eitaa logo
مهدویت_بصیرت
9.3هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
29 فایل
سلام،به‌کانال مهدویت_بصیرت‌ خوش‌آمدید💕 ✨️نوربصیرت‌جان زندگی است وایمان،سودی نمی بخشد،مگربابصیرت،   💟منتظربرای پیمودن راه‌انتظارتاظهورنیازمند#بصیرت است.اللهم إنّی‌أسْألك قوّة فی‌عِبادتك وتَبصُّرا فی‌كتابك‌وفَهمافی‌حكمك. ارتباط باما👇 @YaHoseyneshahid50
مشاهده در ایتا
دانلود
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 هنرنمایی خـدارو ببین و بگو برای آن چکار کرده‌ای ⁉️ ⚜️ برای سلامتی بند بند این بدن اگر کوتاهـی کنیم باید قیامت پاسخگو باشیم ! والسلام🌷 🏝تلاش در راه تبیین‌وبصیرت‌افزایی | جایی برای نـزدیک‌شدن بـه آفـتـاب‌ولایـت🌤 🆔 @mah_davit313
‌‌‌‌‌‌‌──────◤ ──────◢✎ غول چراغ جادو 👤می گفت اگر فسادی دیدی یا حرامی را دیدی، لازم نیست خودت ورود کنی و اصلا اجازه ورود نداری، صرفا به مسئولین گزارش کن! 📍تفاوت در نوع نگاه به اسلام است! 1⃣یک نگاه می گوید: حق تنش نداری! اصل بر آرامش و رفاقت کامل است! ما صرفا مامور به وظیفه ایم حتی اگر حکم خدا زیر پا له شد و حتی اگر عده ای در یک چرخه ی ظالمانه زندگی و دینشان از دست رفت! بر اساس لایکلف الله نفسا الا وسعها، وسع تو صرفا گزارش است و دیگر چیزی بر گردنت نیست. 2⃣اما نگاه دیگر میگوید: در اسلام یک حکم خدا، همه چیز است و همه زندگیمان فدای یک حکم خدا، در اسلام، همه چیز، مردم است و تمام زندگیمان فدای آرامش و برقراری عدالت در زندگی مردم. 🔴 تمام دنیا پر است از لشکر ابلیس و لشکر حق! ♨️اگر برای خدا در لشکر خدایی و اگر نجنگیدی در لشکر کفری و حداقل این است که سیاه لشکر کفر خواهی بود. 🚫حکم خدا غول چراغ جادو نیست که لمس اش کنی و خودش اجرا شود، 🪖سرباز می‌خواهد و سرباز باید همه ی وسعش را که جان و مال و آبرویش هست به دست بگیرد برای اجرای حکم خدا. ✍علیرضا سیاحت
15.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بررسی جریان انجمن حجتیه و افشای خط حرکتی این جریان در حال حاضر 3 دقیقه 📌قسمت دوم2⃣ | يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم | 🏝تلاش در راه تبیین‌وبصیرت‌افزایی | جایی برای نـزدیک‌شدن بـه آفـتـاب‌ولایـت🌤 🆔 @mah_davit313
و👈📜یک‌حکایت‌زیبا «نفرِ دومِ حاضر در یک ماه عسلِ دونفره !» ✍️ رمضان آن سال با تابستان مقارن شده بود. هوا گرم بود و من بسیار تشنه. شب میلاد امام حسن مجتبی علیه‌السلام بود و همه خانه‌ی عمه‌خانم دعوت بودیم. هنوز اذان نداده بودند و ما سفره را چیده بودیم در چند تا اتاقِ تو در توی خانه‌ی عمه جان. چون همه در یک اتاق جا نمی‌شدیم. • بچه‌ها گوشه‌ی حیاط باهم بازی می‌کردند. کارمان که تمام شد رفتم روی پله ها نشستم و بازی‌شان را تماشا می‌کردم. این کار یکی از علاقه‌مندیهای زندگیم بوده و هست. همیشه رفتارهای بچه‌ها یک عالمه اشتباه‌های بزرگ مرا به رخم می‌کشد و آن روز هم همینطور شد. • یکی از بچه‌ها عروس شده بود و یکی دیگر داماد و بقیه یا مهمان بودند یا پدر و مادر عروس و داماد. یکی هم راننده ماشین عروس و .... • توجهم جلب شد به دختر چهار پنج ساله‌ای که نقش عروس را داشت. آنقدر در نقش خودش فرو رفته بود که همه جوره مراقب تمام رفتارهایش بود. همه‌ی بچه‌ها در حین بازی خوراکی‌هایی که عمه جان برایشان برده بود را هم می‌خوردند و به بازی هم ادامه می‌دادند اما او روی همان صندلی عروس، خیلی متین و باکلاس نشسته بود و به آنهمه خوراکی‌های هیجان انگیز حتی نگاه هم نمی‌کرد. • وقت سوار شدن در ماشین عروسش که از چند تا پُشتی درست شده بود، به چادری که به کمرش بسته بود و مثلاً لباس عروسش بود دقت می‌کرد که زیر دست و پای دامادش نماند. حتی از داماد هم مراقبت می‌کرد که حرکاتش وزین و سنجیده باشد. • بازی‍شان که تمام شد و آن چادر را از کمرش باز کرد و روسری سفیدی که شبیه تور به خودش وصل کرده بود را درآورد، شیرجه زد سمت خوراکی‌ها و چند دقیقه بعد لب و لوچه‌اش رنگ پفک و آلوچه‌ی کوهی و ... را گرفت. • صدای اذان که بلند شد آنقدر برای تخفیف عطش من نویدبخش بود که بی‌درنگ پله‌ها را دوتا یکی کردم و رفتم کنار سفره و پارچ آب را برداشتم و یک لیوان آب خنک ریختم و لاجرعه سرکشیدم... و لیوان بعدی ... و لیوان سوم! • لیوان سوم را که به دهانم نزدیک کردم، گویی چهره‌ی دخترکِ نقش عروس با تمام سرعت در خاطر من ظاهر شد و کوبید به مغزم! • آن دختر پنج ساله که عروس شده بود مراقب تمام رفتارها و روابط خود در این مهمانی بود. حتی از رفتارهای دامادش هم مراقبت می‌کرد. √ و من روزه‌دار بودم... نفرِ دومِ حاضر در یک ماه عسلِ دونفره! که نفر اولش خداست. خدایی که همه جا هست، و چشمانش همیشه با تو همراه است. • این تشنگی بیش از آنکه به من رضایت و قدرت را تزریق کرده باشد، هوش و حواسم را از توجه به شأن و مقامی که در آن هستم نیز برداشته بود. √ روزه‌دار شبیه عروسی است که تمام جشن رمضان بخاطر او برپا شده است. کلاسی دارد و شأنی، که نباید هر حرکتی را انجام دهد، باید مراقب باشد که سختی‌های آن مراسم، او را از شادابی و متانت نیندازد! • و من به قدر آن دختر پنج ساله نقشم را در ضیافت خدا باور نکرده بودم. وگرنه با متانت بیشتری به سراغ سفره می‌رفتم. 🌤 🆔https://eitaa.com/mah_davit313 ؛ https://rubika.ir/joing/FIFFDCJH0PEHXWGGQFFZEAQHIVFFMZKQ
13.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌بارها دیدم و گریستم !!!؟؟؟ ✍متاسفانه باگذشت زمان حساسیت و توجهی که درابتدای جنگ غزه بود ازبین رفته است. 🚨بچه ها حواسمان هست!؟ این عادی انگاری همان خواست صهیونیست هاست! 💥در انتشار این پیام کوتاهی نکنید.... ✔️کلام آخر..... اگر ایران امروز دارای امنیت است به واسطه خون شهداست، پس در میدان بمانید. 🌤 🆔 @mah_davit313
خبر قتل استاد حوزه بندرماهشهر منو یاد شهادت طلبه همدانی انداخت که تو عکس شهادتش کف کفشش پاره بود... برخلاف چیزی که شایعه شده اکثریت طلبه‌ها وضعیت مالی و معیشتی خوبی ندارن، ولی پاسوز یه عده عمامه به سر فاسد و دزد لباس روحانیت میشن...😭❣ ❣😭 🌤 🆔https://eitaa.com/mah_davit313 ؛ https://rubika.ir/joing/FIFFDCJH0PEHXWGGQFFZEAQHIVFFMZKQ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔سلام و عرض عزا 🏴 غزه پر بلا 😭🖤 براستی تاریخ به خود چنین روزهایی دیده است چرا امت اسلام‌ کاری در فراخور انجام نمی‌دهند؟ و حکام و دولت‌های خود را وادار نمیکنند؟ فریاد یا مسلمان غزه در راستای هل من ناصر ینصرنی امام حسین علیه السلام نیست ؟؟ و آیا ما به وظیفه خود عمل میکنیم؟ آیا مدیون نیستیم ؟ کاش نمیبودم و این روزها را نمیدیدم و چه مسئولیت بزرگی بر دوش داریم 🌤 🆔https://eitaa.com/mah_davit313 ؛ https://rubika.ir/joing/FIFFDCJH0PEHXWGGQFFZEAQHIVFFMZKQ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حرفهای قابل تامل خبرنگار غزه ای! 🔺‌این بدترین ماه رمضانی نیست که بر امت مسلمان می‌گذرد بلکه بدترین امت مسلمان است که ماه رمضان بر او می‌گذرد! 🔺‌دو میلیارد مسلمان چیزی جز دعاء برای نوار غزه ندارند! 🔺‌نمی‌دانیم خداوند چطور دعا و نماز و روزه و قیامشان را قبول می‌کند؟! در حالیکه مردم مسلمان غزه گرسنه هستند…! ❣😭
تا کوچ: بسم الله الرحمن الرحیم کاش دست پرستو علی‌عسگرنجاد می‌شکست و هرگز ناچار نمی‌شد این یادداشت را بنویسد. همین امروز صدایش به ما رسید. سحری روزهٔ سیزدهم ماه مبارک را خورده بودیم که زهر این تصویر، زهر خبر تجاوز گروهی سربازان صهیونیست به مادران زخمی غزه در بیمارستان شفا، به جانمان ریخت. چشمتان روی کدام کلمه تار شد؟ مرد اگر باشید، نامرد اگر نباشید، «جلوی چشم شوهرانشان» باید دیوانه‌تان کرده باشد. قلبتان باید گدازه پرت کرده باشد سمت گلویتان تا شما را بمیراند. خوش به حالتان! مرد اگر باشید، یک‌جور می‌سوزید، زن اگر باشید، هزارجور. «فرزندانشان». این کلمه بیچاره‌ام کرده. «ف» اولش قلاب شده، گیر کرده در دهلیز قلبم، با سه تیزی لامروّت در انحنای «ش» که با هر تکان، جدارهٔ قلبم را خراش بدهد. این کلمه گیرم انداخته و هر چه سرم را به چپ و راست تکان بدهم که مفرّ انکاری پیدا کنم، تنها شیارهای عمیق‌تری در قلبم پنجه می‌اندازند. به مادرها جلوی چشم فرزندانشان… چشم فرزندانشان؟ همان تیله‌های درخشان را می‌گویید که در صورت‌های کوچک کودکان غزه برق می‌زنند؟ منظورتان از چشم فرزندانشان همان چشم‌هایی است که مژه‌هاش بلند و نرم است و مثل آدم بزرگ‌ها گریه نمی‌کند، که وقت بغض دانه‌های اشک، درشت و بی‌محابا و پیاپی از پلک‌هاش می‌افتد؟ همان چشم‌ها که یک زن تمام جانش را می‌دهد تا غم نبینند، تا پاک و معصوم بمانند؟ نشد! اجازه بدهید جور دیگری بپرسم. یعنی شما دارید می‌گویید جلوی چشم دختربچه‌های سه‌ساله‌ای که در خرابه‌ها زندگی می‌کنند و تشنه‌اند، چون شش روز است حتی آب شور هم برای خوردن ندارند، روسری از سر مادران مجروحشان که در بیمارستان پناه گرفته بودند، کشیدند و گفتند خودت لباس‌هایت را با دست خودت دربیاور و همان‌طور که دخترت دارد تماشات می‌کند، دراز بکش…؟ من از این‌جا به بعدش را نمی‌توانم بنویسم… شما می‌شنوید؟ من نمی‌شنوم. شما می‌بینید؟ من نمی‌بینم. چرا فمنیست‌ها را نمی‌بینم؟ چرا طرفداران حقوق زنان را نمی‌بینم؟ چرا صدای صدای انجمن‌های حمایت از زنان را نمی‌شنوم؟ دارند سر زن‌بودن یا نبودن دگرباشان جنسی بحث می‌کنند، نه؟ که ببینند در راهپیمایی جدیدشان کدام پرچم رنگین‌کمانی را اضافه کنند، نه؟ سرشان آن‌‌قدر شلوغ هست که یادشان رفته باشد زنان مسلمان غزه هم «زن» هستند، «مادر» هستند، مادرانی که جلوی چشم فرزندانشان… شما دیدید؟ آن‌ها را که یک سال بی‌امان نوشتند «زن زندگی آزادی» دیدید؟ دیدید از زندگی و آزادی زنان غزه بنویسند؟ دیدید نه برای زنان مسلمان روسری‌بپوش، که اصلاً برای زنان مسیحی بی‌حجاب غزه دل بسوزانند؟ نباید حرف بزنم. ماهی‌گیرها می‌گویند ماهی وقتی گیر افتاد، هرچه بیشتر تقلا کند، زودتر می‌میرد. این قلاب دارد گلویم را پاره می‌کند. جلوی چشم فرزندانشان… تا کوچ: مردم من خبر مرگم کارشناس انیمیشنم. کارم این است که بنشینم برای شما یادداشت بنویسم کمکتان کنم بچه‌هایتان انیمیشن خوب ببینند، انیمیشن تمیز و طاهر ببینند. کارم این است مراقب باشم جگرگوشه‌هایتان صحنهٔ نامناسبی نبینند. مردم حالا حالم را تصور کنید وقتی به بچه‌هایی که در یادداشت آخرم از آن‌ها نوشته‌ام، فکر می‌کنم، به این‌که آن‌ها با چشم‌های تیله‌ای کوچکشان چه دیدند… مردم چرا من نمی‌میرم؟ و لعنت الله علی القوم الظالمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا