eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🎬: مهدی بریده بریده گفت: یه وان یکاد مثل مال تو؟! آااخ محیا.... صادق با تعجب به مهدی نگاه کرد و گفت: چیزی شده پدر؟! مهدی که عرق روی پیشانی اش نشسته بود آب دهنش را قورت داد و سرش را به دوطرف تکان داد و گفت:نه...نه چیزی نشده صادق نفسش را محکم بیرون داد و گفت: من امروز بالاخره این آقای دکتر کیسان محرابی را سرجایش... با شنیدن اسم کیسان انگار نفس های مهدی به شماره افتاده بود و خیره به لبهای صادق شد و گفت: چی گفتی؟! اسمش کیسان هست؟! صادق سری تکان داد و گفت: آره چطور مگه؟! بغضی به گلوی مهدی چنگ انداخته بود احساس می کرد این دکتر را می شناسد پس در جواب نگاه های پر از سوال صادق گفت: مادرت دوست داشت اسم داداشت را کیسان بگذاره... صادق گیج شده بود، سابقه نداشت پدرش درباره محیا مادرش حرف بزند، او از مادرش یک عکس دیده بود و یک قصه شنیده بود... مادرت از دنیا رفته، اما نه قبری از مادر به او نشان داده بودند و نه خاطره ای داشت، تنها یادگارش از مادر فقط و فقط وان یکاد نقره ای بود که در گردن داشت. مهدی خیره به نقطه ای مبهم قطره اشکی گوشهٔ چشمش خودنمایی می کرد که دستان گرم و چروکیدهٔ اقدس خانم دستانش را در برگرفت. اقدس خانم با صدایی لرزان همانطور که گریه می کرد گفت: مهدی جان پسرم! منو ببخش...من ...من خودم گول خوردم..به من گفتن محیا از دست نامزدش فرار کرده، گفتن از عراق اومده و قصد خرابکاری داره، گفتم مخصوصا دام پهن کرده برای پسرت تا پسرت را به کشتن بده، به من گفتن مأمورن دستگیرش کنن و قول دادن اگر باهاشون همکاری کنم همون جا، توی همون خونه طلاقش را میدن...من نمی دونستم چه ظلمی در حق اون دختر می کنم و بعد خم شد روی دستهای مهدی و می خواست دستهای مهدی را بوسه بزنه که مهدی دستش را عقب کشید و آهسته گفت: نکن این کار را مادر! همه خیره به این مادر و پسر بودند و گیج شده بودند. صادق که قبلش عجله رفتن را داشت گفت: اینجا چه خبره بابا! چی به سر مادرم اومده... اصلا چرا از این دکتره رسیدیم به مادر؟! مهدی که داشت مسائل را توی ذهنش بالا و پایین می کرد گفت: فعلا با این دکتر کاری نداشته باش اما لازمه زیر نظرش بگیری، باید از چیزی مطمئن بشیم! صادق گفت: چرا پدر؟! از چی باید مطمئن بشین؟! تو رو خدا یه چیزی بگین منم بفهمم... مهدی خودش را جلو کشید و سر توی گوش صادق برد و گفت: شاید این دکتر برادرت باشه و با زدن این حرف از جا بلند شد و گفت: من باید آقا عباس را ببینم، همین الان... صادق که باز هم گیج و گیج تر شده بود، از جا بلند شد و گفت: منم میام.. مهدی نگاهی بهش کرد و گفت: نه! تو برو همونجا که قصد داشتی بری... اما هیچ کاری نکن تا خبرت کنم... رؤیا با حالت سوالی به صادق نگاه کرد و صادق شانه ای بالا انداخت و به اقدس خانم اشاره کرد و لب زد و گفت: رؤیا، مادربزرگم را آروم کن... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂🌺
🎬: صادق و مهدی همزمان با هم از خانه بیرون آمدند. مهدی به طرف ماشین رفت و گفت: سوار شو اول تو رو میرسونم به فرودگاه بعد خودم میرم خونه مامان بزرگت ببینم آقا عباس خونه هست یا نه؟! صادق در ماشین را باز کرد و هر دو سوار شدند، مهدی سوییچ را چرخاند و صادق که هنوز انگار گیج میزد گفت: بابا! توی خونه چی گفتین؟! من نمی خواستم جلو رؤیا و مامان اقدس چیزی بگم، اولم احساس کردم اشتباهی شنیدم، یعنی واقعا من یه برادر دارم؟! مگه مامان محیا از دنیا نرفته؟! آخه چطور میشه که... صادق اوفی کرد و سرش را به دو طرف تکان داد و زیر لب گفت: دارم دیوونه میشم. مهدی غرق در خاطرات گذشته بود، گذشته ای که کلا از صادق پنهانش کرده بودند و اون نمی دونست مادر اصلیش کیه و اصلا خبر نداشت که محیا چطوری صادق را نجات میده و...و چون این موضوعات برای صادق گفته نشده بود، الان صحبت کردن از محیا براش مشکل بود. صادق نگاهی به پدرش مهدی کرد و گفت: بابا! یه چیزی بگین... مهدی نفسش را محکم بیرون داد و گفت: ببین صادق، مادرت محیا توی جنگ تحمیلی تو مناطق جنگی پرستار بود، اون زمان که رفت برای کمک باردار بود اما ما نمی دونستیم، بعد متوجه شدیم اسیر شده و بعدش هم کلی تحقیق کردیم، سالها توی عراق پرس و جو کردیم و آخرش معلوم شد کشته شده و ما شنیدیم کشته شده، نه شواهدی دال بر مرگش پیدا کردیم و نه شواهدی برای زندگیش، با توجه به اینکه اگر واقعا زنده بود در این زمانی که ما دیگه با کشور عراق دوست و برادر شدیم می بایست خودش را به ما برسونه و خبری از خودش بده، اما هیچ خبری نشد و ما بنا برا گذاشتیم بر کشته شدنش... صادق که هنوز مبهوت بود گفت: پس...پس این حرفای مامان بزرگ اقدس چی بود؟ چه اتفاقی افتاده که مامان اقدس خودش را مقصر میدونه؟ اون حرفا چی بود که مادر بزرگم میزد، بعدم الان طبق چه دلیلی شما به این دکتره مشکوک شدین که برادر من هست؟ مهدی آب دهنش را قورت داد و همانطور که به سمت فرودگاه می پیچید گفت: داستانش خیلی طولانی هست سر فرصت برات تعریف می کنم، فقط بدون امکان داره دکتر کیسان محرابی داداشت باشه.. صادق دستش را روی داشبرد زد و گفت: یک دلیل بیار تا این مغز من هنگ نکنه بابا، تو رو خدا.... مهدی که حال صادق را میدید گفت: اون گردنبند... و اینکه اسمش کیسان هست چون محیا میدونست من از اسم کیسان خوشم میاد و مادرت محیا یه گردنبند دیگه هم عین مال تو داشت حتما اونو به برادرت میده همانطور که یکی را به تو داد... واژه ها در ذهن صادق پشت سر هم رژه میرفت و آنها به فرودگاه رسیدند. مهدی دستش را روی دست صادق گذاشت و گفت: من باید عباس را ببینم، اون میتونه کمکم کنه تا بفهمیم محیا واقعا زنده مونده یا نه... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
🎬: صادق جلوی سالن فرودگاه پیاده شد و آقا مهدی هم حرکت کرد به سمت خانه آقاعباس و رقیه... مهدی آنقدر توی فکر بود که متوجه نشد فاصله فرودگاه تاخانه آقا عباس را چطور طی کرد. رقیه خانم و آقا عباس بعد از جنگ خانه قدیمی را فروختند و رفتند محله امام رضا ع ، جایی خانه گرفتند که در خانه باز میشد گنبد طلایی رنگ امام رضا بهشون چشمک میزد. آقا مهدی ماشین را جلوی خانه پارک کرد و زنگ در را به صدا درآورد، از آن طرف دوربین صدای پر از شور رضا توی آیفون پیچید: سلام آقامهدی، خوش آمدین، بفرمایید و با صدای تلیکی در باز شد. مهدی داخل خانه شد و نگاهی به حیاط خانه که دور تا دور باغچه وسط حیاط را، گلدان های رنگ وارنگ گرفته بود و هوایش آنقدر لطیف بود که روح آدم را شاد می کرد. آقا مهدی نفسش را محکم به داخل کشید و ریه هایش را از هوای مفرح این خانه لبریز کرد. رضا روی بالکن به استقبال آقا مهدی آمد و پس از خوش و بشی مردانه وارد خانه شدند. رقیه خانم درحالیکه لبخند کمرنگی روی لب داشت و روی مبل نشسته بود ، کتاب دستش را روی میز جلوی مبل گذاشت و همانطور که از جا بلند میشد در جواب سلام بلند مهدی گفت: سلام پسرم! خوش آمدی عزیزم، چی شد یاد ما کردی؟! مهدی همانطور که روی مبل روبه روی رقیه خانم می‌نشست گفت: نفرمایید! ما همیشه به یاد شما هستیم و بعد با نگاهی به اطراف گفت: آقا عباس نیستند؟! شنیدم اول هفته از عراق اومدن، اومدم دست بوسی... رقیه همانطور که به طرف آشپزخانه می رفت تا برای پذیرایی چای بیاورد گفت: دیر اومدی پسرم، صبح زود با عجله رفت، نفهمیدم چی شد اما بهش امر شد بیان، دیگه خودتون بهتر میدونین کار نظامی این حرفا را دارد... مهدی که انگار انتظار نبودن عباس را نداشت سری تکان داد و گفت: خدا نیروهای حشد الشعبی را حفظ کنه که یکی از بازوهای توانمند سپاه قدس هستند. رقیه همانطور که بشقاب خرما را داخل سینی کنار استکان چای گذاشت گفت: پس بگو چرا پسر ما مهربون شده، از شواهد برمیاد که با عباس آقا کار دارین. مهدی لبخندی زد و گفت: هدف دیدار بود البته یه کار مهم هم دارم و بعد رو رضا گفت: تو چکار میکنی مهندس؟! خوب توی عالم کامپیوتر فرو رفتی؟! میدانی که دنیای الان دنیای رایانه و مجازیست.. رضا سری تکان داد و گفت: روزگاری میگذرانیم سرهنگ، قرار شد صادق بیاد با هم یک سری کارهای مهم را با هم کلید بزنیم. مهدی سری تکان داد و گفت: صادق اومده اما خیلی عجله داشت چون الان راهی کرمان هست اما تا فردا برمیگرده و میاد پیشتون... رقیه با سینی چای از درگاه آشپزخانه بیرون آمد و گفت: چه کار مهمی دارین؟! مهدی تسبیح دستش را مچاله کرد و داخل مشتش گرفت و گفت: یه سری سوال درباره ابو معروف داشتم و می خواستم شماره آخرین نفری که با ابو معروف حرف زده قبل از اینکه به درک واصل بشه را بگیرم. ناگهان آشکارا لرزشی به دستان رقیه افتاد و همانطور که بغضی گلویش را گرفته بود گفت: خ...خ..خبری از محیا شده؟! و با زدن این حرف سینی از دستش افتاد و چای داغ روی فرش پخش شد ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
🎬: مهدی از جا بلند شد و همانطور که کمک می کرد تا استکان ها را جمع کند گفت: نمی دونم، یه موضوع اتفاق افتاده که شک کردم محیا و پسرش زنده باشند رقیه روی زمین کنار مهدی زانو زد و دست مهدی را در دست گرفت و گفت: تو رو خدا پسرم، جان صادق همه چی را بگو برام. رضا هم که براش جالب بود از روی مبل پایین آمد و کنار مادرش نشست و گفت: جناب سرهنگ چی شده؟! اگر خبری از خواهرم شده بگین..من...من خسته شدم بس که هر روز چشم باز می کنم و گریه های مادرم برای محیا را می بینم. مهدی روی زمین نشست و گفت: صادق با یه دکتر برخورد کرده که یک گردنبند عین همون که محیا به صادق داده، گردنش بوده و بعد آهسته تر ادامه داد این گردنبندها یک جفت عین هم بودن یکی برای من یکی برای محیا، محیا از خودش را گردن صادق مندازه و منم اون زمان که دنبال محیا رفتم خرمشهر به طریقی گردنبند را به دست محیا رسوندم و از طرفی اسم اون دکتر کیسان بوده، من و محیا برای اسم بچه هامون هم برنامه ریزی کرده بودیم... هنوز حرفهای مهدی تمام نشده بود که رقیه دستش را روی قلبش گذاشت و همانطور که اشک از چهار گوشه چشمهاش جاری شده بود گفت: یعنی...یعنی ممکنه که محیای من زنده باشه؟! رضا نگاهی به مهدی و مادرش کرد و گفت: یعنی برای یه گردنبند و یه اسم میگین... مهدی سرش را تکان داد و گفت: من حس می کنم این دکتر را ندیده میشناسم و بعد گوشی اش را بیرون آورد و شماره عباس را گرفت. چند بوق خورد و بعد صدای مردانه عباس در گوشی پیچید: سلام آقا مهدی گل، به به چی شد یاد ما کردین؟! مهدی لبخندی زد و گفت: ما یاد شما هستیم اما شما ما را تحویل نمی گیرید و آهسته میاین و آهسته میرین، ما الان خونه شما هستیم عباس گفت: به قول شما ایرانی ها زهی سعادت، صابخونه اید شما که.. در این هنگام صدای رقیه بلند شد، عباس، آقا مهدی خبر از محیا داره.. عباس با لحنی متعجب گفت: چی می گیه رقیه خانم؟! مهدی زیر چشمی نگاهی به رقیه و رضا کرد و از جا برخاست و همانطور که به طرف پنجره می رفت گفت: حالا بهتون میگم، فقط قبلش بگین آخرین نفری که ابو معروف را دید کی بود؟! میشه شماره اش را بهم بدین؟ عباس نفسش را آرام بیرون داد و گفت: ابو زید بود که شهید شدن چرا؟! مهدی که انگار وار رفته بود گفت: خدا رحمتش کنه، آیا چیزی تونسته بود درباره محیا و پسرش از ابو معروف حرف بکشه؟! عباس کمی سکوت کرد و گفت: والله اونجور که شهید می گفت او گرگ پیر هیچی لو نمیده و فقط میگه مگر تو خواب محیا و بچه اش را ببینید، البته بعد از مرگ ابو معروف من خیلی دنبال خانواده اش گشتم، دو تا زن پیر داشت که هنوز هم تکریت هستن اما اون دو زن اذعان کردند که سالها با ابو معروف ارتباطی نداشتند و اصلا نمی دونند اون کجا زندگی می کرده، ابومعروف مغز متفکر داعش بود، شاید اگر بتونیم یکی از رئیس روسای داعش را گیر بندازیم اطلاعات خوبی راجع به او داشته باشه، حداقل روشن می کنه که محل زندگیش کجا بوده و کجا آمد و شد می کرده ... مهدی همانطور که خیره به پرده آبی رنگ پنجره بود زیر لب زمزمه کرد: اگر بفهمیم با چه نامی آمد و شد میکرده شاید بشه ردش را زد.. ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف های سردار حاجی زاده را گوش کنیم... متوجه می شویم چرا پاسخ دیر شد! این کلیپ رو ببینید خودتون متوجه میشید چرا ایران هنوز نتونسته انتقام بگیره اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
54 💢 اما نگاه غلط اینه که یه نفر بگه من میخوام دنبال یه نفر باشم که یه عمر بهم خدمت کنه! 😒🔞 🔻 کسی که با چنین نگاهی وارد خانواده بشه، همیشه طلبکار هست و هیچوقت بهش خوش نمیگذره. ⭕️⭕️⭕️ 🔞 همش درگیر اینه که چرا همسر و اطرافیانش به ایشون خدمت نمیکنن! در واقع برای خودش یه فرعونی میشه! 😒 🌺 طبق روایات اهل بیت (ع)، مومن کسی هست که بیشتر "اهل بخشیدن" هست تا اهل گرفتن. 🎁 خصوصیت مومن اینه که دوست داره به دیگران ببخشه و اتفاقا کمترین تقاضا رو از سایرین داره. 😊😌💖 یه سوال شخصی بپرسم؟ من و شما چطور فکر میکنیم؟!.........😌 💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ماجرای خواب عجیب😳 در مورد نحوه شهادت امام موسی صدر که به زبان فارسی روایت می‌شود در ‌•┈┈••✾••┈┈•
بر همه‌ی مسلمانان *فرض است معنای فَرْض در فقه : تفاوت فرض و واجب بطور خلاصه فرض چیزی است که باید در «همان لحظه اجرا شود و هیچ تأخیری قابل قبول نیست» در حالی که واجب چیزی است که باید در زمان مناسب (حتی با تأخیر) انجام شود 🟡 شایعه مقام معظم رهبری: بر همه‌ی مسلمانان فرض است ... معنای فَرْض در فقه : تفاوت فرض و واجب بطور خلاصه فرض چیزی است که باید در «همان لحظه اجرا شود و هیچ تأخیری قابل قبول نیست» در حالی که واجب چیزی است که باید در زمان مناسب (حتی با تأخیر) انجام شود 🟢 پاسخ آنچه در فضای مجازی در تحلیل پیام رهبر معظم انقلاب پیرامون حوادث لبنان تحت عنوان تفاوت معنای کلمه «فرض» و «واجب» دست به دست می‌شود، صحت ندارد. کلمه فرض مانند واجب، صرفاً به معنای لزوم شرعی یک عمل است و مفهوم فوریت یا تأخیر در هیچ یک از این دو کلمه لحاظ نشده است. ✍ حجت‌الاسلام دکتر
🔻محمدعلی الحسینی مشاور مریم رجوی کیست؟ 🔹ساعاتی پس از شهادت ویدئویی از یکی از اعضای سابق گروهک تروریستی منافقین در شبکه‌های اجتماعی پخش‌شده است که در طی آن شخصی با نام محمدعلی الحسینی ادعاهایی را علیه مقاومت به‌ویژه مقامات ایران بیان می‌کند. او در این ویدیو ادعا می کند که ایران با رژیم صهیونیستی معامله کرده است! 🔺 اما سید علی الحسینی کیست و چرا این دست اخبار در رسانه‌های عربی با سرعت در حال پخش است؟ 🔹 محمدعلی حسینی روحانی اهل لبنان که تبعه عربستان سعودی نیز هست دبیر کل کنونی تشکیلاتی موسوم به شورای عربی اسلامی است. سید محمدعلی الحسینی در ابتدای جوانی هم چون عمده شیعیان جنوب لبنان به سازمان نظامی حزب‌الله علاقه‌مند شده و به عضویت آن درمی‌آید. 🔹الحسینی در سال ۲۰۱۱ توسط دستگاه‌های امنیتی لبنان و اتهام جاسوسی وی برای رژیم صهیونیستی بازداشت‌شده است. الحسینی پس‌ازاین ماجرا و آزادی، جذب گروهک تروریستی منافقین شده است و مدتی نیز در کمپ تروریستی اشرف ۳ نیز زندگی کرده است. 🔹 مواضع عجیب الحسینی در حدی است که مدتی بعد از منافقین جداشده اما به علت هزینه‌های سنگین زندگی دوباره جذب این گروهک تروریستی شده و در واحد اطلاعات زیر نظر مهدی ابریشمچی مشغول فعالیت است. الحسینی کارشناس پای ثابت سیمای نفاق شبکه گروهک منافقین نیز می‌باشد. 🔹پس از شهادت دبیر کل مقاومت شهید سید حسن نصرالله تحرکات کانون‌های منافقین به طرز قابل‌توجهی افزایش‌یافته است، در حال حاضر یکی از مأموریت‌های مهم منافقین «تغییر ذائقه مخاطب فارسی‌زبان» است.
⁉️تصمیم انتقام و پاسخ به رژیم صهیونیستی در اختیار چه کسی است؟ ⭕️در جمهوری اسلامی ایران باعنایت به جایگاه قانونی شورای عالی امنیت ملی به ریاست رئیس جمهور،کلیه سیاست ها، اقدامات و عملیات ها بایستی به تأیید رئیس شورای عالی امنیت کشور برسد.از طرفی نیز مقام معظم رهبری دستور به شورای نظامی را در سطح عملیات ها و پاسخ به تهاجمات دشمن را به شورای عالی امنیت ملی تفویض کرده اند. ⭕️لذا تعیین کمی و کیفی،نحوه،زمان،اهداف و کلیه جزئیات عملیات به عهده شورای عالی امنیت ملی به ریاست رئیس جمهوری است و در نهایت با تأیید نهایی فرماندهی کل قوا اجرایی می شود ⭕️از این رو چنانچه رئیس جمهور به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی کشور به هر دلیلی تمایلی به انجام عملیات نظامی و پاسخ به دشمن نداشته باشد می تواند مخالفت کند و این نظر قطعی و لازم الاجرا است. ✅و بالعکس چنانچه رئیس جمهور،رئیس شورای عالی امنیت ملی تصمیم بر پاسخ و عملیات با هر شرحی داشته باشد با تأیید نهایی فرماندهی کل قوا،دستور فوری،قطعی و لازم‌الاجرا است؛چنانکه در ماجرای پاسخ به حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوریه،رئیس جمهور و رئیس شورای عالی امنیت ملی وقت شهید آیت‌الله رئیسی(رضوان الله علیه) با تأکید بر شدت و کوبنده بودن عملیات و مبدأ شليک از ایران عملیات بزرگ"وعده صادق" را تصویب و پس از تأیید نهایی توسط فرماندهی کل قوا اجرایی شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️پاسخ ظریف به سوالی درباره واکنش ایران به ترور :«واکنش ایران در زمان مناسب و به انتخاب ایران در برابر جنایت‌های رژیم صهیونیستی صورت خواهد گرفت و در سطح رهبری در سطح عالی حکومت حتماً تصمیم گیری خواهد شد» ✍ظریف کذاب است و دروغ می‌گوید؛ همانطور که برای خوراندن برجام به ملت دروغ گفت؛ حالا هم در پس پرده دارد تمام تلاشش را برای کند کردن تیغ انتقام ایران می‌کند؛ درنهایت مثل برجام، گردن رهبری می‌اندازد تا خسارت محض دیگری رقم بزند و برخی ساده‌لوحان را بفریبد! اگر کسی مدعی ولایتمداری است، نباید لحظه‌ای فرمان جهاد امام‌خامنه‌ای مبنی بر ایستادگی کنار برای رویارویی با رژیم صهیونیستی را زمین گذارد! ..
تو‌پیوی‌با‌نامحرم‌چت‌میکنه‌میگه‌ما‌دونفریم‌نه‌؛نه .. شما‌سه‌نفرید!! تو؛اون‌وشیطون ❗️ حواست‌باشه! با‌دختر‌/پسر‌مردم‌چت‌نکنی‌به‌بهونه‌اشنایی‌و‌فلان‌و‌بهمان .. خدا‌رو‌خوش‌نمیات‌خودتو‌کوچیک‌کنی‌؛بی‌ارزش‌کنی!
آلارم گوشیت رو بذار برای نماز صبح📿 وقتی بیدار شدی و خواستی خاموشش کنی و دوباره بخوابی...🙂 این جمله رو یادت بیار... 👇 یه روز انقدر میخوابی😴 که دیگه کسی نیست بیدارت کنه): رفیـــق جـــان خودت به فریاد خودت برس‼️
❣️❣️ سلام اے همه ، تمام دلم سلام اے ڪه به ،سرشته آب و گلم سلام دلبر، بیا و رحمے ڪن به پاسخے بنوازے تو قلب مشتعلم.. امام خوب هر ڪجا هستید با هزاران عشق و ارادت سلام السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ 💌💚 💛🎈
2.99M
🚨📣🚨صــــــوت فـــــوووووری و مهههههم میخوان رهبر انقلاب و بزنن؟! بعدم ایران و با خاک یکسان کنند؟ نزدیک قله پیروزی هستیم مبادا بداء حاصل بشه!!!❗ باید انتقام رو فریاد بزنی ‌تا دیــر نشده⏳ با تمام توان‌تون منتشر کنید
مردی برای "پسر و عروسش" خانه‌ای خرید. پسرش در شرڪت پدر، مدیر فروش بود و رییس "زنان و دختران" زیادی بود ڪه با آن‌ها تعامل داشت. پدر بعد از خرید خانه، وقتی ڪلید خانه را به پسرش داد از او خواست، هرگز از روی این ڪلید‌، "ڪلید دوم" نسازد و پسر پذیرفت. روزی در شرڪت، پدر ڪلید را از "جیب" پسرش برداشت. وقتے پسر متوجه نبود ڪلید شد، در شرکت "سراسیمه" به دنبال ڪلید می‌گشت. پدر به پسر گفت: "قلب تو مانند جیب توست و چنان‌چه در جیب خود بیش از یڪ ڪلید از خانه‌ات نداری، باید در قلب خودت نیز بیش از محبت یڪ زن قرار ندهی." "همسرت" مانند ڪلید خانه‌‌ات، نباید بیشتر از یڪی باشد." همان‌طور ڪه وقتی "نمونه دیگری" از ڪلید خانه‌ات نداشتی، خیلے مواظب آن بودی تا گم نشود، بدان همسرت نیز نمونه دیگری ندارد، "مواظب باش" محبت او را گم نڪنی. * اگر عاشق زن دیگری شوی، انگار "یدڪی دومی" از ڪلید خانه داری و زیاد مراقب ڪلید خانه‌ات نخواهے بود.*
دوست‌دارم‌نماز‌بخونم اما‌رفیقام‌مسخره‌مےکنن دوست‌دارم‌حجاب داشتھ‌باشم‌؛ اما‌اطرافیان‌نمےپسندن... اگھ‌تودستت‌یھ‌تیکھ‌طلاباشه، همھ‌مردم‌بگن‌این‌سنگھ‌باورمیکنے؟ اگہ‌یھ‌تیکہ‌سنگ‌دستت‌باشہ ‌همه‌مردم‌بگن‌طلاست‌باور‌میکنی؟نه پس‌حرف‌مردم‌رو‌بزار‌کنار،هیچ‌وقت‌ نمیتونی‌همه‌روراضےکنی فقط‌حرف‌خدا‌وخواست‌او ...
سر فدای قدمت، ای مه کنعانی من قدمی ‌رنجه‌کن،‌ای‌ دوست ‌به ‌مهمانی ‌من عمرمان رفت به تکرار نبودن هایت غیبتت ‌سخت ‌شد،ازدست‌ِ مسلمانی‌ من ✦اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ✦ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ ✦ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ✦ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، ✦وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ گویند 🌻‌⃟🍂๛فرج مولا صلواتـــــــ
زین آتش نهفته که در سینه ی من است. . خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹در رثای شهید سید حسن نصرالله سید وارسته لبنانی سلام ما را برسان به سلیمانی 🎙حاج صادق آهنگران
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 اندکی صبر ظفر نزدیک است! ▪️◾️▪️ 🔻یک تصویر پربازدید از یک کودک فلسطینی در دوران انتفاضه منتشر شد که چندین سرباز مسلح صهیونیست او را گرفته بودند، قطعاً آن تعداد پرشمار سرباز برای بازداشت یک کودک را کسی به حساب قدرت آن سربازان نمی‌گذاشت، امروز نیز کسی فرو ریختن ۸۵ تن بمب را برای کشتن یک نفر نشانه قدرت نمی‌داند، بگذارید از زبان نتانیاهو بگوییم که: اسرائیل به خطر موجودیتی رسیده است. (صحبتهای وی در آمریکا) 🔸اسرائیل از ۱۹۴۸ تاکنون سه دوره متمایز را تجربه کرده؛ دوره اول از ۱۹۴۸ تا سال ۱۹۸۲ که توانست ظرف سه روز بیروت را اشغال کند، دوران اوج قدرت‌نمایی اسرائیل و افسانه شکست ناپذیری ارتش اوست؛ 🔹دوره دوم از ۱۹۸۲ تا سال ۲۰۰۶ که اسرائیل جنگ فراگیر ندارد (البته همچنان مشغول جنایت بود) قدرت او اصطلاحا افقی رشد می‌یابد و جنگ‌افزارهای ارتش او متناسب با پیشرفت تکنولوژی ارتقا می‌یابد، اما در دوره سوم از سال ۲۰۰۶ و جنگ ۳۳ روزه با لبنان تا همین امروز اسرائیل در هیچ جنگی پیروز نشده است، نه در مقابل حزب الله و نه در مقابل حماس؛ او عده زیادی را شهید کرده و خانه‌های بسیاری را ویران کرد، اما به اهداف گفته شده خود مانند نابودی حزب الله در سال ۲۰۰۶ و حماس در سال ۲۰۰۸ و ۲۰۱۴ و ۲۰۲۳ دست نیافته بلکه بعد از هر جنگی این جنبش‌های حزب‌الله و حماس بودند که قدرتمندتر شده و خطر موجودیتی اسرائیل را تشدید نمودند. 🔸حماس بعد از شهادت شیخ احمد یاسین و حزب الله بعد از شهادت سید عباس موسوی قوی‌تر شد و اکنون نیز بعد از شهادت اسماعیل هنیه و حسن نصرالله آنها مقتدرتر خواهند گشت ... 🔹و اما واکنش ایران؛ 🔸اولاً که دوره سوم اسرائیل یعنی افول رژیم صهیونیستی منتج از کنش‌های ایران بوده است و تهاجمات اسرائیل واکنشی از سر ترس موجودیتی است، در ثانی ایران بنا به مصالح موجود، نمی‌خواهد شعله آتش زیر اسرائیل را به یکباره به اوج برساند، بلکه ایران به دنبال نابودی تدریجی اسرائیل است و واقعیت‌های چهار دهه گذشته اسرائیل و منطقه گویای این امر است هرچند که آمریکا و چند کشور اروپایی همه جوره از اسرائیل حمایت کنند. 🔺قورباغه ما اکنون در ظرف آب دمای نزدیک به ۵۰ درجه قرار گرفته و تا رسیدن به ۱۰۰ درجه امکان پریدن از ظرف منطقه را ندارد و لذا باید منتظر این نوید باشیم: «اندکی صبر ظفر نزدیک است» ✍ دکتر قاسم حبیب زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه اونایی که فکر می‌کنن واسه انتقام فرق نمی‌کنه کی رییس جمهور باشه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 روضه‌خوانی سیدرضا نریمانی در منزل شهید سردار نیلفروشان از شهدای همراه سید نصرالله در حمله اسرائیل
🔻نشانه‌هایی از زبان بدن 🔷اگر مدام خسته هستید: آهن بدنتان کم است. در این صورت آلو، گوشت، عدس، اسفناج، کشمش و... مفید است. 🔸اگر مرتب خارش دارید: روی بدنتان کم است، در این صورت زرده تخم‌مرغ، لوبیا سفید، جگر و... مفید است. 🔹اگر سرتان شوره می‌زند: ویتامین A بدنتان کم است، در این صورت آب هویج، سیب‌زمینی، کدو و... مفید است. 🔸اگر مدام عفونت دارید : سلنیوم بدنتان کم است، در این صورت خوردن ماهی، میگو ، تخمه آفتابگردان مفید است. 🆔
😡 مطلب رو گرفتید ؟ پزشکیان که رئیس شورای عالی امنیت ملی هست با وعده سرخرمن آمریکا مانع انجام انتقام شهادت شده ، نتیجه اش شد شهادت بهترین و زبده ترین فرماندهان و ، و شهادت چند هزار نفر از مردم لبنان و فلسطین آیا نمایندگان مجلس و قوه قضائیه اینقدر غیرت دارند که او را استیضاح کرده و به سزای عملش برسانند