eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
12هزار ویدیو
384 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹امام سجاد(ع): در شگفتم از کسی که از غذا می‌پرهیزد تا گرفتار زیان آن نشود؛ ولی از گناه پرهیز نمی‌کند تا گرفتار ننگ و عار آن نگردد. امروز جمعه ۲۸ اردیبهشت ماه ۸ ذی‌القعده ۱۴۴۵ ۱۷ مه  ۲۰۲۴ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
اول صبح سلام ای تو غریب عالمین یابن زهـرا، یابن حیـدر طالب خون حسیـن 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
. سلام فرشته های مهربون😍😘 صبحتون بخیر باشه گلهای زندگی🌝🌞🌼 بچه ها جون میگم امروز برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمانمون هم خودتون هم مامان و بابا نفری سه تا سوره توحید بخونین❤💙💛💜 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
🔸️شعر یک ستاره اشک 🌸باد می وزد 🌱پشت پنجره 🌸بوی گل گرفت 🌱شهر خاطره 🌸من نشسته‌ام 🌱گوشه‌ی حرم 🌸چادری سفید 🌱کرده‌ام سرم 🌸زیر نور این 🌱گنبد طلا 🌸قد کشیده‌ام 🌱چون گل دعا 🌸یک ستاره اشک 🌱روی دامنم 🌸وقت رفتن است 🌱دل نمی‌کنم 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
💠 یک آیه: ((آخرش که میای!)) 🔻 اگه یه زمانی به موقعیتی رسیدیم و جایگاهی پیدا کردیم، مواظب باشیم همه دوستی‌های سابقمون رو فراموش نکنیم. به کسی بدی و بی‌اعتنایی نکنیم؛ مخصوصا اگه به گردن ما حقی داشته باشه، چون دنیا همین یکی دو روز نیست! 🔹 «گذر پوست به دبّاغ‌خونه می‌افته»؛ یعنی زمین گِرده؛ اگه توی نقطه‌ای از اون چاله کندی، می‌چرخه و سرانجام به خودت می‌رسه و توش می‌افتی! ❣️ «قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ»؛ به آنها بگو فعلاً خوش باشید! ولی آخر و عاقبتتان آتش است. (سوره ابراهیم، آیه ۳۰) 📎 📎 📎 @mah_mehr_com
💎 آگاهی از آینده 🔶 دعبل خُزاعی یکی از شاعران بزرگ زمان امام رضا علیه السلام بود که در مدح امامان معصوم شعر می گفت. 🎁 در یکی از مجالس شعری درباره کرامت های امام رضا علیه السلام سرود، آن امام مهربان هم سکّه هایی از نقره که نام امام بر آن نقش بسته بود، به او هدیه دادند. ✅ دعبل پول ها را نپذیرفت و بازگرداند، چون از سر محبّت و ارادت شعر سروده بود، امّا امام فرمود: این سکّه ها را بگیر، زیرا به آن نیاز خواهی یافت! 💰 دعبل می گوید: وقتی به خانه برگشتم، دیدم که دزد آمده و وسایل خانه را برده است. 🔸 چون روی سکّه های نقره نام امام نقش بسته بود، مردم آن ها را به قیمت خوبی از من خریدند، من هم هر چیزی که نیاز داشتم را با آن ها خریدم. 🌐 (قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح 2 / 769؛ بحارالانوار 49/56.) 📎 📎 📎 السلام 📎 @mah_mehr_com
🧰 آماده‌کردن برای ایام @mah_mehr_com
و نه مجرم اندو نه دشمن ما آنهاموجودات كوچكی اند كه در دنیای پرقانون ما گیج و بی پناهند. به آنها زندگی كردن بیاموزید، مبادا با سختگیری به جایی برسند كه فقط زنده اند و نیاموختند چگونه زندگی کنند @mah_mehr_com
اخلاق امام رضا(ع).mp3
26.55M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟢 بچه ها آیا میدونین امام رضا(ع) چه اخلاق هایی داشتن؟!🤔 🟠 اون مرد که امام رضا(ع) رو نمیشناخت با پر رویی گفت: آهای زودباش بیا و پشت من را بشور🧼🚿😁 (ع) 🔹قصه قهرمان ها🔸 @mah_mehr_com
سفر اجباری امام رضا.mp3
28.77M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟢 ماجرای تصمیم خطرناک مأمون برای شکست دادن امام رضا(ع)😨 🟠 امام رضا به خانواده شون قبل از سفر گفتند: پشت سر من گریه😭 کنید،چراکه من از این سفر بر نمیگردم😱 (ع) 🔹قصه قهرمان ها🔸 @mah_mehr_com
49.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 آهنگ زیبای " حضرت دریا " 🎼 به سبک سلام فرمانده 🎙 گروه هم خوانی انصارالمهدی (عج) @mah_mehr_com
آی قصه قصه قصه قصه خیاطی که خانه می دوخت یکی بود و یکی نبود. یک خانم🧕 خیاط بود که خانه می دوخت. خانه ها را با پارچه های🪡🧵 رنگارنگ می دوخت و در و پنجره هایش را با زیپ و دگمه قفل می کرد. روزی، تنگ غروب خانم🧕 خیاط نشسته بود توی خانه ی پارچه ایش. داشت نان 🍞🧀🥗و پنیر و سبزی می خورد. یک دفعه دید که چه بوی خوبی می آید! زیپ پنجره ی نارنجی اش را باز کرد. سرش را بیرون کرد و بو کشید و گفت: « به به! بوی شکوفه های بهاری🌸🌺 است ... ای داد بیداد! فردا بهار می آید و من هنوز لباس 👚🦺نو ندوختم. » و دوید سر صندوق پارچه هایش. فقط یک پارچه ی نارنجی ته صندوق باقی مانده بود. نشست و تا آخر شب، پیراهنی🥻 قشنگ دوخت. اما هنوز یک آستینش مانده بود که پارچه تمام شد. خانم 🧕خیاط گفت: «حالا این وقت شب، پارچه از کجا بیاورم؟ فردا هم که بهار می شود. » یک دفعه پنجره ی نارنجی به حرف آمد و گفت: «من را آستینت کن! یکی دو شب خانه ات بی پنجره بماند که آسمان به زمین نمی آید. بعداً برو بازار و نیم متر پنجره بخر! » خانم🧕 خیاط هم گفت: «باشد. » پنجره را شکافت و آستین پیراهنش کرد. خوش حال شد و دراز کشید و آن قدر به سوراخی که جای پنجره 🪟بود، نگاه کرد تا خوابش برد. نصف شب باد آمد. باد سوراخ را که دید، خوش حال شد. تند شد و طوفان شد و های و هوی توی خانه آمد. خانم🧕 خیاط با های و هوی طوفان از خواب پرید. دید طوفان در و دیوار زرد خانه اش را لوله کرده تا ببرد. داد زد: «چه کار می کنی؟ دست به خانه ی من نزن! در و دیوارم را نبر! » اما طوفان به حرفش گوش نکرد. سقف آبی خانه را هم لوله کرد، پیراهن نو🥻 را هم برداشت و رفت. خانم🧕 خیاط دوید دنبال خانه و پیراهنش. پرید بالا تا آن ها را از طوفان بگیرد، اما طوفان هوی کرد و رفت که رفت. خانم🧕 خیاط افتاد روی زمین و گفت: «وای حالا چه کار کنم؟ » که چشمش یک نخ آبی🧵🪡 دید. جلوترش هم یک نخ زرد دید. خانه ی پارچه ای نخ هایش را پشت سرش ریخته بود تا خانم خیاط ردش را پیدا کند. خانم 🧕خیاط هم رد نخ ها را گرفت و دنبالش رفت. رفت و رفت تا رسید به جنگل. پیراهن و پارچه هایش را دید که آن جا افتاده است. آن ها را برداشت تا برود که از وسط جنگل🌳🌳 صدای ناله شنید. رفت جلوتر. دید مسافری با لباس های پاره پوره روی زمین افتاده و از سرما می لرزد. خانم🧕 خیاط معطل نکرد. پیراهن و پارچه هایش را روی مسافر پهن کرد تا گرم شود. آتش روشن کرد و با گیاهان جنگلی آش شفا پخت. سوزن و نخش🪡🧵 را از جیب درآورد و نشست و پاره های لباس مسافر را دوخت. مسافر آش را خورد و حالش خوب شد. به خیاط نگاه کرد و گفت: « تو فرشته ای یا آدمیزاد؟ » خانم 🧕خیاط گفت: «آدمیزادم. دنبال این پارچه ها آمدم، این ها خانه ی من هستند. مسافر گفت: «داشتم پای پیاده سفر می کردم که طوفان شد. راه را گم کردم و روزگارم خراب شد. » مسافر این را گفت و بلند شد و با چوب های درختان جنگل🌳🌳، یک خانه ی چوبی برای خانم خیاط ساخت. پارچه هایش را هم پرده های خانه کرد و گفت: «خانم خیاط! من تنهام. اگر شما هم تنهائی، زن من باش! » خانم 🧕خیاط گفت: «بله، من هم تنهام. » و پیراهن نو را پوشید. بهار آمد و روی خانه ی چوبی شکوفه 🌸🌺ریخت و همه چیز مبارک شد. @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ همخوانی سرود «ایران حرم است» در جشن امام رضایی‌ها 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com