#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
قسمت 7⃣
#کارهای_اداری۲
خیلی هم بد نشد حداقل حالا دیگر میدانستم که باید به ترتیب بروم بیمه و نقل بری و مخابرات.
به ذهنم میرسد که با ماشین بروم.
حداقلش این است که گِل کمتری میخورم.
سمت ماشین می روم و سوار می شویم و حرکت می کنم.
در راه از چند نفری می پرسم(وین تأمین..!؟ وین نقل البری...!؟) همه جوابها یکسان است.همه میگویند «گِبِل) یعنی مستقیم. شاید تعجب کنید که مگه عربها هم گ دارند. بله... ندارند اما تلفظ ق در گویش عراقی به نحوی است که گ شنیده می شود.
اینقدر مستقیم می روم که می رسم به خروجی پایانه. پیاده می شوم و می پرسم با دست اشاره می کند که نقل البری اینجاست.
پیش خودم میگویم حداقلش این است که میروم و یک آدرس درست ودرمان می پرسم. به سمت کانکسهای شرکة نقل البرّی یا همان حمل و نقل جادهای می روم.چراغ همه کانکسها خاموش است الا یکی .
در میزنم. صدای با نشاط اما با دهان پر می گوید تفضل و این یعنی بفرمایید.
در را آهسته باز میکنم و سرکی می کشم.
سه نفر نشسته اند سر سفره افطار. دلتان نخواهد مندی داشتند که یک غذای خلیجی است. با دست مشغول خوردن بودند. تازه یادم افتاد که شام نخوردهایم و حتما بچهها گرسنه اند. صمیمانه دعوت کردند که به آنها ملحق شوم و افطار کنم.
تشکر کردم و گفتم: عائلتی بالانتظار. معي طفل رضيع و يجب أن أغادره قريبًا. لأنه مزعج
یعنی خانوادهام منتظرند، همراهمان نوزاد شیرخواری داریم که اذیت است و باید زود برویم.
با سر اشاره کرد و گفت: بذار باشند. بیا بنشین... ( خلیهم . استریح) و به سینی مندی وسط سفره اشاره کرد.
در را بستم و برگشتم سمت ماشین و شروع کردم به بازی با سیدمحمدحسین. ده دقیقه ای گذشت و وقت شیر محمدحسین شد. دوباره رفتم و در زدم و پرسیدم «اَکو مای حار!؟» یعنی آبجوش دارید!؟
اشاره کرد به شیر آب و گفت «موجود» گفتم«لا، ترید لحلیب مجفف» (برای شیر خشک می خواهم)
+«ها... زجاجة الطفل»
-نعم زجاجة الطفل
+إی موجود بعد ۱۰ دقایق
برگشتم سمت ماشین.
سه چهار نفر ایرانی رسیدند. همه کاغذهای اداری و مدارک دستشان بود و دنبال نقل البری می گشتند.
قبلا در گیت تفتیش دیده بودمشان. پشت سر ما بودند ولی انگار یکیشان سابقهدار بود و کار بلد ولی کمی سردرگم.
گفتم همینجاست ولی مشغول افطارند و گفتند منتظر باشید.
کاغذ سومی دستشان بود. پرسیدم بیمه رفتید!؟ گفتند آره و آدرس را داد.
نگاه به ساعت گوشی کردم یک ربع گذشته بود دوباره رفتم سراغ کارمندان شرکت.
در را که باز کردم خندیدند و غر و لندی کردند و پاشدند.
یکی سفره را جمع کرد. آن یکی رفت سراغ کتری که آب جوش بگذارد و آن یکی هم دست مرا گرفت و برد سمت کانکس دیگر...
مدارک همه را به ترتیب گرفت و با خنده و به فارسی گفت: ۲۰ دقیقه...
دقیقه ای نگذشته بود و داشتم بر می گشتم به سمت ماشین که فریاد زد محمدحسین سراج الدین. برگشتم سمت پنجره اش.
به فارسی و با عصبانیت گفت: کو بیمه بابا!؟
به عربی گفتم:هنوز نگرفته ام.
