا ....*
*حالا به نطرتان به کدام طیف سیاسی باید رای بدهیم؟؟؟!!!*
#انتخابات مثل #رئیسی_عزیز #شهید_جمهور رأی می دهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 چرا میگین حفظ #نظام از حفظ جان #امام_زمان عج هم واجبتر است؟
اینقدر شما تشنه قدرت هستید⁉️
🎤استاد رحیم پور #ازغدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ رو برا دوستان گذاشتم تا تو گروه هاشون پخش کنند دروغهای این قوم مردم فریب رو.....
این دروغگوها و خائن ها ، ظریف و روحانی را بهتر بشناسیم.. با چشم باز انتخاب کنیم #انتخابات #انتخابات_۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥برشی از مستند"داستان اتم"
💥ظریف در کمسیون امنیت ملی (٢٨ آذر ٩۵): من اعتراف می کنم، اشتباه کردم به حرف جان کری وزیر امورخارجه آمریکا اعتماد کردم.
💥می پذیرم اشتباه کردم و مسئولیت آن را می پذیرم. #فراموش_نکنیم #انتخابات سرنوشت ساز در پیش داریم
مدح و متن اهل بیت
شاهزاده ای در خدمت #قسمت شصت و نهم🎬: فضه کمی جلوتر رفت و همانطور که به صحنهٔ روبه رویش چشم دوخته ب
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت هفتاد 🎬:
ایام و روزگار به سرعت برق و باد می گذشت ، شهر مدینه در سکوتی عجیب فرو رفته بود و حال پیامبر صلی الله علیه واله ، مانند قبل نبود و رنجور و بیمار بود ، هر روز دسته دسته انصار و مهاجرین به محضر ایشان شرفیاب می شدند تا هم از پیامبر عیادت کنند و هم از سخنان گهربار ایشان که شاید جزء آخرین سخنانی بود که میفرمودند ، استفاده نمایند.
فضه همچنان در خانهٔ مولا علی علیه السلام خدمت می کرد و از لحظات درس این دانشگاه انسان شناسی استفاده می نمود ، اما این روزها غمی عظیم دلش را چنگ میزد و هر وقت که به همراه بانویش به خانه رسول خدا میرفت و حال ایشان را میدید، دلش سخت تر از قبل می گرفت.
کارهای خانه زودتر از قبل انجام شد ، اهل خانه همه در منزل پیامبر بودند.
فضه سراسیمه چادر به سر کرد تا خود را به آنجا برساند و پای در کوچه های مدینه گذاشت.
شهر در هول و هراسی مبهم دست و پا می زد ، انگار مدینه آبستن حوادثی ست.
همگان می دانند که اتفاقی در راه است ،مخلص ترین بندگان خدا ،دل نگرانند از این حادثه و ظاهر بینان و دنیا طلبان ،لحظه ها را می شمارند تا آن زمان موعد فرا رسد.
مردم دسته دسته وارد کوچه ی بنی هاشم می شوند و یا الله گویان پا درون خانه ی پیامبر (ص) می گذارند .
بستر پیامبر(ص) وسط اتاق پهن است و حضرت محمد(ص) با رخساری که از شدت بیماری زردگونه است ،اطراف را از نظر مبارک می گذراند.
همهمه ای در بین جمعیت افتاده بود و هر کدام از عیادت کنندگان حرفی میزد.
پیامبر(ص) نگران از آینده ی امتش ،در دل از خدا کمک طلبید ، می خواست سخنی بگوید تا دیگران بدانند او از چه پریشان است ، می خواست آخرین اتمام حجتش را بنماید و دوباره امر خداوند را که قبلا به مردم ابلاغ کرده بود ،گوشزد نماید ، که مبادا فراموش شان شود و حکم خداوند زمین بماند .
پیامبر (ص) دستش را به علامت سکوت بالا آورد ، تمام حضار خیره به چهره ی پیامبر ،ساکت شدند.
و محمد صلی الله علیه واله با لحنی آرام و بریده بریده ،شروع به سخن گفتن نمود : سلام یاران و پیروان دین خدا ، خوش آمدید، حال که جمع تان جمع است و بیشتر بزرگان را می بینم ، می خواهم سخنی بگویم که اگر بدان عمل کنید ، هرگز گمراه نخواهید شد ، لطفاً کسی کاغذ و قلم بیاورد ، این سخنان آنچنان مهم است که باید نوشته شوند تا بعد از من شاهدی باشند برای اجرای حکم خدا....
فضه اشک چشمش را با گوشه چادر میسترد و با خود می اندیشید براستی این اخرین وصیت پیامبر چیست که اینچنین برایشان مهم است که
ناگهان از آن بین....
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦
💦🌧💦🌧💦🌧💦🌧
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت هفتاد و یک :
تا این کلام از دهان مبارک رسول خدا خارج شد ، فضه که دختری تیز و با هوش بود ، سرا پا گوش شد تا بداند این سفارش که شاید جزء آخرین سفارشات ،پیامبر صلی الله علیه واله بود، چیست .
او خوب میدانست که براستی پیامبر کلامی نمی گوید مگر خداوند به او فرمان داده باشد، یعنی سخنش همان سخن حق و امر خداوند است و احساسات درونی اش به او نهیب میزد که اینبار هم هر چه هست درباره مولای عرشیان و فرشیان امیر مؤمنان علی بن ابیطالب خواهد بود، پس خوب هوش و گوش کرد تا بداند ، فضه غرق صحنه پیش رویش شد وخوب میدید که
این سخن از پیامبر(ص) صادر شد و همهمه ای در بین جمعیت درگرفت ، فضه خوب آگاه بود که کمی آنطرف تر ،دو نفر که رفیق همیشگی هم بودند و گوشه ای نشسته بودند ،سر در گوش یکدیگر داشتند ، اولی به دیگری می گفت : یعنی محمد(ص) می خواهد از چه سخن بگوید؟ این چه موضوعی ست که ذهن او را درگیر کرده و میگوید ،مطلبی ست که اگر بدانید و عمل کنید تا ابد گمراه نخواهید شد و آنقدر مهم است که امر می کند تا قلم و کاغذ برای او بیاورند؟
دومی که برق شیطنت در چشمانش می درخشید گفت : این که واضح است ، تعجب میکنم که تا حالا نفهمیدی منظور محمد(ص) چیست!!!
او هر وقت که می خواهد سفارشی کند ، بی شک یک طرف سفارشش به پسرعمو و دامادش علی(ع) برمی گردد، کاملا مشهود است که می خواهد واقعه ای را که در حجة الوداع ابلاغ کرد ، دوباره گوشزد کند ، اگر بگذاریم حرف بزند ،تمام رشته هایمان پنبه می شود....
نفر اول در حالیکه جمعیت را می پایید ،سری تکان داد و گفت : به خدا که تو راست می گویی، بدنم مور مور میشود اگر دوباره مجبور شوم به ولایت علی(ع) اقرار کنم و دوباره با او بیعت نمایم ، کاش کاری می کردی که محمد (ص)، نتواند به مقصودش برسد.
نفر دوم ، چشمکی به او زد و گفت: انگار مرا دست کم گرفته ای ،صبر کن ببین چه می کنم و با زدن این حرف از جا بلند شد و همانطور که اشاره به پیامبر(ص) می کرد ،گفت : آهای مردم ، مگر نمی دانید که پیامبر(ص) حالش مساعد نیست و باید اطراف بیمار را خلوت کرد تا استراحت نماید....
ناگاه همهمه ی جمعیت بیشتر شد و رو به او گفتند : ساکت باش، پیامبر قلم و کاغذ می خواهد ، او اراده کرده چیزی بگوید تا ما هرگز به بیراهه نرویم و گمراه نشویم...
آن مرد نیشخندی زد و همانطور که نگاهش را از جمع می گرفت ، خیره در صورت نورانی پیامبر(ص) با صدای خشک و بلند گفت : این مرد بیمار است ، مگر نمیدانید بیماران وقتی ،مریضی بر بدنشان می افتد، دچار هذیان گویی می شوند ، بی شک او در عالمی دیگر است و دارد هذیان می گوید .... بعد از محمد(ص)، قرآن برای ما کافی ست ، مگر کتاب خدا را در بینمان نداریم؟! قرآن هست پس چه نیاز به قلم و دوات....
تا این حرف از دهان آن فرد خارج شد ،ناگهان
#ادامه دارد...
🖊 به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت هفتاد و دوم🎬:
فضه با شنیدن این حرف از جانب کسی که ادعای مسلمانی و ادعای یاری پیامبر را می کرد بر خود لرزید ، او نمی توانست بپذیرد که یاران پیامبر اینقدر بی بصیرت باشند که درک نکنند هیچ حرف پیامبر عبث و بیهوده نیست ، اصلا بیهوده گویی در ذات رسول الله نیست.
در همین اثنا بود که ناگهان مردی دیگر که سیمای نیکو کاران را داشت از جا برخاست و رو به آن شخص گفت : چه می گویی مردک؟ آیا خود آگاهی که چه حرفی زدی؟ مگر تومسلمان نیستی؟ مگر تو قرآن نخواندی ؟ تو که می گویی قرآن بعد از شما برای ما کافی ست، مگر خداوند در آیات قرآن بارها و بارها متذکر نشده که کلام رسول الله جز وحی ، چیز دیگری نیست؟ مگر خدا در قرآنش نفرموده که : بیهوده گویی در ذات پیامبر(ص) نیست ؟ مگر نمی دانی حرف از روی هوی و هوس ،از دهان پیامبر(ص) بیرون نمی آید؟
اگر ادعای مسلمانی داری و قرآن را نیز خوانده ای ،پس باید بدانی آنچه که گفتم جز حقیقت محض نیست، چرا با این کلامت به پیامبر(ص) توهین می کنی؟
در این هنگام ، فرد اول که دید رفیقش در بد مخمصه ای گرفتار شده و دانست اگر کاری نکند ،بی شک آنها رسوا خواهند شد و حرف پیامبر (ص) به کرسی مینشیند و می گویید آنچه را که به او حکم شده و می نویسد آن مطلبی را که نقشه های آنان را نقش بر آب می کند ، پس با اشاره به هوادارانی که در جمع داشت ، همهمه ای به پا کرد که دیگر صدا به صدا نمی رسید.
صدای محزون رسول الله (ص) در صدای یارانی نادان گم شد ، آنها حرمت پیامبر را نگه نداشتند و جمع صحابه هرکس نظر خودش را میداد و شروع به نزاع با یکدیگر نمودند.
پیامبر که از این جمع دنیا طلب دلزده شده بود ، با اشاره ی دستش به علی (ع)، این تنها یار صدیقش، فهماند که جمعیت را از اتاق متفرق کنند.
پیامبر از آن جمع ، خصوصا آن شخص روی برگردانید و امر کرد تا آنجا را ترک کنند و رو به صحابه فرمود: از نزد من برخیزید و دور شوید که سزاوار نیست در محضرمن نزاع و کشمکش کنید.
به امر پیامبر(ص) ،همه ی حضار آنجا را ترک کردند بدون آنکه بدانند که عقوبت بی توجهی به امر پیامبر(ص) و حکم خداوند ، برایشان چه گران تمام می شود و این دین سراسر نور را به چندین فرقه که همه جز یکی شان ،اهل جهنم هستند ، تقسیم می کند.
حال پیامبر(ص) ماند و بهترین یارانش ، پیامبر(ص ) بود و علی (ع) و فاطمه(س) و فرزندانش و فضه که چون جان خویش پیامبر را دوست می داشت....
#ادامه دارد...
🖊به قلم : ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز_شب
🔅سنگ و چوب و گیاه چه ذکری میگن؟!
نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
مانده شش روز دگر، آید بهپایان انتظار
در #غدیر_خم بگویم این سخن با افتخار
لافتی اِلا علی لاسیف اِلا ذوالفقار
لا ولی اِلا علیو آل او در روزگار
#يا_اميرالمومنين
#غدیریام_سقیفهای_نیستم
#غدیر_عید_ولایت_و_امامت
🌸🍃