eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.3هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.8هزار ویدیو
403 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
12.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خرگوش ‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 💕💕 کودکان از حدود یکسالگی شروع به پرت کردن اشیاء می کنند و گاهاً تا سه سالگی ادامه پیدا میکند. پرت کردن قسمتی از رشد مغز و ماهیچه های کودک است. وسایل بی خطر را درمکانهای مناسب به فرزندانتان بدهید تا بازی کند. این مسئله را با ممانعت مداوم تبدیل به لجبازی نکنید وگرنه کودک می آموزد برای کنترل شما ونشان دادن خشم خود اشیاء را پرت ‌‌ می‌کند ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
خواب کافی به تقویت حافظه فرزند شما کمک می کند نتایج یک تحقیق نشان می دهند که افرادی که در طول شب به اندازه کافی می خوابند، در به خاطر آوردن مطالب مختلف بهتر عمل می کنند برخلاف تصور، مغز ما حتی در هنگام خواب هم در حال کار کردن است و اطلاعات مهم را به بخش هایی از حافظه انتقال می دهد که قادرند آنها را برای مدت بیشتری ذخیره کنند در طول سال تحصیلی، ساعت خواب شبانه فرزند دانش_آموز خود را مشخص و ملزم به رعایت آن کنید تا یادگیری بهتری را برای آنها رقم می‌زند ‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
🔵 در محبت به فرزندان، محبتِ ما، نباید فقط مخصوص قبل خواب یا هنگام بیداری فرزند باشد... هرکجایی که ما حس کردیم فرزند نیاز عاطفی دارد، به اندازه و به جا به او محبت کنیم. 🔴اینطور نباشد که در طول روز، هیچ محبتی به فرزند نکنیم و بخواهیم همه آن را جمع کنیم و در شب و قبل از خواب به فرزند داشته باشیم. 🟢محبت را باید تنظیم کنیم. از بیدار شدن تا خوابیدن فرزند! 🟡اجازه ندهیم که فرزند برای محبت از ما گدایی کند. 🟠 گاهی اوقات بچه ها نیاز عاطفی دارند و سراغ مادر می آیند. مادر در حال ظرف شستن است و باید توجه کند. 🟣گاهی اوقات مراقب هم باشیم که چه زمان هایی به فرزند محبت می کنیم. 🟤یک زمانی فرزند مشغول بازی است و غرق در فعالیت شده است، این زمان مناسبی برای محبت کردن نیست و اگر محبت بشود، حتی تبدیل به آسیب هم می شود. "استاد تراشیون" @mah_mehr_com
🌱🖤 اول بگم کیم من مثل کبوترم من اسم مامانم رباب بابام امام حسین بود عموی من ابالفضل رقیه خواهرم بود حضرت علی اکبر اسم برادرم بود وقتی میون میدون باباجونم تنها شد اومد به خیمه من گفت: پسرم می آیی بریم به جنگ دشمن با این که بچه بودم دلم می خواست بجنگم دشمنای بابا رو من بیارم به چنگم آخه بابا گفته بود از همه بهتر می شه هر کی با غول بجنگه مثل کبوتر می شه من با غولا جنگیدم از همه بهتر شدم رفتم به آسمونا مثل کبوتر شدم ◼️ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از امام زمان و من
خانواده مهدوی تلاش می‌کند امام زمان را بیشتر بشناسد و به دیگران بشناساند ، دوست بدارد و محبوبش کند. https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
16.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه جوری ماهی بسازیم؟ ؟ ‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
🖤 💔احلی من العسل؛ ♦️یکی بود، یکی نبود زیر این سقف کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. خدا بود و خدا بود و خدا بود. ✍🏻قاسم و عبدالله، پسرهای امام حسن بودند؛ آنها از وقتی خیلی خیلی کوچک بودند، و همه ی کودکی شان، با امام حسین گذشت. امام حسین پسرهای کوچک برادرش را خیلی دوست داشت و با آنها مثل بچه های خودش رفتار می کرد. در دهانشان لقمه ی غذا می‌گذاشت؛ با آنها بازی می کرد، آنها را از کوچه پس کوچه های مدینه، به نخلستان های خرما می‌برد. وقتی به زمین می افتادند، عمو دستشان را می‌گرفت و بلندشان می‌کرد و خاک لباسشان را می‌تکاند. بغلشان می کرد و سر و صورتشان را می‌بوسید. قاسم و عبدالله هم عاشق عمویشان بودند و کودکانه در کنار عمو روزها را شب می‌کردند و بزرگ می‌شدند. از عمو ادب و اخلاق را یاد می‌گرفتند، دین را یاد می‌گرفتند، مردانگی را یاد می گرفتند؛ قاسم و عبدالله همیشه و همه جا همراه امام حسین بودند؛ در کربلا هم هر دو همراه عمو بودند. قاسم از امام حسین پرسید:«عمو جان آیا من هم کنار شما به شهادت می‌رسم؟» عمو از قاسم پرسید:«عزیز عمو، شهادت از نظر تو چگونه است؟» قاسم جواب داد:«عمو جان شهادت در راه خدا برای من از عسل شیرینتر است.» عمو لبخندی زد و قاسم را بغل کرد و بوسید. روز عاشورا، قاسم پیش عمو رفت و اجازه گرفت تا به میدان برود. اما امام اجازه ندادند. چند بار این ماجرا تکرار شد. بار آخر قاسم گفت:«عموجان، خواهش می کنم به من اجازه بدهید مثل همیشه همراهتان باشم.» امام فرمود:«عزیز عمو، نمی‌توانم! تو یادگار برادرم هستی. نمی‌خواهم تو به میدان بروی.» قاسم عمو را بوسید و بازوبندش را به او نشان داد و گفت:«عمو جان، پدرم به من فرمودند که همیشه کنارتان باشم.» و آنقدر اصرار کرد تا بالاخره عمو راضی شد. قاسم که هنوز پاهایش خوب به رکاب اسب نمی‌رسید، کنار عمو مردانه ایستاد و به شیرینی عسل، شهادت را چشید. عبدالله هم دائم منتظر بود تا عمو او را صدا بزند. او هم وقتی که وقتش شد، با همه ی کودکیش، پیش امام ماند تا از عموجانش دفاع کند. عمو، عبدالله را در آغوش کشید و او را تا بهشت بدرقه کرد. ♥️راستی بچه ها؛ این شبها که هیئت میرین، یاد ما هم باشین مهربونهای خوش قلب🖤 @mah_mehr_com