گفت: یالا برو
رفیقش که تازه با سینی ظرفها رسیده بود شروع کرد بلند بلند به عربی صحبت کردن.
گویش و تن صدای خاصی داشت. همه حرفها را متوجه نشدم ولی فهوای کلام اینبود که یک ساعت است اینجاست . بزن برایش برود.
اپراتور با لب و لوچه کج و البته با لهنی پر از لج گفت ۱۳۲ دینار.
سریع ۶ تا ۲۵ دیناری شمردم و ۱۵۰ دینار گذاشتم روی میزش که ۱۸ دینار پس داد. نشست پشت سیستمش و اطلاعات را وارد کرد و یک برگه پرینت گرفت و مهر زد و دادش دستم. و گفت: برو بیمه
برگه ها را گرفتم و با سرعت سراغ ماشین که بروم به ادرسی که رفقای ایرانی داده بودند.
بچه ها دیگر شاکی شده بودمد و شام می خواستند.
یک رستوران کامیونی گوشه پایانه بود.
با سعید رفتیم و ۵ پرس خوراک مرغ و یک شوربا برای سید محمدحسینسفارش دادیم از قرار ۲۴ دینار عراقی.
از بس کیفیت غذا پایین بود افسوس خوردم که چرا از ایران غذای اماده یا حتی غذای حاضری همراه نیاورده بودیم.
کنار یک سقف فلزی بزرگ چند کانکس گذاشته بودند که البته چراغ همه خاموش بود.
از دو عراقی که آنجا نشسته بودند پرسیدم : وین تأمین!؟
با هم گفتگویی کردند و گفتند «نمیدونم ولی ایرانیها چند دقیقه پیش رفتن اینوری.»
حدسشان درست بود.کمی که جلو رفتم تابلو الشرکة العراقیه للتأمین را دیدم.
یک کیوسک ساده و البته بسته لود.
ایستادم و پیاده شدم و در زدم. پیر مرد در را باز کرد مدارک و پاسپورت را گرفت و گفت خمسة و ثلاثین عراقی . ۳۵ دینار گرفت،بیمه نامه را منگنه کرد به مدارک و داد دستم و پنجره را بست.
حالا باید دوباره می رفتم سراغ مخابرات. این بار مدارکم کامل بود و مسیر را هم بلد بودم و با ماشین رفتم سمت در بزرگ سفید. پیاده شدم و باز از همون لای در خودم را داخل کشیدم و رفتم سراغ کانکس و یک بازجویی تمام عیار اطلاعاتی...!
پرسید کجا ساکنی!؟
+قم
-کجا می ری !؟
+کربلا
مهر را کوبید و گفت برو...
باید برگردم گمرک و برگ نهایی را بگیرم. فکر گل و شُل آنجا که میکنم می ترسم ماشین را ببرم . ممکن است گیر کند. پس پارک می کنم و پیاده می روم. باید بروم صندوق گمرک و پول آخر مرز را بدهم. برگ تردد را بگیرم.
۲۵ دینار می خواهد. بعد از معطلی ربع ساعته مسئول صندوق می رسد و پول را میگیرد و رسید را می دهد دستم و اشاره میکند به اتاق اولی که برو آنجا.
همه مدارک را میدهم دست همان مرد اخموی اولی که اینبار سرحال است و شوخی هم می کند . مشخص است که قند خونش تنظیم شده و گره از ابرویش باز کرده است.
کاغذ نهایی که یک برگه کوچک رسید مانند است مهر می کند و توی دفتر بزرگش یادداشت می کند و میگوید خلاص...
پرسیدم یعنی برم نجف...؟
خندید و گفت علی کیفک...!
یعنی هرجور میلته...
با خوشحالی سمت ماشین دویدم و سوار شدم و حرکت کردیم و از پایانه خارج شدیم.
#ادامه_دارد
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
روش کاپوتاژ ماشین :
با تمام مدارک که حتما ماشین باید به اسم خود راننده باشه و لیزینگی و خرید قسطی نباشه به گمرک شهرتون مراجعه کرده و بعد از طی مراحل اداری، ۳۰۰هزار تومن باید پرداخت کنید (در ساعت اداری مراجعه بفرمایید )
مراحلی که به مرز مهران رسیدی و باید انجام بدی (۲۴ ساعته می شود مراجعه کرد ولی برای راحتی بیشتر در ساعت متعارف اداری بروید که خصوصا توی مرز عراق معطل نشوید. ساعت ۸ صبح تا ۱۵ به وقت ایران بهتر است)👇:
1⃣: تحویل پاسپورت یک نفر غیر از راننده ماشین به ورودی گمرک
2⃣: پرداخت حدود 1.100میلیون تومان ما به التفاوت سوخت ایران و عراق که بعد از پرداخت پول دوتا برگه بهت تحویل میده(حتما باک ماشین خود را در مهران پرکنید)
3⃣: برگشت به ورودی گمرک و تحویل یکی از برگه های سوخت و تحویل گرفتن پاسپورت
4⃣: پیاده کردن خانواده جهت مهر زدن پاسپورت ها - خانواده و راننده باید در این مرحله عوارض خروج از کشور را پرداخت کنند (بهتر است خانواده بعد از مهر زدن پاسپورت ها در ایران در نمازخانه بین مرز ایران و عراق که به رنگ سبز مشخصه شده منتظر بمانند تا کارهای ماشین که حدود 2 ساعت طول می کشد تمام شود و بعد از تمام شدن کارهای ماشین جهت مهر زدن پاسپورت های خود در عراق مراجعه کنند و بعد سوار ماشین شوند)
5⃣: جهت بازدید وسایل های ماشین و ارائه برگه گمرک و برگه دوم سوخت
6⃣: مهر زدن پاسپورت راننده ماشین (دقت شود خانواده حتما باید در مرحله 4 پیاده شده باشند و در آنجا خود راننده و خانواده عوارض خروج را پرداخت کنند البته می توانید اینترنتی هم پرداخت کنید)
7⃣: با ماشین وارد مرز عراق شده و ماشین توسط سگ بازرسی میشود و بعد از آن یک برگه به شما داده میشود که بعد از تحویل برگه باید بروید پاسپورت خود را در مرز عراق مهر بزنید
8⃣: به گمرگ عراق رفته مراحل اداری را انجام میدهید
9⃣: به حمل و نقل عراق رفته مبلغ 132 دینار پرداخت می کنید
0⃣1⃣: به بیمه عراق رفته و مبلغ 35 دینار پرداخت می کنید
1⃣1⃣: به مخابرات عراق رفته و کارهای اداری را انجام می دهید
2⃣1⃣: به جایی که پاسپورت خود را مهر زدید میروید (فکر کنم کانکس 27 بود) انتهای پاسپورت مهر ورود با ماشین به خاک عراق را میزند
3⃣1⃣: دوباره به گمرک بر می گردید و مبلغ 25 دینار پرداخت می کنید
4⃣1⃣: اگر نیاز دارید می توانید یک سیم کارت زین تهیه کنید 5 گیگ ،یک هفته ای، 4 دینار ،که در نجف و کربلا به این قیمت پیدا نمی کنید و همان جا برای شما اینترنت را فعال می کنید.
در جمع 192 دینار پول کاپوتاژ ماشین (حدود ۷میلیون ۸۰۰ هزارتومان امروز) +1.080ما به التفاوت بنزین
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
قسمت 8⃣
#سخت_ترین_دو_راهی_زندگی
حال دیگر از مرز عبور کرده ایم و ساعت نزدیک ۹ شب شده بود.
در سفرهای قبلی از مسیریابهای ایرانی در عراق استفاده کرده بودم. هم بلد و هم نشان.
به مسیریابی دقیقشان مطمئن بودم. اما مشکلجای دیگری بود.
در انتخاب مقصد تردید داشتیم.
کربلا یا نجف!؟
از اول برنامهمان نجف بود. حتی عمار ابو یاسر -دوست عراقی قدیمیام را می گویم- ترتیب هماهنگی محل اسکان را داده بود . اما چون شب شده بود و احساس می کردم بچه ها خسته اند تردید کرد برای کربلا رفتن. بالاخره هرچه باشد نیم ساعتی به مهران نزدیکتر است.
در همین اثنا یک ماشین ایرانی که با راننده اش در مراحل گذر از مرز آشنا شدهبودیم رسید و گفت: اگه نجف می رید با هم بریم که توی جاده تنها نباشیم
پیشنهاد خوب و منطقی بود.جاده های ناآشنا و ساعت ۹ شب تنها نمی رفتیم منطقی تر بود.
نرم افزار نشان را باز کردم و لوکیشنی که عمار زده بود را زدم و افتادیم به راه.
جاده های عراق از آنچه که تصور داشتم خیلی بهتر بود.
تصور خیلی از ما از عراق و جادهها و رانندگی عراقی ها بر میگردد به اربعین و تصویری که دیده ایم. درصورتی که در طول سال خیلی متفاوت است.
رانندگان عراقی در اربعین تمام وقت در جاده اند و کمتر استراحت میکنند که خودش باعث بهم ریختن تمرکز و درهم شدن اعصاب می شود
از طرفی ترافیک و شلوغی مسیر ها هم بر خستگی و کلافگی رانندهها در اربعین اضافه میکند.
بخاطر کنترل ترافیک و بحثهای امنیتی هم که حتما دیدهاید که مسیرهای فرعی بین راه زیاد شده و خیلی از شرایط جادههای نامناسبی که دیده ایم برای این شرایط است. امروز اما شرایط اینگونه نیست. تقریبا می توانم بگویم سطح جادههای عراق با خیلی از جاده ها خودمان برابر است و یا حتی از برخی مناطق بهتر.
اما آنچه که خیلی به چشم می آید آن است که خیلی خبری از تابلوهای راهنمایی و رانندگی و پلیس و محدودیتهای سرعت نیست.
شرایط جاده مطلوب و ایده آل نیست اما عموما شرایط جاده ها مساعد است.
الآن دغدغه بنزین ندارم
چون طبق پیش بینی حداقل تا بعد از زیارت کربلا و نجف بنزین داریم. اما یادمان می افتد که نماز نخوانده ایم پس در اولین پمپ بنزین توقف میکنیم که نماز بخوانیم. مصلی (نمازخانه) و حمامات (سرویس بهداشتی) خیلی خوب و تمیز است.
نماز را که خواندیم طبق نقشه و و راهنمایی نشان به راهمان ادامه می دهیم و پیش می رویم. مشکلی نیست همه چیز خوب گاهی در برخی از نقاط خصوصا تقاطع ها نشان کارش را درست انجام نمی دهد.
راستش را بخواهید مشکل از نشان نیست، تقاطع ها بعضا بسته شده و ۲۰-۳۰ متر جلو عقب یک مسیر فرعی ایجاد شده.
نمونه اش همین پل روی اتوبان بصره بغداد که باید از رویش دور بزنی و بروی سمت نعمانیه ولی ورودی پل بسته است عاقلهمرد ۴۰ سالهای که از او آدرس می پرسی میگوید پل هنوز آماده نشده و اشاره میکند که ۳۰-۴۰ متر جلوتر از مسیر خلاف وارد جاده نعمانیه شو.
همین کار را میکنیم. نه فقط ما. انگار روال عادی آنجاست. همه از همینجا می روند.
دقیقا به نعمانیه که می رسیم پل دیگری با سنگچین مسدود شده.
و هیچ راهی برای ورود ندارد. از مغازه دار می پرسم «وین طریق نجف» با دست اشتره می کند به یکراه فرعی و میگوید «گُبل» به فرعی می زنیم. انگار جاده یک طرفهاست همه بر خلاف ما حرکت می کنند.کمی جلوتر پلیس المر (پلیس راهنمایی و رانندگی) ایستاده و ایست می دهد.
منتظر برگ جریمه ام اما خبری نیست.با بی سیم صحبت میکند و بعد از چند لحظه دیگر خبری از خودروهای روبرو نیست و افسر با اشاره دست می گوید برو.
کمی جلوتر داستان را می فهمم . یک پل معلقِ موقت جایگزین پل اصلی نعمانیه شده و چون همزمان فقط یک ماشین می تواند عبور کند نوبتی دو طرف پل را می بندند.
از پل میگذریم و وارد ادامه جاده می شویم...
#ادامه_دارد
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
کانال نغمات و کلیپ های زیبای قرآن در موضوعات مختلف زندگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1955267093Cedf6dbd241
11.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 از همه قاری ها خوند
✨ تلاوت تقلیدی محمد مهدی دمیرچی از قاری های معروف
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
😉دنبال شهادت میگردی
✍دوست داری جلو اسمت بزنن شهید
💯کافیه به کانال ما سر بزنی تا با راه و رسم شهدا آشنا بشی
👌راه شهدا رو ادامه بده،قطعا بوی شهدا رو میگیری و بعد ان شاءالله شهید میشی
😊پس عضویت در این کانال رو از دست نده
🌹ممنون میشم این تبلیغ را واسه دوستانتان ارسال کنید🌹
ـ•------✾-🌹🕊🌺🕊🌹-✾------•ـ
کانال راه و رسم شهدایی|عضو شوید👇
https://eitaa.com/shohadaei1
{🥀🖤}
•
•
عجیب ترین شهدا 🥀
شهید حمید عرب نژاد= شهیدی که نشانی قبر خود را داد.🥀
----------------------------------------------
شهید سید مرتضی دادگر درمزاری=شهیدی که قرض های یک نفر را داد🥀
---------------------------------------------
شهید محمدرضا شفیعی=شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت و بعد ۱۶سال سالم به خانھ بازگشت.🌸
----------------------------------------------
شهید محمود رضا ساعاتیان=شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت.💐
----------------------------------------------
شهید محمدرضا حقیقی=شهیدے که درقبر خندید.🥀
----------------------------------------------
شهید عباس صابری=شهدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند.🥀
----------------------------------------------
شهید سید مجتبی علمدار=شهیدی کھ روز تولدش شهید شد.💐
----------------------------------------------
شهید سید مهدی غزالی=شهیدی که هر هفته مادرش را سرقبر صدا میزند.💐
---------------------------------------------
شهید علیرضا حقیقت=شهیدی که لحظه خاک سپاریش خندید.🥀
---------------------------------------------
شهید هادی ثنایی مقدم =شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است.🥀
----------------------------------------------
شهید علی رخشانی=شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود.🥀
----------------------------------------------
شهید سید احمد پلارک=شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد.💐
---------------------------------------------
شهید علیاکبر دهقان=شهیدی که سر بی تنش سخن گفت.💐
----------------------------------------------
شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز=شهیدی که باوجود اینکه بدنش به استخواڹ تبدیل بهشده بود اما پاهایش دروݧ پوتین سالم بود.
🥀
---------------------------------------------
شهید مهدی خندان=شهیدی که عاشورا متولد شد و اربعین به شهادت رسید.🥀
----------------------------------------------
شهید حاج اکبر صادقی=شهیدی که به حرمت مادرش درقبر خندید💐
---------------------------------------------
شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲رفسنجان=شهیدی که درشب عملیات به تڪ تڪ اعضای گردان👥 گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد:{شهادٺ،اسارٺ،زنده ماندڹ}ودر وصیت خود نوشت📜 :ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در آن دنیا شفاعت میکنم تو هستی زیرا که مرا به این درجه رساندی}🥀
•
•
{🖤🥀} ☜ #شهیدانه
{🖤🥀} ☜ #یاحسین
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
📿التماس دعا 📿
🌸یــــــــاعــــــــلــی مـــــــــــدد 🌸
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn