"باز هم ناله و فریاد دلم می خواهد
هشتمین نور خداداد دلم می خواهد
شوق پابوسی شیرین به سرم افتاده
من اگر تیشه فرهاد دلم می خواهد
دست بر سینه، سلامی و سپس اذن دخول
گوشه صحن گوهر شاد دلم می خواهد
به امیدی که رضا ضامن من هم بشود
شده ام آهو و صیاد دلم می خواهد
همه با دست پر از سمت حرم می آیند
از همان که به همه داد، دلم می خواهد
از همان جنس نگاهی که در آن سلمانی
به سیه کاسه ای افتاد، دلم می خواهد
هر کجا رفته ام این درد مداوا نشده
چقدر پنجره فولاد دلم می خواهد
یا معین الضعفا ، جان جوادت مددی
که ز دستان تو امداد دلم می خواهد"
19.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☕️☕️☕️بفرمایین چای حضرت 🥰
رسیدم تا حرم گویی کسی میگفت در گوشم
بیا ای خسته از دنیا که من باز است آغوشم
کجا پیدا کنم دیگر شراب از این طهوراتر؟
🥰بهشت اینجاست اینجایی که دارم چای مینوشم
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
◼️شهید بزگوار سید هاشم ذوقی فخرآباد
◼️فرزند سید محمد
◼️ولادت :۱۳۴۶/۳/۱
◼️شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۴
◼️ محل شهادت :شلمچه عملیات کربلای۵
🥀🥀🥀
◼️ فرازی از وصیت نامه شهید بزرگوار شهادت انتخابی نیست سعادتی است که نصیب هر کسی نمیشود وظیفه شما در مقابل این خونها این است که به خدا و اسلام عمل کنید
🥀🥀🥀
◼️ جایگاه ابدی این شهید بزرگوار گلزار بهشت رضا بلوک ۶۰ ردیف ۵۵ شماره ۹
🥀🥀🥀
روحش شاد و یادش گرامی
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
👈👈دوستان عزیز درصورت تمایل تصویر شهدای خودشونو بصورت فوق آماده وارسال نموده تا بابارگذاری در کانال ، زینت بخش کانال ما باشند
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یعقوب علیه السلام #قسمت_چهارم
🔹آرزوهای فراوان در پهنه بیابان«۱» 🔹
سخنان اسحاق برای قلب یعقوب جوان، مطلوبتر از آب گوارا برای کام تشنه بود، زیرا یعقوب در گفتار پدر، خیال خود را آسوده و آرزوهای خویش را برآورده می دید. گفتار اسحاق علیه السّلام روح یعقوب را به سرزمین خویشان و شهر نیاکان و پدرانش کشاند، و بزودی یعقوب با اشک گرم با پدر و مادر خویش وداع کرد و پدر و مادر پیر او با دعای خیر فرزند شایسته خود را بدرقه کردند.
یعقوب راه صحرا را پیش گرفت، روز و شب در حرکت بود تا هرچه زودتر به سر منزل مقصود برسد، گاهی بر فراز تپه ها و بلندیها برآمد و گاهی به اعماق دره ها سرازیر می شد و در همه حال ملاقات با دایی و خانه آرزوهایش، در مقابل چشمش مجسم بود. سخنان پدر در گوش او طنین می انداخت و لطف و عنایت خدا او را محافظت می نمود.
هر زمان رنج سفر او را خسته می کرد و دوری راه او را به سختی می انداخت و زمین گیرش می ساخت، آرزویی که به امیدش شروع به حرکت کرده بود و هدفی که در انتظار وصولش بسر می برد، به خاطر می آورد و اندوه خود را تخفیف می داد و ادامه راه برایش آسان و هموار می گشت.
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn
25.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ارسالی
نوجوان،امیرحسین عبدی از شهرستان شهریار(سوره مبارکه ق)
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn