"براضریحت‌عروسک‌می‌خرم‌رقیــه" عروسک هامون راهیِ حرمِ بابایِ رقیه خاتون شده بودند اما میونِ راه مسیرشون عوض شد دلشون پیشِ صاحبشون بود . . صاحبی که با دستهایِ کوچولوش گره هایِ بزرگِ عالمو باز میکنه . . اما این روزا حالش خوب نیست گره به موهاش خورده . . گیرِ زجر و خرابه و زخمِ زبون‌ها افتاده . . عروسک ها امروز راهیِ حرم خانوم سه‌سالــه میشن ‌. ‌. تا بگن ای اهلِ عالم ! دخترِ ۳ساله رو با عروسک آروم میکنن نه با سرِ بریدهِ پدرش . . 💔 "من‌آمدم‌که‌بمیرم‌‌فقط‌به‌پای‌غمت³¹⁵"

تا دیروز یه‌تیکه پارچه و نخ و پنبه بودین اما از امروز چه سرنوشتِ بی‌نظیری براتون رقم خورد . . شدین عروسک‌هایِ خانوم سه‌ سالــه و در آخر میرسین به آغوشِ خانوم ;)! من ای صبا رهِ رفتن به کوی دوست ندانم تو میروی به سلامت سلامِ ما برسان . ‌.

ولی هرشب برای من شبِ سومه 😭💔

به عشقی که ازش دم میزنم شک کردم . . یعنــی من از داغ غمت هنوز زنده‌ام ؟!

الهی قربونتون برم من خانوم‌سه‌سالــــه ممنونم که پرچم حرم‌تونو فرستادید تا یکم دلتنگیام کم بشه 😭💔 ممنون که اجازه دادید پرچم حرم‌تون مهمونِ اتاقم بشه :))))

من نمی‌دانم، اما مادرم می‌گوید : بچه ؛ تازه در شش ماهگی گردن می‌گیرد . . #حاصلِ‌دست

چشم ما روزِ قیامت به پرِ قنداقه توست پســــــرت مالک فرداست اباعبداللّــــــــــه !

اکبر اگــر رسید بگویید : رقیــــــــه خیلــی نشست بر در خیمــه اما نیامــدی . . 😭💔

یعقوبِ دلشکستــه به بالینت آمده ای یوسف مُقَطَعُ الاَعضا بلند شــــو -بالا‌بلنــدِبــابــا³³³-

به پاهاۍ بــی جون ابی عبداللــه بالاۍ سرِ علی‌اکبــر . . " اللهــم‌عجــل‌لولیــک‌الفــرج "

صدبــار اگر علقمه‌ را فتــح کنم هربار دوباره تشنــه بر میگردم #حاصلِ‌دست

شنیدم یکی میگفت تـو حالِ زمین خورده‌ ها رو خوب میفهـمے ;)!

حرفم با اوناییِ که روزگار حالشونو بهم ریخته در هم شکسته ، و امیدی به بهبودشون نیست . . اندوهگین نباش ! " به عباس پناه ببر . . " چه بسیار بوده که عباس ، آنچه روزگار خراب کرده را باز ساخته #نوشته_دلی

دخترِ حرمله در اوجِ حســادت می‌گفت : خوش‌ به حالِ "رقیــه" چه عمویــی دارد ;)!

مکن ای صبح طلوع😭💔

باشه ! کوچه به کوچه رفتی ؛ خونه ی ما نیومدی ..😭 -الهی بمیرم برای غمت³¹⁵-

هر چه می خواهــی بزن اما فقط این را بگــو از چه رو آن نعلِ اسبت بوۍ بــابــا میدهد . .

سخت است که روضه وصفِ دختــری باشد حالا تصور کن به دستش هم ســــری باشد

شدم مانند آن دختری که در عزاداری پدرش ؛ نمیداند چگونه باید ارام بشود . . 😭

نمیدونم چمه ولی میدونم برم کربلا خوب میشم . .

افتخاریســت مرا نوکرتــــان میخواننــــد رقیه‌ای بودن من را همگان میدانند :) #حاصلِ‌دست

وقتی معلم پرسید میخوای چیکاره شی : + پیر غلامِ حضرت رقیه بشم :)!

و او به عشّاق رقیّه اولویّت می‌دهد ¹²⁸(: